بوي زلفت در جهان افکنده‌اي

شاعر : عطار

خويشتن را بر کران افکنده‌ايبوي زلفت در جهان افکنده‌اي
غلغلي اندر جهان افکنده‌اياز نسيم زلف مشک‌افشان خويش
آتشي در عقل و جان افکنده‌ايوز کمال نور روي خويشتن
شورشي در بحر و کان افکنده‌ايوز فروغ لعل روح‌افزاي خويش
نعره در کون و مکان افکنده‌ايروز و شب از بهر عاشق خواندنت
عاشقان را در گمان افکنده‌ايمي نيايي در ميان عاشقان
بيدلان را در فغان افکنده‌ايبر اميد وصل در صحراي دل
اندرين رنج آشيان افکنده‌ايمرغ دل را بر اميد گنج وصل
خون ما بر آستان افکنده‌ايروي چون مه زآستين گنج وصل
خويشتن در پيش آن افکنده‌ايهر که را دردي است اندر عشق تو
کس چه داند کز چه سان افکنده‌ايدام سوداي خود اندر حلق دل
روز و شب در امتحان افکنده‌ايدر بلاي نيک و بد عطار را