تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)
تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)
تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)
نويسنده: ابوذر منصوري آراني*
گزيده اى از سخنان امام خمينى(رحمه الله)
● به همه مسئولان كشورمان تذكر مى دهم كه در تقدم ملاكها هيچ ارزش و ملاكى مهمتر از تقوى و جهاد در راه خدا نيست و همين تقدم ارزش الهى بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدى مسئوليتها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه سنتها و امتيازات غلط مادى و نفسانى بشود چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح و چه امروز و چه فردا كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظى و عرفى كفايت نمى كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پيدا شود. پيام امام به حجاج بيت الله الحرام
● مبادا اساتيد و معلمين كه به وسيله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را كه تازه از اسارت استعمار رهيده اند تحقير و سرزنش نمايند و خداى ناكرده از پيشرفت و استعداد خارجيها بت بتراشند و روحيه پيروى و تقليد و گداصفتى را در ضمير جوانان تزريق نمايند و به جاى اينكه گفته شود كه ديگران كجا رفتند و ما كجا هستيم به هويت انسانى خود توجه كنند و روح توانايى و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند.
(26/4/1367)
گزيده اى از سخنان مقام معظم رهبرى (دام ظله)
● اساس كار در جمهورى اسلامى ايران مبتنى بر تحقق آرمانهاى اسلامى است، بنابراين، در يكايك كارهاى برنامه ريزى و سياستهاى كلان كشور در امر توسعه، اين مهم بايد مورد توجه قرار گيرد و هيچ فشار سياسى خارجى و نيز هيچ ضرورت اجتماعى نبايد موجب صرفنظركردن از آمانهاى اسلامى شود.
حفظ ارزشها براى ملت ما يك اصل مبنايى است و هدف و انگيزه حضور ما در صحنه كشور نيز همين است بحث عدالت اجتماعى در مرتبه اول آرمانهاى ماست و مسأله توزيع عادلانه درآمد، كم كردن فاصله بين طبقات جامعه و نيز فراهم كردن فرصتهاى شغلى براى همه بايد به عنوان شاخص هاى عدالت اجتماعى در برنامه هاى كلان كشور مورد توجه جدى قرار گيرد
آنچه را كه غرب در زمينه توسعه بيان مى كند از فرهنگ و اهداف استعمارى جدا نيست و به نظر مى رسد كه هدف غرب از انتشار برخى نشريات علمى، نفوذ دادن افكار خود به محافل علمى و سازمانهاى برنامه ريزى كشورهاست. بنابراين، انتشار يك فكر و نظريه در برخى نشريات علمى غرب نمى تواند دليلى بر اتقان و صحت آن باشد.
(25/2/1375)
با توجه به اهميت و جايگاه مديريت در نظامها و سازمانهاى بينالمللى و ترويج مديريت نوين بر آن شديم تا با تبيين ديدگاههاى ارزشمند امام على عليه السلام به عنوان مديرى مدبر و كارآمد در تشكيل نخستين حكومت اسلامى - شيعى گامى هرچند كوتاه در احياى اين تفكر شيعى برداريم; چرا كه امروزه جزئيات اين مبانى دينى به عنوان يك نظريه جديد علمى و كاربردى با موفقيت قابل اجرا است . مقاله حاضر با بررسى بيش از 65 منبع داراى دو بخش عمده است: بخش اول به تبيين مبانى علم مديريت، معرفى مكاتب و ارائه نظريههاى كلاسيك و نئوكلاسيك و نوين پرداخته است كه مىتواند زمينه تطبيق اين نظريه را با افكار و آراى اميرالمؤمنين عليه السلام مهيا كند . بخش دوم نيز به تبيين تئورى و مبانى اعتقادى حضرت امير عليه السلام در مديريت و عناصر و اركان آن - سازماندهى، برنامهريزى، كنترل، نظارت، هماهنگى - شايسته سالارى و ويژگيهاى مديران موفق به بررسى اقسام سوء مديريت و معضلات نظام مديريتى مىپردازد . ذكر نمونههاى موفق، نقش مناسبات انسانى، و از همه مهمتر مديريت عشق و خصوصيات اين مديريت از ديگر موضوعات مطرح شده در اين مقاله است .
كليد واژهها:
مديريت، مديريت اسلامى، سازماندهى، برنامهريزى، كنترل، نظارت، مديريت توليد
حمد و ستايش خداى را كه توفيق نگارش اين مقاله را عنايت فرموده; مقالهاى كه تحت عنوان تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام و با الهام و تعمق در نهجالبلاغه و كتب ارزشمند ديگر تدوين يافته است . به بهانه اين كلام تفحصى در نهجالبلاغه نمودم; كتابى كه رزمندگان آن را كتاب شجاعت مىخوانند و اهل دل آن را كتاب اشك و عشق مىدانند ولى تعبير زيباى حضرت امام خمينى رحمه الله كه نهجالبلاغه را افتخار مكتب تشيع مىدانند، از همه رساتر و گوياتر است; چرا كه در سير تطور حكومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقايد منجر به اعمال روشهايى خلاف سير انسانيت و وحدانيت الهى گرديده است و در اين ميان صاحب نهجالبلاغه مولى الموحدين الگوى تمام عيار مديريت و خلافت و امامت در لابلاى مفاهيم عميق خود به بيان عناصر، اركان، وظايف، اهميت و شيوههاى مديريت پرداختهاند كه ما نيز اميد آن داريم در اين مجال كوتاه پيمانهاى از اين اقيانوس بيكران علم و معرفتبرگيريم .
بخش نخست:
ديباچهاى بر علم مديريت و جايگاه آن همراه با بررسى مكاتب مديريتى
فصل اول:
در متون اسلامى كلمه مدير نيامده ولى به كلمه مدبر اشاره شده است: فالمدبرات امرا برخى از مفسران نيز اشاره به مديريت ملائكه دارند و ملائكه را مديران جهان مادى معرفى مىكنند . البته لازمه مديريت، تدبير است زيرا تا كسى تدبيركننده (مدبر) نباشد، نمىتواند مدير باشد .
در سير تحول دانش مديريت طى قرون و سالهاى اخير، كوششى مداوم در جهتيافتن عناصر مشترك در تصميمگيرى و اداره سازمانها مشاهده مىگردد كه اساس علم مديريت را تشكيل داده است .
پيشرفت علم و تمدن در زمينههاى گوناگون زندگى جوامع بشرى، همواره پيچيدگيهاى روزافزونى را از نظر تشكيلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است كه باعث تجديد نظر پژوهشگران علوم مديريت در اصالت تئورى مديريتشده است .
از نظر سنتى مديريت عبارت است از: «به كار گرفتن كليه امكانات موجود در موقعيتى خاص به منظور رسيدن به هدف يا هدفهاى مشخص .»
تعريف سنتى مديريت مبتنى بر قبول اصول منطق و اعمال منطقى است . جيمز تامپسون ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به اين امر اشاره مىكند كه اصل منطق سبب محدود كردن دامنه عمليات مديريت مىشود و اعمال سازمان منحصرا بايد در آن محدوده صورت گيرد .
يكى از مشخصات جديد و پديدههاى بارز رشته مديريت كه از اهميت اصل منطق تئورى سنتى مىكاهد، مساله «عدم وجود ، جيمز تامپسون و پرفسور تى دانكن نشان مىدهد كه پيشرفتسريع تكنولوژى و تغييرات محيطى عوامل اصلى در محيط و شرايط كار سازمانهاست . يافتن عوامل مشترك در تصميمگيرى و اداره سازمانها نياز به اتخاذ «روش علمى» دارد . با توجه به آنچه گذشت، تئورى مديريتبراساس تعريف زير پايهگذارى مىگردد:
«مديريت دانشى استبراى چگونگى اداره و هدايتسازمان جهت رسيدن به نتايج مطلوب .»
