الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري

شاعر : عطار

الحذر گر ذره‌اي در عشق او انکار داريالصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري
گر زماني خلوتي داري ميان خار داريکي تواني ديد روي گل که همچون خار گشتي
عمر بگذشت و تو در هر توي عمري کار داريتا تو از توي و توي خود برون آيي به‌کلي
همچو خرقه سر درافکن گر سر اسرار داريهمچو پروانه سر افشان گر وصال شمع خواهي
زانکه تو ره ماوراي کعبه و خمار داريدر گذر از کعبه و خمار گر تو مرد عشقي
در خرابات آي تا حاصل کني معيار داريدر درون صومعه معيار داري هيچ نبود
ليکن اندر ميکده زين گمرهي زنار داريگرچه اندر صومعه از رهبران خرقه پوشي
غير بيني مي‌کني اکنون سر اغيار داريتا قدم در زهد داري احولي در غير بيني
در نگر اي کوردل گر ديده‌ي ديدار داريدل همي بيند که در هر ذره‌اي رويي است او را
تو چو من در هر حوالي عاشق بسيار داريماه‌رويا من ندارم در دو عالم جز تو کس را
مي‌تواني گر به لطفي جمله را تيمار داريعاشقان چون ذره بسيارند و تو چون آفتابي
نقد صد جان يابم اگر يک دم سر عطار داريدل به نسيه دادم از دست و ز پاي افتادم از غم