هر دمم در امتحان چندي کشي

شاعر : عطار

دامنم در خون جان چندي کشيهر دمم در امتحان چندي کشي
کينه‌ي آن هر زمان چندي کشيمهربان خويشتن گفتم تو را
سر ز من بر آسمان چندي کشيهمچو خاکم بر زمين افتاده خوار
چون قلم خط بر جهان چندي کشيچون جهان سر بر خطت دارد مدام
تو به زورم در ميان چندي کشيدر غمت چون با کناري رفته‌ام
بر من از مژگان سنان چندي کشيبر تو دارم چشم از روي جهان
بر سرم تيغ از ميان چندي کشيهمچو شمعي سر نهادم در ميان
رخش کبرت را عنان چندي کشيپيشکش مي‌سازمت گلگون اشک
تو به کين من کمان چندي کشيچون سپر بفکندم و بگريختم
کين ز چون من مهربان چندي کشيکينت از صد مهر خوشتر آيدم
تنگ اسب امتحان چندي کشيبر سرم آمد لاشه‌ي صبرم ز عجز
جان بده بار گران چندي کشيبس سبک دل گشتي از عشق اي فريد