توجه اساسى علم مديريتبه اخذ تصميمات صحيح، با توجه به روابط موجود ميان هدفهاى مطلوب و امكانات سازمان مىباشد . از نظر دانش مديريت وظيفه اصلى يك مدير تصميمگيرى به روش علمى، با اتكا به باورهاى الهى است . ضمن آنكه در علم مديريت جهت مسائل و مشكلات كيفى، روشهاى كيفى وجود دارد، روشها و تكنيكهاى كمى نيز بهچشم مىخورد . در علم ديريتخواه روشهاى كمى يا كيفى مورد نظر باشد، براى اتخاذ تصميمات منطقى و در نتيجه ايجاد طرحهاى مناسب عملياتى به طريقه علمى و تجربى از بررسى عمليات استفاده مىگردد . بطور خلاصه تعريف علم مديريت اسلامى را، شايد بتوان بدينگونه قالببندى كرد:
باورهاى الهى و معارف دينى برنامهريزى و سازماندهى تصميمگيرى مهارتهاى مديريتى همراه با خلاقيت توليد يا اجراى طرح به تعبير ديگر مديريت را مىتوان متاثر از نظام ارزشى حاكم بر آن سازمان دانست; بطور خلاصه مديريت در يك نظام ارزشى عبارت از: فرايند به كارگيرى مؤثر و كارآمد منابع مادى و انسانى در برنامهريزى، سازماندهى و بسيج منابع و امكانات، هدايت و كنترل است كه براى دستيابى به اهداف سازمانى و بر اساس نظام ارزشى مورد قبول صورت مىگيرد . اين تعريف پنج محور دارد:
1- مديريتيك فرايند است .
2- مفهوم نهفته مديريت، هدايت تشكيلات انسانى است .
3- مديريت مؤثر، تصميمات مناسب مىگيرد و به نتايج مطلوب مىرسد .
4- مديريت كارا، به تخصيص و مصرف مدبرانه منابع گويند .
5- مديريتبر فعاليتهاى هدفدار تمركز دارد .
مسند مديريت، امانتى الهى است كه به مدير سپرده شده است و او بايد از اين امانت الهى بشدت مراقبت كند . مولاى متقيان على عليه السلام درباره اين امانت الهى مىفرمايد:
. . . و ان عملك ليس لك لطعمة و لكنه فى عنقك امانة و انت مستدعى لمن فوقك . ليس لك ان تقتات فى رعية و لا تخاطر الا بوثيقة و فى يديك مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتى تسلمه الى و لعلي ان لا اكون شر ولاتك لك و السلام; «مديريت و حكمرانى براى تو طعمه نيست; بلكه امانتى بر گردن تو است و كسى كه از تو بالاتر است از تو خواسته تا نگهبان آن باشى . وظيفه ندارى كه در كار مردم به ميل و خواسته شخصى خود عمل كنى، يا بدون ملاك معتبر و فرمان قانونى، به كار بزرگى ستبزنى . اموالى كه در دست توست از آن خداوند مىباشد و تو خزانه دار هستى تا آن را به من بسپارى . اميدوارم كه براى تو بدترين فرمانرواها نباشم . و السلام .»
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در تفسير الميزان اين امانت الهى را چنين تعريف مىكند: الامانة شىء يودع عند الغير ليحتفظ عليه ثم يرده الى من اودعه; «امانت چيزى است كه براى نگهدارى به ديگرى سپرده مىشود تا وى بر آن محافظ باشد و پس از محافظتبه امانت گذار، باز گرداند) »
2- 3- مديريت تكليف است نه حق:
حق و تكليف دو مقولهاند كه در يك سو حركت مىكنند; حق به معنى استفاده، بهره و سود و تكليف، به معنى وظيفه است .
در نظام اسلامى، واگذارى، قبول و احراز مناصب اجتماعى و مديريتى تكليف است; نه حق يا وسيله سودجويى .
3- 3- مديريتيا رياست ؟
مدير بايد مديريت را براى خدمتبخواهد; به عبارت ديگر خدمت نبايد وسيلهاى براى حاكميتباشد; بلكه حكومتبايد وسيلهاى براى خدمتباشد .
مدير قبل از آنكه رياستمدار باشد، خدمتگزار است و با تيغ تيز مديريت در جهتخدمتگزارى، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم مىكند .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفرى رفتيد، توافق كنيد و يكى را رئيس كنيد .
و گفتار حضرت على عليه السلام در عهدنامه مالك اشترنيز گوياى اين امر است . رياست مستلزم مديريت است . رئيس بايد بتواند اداره كند; اداره كردن نيز تدبير مىخواهد و رئيس و مدير بايد اهل تدبير و دورانديشى باشد و بتواند دبيرى كند . مسلم است كه مدير بيش از آنكه حاكم باشد، هادىاست . چنين مديرانى مديريتى آميخته با هدايت و حكومت دارند .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: و لا تكونن عليهم لعبا ضاريا تغتنم اكلهم; «مبادا در منصب مديريتبرخوردهايتبا آنان مانند جانور درندهاى باشد كه خوردنشان را غنيمتشمرى .
مديريتيكى از اركان زندگى اجتماعى است; زيرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با يكديگر ارتباط و اشتراك پيدا مىكنند . ضرورت مديريت در زندگى اجتماعى تا آنجاست كه حتى بسيارى از حيوانات كه بصورت اجتماعى زندگى مىكنند براساس فرمان غريزه، مديرى را برمىگزينند . حال انسانها كه بصورت اجتماعى زندگى مىكنند، بطريق اولى نيازمند سازماندهى، برنامهريزى و سيستمى هستند كه بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد . مديريت و راهكارهاى آن و تربيت مديران لايق از اهم مبانى فكرى دينى محسوب مىشود . انسان نمىتواند به گونهاى ناموزون و همچون وصلهاى ناهمرنگ در جهان هستى زندگى كند . او به همان اندازه كه از نظام، تشكيلات و مديريت فاصله گيرد با شكست و ناكامى روبرو خواهد شد و محكوم به فناست .
شجره طيبه امامت، ريشه در زمين وحى دارد و با آب عصمت و طهارت سيراب مىگردد و از نور وجودى نبوت تغذيه مىكند و شاخههاى سرسبزش بر سر امت اسلامى و جامعه بشرى سايه مىافكند; مديريتيكى از شاخههاى اين درخت تناور است . امير مؤمنان عليه السلام مىفرمايد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه . . . ليثيروا لهم دفائن العقول; «خداوند پيامبران خود را در ميان مردم برانگيخت تا با مديريتخويش ذخاير پنهان استعدادها را استخراج كنند .»
در نظام ادارى و اجتماعى اسلامى، مديريتها از امامت ريشه مىگيرند; در واقع بايد گفت: مشروعيت مديريت در جامعه دينى ناشى از پيوندى است كه با امامت دارد . هرگاه اين رابطه قطع گردد، كليه حركتها مشروعيت و خاصيتخود را از دست مىدهند .
آنچه كه بايد بدان اشاره كرد، اين است كه مشكل جامعه ما مشكل «كمبودها» نيست، بلكه مشكل «ضعف بعضى از مديريتها» است كه هرگاه با الهام از مبانى معنوى اسلام اصلاح گردد، بسرعت مىتوان بر مشكلات فايق آمد .
