منم از عشق سرگردان بمانده

شاعر : عطار

چو مستي واله و حيران بماندهمنم از عشق سرگردان بمانده
جدا از صحبت ياران بماندهاميد از جان شيرين بر گرفته
بدين سان بي سر و سامان بماندهسر و سامان فداي عشق کرده
چو گنج اندر زمين پنهان بماندهز همدستي جمعي تنگ‌چشمان
به کنجي در چو زر در کان بماندهز ننگ صحبت مشتي گدا طبع
خرد گم کرده سرگردان بماندهز عشق خوبرويان همچو عطار