خالق آفاق من فوق الحجاب

شاعر : عطار

کرد با داود پيغامبر خطابخالق آفاق من فوق الحجاب
خوب و زشت و آشکارا و نهانگفت هر چيزي که هست آن در جهان
نه عوض يابي و نه همتا مراجمله را يابي عوض الا مرا
من بسم جان تو، تو جان کن مباشچون عوض نبود مرا، بي من مباش
يک نفس غافل مباش اي ناگزيرناگزير تو منم، اين حلقه گير
هرچ جز من نيست آيد، آن مخواهلحظه‌اي بي من بقاي جان مخواه
روز و شب در درد اين کار آمدهاي طلب کار جهاندار آمده
گر ز روي امتحان معبود تواوست در هر دو جهان مقصود تو
در جهان مفروش تو او را به هيچبر تو بفروشد جهان پيچ‌پيچ
کافري گر جان گزيني تو بروبت بود هرچ آن گزيني تو برو