فصل دوم:
بدين ترتيب كه مدير اسلامى داراى دو رسالت «تعالى» و «توليد» در درون سازمان است . مكتب منبع تغذيه فكرى و روحى مدير جهت تحقق اهداف عالى و مقدس در درون سيستم است و بهرهورى اكتشافى است . وليكن رسالت ديگر «مدير» يعنى «توليد» در درون يك سيستم، متكى و متصل به علوم و پيشرفت آن است; لذا مدير اسلامى براى بهرهورى در زمينه توليد، بايد در جريان پيشرفت علوم دنيا نيز قرار داشته باشد . هنر مدير اسلامى نيز اين است كه توازن و تعادل بين «تعالى» و «توليد» را در صحنه زندگى اجتماعى حفظ كند .
تعالى مكتب اكتشافى مديريتاسلامى توليد علم تكوينى
شكوفايى سرشت مديريت در انسانها به دو عامل تعليم و تجربه نيازمند است . حتى رهبران الهى و انبيا نيز همراه با هدايت الهى تعليم ديده و تجربه مىاندوختهاند .
استاد شهيد مرتضى مطهرى در يادداشتهاى خود چنين آورده است: برخى معتقدند علت اينكه پيامبران حنيف چوپان بودهاند، اين است كه تمرين رهبرى كنند و مخصوصا فاصله فكرى آنها با امت، آنان را از رهبرى مايوس نكند; البته هر رهبرى فطرى غير معصوم نيازمند تجربه و تعليم است . وقتى پيامبران تمرين چوپانى مىكنند، تكليف ديگران روشن است )
تعليم و تجربه دو عامل اساسى براى شكوفايى استعداد و فطرت امامت، رهبرى و مديريت است . و نياز رهبر به اين دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعى و غير قابل ترديد است . و عنصر سومى هم هست كه قرآن بدان اشاره مىكند .
شرح صدر در كنار تعليم و تجربه لازمه مديريت است و انسان را به سوى تكامل، پويايى و انسانيتسوق مىدهد .
شرح صدر ظرفيت فكرى و روحى است . به تعبير قرآن هرگاه ظرفيت روانى انسان براى پذيرش حق گسترش يابد، نورانيت و بينشى براى او حاصل مىشود كه در پرتو آن، حركت انسان در جهت تكامل خود و جامعه تصحيح مىگردد .
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه; «آيا كسى كه خداوند ريشهاش را براى پذيرش اسلام گسترده ساخته و در نتيجه با نور الهى گام برمىدارد همانند انسان تاريكدل است؟)
مولى الموحدين در روايتى مىفرمايد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در دعاى روز عرفه از خداوند مىخواست: اللهم اجعل في قلبي نورا و فى سمعى نورا و فى بصري نورا . اللهم اشرح لى صدرى و يسرلى امري ; «خدايا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در ديدهام نور بگذار! خدايا سينهام را گشاده و كارم را آسان ساز!»
آيا مديريت دانشى است مانند خواندن و نوشتن كه همگان مىتوانند آن را بياموزند؟ آيا مديريت احساسى همچون شعر سرودن است؟ آيا ريشه در فطرت انسانها دارد و يا امرى اكتسابى است؟ مديريت مانند سرودن شعر است كه برخى ذوق آن را دارند و برخى ندارند . عدهاى ممكن است دانش سرودن شعر را فرا بگيرند; ولى شاعر نشوند . تعليم و تجربه در سرودن شعر تنها براى كسانى مفيد است كه بطور فطرى ذوق شعرى داشته باشند . مديريت نيز با خون انسانها آميخته است . در واقع بايد گفتبينش مديريت و رهبرى در برخى از انسانها فطرى است و برخى سرشت مديريتى ندارند . به كسى كه سرشت مديريتى ندارد در هيچ مدرسهاى نمىتوان مديريت آموخت . ممكن است او فيلسوف توانايى بشود، ليكن بى ترديد مدير و رهبر خوبى نخواهد شد . دانش مديريت را فرا خواهد گرفت ولى هنر مديريت را نخواهد يافت .
فصل سوم:
بررسيهاى تاريخى نشان مىدهد كه اداره اماكن و سازمانها از دورههاى پيشين در نزد مصريان، چينيان، ايرانيان، روميان و سايران داراى بينشى خاص بوده است .
1- نظريه مديريت علمى
2- نظريه اصول گرايان
3- نظريه بوروكراسى
صاحب اين نظريه فريدريك وينسلو تيلور مىباشد . مديريت تيلور مبتنى بر چهار اصل است:
1- براى يافتن بهترين راه حل مىتوان مشاغل را مشاهده و تجزيه و تحليل كرد .
2- براى هر شغل مىتوان بهترين كاركن را به گونهاى علمى برگزيد و آموزش داد .
3- با پرداخت مزد تشويقى - بر پايه ميزان توليد مىتوان بالاترين مقدار توليد ممكن را بدست آورد .
4- مدير، مسؤول برنامه ريزى، آماده سازى كار و كنترل است و كاركنان بايد تنها دستورات را انجام دهند . اين مديريت جنبه مكانيكى معينى دارد .
در بحبوحه جنگ جهانى اول، افرادى نظير هنرى فايو فرانسوى تجربيات خود را در كار مديريتبصورت اصول چهاردهگانه ارائه دادند:
1- تقسيم كار; 2- اختيارات ; 3- انضباط ; 4- وحدت فرماندهى; 5- وحدت مديريت ; 6- وابستگى منافع فردى به هدف كلى ; 7- جبران خدمات كاركنان ; 8- تمركز ; 9- سلسله مراتب ; 10- نظم ; 11- عدالت ; 12- ثبات ; 13- ابتكار عمل ; 14- احساس يگانگى .
POSDCORB كه مخفف برنامهريزى، سازماندهى، كارگزينى، هدايت، هماهنگى، گزارشدهى و بودجه بندى است، جمعبندى كردند .
آنگاه كه توجه عمده تيلور و فايول در سيستم مديريتبه كسب مؤثر اهداف متمركز بود، توجه ماكس وبر (1920- 1864) به اين مساله معطوف شد كه چگونه مىتوان ساختار مناسبى به يك سازمان داد؟ نظريه وبر نظريه ديوان سالارى است . اين جامعهشناس آلمانى در آغاز سده بيستم نظريه خود را مبتنى بر پنج محور تنظيم كرد :
1- تقسيم كار و تخصص
2- جهتگيرى غير شخصى
3- سلسله مراتب ادارى
4- قواعد و مقررات
5- جهتگيرى شغلى
1- تاثير هنجارهاى اجتماعى و انگيزههاى روانى بر توليد، بيشتر از مشوقهاى اقتصادى است .
2- كارگران براى رويارويى با تصميمهاى يكجانبه مديريت از سازمان غير رسمى بهره مىگيرند .
3- تخصص بتنهايى كارايى را افزايش نمىدهد .
4- افراد، انسانهاى فعال هستند و همچون ماشين بيجان عمل نمىكنند .
5- ارتباط بين اعضا و گروهها بسيار مهم است و رهبران غير رسمى از توانايى خوبى برخوردارند .
6- مؤثرترين روش رهبرى برپايه مشاركت و رعايت انصاف و توجه به زيردستان استوار است .
مديريت نظام گرا در بردارنده كاربرد نظريه سيستمى در اداره نظامهاى بزرگ و كوچك است كه با استفاده از كارهاى انجام شده، در ازاى كارهاى داده شده ماموريت كل سازمان را بر حسب مدل سيستمى داده، پردازش و بازده از ديدگاه بهبود بخشيدن به عملياتشان تحليل مىكند .
