ثبت است بر جريده عالم دوام او


 

نويسنده: دكترفربد فدايي، روان‌پزشك




 
اين كه حافظ در كنار سعدي و فردوسي يكي از 3 ستاره درخشان آسمان ادب پارسي است چنان بديهي است كه شايد از خود نپرسيده‌ايم راز مانايي او در چيست. قرن‌هاست كه ديوان حافظ پس از قرآن مجيد دومين كتابي بوده كه در خانه ايرانيان يافت شده است. فارسي‌زبانان در مواقع شادي، اندوه، نگراني و ترديد به سراغ ديوان حافظ مي‌روند و مراد خويش را از او مي‌جويند و آرام مي‌گيرند. اقبال به حافظ به گروهي ويژه منحصر نيست؛ از عارف و عامي و پير و جوان همه به او ارادت دارند.
مي‌توان گفت در محتواي شعر حافظ، عنصري هست كه سبب مي‌شود با وجود بعد زمان و مكان، اكثريتي از آدميان آن را دريابند و با آن هم‌حسي و همدلي كنند. پس با موضوعي در شعر حافظ سر و كار داريم كه حكايت از ادراكي فراگير در روان همه آدميان دارد و شايسته ارزيابي روان‌پزشكي است.
گرچه در مورد حافظ عده‌اي گفته‌اند خواجوي كرماني مقتداي او در غزل‌سرايي بوده و بهتر از او غزل سروده و حتي خود حافظ گفته است:
استاد سخن سعدي است نزد همه كس اما
دارد غزل حافظ نقش سخن خواجو
اما حتي در اين بيت با ظرافت نيز به نقش يا ساختار سخن اشاره رفته‌ و نه به محتوا كه عنصر اصلي غزل حافظ است؛ گرچه زيبايي ظاهري كلام حافظ نيز فراتر از دسترس خواجوست.

شعر حافظ به هر زباني زيباست
 

مي‌گويند شعر ترجمه‌پذير نيست و لطف آن با ترجمه از بين مي‌رود ولي محتواي اشعار حافظ چنان است كه در ترجمه به زبان‌هاي عمده جهان دلبستگان فراوان يافته است و با احساس و ادراك و انديشه و عاطفه خواننده تماس يافته است. نام‌آورترين ستايشگر حافظ در جهان، شاعر و نويسنده و نمايشنامه‌نويس و طبيعي‌دان آلماني، يوهان ولفگانگ گوته است كه او را همراه هومر، دانته و شكسپير يكي از 4 ستون بناي ادبيات اروپا دانسته‌اند. گوته چنان به حافظ، دلبسته شد كه «ديوان غربي - شرقي» را با الهام از حافظ سرود. از ديگر ستايندگان حافظ ادوارد براون انگليسي، هانري ماسه فرانسوي، يوهان كريستف برگل، پژوهشگر ادبي، هرمان اته، ايران‌شناس، فردريش نيچه، فيلسوف و هاينريش هاينه، شاعر آلماني هستند. آشكار است شعر حافظ فراتر از ساختار زباني و زيبايي واژه‌ها به عنصري عام و جهاني‌ تكيه دارد كه آن را مقبول همگان و به ويژه اديبان، عالمان و فيلسوفان آلماني كرده است كه مي‌كوشم در سطور بعد تبييني براي آن بيابم.
نيچه كه ارادتي تام به فرهنگ ايران داشت و مهم‌ترين كتاب خويش را «چنين گفت زرتشت» نام نهاد در باب حافظ گفته است: «اعجاز توست كه از طبع بشري فاني، اثري چنين جاوداني پديد آوردي و يك‌شبه ره صدساله رفتي»، كه اشاره‌اي است به اين بيت حافظ:
طي مكان ببين و زمان در سلوك شعر
كاين طفل يك‌شبه ره صدساله مي‌رود

