با خط سرسبز بيرون آمدي

شاعر : عطار

آفت دلهاي پرخون آمديبا خط سرسبز بيرون آمدي
چست از بهر شبيخون آمديتا خط آوردي به خون عاشقان
شبروي را چونکه بيرون آمديدر درون دل درآيي يک زمان
در کمال حسن افزون آمديچون کمين گيرم که بر خورشيد و ماه
در برم با جام گلگون آمديدوش در جوش آمدم در نيم شب
راستي را چست موزون آمديدر گرفتي شمع و در دادي شراب
ماه بودي تو ز گردون آمديسرو بودي کز چمن برخاستي
کان زمان در چشم ما چون آمديکس نداند کور بادا چشم بد
در خور عطار مجنون آمديدر ميان حلقه با زنجير زلف