ب) مديريت اقتضايى
كاربرد نگرش اقتضايى نيازمند آن است كه مديران بتوانند موقعيتهاى گوناگون را بدرستى تشخيص داده وضعيت كنونى سازمان را با آن هماهنگ كنند; بعبارت ديگر، هرآنچه مدير در عمل انجام مىدهد به مجموعه شرايط موجود وابسته است .
ج) نظريه نقشهاى مديرى:
اين نظريه مينتز برگ است، و با مطالعه منظم فعاليتهاى پنج مدير اجرايى به اين نتيجه رسيد كه برنامهريزى، سازماندهى، هماهنگى و كنترل، جزء وظايف مدير نيست; بلكه مدير به فعاليتهاى ديگرى مىپردازد كه عبارتند از:
(1- ج) نقشهاى متقابل شخصى: مانند رئيس تشريفات و رابط
(2- ج) نقشهاى اطلاعاتى: گيرنده، نشردهنده، سخنگو
(3- ج) نقشهاى تصميمگيرى: سوداگرى، آشوب زدايى، تخصيص منابع، مذاكره
ب - وجه تمايز مديريت اسلامى با ساير مكاتب مديريت:
مديريت اسلامى پيش از آنكه علم باشد، يك مكتب است; از اين رو وظيفه مكتب، ارائه راه حلهايى است كه با مفهوم عدالتخواهى سازگار باشد . اگر علم نيز خواهان خدمتبه مكتب يا تعالى انسانها باشد، بايد با سير مطالعاتى مكتبى كه در يك سير اكتشافى استبدين نتيجه رسيد كه جهانبينى حاكم بر كاربرد اين «علم» در حيطه «توليد» ، يك جهان بينى الهى و نشات گرفته از وحى است .
لذا سير مطالعاتى مكتبى پيرامون مديريت اسلامى يك سير اكتشافى است . و بايد از «روبنا» به طرف «زيربنا» باشد كه با روش مطالعه «علمى» كه يك سير تكوينى و از «زيربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .
وجه تمايز مديريت اسلامى با اشكال ديگر مديريت در اين است كه در جوامع سرمايهدارى (بورژوازى) و يا سوسياليستى، اداره امور مردم در دست عدهاى از سردمداران حكومت است ; در حالى كه در نظامهاى الهى بويژه اسلامى وجه تمايز در «اسلامى» بودن نظام مديريتى و متكى و مبتنى بودن اين نظام بر پايه اصول لا يتغير «وحى» مىباشد .
اين مكتب اكتشافى است نه تكوينى ; بدين معنا كه هر لحظه بايد مطلب تازهاى از متن مكتب و از درياى زلال و عميق معانى قرآن برداشتشود; لذا بدنبال نزول قرآن، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام تبيين كننده اين مفاهيم بودهاند; پس هرگونه سير تكوينى بر افكار الهى ممنوع است و مديران بايد تابع و حافظ ارزشهاى تبيين شده توسط رهبران حكومت اسلامى باشند; حكومتى كه سياست و ديانت آن جداى از هم نيست و سياست آن متكى و مبتنى بر فرامين الهى است .
وجه تمايز ديگر مديريت اسلامى اين است كه مديريت اسلامى همانگونه كه قبلا متذكر شديم مبتنى بر دو اصل تعالى و توليد است تعالى انسان و توليد كالا . اين كالا زمانى ارزشمند است كه در خدمت تعالى انسان باشد، ولى در مكاتب شرق و غرب اصول مديريت مبتنى بر محور توليد است; نه افزايش مكارم اخلاقى و اعتقادات .
پس نتيجه مىگيريم كه مديريت اسلامى مبتنى بر حضور يك مكتب «الهى» يا «اسلامى» است و قبل از آنكه «سازمان» تشكيل داده شود، مكتب پايهگذارى مىشود .
تشويق، محبت و احترام متقابل از اركان اين مديريتبه شمار مىرود .
بخش دوم:
تئورى و مبانى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانى اصلى در مديريت:
از آنجا كه اهداف مديريت در اسلام، جدا از اهداف حكومت اسلامى - كه مديريتها جزئى از پيكره آن است - نيست، بايد اهداف حكومت اسلامى اهداف اصلى يك مدير در چهار چوب مديريتش باشد; البته اهداف خرد و كلان هر سازمان و ادارهاى خاص آن سازمان است، ولى بايد در راستاى اهداف جامع نظام اسلامى باشد .
در يك بررسى، چهار هدف عمده بيش از همه موارد جلب توجه مىكند (50) كه حكومت اسلامى و مديريتهايى كه از آن نشات مىگيرد در مسير اين اهداف گام برمىدارند:
1- آگاهى بخشيدن به انسانها
2- تربيت معنوى و احياى ارزشهاى اخلاقى
3- اقامه قسط و عدل بصورت حركتى مردمى برخاسته از متن جامعه
4- آزادى انسانها در حريم قانون و شريعت
مبانى مديريت اسلامى:
حمد - تفكر + تشكر
2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملى هستند كه باعث فراگير شدن نظام مديريت الهى مىگردند . بنابراين نظام حمد در يك جامعه اسلامى اينچنين تعبير مىشود:
نظامفراگير (حمد) نظام تفكر (باتقوا) + نظام تشكر (باتقوا)
امام على عليه السلام مىفرمايد: العجب يفسد العقل; «خودپسندى و خودبينى عقل را فاسد مىكند .»
اى برادر تو همه انديشهاى
مابقى خود استخوان و ريشهاى
گربود انديشهات، گل، گلشنى
وربود خارى، تو هيمه گلخنى
اصليترين هدف نظام مديريت الهى، قرآنى و اسلامى (نظام مشاركت) كرامتبخشيدن به متقيان، مؤمنان و تمامى انسانهاى وارسته عالم است كه آن را با ايجاد نظام حمد و تشكر فراگير انجام مىدهد . در اين نظام بايد از پيشنهادهاى خوب و مفيد مردم به شايستگى تقدير و تشكر كرد; اين كار موجب رشد فكرها، انديشهها و انسانها مىگردد
3- اصل مشاركت: در نظام مديريتى اسلامى، مدير، كاركنان، دولت و ملت همگى از مشاركتسود مىبرند تنها كسانى كه ضرر مىبينند، سودجويان و ظالمان هستند .
تقوا و نظم مغز نوآورى، خلاقيت - تذكر ويادآورى
4- عبادات و اصول اخلاقى:
صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و بركات فراگير)
تسبيح (نظام پاك و منزهسازى فراگير)
ايمان (نظام ايمن سازى فراگير)
ناس (نظام مردم گرايى فراگير)
حسنات (نظام بهترين سازى فراگير)
رسالت (نظام ارتباطات با كيفيت فراگير)
اسلام (نظام سلامت طلبى فراگير)
اين ويژگيها ضامن اجراى قوانين در جامعه است .
فصل دوم:
1- تعريف برنامهريزى:
برنامهريزى عبارت است از: «تفكر در كليات و جزئيات برنامه» يا تعيين و اتخاذ شيوهها و روشهايى كه ما را به بهترين نتيجه مطلوب برساند .
به عبارت ديگر برنامه، هدف و خط مشى، شرح عمليات و روش اجراى عمليات در هر سازمان است .
