آفتاب رويت اي سرو سهي
شاعر : عطار
بر همه ميتابد الا بر رهي | | آفتاب رويت اي سرو سهي | بر من و من مينبينم ز ابلهي | | ني خطا گفتم که ميتابد بسي | نيست چشم کور را از وي بهي | | گرچه عالم پر جمال يوسف است | باز گردد خشک لب دستي تهي | | چون بود کز بحر پر گوهر بسي | خشک لب هم مبتدي هم منتهي | | باز گرديدند ازين بحر عجب | ديگران هستند از مشتي کهي | | قعر اين دريا جزين دريا نيافت | نيست از ايشان کسي را آگهي | | حلقه بر در ميزنند و ميروند | نه مهي است آنجايگاه و نه کهي | | جمله را جز عجز آنجا کار نيست | گر تو اينجا دو جهان برهم نهي | | مي فرو افتد درين حيرت زهم | چند گويي کوتهي بر کوتهي | | اي فريد اينجا که هستي محو گرد | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}