شعر حافظ هر خواننده‌اي را جذب مي‌کند
 

وقوف حافظ تنها به صنعت سرودن غزل نبوده است بلكه وي به رموز زبان فارسي، زبان پهلوي، زبان عربي، آيين زرتشتي، آيين مهر (ميترا)، قرآن و اسلام آگاه و از مسايل انساني روزگار خويش كه در واقع مسايل همه انسان‌ها در هر روزگاري است، مطلع بوده است.
حافظ هنرمندي است كه به كليد ناخودآگاه گروهي ايرانيان به‌طور خاص و نوع انسان به صورت عام دست يافت و آنچه بيان كرد از آنجا كه با نمونه‌هاي باستاني موجود در ناخودآگاه هر انسان يكي درمي‌آيد شنونده و خواننده غزلياتش را جذب كرده و مصداق اين گفته است كه: «آنچه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند.» از همين روست كه دولتشاه سمرقندي در تذكره‌الشعراء در باب حافظ آورده است: «سخن او را حالاتي است كه در حوزه طاقت بشري درنيايد، همانا واردات غيبي است، اكابر او را لسان‌الغيب نام كرده‌اند.»
نمونه‌هاي باستاني نياكان در غزل‌هاي حافظ ازجمله به صورت‌هاي زير آمده است:
پير مغان، جام جم (پيوند شهودي سالك با شعور مطلق)، نور و ظلمت ازجمله در اين بيت:
حافظ شكايت از غم هجران چه مي‌كني
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
در اين بيت بنياد فلسفه ماني را بازمي‌شناسيم كه مي‌گويد تاريكي نور را بلعيد و در خود اسير كرد. نمونه‌هاي باستاني نوع انسان به صورت عشق، عاشق و معشوق، فرمانروا، مهر و خورشيد، شادي و رسيدن ايام شادماني، غم هجران كه در نهايت به شادي مي‌رسد در اشعار او فراوان آمده است.
او را مقايسه كنيم با خواجوي كرماني كه تذكره‌نويسان در باب او گفته‌اند كلام استوار و سعدي‌وار داشت و ليكن در مورد اشعار او نكته گنگ و مرموزي وجود ندارد. خود خواجو با واقع‌بيني تحسين‌برانگيزي سروده است:
اهل معاني كه سخن‌پرورند
هر يك از اين گنج نصيبي برند
آنكه در گلشن معني گشاد
برگ گلي بيش به خواجو نداد

شعري ويژه براي هر انسان
 

در شعر حافظ افزون بر زيبايي شگرف صوري به كشمكش‌هاي بنيادي انسان اشاره رفته است، ايراني يا انيراني، زرتشتي يا مسلمان، امروزي يا ديروزي، عارف يا عامي، ديندار يا ناآگاه از دين از شعر حافظ سخن درون خويش را مي‌شنود. شعري نيست براي خواننده‌اي ويژه، شعري است براي هر انسان. نه چون شاهنامه فقط ايراني و نه چون مثنوي فقط عرفاني است. شعر او ابهامي دارد كه جان درمي‌يابد گرچه نمي‌تواند بيان كند. شعر حافظ فشرده ادبيات فارسي است. شعر فردوسي: ايران، شعر مولوي: عرفان، شعر ناصرخسرو: ايمان، شعر منوچهري: جلوه‌هاي جهان، و شعر حافظ: آميزه‌اي از همگان، يعني انسان است.
شعر حافظ در عين حال فشرده روح ايران به‌شمار مي‌رود؛ روح ملتي مرموز كه در همه جاي تاريخ و جهان اثر گذاشته است و مي‌گذارد اما هيچ‌گاه درون پرراز خود را به تمام عيان نكرده است. شمار و گونه‌گوني بينش‌هايي كه طي سده‌هاي گذشته با وجود اختلاف ديدگاه، شعر حافظ را به اقتضاي روحيه و زمان خويش تفسير كرده‌اند شگفتي‌آور است. حتي در دوران ما با همه دگرگوني در باورها و پسندها حافظ هنوز زنده‌ترين شاعر است.

حافظ کم‌گوي و گزيده‌گوي است
 

ظرفيت شگفتي‌زاي تاويل‌پذيري را پس از قرآن مبين در هيچ كلام ديگر به جز حافظ نمي‌توان سراغ گرفت. از رموز توفيق حافظ كم‌گويي و گزيده‌گويي اوست. براي مقايسه، منظومه 35 مصراعي بلند و كوتاه نيما يوشيج تحت عنوان «اي آدم‌ها» را بخوانيد كه از نظر پيروان نيما شاهكار او به شمار است و في‌الواقع مطلب ساده‌‌اي را با تكلف و ناهمواري و ناهنجاري و اغلاط فراوان دستور زباني بيان كرده؛ چنانكه گويي ترجمه‌اي ناقص و تحت‌اللفظ از متني بيگانه است، سپس در برابر اين بيت حافظ قرار دهيد:
شبي تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‌ها
آنگاه انصاف دهيد كدام يك زيباتر و قوي‌تر و دل‌انگيزتر موضوع را بيان كرده است.
نگاه ويژه حافظ كه نگرش انسان‌انديشه‌ورز درونگراي ايراني به جهان است در توفيق او موثر است. او از اين دريچه خداوند و انسان و طبيعت را از چشم‌اندازي ديگر ديد:
آن روز بر دلم در معني گشاده شد
كز ساكنان درگه پير مغان شدم
حافظ اكثر تجربه‌هاي شخصي خود را نيز در قالب كلي‌تر نمونه‌هاي باستاني بيان كرد كه اين امر صبغه‌اي جاوداني به شعر او عطا كرده است.
منبع:www.salamat.com