در هر برنامهريزى مديريتى صنعتى، اقتصادى، اجتماعى، علمى و . . . بايد به شش سؤال پاسخ داد:
1- چه ; 2- چگونه; 3- كى ; 4- كجا; 5- چرا ; 6- بوسيله چه كسى
2- اهميتبرنامهريزى:
از آيات و روايات برمىآيد كه برنامهريزى در اسلام از اهميتبسزايى برخوردار است . اميرالمؤمنين عليه السلام در زمينه برنامهريزى مىفرمايد: امارات الدول انشاء الحيل; «بقاى مناصب و دولتها، برنامهريزى و چارهانديشى در امور است .»
يقينا فرد و سازمان براى رسيدن به اهداف خويش به برنامهريزى نياز دارند . نياز به برنامهريزى از اين واقعيت نشات مىگيرد كه همه نهادها و سازمانها در محيطى متحول فعاليت مىكنند .
3- هدفهاى برنامهريزى
اين اهداف عبارتند از:
1- 3) افزايش احتمال رسيدن به هدف از طريق تنظيم فعاليتها
2- 3) افزايش جنبه اقتصادى
3- 3) تمركز بر مقاصد و اهداف
4- 3) تهيه ابزارى براى كنترل
4- فوايد برنامهريزى:
1- 4) برنامهريزى مانع ندامت است و به انسان تدبير مىدهد . على عليه السلام مىفرمايد: التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم; «آينده نگرى قبل از شروع كار تو را از پشيمانى ايمن مىسازد .»
2- 4) برنامه ريزى حلال مشكلات است .
امام على عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: من قعد عن حيلته اقامتة الشدائد; «كسى كه چارهانديشى را رها كند، با شدايد درگير خواهد شد .»
3- 4) برنامهريزى راه استفاده صحيح از امكانات را ميسر مىسازد .
امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامه ريزى، بهتر از امكانات است .»
امام على عليه السلامدر اين باره مىفرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامهريزى، بهتر از امكانات است .»
5- انواع برنامهريزى و اولويتهاى آن
برنامهريزيها يا دراز مدت (جامع يا استراتژيك) و يا كوتاه مدت (عملياتى) هستند . در برنامهريزى دراز مدت و جامع، خطوط كلى و آينده سازمان تبيين مىگردد . اين برنامهريزى كلان و جامع، به برنامههاى مقطعى و كوتاه مدت جهت مىدهد . و از پراكندگى و گاهى تعارض و تضادها در برنامه جلوگيرى مىكند . در برنامهريزى عملياتى خطوط كلى برنامه جامع در اجزاى مناسب خرد شده و هر جزء بصورت هدف در برنامههاى عملياتى تعيين مىگردد . پس مىتوان برنامهريزى عملياتى را اينگونه تعريف نمود: «برنامهريزى عملياتى را مىتوان پيشبينى عمليات براى نيل به هدفهاى معين با توجه به امكانات و محدوديتها و خطوط كلى ترسيم شده در برنامه جامع تعريف كرد .»
بايد گفتبرنامهريزى در راس وظايف مدير قرار دارد و شالوده مديريت است .
پس براى رسيدن به هدف مورد نظر، بايد قبل از تلاش فيزيكى يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهنى يا برنامهريزى كافى صورت بگيرد .
سازماندهى
1- سازمان و سازماندهى
يكى ديگر از اركان مديريت، سازماندهى است . سازمان مجموعه مركبى است از واحدهاى جزئى كه هريك به سود بقيه، عهدهدار انجام كار معينى هستند .
سازماندهى نيز تجويز چرخه روابط رسمى بين افراد يك سازمان و منابع آن، به منظور دستيابى به اهداف آن است .
2- مبانى سازماندهى و عمليات آن
براى سازماندهى، مبانى مختلفى چون هدف، وظيفه، نوع توليد، عمليات، منطقه عمليات، ارباب رجوع يا مشترى وجود دارد .
از مهمترين مسائل در سازماندهى و تجديد سازمان، گزينش و بكارگيرى افراد درستكار و شايسته در سازمان است . حضرت على در نامهاى خطاب به مالك اشتر ملاكهاى گزينش كارگزاران را بيان مىفرمايد; از جمله اصالت مذهبى و خانوادگى، تقوا، شرم، حيا و حزم;) نكته مهمى كه امام در اين گزينش به آن اشاره مىكنند «والقدم فى الاسلام المتقدمة» استيعنى كسانى را برگزين كه در اسلام پيشگامتر بودهاند . در جاى ديگر حضرت در سازماندهى نيروهاى يك مدير مىفرمايد: لا تتكل فى امورك على كسلان; «بر انسانهاى كسل در كارهايت تكيه نكن»
در تئورى حضرت امير عليه السلام تقسيم كار يكى از مبانى و اصول مديريت است; زيرا مدير بوسيله تقسيم كار مىتواند به اصل كنترل و نظارت مبادرت كند و بدون تقسيم كار اين امر باطل است .
وظايف داخل يك سازمان يا اداره به دو بخش عمده تقسيم مىشود:
1- وظايف خاص مديريت
2- وظايف مربوط به اجراى عمليات .
1- اهميت تقسيم كار:
هانرى فايول مىگويد: تقسيم كار يكى از قوانين طبيعى است كه منظور از آن بدست آوردن نتيجه بهتر و زيادتر است . هرچه عمليات سازمان توسعه يابد، اهميت تخصص و تقسيم كار بيشتر مىشود . در تقسيم كار بايد از تمايلات طبيعى افراد استفاده كرد; زيرا افراد كارى را كه از عهده انجام آن بخوبى برمىآيند ; با ميل بيشترى قبول مىكنند و اين عمل به كارآيى آنها مىافزايد . اين تقسيم كار بايد در امورى باشد كه عرفا نياز به آن هست; در امورى كه فقط به خدمات يك نفر نياز هست تقسيم كار مفهومى ندارد .
در مكتب اميرالمؤمنين عليه السلام تقسيم كار بر اساس شايستگيها انجام مىپذيرد . مدير امور را بر مبناى لياقت و شايستگى افراد توزيع مىكند . اگر مجارى امور، مشخص و معين نباشد و به اصل تقسيم كار توجه نشود، امور مختل مىگردد و حتى در برخى موارد اصطكاك ايجاد مىشود . وظيفه مدير و حاكم اسلامى تبيين وظايف است . رعايت اصل لياقت از احراز مشاغل بر مبناى جايگزينى روابط بر ضوابط جلوگيرى مىكند .
و فى الله لكل سعة و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه و ليس يخرج الوالى من حقيقة ما الزمة الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطين نفسه على لزوم الحق و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل; «براى تمامى اين گروهها نزد خداوند گشايشى است و هريك به مقدار اصلاح كارشان بر حاكم حق دارند، والى نسبتبه انجام وظايفى كه خداوند برعهده او گذاشته است توفيق پيدا نمىكند; مگر به كوشش و كمك خواستن از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمتحق و شكيبايى و استقامت در برابر آن; خواه بر او سبك باشد، خواه سنگين .»
كار انجام شدنى بايد به يك فرد و يا واحد ادارى مناسب اختصاص يابد . مديران نبايد خود كارهاى عملى فراوانى را عهدهدار شوند و يا در گسترش سرپرستى مستقيم بكوشند .
پس از دستهبندى كارها بايد براى هر قسمت مسؤولى را انتخاب و حدود اختيارات او را مشخص كرد . حضرت على عليه السلام در ادامه نامه خود به مالك اشتر مىفرمايد: واجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها; «اى مالك! بايد براى هر كدام از كارهايتيك رئيس انتخاب كنى، رئيسى كه كارهاى مهم او را مغلوب نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند .»
