در ده مي عشق يک دم اي ساقي

شاعر : عطار

تا عقل کند گزاف در باقيدر ده مي عشق يک دم اي ساقي
بگذر که گذشت عمر اي ساقيزين عقل گزاف گوي پر دعوي
تا کي ز نفاق و زرق و خناقيدردي در ده که توبه بشکستم
از روي و ريا نهفته زراقيما ننگ وجود پارسايانيم
کامروز تو دست گير عشاقياي ساقي جان بيار جام مي
فاني گرديم و جاودان باقيتا باز رهيم يک زمان از خود
تو خود نه ز فوق و نه ز آفاقيرفتيم به بوي تو همه آفاق
زيرا که تو در خودي خود طاقيکس مي نرسد به آستان تو
بر آتش عشق تو ز مشتاقيبس جان که بسوختند مشتاقان
با ما که تخلقوا به اخلاقيبنماي به خلق رخ که خود گفتي
امروز محققي به اطلاقيعطار برو که در ره معني