امام عليه السلام همچنين در وصيتبه امام مجتبى عليه السلام مىفرمايد: واجعل لكل انسان من خدمتك عملا تاخذه به فانه احرى ان لا يتواكلوا فى خدمتك ; «فرزندم! براى هريك از زيردستانت كارى تعيين كن تا اگر آن را انجام نداد او را مؤاخذه و بازپرسى كنى; زيرا اين روش سزاوارتر است تا يكديگر را وانگذارند .»
مدير تشكيلات با يك سلسله حركتها و برنامههاى منظم، واحدهاى مختلف سازمان را به يكديگر ارتباط مىدهد و عامل اصلى براى ايجاد پيوند بين افراد و واحدهاى سازمان مىباشد . هماهنگى و هم سويى در يك سازمان از چنان اهميتى برخوردار است كه هرگاه در مجموعهاى وجود نداشته باشد آن مجموعه ديگر مجموعه نخواهد بود و مديرى كه قادر به ايجاد اين هماهنگى در سطح سازمان خود نباشد، مدير نيست . مسائلى كه در هماهنگى بايد در نظر گرفته شود، عبارتند از:
1- تقويت انسجام سازمان
2- توزيع تلاشها بين همه افراد و واحدها
3- جلوگيرى از اصطكاك و خنثى سازى
4- بازدهى بيشتر و بهتر در مقابل زحمت كمتر
5- سرعتبخشيدن به كارها
6- تقويت روابط انسانى و افزايش محبت
در مديريت اسلامى، «وحدت» و هماهنگى از اصول بنيادى محسوب مىشود; زيرا «امامت» سازمان «امت» را از طريق آموزشهاى گوناگون فكرى و عملى با پيوندهاى مختلف به يكديگر مرتبط مىسازد )
در واقع تقسيم كار و طبقهبندى وظايف و نيز هماهنگ كردن عمليات واحدها در يك سازمان در تشكيل سازمان اهميتبسزايى دارد: يكى از طرق مؤثر، هماهنگ كردن عمليات، تقويت رياستسازمان است . هر واحد در يك سازمان مانند چشم و گوش رئيس سازمان است . يكى از اصول هماهنگى، تقابل در هماهنگى است ; به عنوان مثال، اگر يك سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشكيل شده باشد، كافى نيست كه فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلكه واحد (ب) با سه واحد ديگر و همينطور ساير واحدها با واحدهاى ديگر مىتوانند تضمين كننده يك هماهنگى كلان در يك سازمان باشد .
يكى از بزرگترين و مهمترين اركان مديريت كه مىتواند رمز شكست و يا موفقيت مدير باشد، «تصميمگيرى» است . اميرالمؤمنين عليه السلام راى افراد عاقل را موجب نجات آنان مىداند: راى العاقل ينجى و نيز مىفرمايد: راى الرجل ميزان عقله ; «ميزان عقل مرد، انديشه اوست .»
تصميمهاى صحيح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام مىدهد و حركت و ارتقا به سوى اهداف را رقم مىزند; چه بسا «تصميمگيرى» دقيق كه موجب كمال سعادت انسان شمرده شود . حضرت مىفرمايند: اذا اقترن العزم بالحزم كملتسعادة ; «هنگامى كه تصميم با دقت همراه شود، سعادت كامل مىشود .»
«تصميمگيرى فرايندى را تشريح مىكند كه از طريق آن راه حل مساله معينى انتخاب مىگردد .»
1- 2- تشخيص و تعيين مشكل اساسى در سيستم
2- 2- يافتن راه حل ممكن براى مشكل شناسايى شده
3- 2- انتخاب معيار و ملاك جهتسنجش و ارزيابى راه حلها
4- 2- مقايسه راهحلها با هم و بررسى نتايج هر راه حل
5- 2- سنجش راه حلها با توجه به معيارى كه در بند (3- 2) تعيين گرديد و نتايجبدست آمده در (4- 2)
6- 2- انتخاب يك راه حل مناسب از بين همه راه حلها
به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام براى هر مشكلى راه حلى هست وليكن يافتن آن نياز به تدبير دارد: لكل ضيق مخرج ; «براى هر تنگنايى راه خروجى هست .»
كسى كه آرا و راه حلهاى مختلف را بيازمايد، مىتواند لغزشگاهها را با ديد وسيع بشناسد .
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا) ; «كسى كه از آراى گوناگون استقبال كند، لغزشگاهها را خواهد شناخت .» و نيز مىفرمايند: اضربوا بعض الراى ببعض يتولد منه الصواب ; «افكار مختلف را با يكديگر مقايسه كنيد; راه صحيح از آن به دستخواهد آمد .»
هنگام تصميمگيرى بايد به عواقب و جوانب امر بينديشيم و نتايج آينده آن را لحاظ كنيم . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: و ناظر قلب اللبيب به يبصر امده و يعرف غوره و نجده ; «چشم دل انسان خردمند پايان كارش را مىبيند و نشيب و فراز خويش را مىشناسد .»
مولوى در كتاب مثنوى موضوع عاقبتانديشى را چنين مىبيند:
حبذا دو چشم پايان بين راد
كه نگه دارند دين را از فساد
آنكه پايان ديد احمد بود كه
ديد دوزخ را همينجا توبتو
ديد عرش و كرسى و جنات را
بردريده پرده غفلات را
گر همى خواهى سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پايان را نگر
«عاقبت نگرى» در كارها كه در واقع نگرشى عميق به آينده است از اصل «آيندهنگرى» سرچشمه مىگيرد و اين اصل از اهميت فوق العادهاى برخوردار است . المؤمنون هم الذين عرفوا ما امامهم . ; «مؤمنان كسانى هستند كه آينده خويش را مىشناسند .»
ب - ابهام زدايى: يكى از وظايف مدير جهت ايجاد هماهنگى اين است كه از هرگونه حركتى كه به اين هماهنگى ضربه مىزند، قاطعانه بپرهيزد . اسلام دين صفا، صميميت و محبت است . يكى از حركات شيطانى كه مىتواند ساختار يك سازمان را بر هم ريزد «اصل نجوى» است . در گوشى صحبت كردن يكى از اعمال شيطانى جهت فتنهانگيزى است: انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين آمنوا ; در گوشى سخن گفتن از اعمال شيطان است و منافقان با چنين عملى مىخواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناك كنند .»
مدير موفق كسى است كه از هرگونه حركت و اعمال ابهام آور و شبههانگيز در محيط كار ممانعت و پيشگيرى كند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشكوك و چند پهلو سازمان موفق او را به انحطاط بكشد و ذهن كاركنان را مغشوش سازد . ابهامات و شبهات ايجاد شده مىتواند در تصميمات مدير مؤثر واقع شود .
ج - مشورت: «مشورت» از ماده «شور» به معناى استخراج راى و نظر صحيح است . مشورت، عامل بازدارنده از استبداد راى و شخصيت دهنده زيردستان، مشوق و محرك افراد براى همكارى، باعث ايجاد هماهنگى صميمانه و مشاركت در عقل ديگران و به دست آوردن راى صحيح است . در اين خصوص حضرت امير عليه السلام فرمودهاند:
من استبد بدايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها ; «هركس مشورت نكرد، تباه گشت و هر كه با خردمندان با تجربه شور كند با آنها در خردهايشان شريك مىشود .»
در اسلام مشاور و مشورت گيرنده حقوق متقابلى دارند . محفوظ بودن حق تصميم براى سرپرستان و شيوه مشورت از جمله امورى است كه بايستى بدانها توجه شود . مشاور بايد عاقل، دلسوز و با تجربه باشد . انسانهاى بخيل و حريص و ترسو نبايد طرف مشورت قرار گيرند . چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: اطع العاقل تغنم) ; «از انسان دانا اطاعت كن تا بهرهمند شوى .»
مشورت، فوايد زيادى براى مدير دارد كه از آن جمله به موارد ذيل مىتوان اشاره نمود
1- باعث رشد استعداد زيردستان مىشود .
2- مشورت از خطاهاى انسان مىكاهد .
3- اگر نتيجه شكستباشد، ملامت كمترى براى مدير بدنبال دارد .
4- بر اعتماد، دوستى و علاقه افراد به مدير مىافزايد .
د - قاطعيت: قاطعيتبه معنى فيصله دادن به امور و حل مشكلات است . اين امر با لجبازى و يكدندگى تفاوت دارد . برخى 0قاطعيت» را پافشارى بيش از حد و «عدم انعطاف پذيرى» و برخى ديگر آن را سختگيرى مىدانند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: العسر لؤم ; «فشار و سختگيرى پستى است .» قاطعيت داراى دو نمود مهم است: يكى يافتن تصميمى كارساز و كامل، ديگرى ابراز تصميم قاطع و بدور از شك و ترديد .
يقينا ترديد، دودلى، ترس، هوسهاى زودگذر و انتظار نزديكان فرد، استهزا و حرف مردم همه از موانع قاطعيت هستند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مىفرمايد:
- رو تحزم فاذا استوضحت فاجزم ; «در كارها فكر كن، به محكم كارى دستخواهى يافت . پس هنگامى كه امور برايت روشن شد، تصميم بگير .» و نيز مىفرمايد: قدر ثم اقطع و فكر ثم انطق و تبين ثم اعمل; «اندازه بگير سپس قطع كن، فكر كن و سپس سخن بگو، واضح كن و سپس عمل كن .»
علل ترس و واهمه مديران در تصميمگيرى و قاطعيت معمولا عبارت است از:
1- مسؤولان مافوق
كنترل
اقدامات اصلاحى
اهداف
برنامهريزى سازماندهى
هدايت و سرپرستى
نمودار و فرايند مديريت كنترل برنامهريزى
2- بركنارى از رياست
3- اخراج
4- بى آبرويى
5- افراد تواناى موجود در مجموعه
6- قدرتهاى مافوق خارج از مجموعه
و يقينا انسانى كه خدا ترس باشد از هيچ يك از اين عوامل نمىترسد و براى خدا كار مىكند . ترسهاى بىمورد زاييده ايمان ضعيف است; الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ; «آگاه باشيد اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند .»
كنترل
كنترل عبارت از توجه به نتايج كار و پيگيرى آن براى مقايسه فعاليتهاى انجام شده و اعمال اصلاحات مقتضى بر مبناى اهداف تبيين شده است . كنترل داراى اركانى است; مانند نظارت، ارزيابى و پيگيرى .
1- نظارت و ارزيابى
نظارت و ارزيابى در برخى موارد آشكار و بيرونى است . با بكارگيرى ماموران تجسس و پيگيرى مىتوان امور را كنترل و ارزيابى نمود . گاهى با يك نظارت درونى مىتوان افراد را معتقد به وظايف خود نمود كه با نفس لوامه خود امور خود را به بررسى و ارزيابى بكشند . ناظران بيرونى گاهى آشكارا و گاهى پنهانى كار خود را انجام مىدهند .
طبق فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام خدمتگزاران توده مردم هستند و بر كنترل دائمى همه كسانى كه به هر نحوى به كارى گماشته شدهاند، سفارش مؤكد شده است . بويژه امام توصيه فرموده است كه علاوه بر آنكه مدير خود بايد ناظر اعمال آنان باشد، كار آنها را كنترل و مواظبت كند تا با سوء استفاده از قدرتى كه وى به آنها داده استبه رعيتستم نكنند گروهى را نيز بايستى براى بازرسى هميشگى آنها بگمارد تا همواره او را در جريان شيوه عملكرد آنها قرار دهند . امام در قسمتى از سخنان گهربار خود خصوصيات لازم را جهت انتخاب اين بازرسان، براى مالكاشتر مىفرمايد: و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم; «برآنها بازرسان و كنترلكنندگانى بگمار كه به تو وفادار و راستگو باشند» . كلمه «عيون» به معنىبازرسان و چشمهاى ناظر بر اعمال مىباشد . جهتيك ارزيابى و كنترل صحيح بايد به موارد ذيل توجه كرد:
- تعيين نتايج مورد انتظار
- تعيين استاندارد مطلوب
- تعيين شاخصها براى سنجش نتايج مورد انتظار
- تعيين نحوه و روش جمعآورى اطلاعات و آمار مورد نظر (طراحى شبكه اطلاعاتى)
- تعيين مقايسه اطلاعات جمعآورى شده و نتيجهگيرى (؟)
2- پيگيرى
ركن دوم كنترل، پيگيرى امور ارزيابىشده، است . يقينا اگر پيگيرى نباشد نقاط قوت و ضعف بررسى نمىگردد . پس از ارزيابى و رعايتشاخصهاى آن بايستى افراد شايسته مورد شناسايى و تشويق قرار بگيرند; زيرا عدم تشويق، ميل و انگيزه كار را از نيروهاى فعال و شايسته مىگيرد . تشويق باعث تنبيه خاطيان است; همانطور كه امام على عليه السلام تشويق نكردن نيكوكاران را به منزله تشويق خطاكاران مىشمارند و اين امر را لازم مىدانند .
عن على عليه السلام: و لا يكونن المحسن و المسى عندك بمنزلة سواء فان فى ذلك ترهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاسائة على الاسائة و الزم كلا منهم ما الزم نفسه; «هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند ; زيرا اين كار سبب مىشود كه افراد نيكوكار در كارهايشان بى رغبتشوند و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند و هركدام از اينها را مطابق كارش پاداش بده .
و در جاى ديگر مىفرمايند: ازجر المسىء بثواب المحسن ; «خطا كار را بهوسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن .»
شايسته سالارى و صفات مديران موفق
يكى از اصول اساسى در گزينش شايسته سالارى است . برخوردارى از خصال و فضايل برجسته فردى بتنهايى محور گزينش يستبلكه بايد توان كارى هم در كنار آن باشد . تعهد و تخصص همراه با عشق و علاقه معيار اصلى گزينش است .
امام على عليه السلام كه تربيتيافته مكتب قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، به شايسته سالارى در نظام مديريتى اعتقاد دارد: ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله فيه ; «اى مردم همانا سزاوارترين مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترين بر اداره آن و دانا به فرمان خداوند در فهم مسائل است .» و نيز مىفرمايد: من احسن الكفاية استحق الولاية ; «آن كس كه از عهده امور بدرستى برآيد، شايستگى ولايت و رهبرى را دارد .»
بديهى است انسانها هيچگاه بدون ملاك خاصى در برابر افراد به خضوع درنمىآيند . كليه كمالات معنوى و روحى انسانها آنها را بر ديگران سلطه و تفوق مىدهد . بديهى است مديريت الهى توام با هيبت، قدرت و وقار بوده و زيربناى آن تقوا و خلوص مدير است . تا آدمى به زيور تقوا و ايمان راستين آراسته نباشد، به چنين وقار و هيبتى دست نمىيابد; بنابراين مديرى كه مهر و محبتش بر دلهاى همگان سايه افكنده باشد، بايد با تمام وجود در خدمت فرمانهاى الهى باشد; زيرا به ميزان اجراى اين فرمانها هيبت او افزايش مىيابد .
يكى از ويژگيهاى مدير موفق آميختن قوانين خشك و غير قابل انعطاف با مهر و عطوفت است . موفقيت در اين كار نشانگر هنرورى مدير است . رعايت قانون، مسؤوليت مدير و برخورد عاطفى او انسانيتش را تثبيت مىكند . اميرالمؤمنين در نامهاى به فرماندارش - عثمان بن حنيف - بخاطر شركت در ميهمانى شامى كه فقرا از آن مجلس رانده شده بودند، مىفرمايد: ا اقنع من نفسى بان يقال اميرالمؤمنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر؟ ; «آيا قناعت كنم به اين كه مردم مرا اميرالمؤمنين بگويند در حاليكه در سختيهاى روزگار و تلخيهاى آنان با آنان شريك نباشم؟»
در خطبهاى ديگر نيز بيان فرمودهاند كه مديران و حكام بايد با جلوگيرى از اسراف و تجمل پرستى، مشاركت و همدلى خود را با فقرا و نيازمندان سازمان تحت اداره خود اعلام كنند .
انسانهاى متواضع هرچه درخت وجودشان پربارتر گردد، متواضعتر مىشوند . مدير اسلامى شخصيتخودساخته خويش را در كنار خصلتهاى انسانى پرورش داده و هرگز احساس ضعف و بىثمرى نمىكند . او براى مقام و منصب اصالت قائل نيست; بلكه اصل اساسى را رضايت الهى مىداند . خداوند در تبيين اين صفت مديريتى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين . ; «اى پيامبر! در مسند مديريت و رهبرى بالت را براى مؤمنان و پيروانت فرود آور .»
امير مؤمنان نيز در خصوص رعايت اين اصل اخلاقى كه ضامن اجراى ضوابط در مسند مديريت است، مىفرمايد:
- التواضع زينة الحسب ; «زينتبزرگوارى، تواضع و فروتنى است .»
- عليك بالتواضع فانه من اعظم العبادة ; «بر تو باد فروتنى! پس همانا فروتنى از بزرگترين عبادتهاست .»
. . . - و مشيهم التواضع ; «راه رفتنشان فروتنانه است .»
وفاى به عهد از اوصاف فطرى انسانها و پيمان شكنى از ويژگيهاى بارز منافقان است .
مولى الموحدين عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر وفاى به عهد را از مهمترين فرايض خدايى مىداند .
و ان عقدت بينك و بين عدولك عقدة او البسة منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شىء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظيم الوفاء بالعهود; «اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه به عهده گرفتى امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان! زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست . همه مردم جهان با تمام اختلاف آرائى كه دارند، حتى در زمان جاهليتبه عهد خود وفادار بودند .» شايستگى، مهربانى، كاردانى و رحمت از جمله اوصاف اين مدير لايق جهان تشيع است كه رمز موفقيت ايشان در فتوحات اسلامى بخصوص فتح كشور يمن، بدون جنگ و خونريزى به شمار مىآيد .
فصل چهارم:
تئورى سيستم و مناسبات انسانى در مديريت اسلامى
1- وحدت بزرگترين اصل در مناسبات اسلامى - انسانى
با توجه به اهميت موضوع مناسبات انسانى در اسلام، نيروها، اشيا و افراد بايد از روياروييهاى كاهنده و مخرب بپرهيزند و راهى به سوى وحدت، همفكرى همسويى و يگانگى طى نمايند; بديهى است كه براى يافتن اين وحدت در مناسبات اسلامى بايد به مصداق «تعرف الاشياء باضدادها» مراجعه كرد . در زمينه پيوندها و مناسبات راهى جز رو كردن به قانون جهان شمول حركتبه سوى «الله» نيست و بايد هماهنگ با جهان، كليه ارتباطات را با (الله) برقرار كرد . «لاالهالاالله» رمز وحدت و اصل اجتنابناپذير در مناسبات انسانى است . آنچه ما از توحيد نظرى و عملى مىگوييم چيزى جز جايگزين كردن روابط توحيدى به جاى انحا و انواع مناسبات غير توحيدى نيست .
2- نگاهى گذرا بر مناسبات انسانى در مديريتهاى غربى - شرقى
با بررسى و مطالعه پيرامون شيوههاى عملكرد مديران و حكام در سراسر جهان به اين نتيجه مىرسيم كه مديران موفق كه ايده توحيدى دارند و از باورهاى دينى تبعيت مىكنند، در اعمال و رفتارشان نيز آن را به كار مىگيرند . كسانى كه از تئورى «اومانيسم» (انسان محورى) در اجراى قوانين بهره مىگيرند، به مسائلى همچون «سازمان گرايى» ، «اجبار و تحكم» ، «افزون خواهى» مبتلا مىشوند كه از آفات عمده مديريت است .
در خطوط اصلى اجرايى مديريت امروز كه بر اساس تفكر «ماكياولى» «تيلوريسم» «ماكس وبر» است، سلطهطلبى و برترى جويى يك امر عادى و ذاتى است; بنابراين طبيعى است كه انسان براى رفع عطش برترى جويى خود اقدام كند تا با سلطه و توانايى بتواند به ايدهآل خود برسد .
بنا بر عقيده ماكياولى تنها با تقوا، انسانيت و عفت نمىتوان به موفقيت و كاميابى رسيد . در رد اين نظريه بايد به اين آيه قرآن اشاره كنيم كه اينگونه افراد همواره امور خود را «اصلاح» مفاسد جامعه مىدانند: و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون; «هرگاه به آنها گفته مىشود در روى زمين فساد نكنيد مىگويند اين است و جز اين نيست كه ما همان اصلاحگرانيم . بدانيد كه آنها همان مفسدان هستند و ليكن شعور ندارند .»
طبق نظر تيلور بايد افرادى را يافت كه داراى قدرت جهانى بسيار و رشد فكرى اندك باشند; در واقع با زور بازوى خود و با اطاعت كوركورانه بتوانند حاصل كار را افزايش دهند . از نظر ما انسان، ماشين نيست; بلكه خالق همه ماشينها و مسلط بر آنها مىتواند باشد .
تيلوريستها افراد انسان را همچون «گوريلهاى هوشيار» مورد ملاحظه قرار مىدهند; اما از نظر اسلام، انسان، ماشين نيستبلكه خالقآناست; او «خليفةالله» و اشرفمخلوقات استو در مقام «لقدكرمنا بنى آدم . . . و فى احسن تقويم» قرار دارد .
3- تئورى عشق و محبت در مناسبات انسانى و مديريت اسلامى
انسان موجودى اجتماعى است و اجتماع نيز همچون شبكهاى درهم تنيده از روابط انسانى است . آنچه در ارتباط بين انسانها حرف اول را مىزند محبت و عشق است . ماهيت ارتباط آدميان در سطح نيازهاى جسمانى باقى نمىماند; بلكه فراتر از آن به گستره محبت و عشق مىرسد . اين تكامل در ماهيت ارتباطات تا بدانجاست كه اراده آدمى، حركت او به سوى هدف و انجام كار از نوع علاقه و محبتى است كه بدان موضوع دارد . اين واقعيتى انكارناپذير است كه اگر انسان به امرى دلبستگى داشته باشد، بىشك تلاشى پيگير در جهت رسيدن به آن خواهد كرد . محبت در ايدئولوژيها و فرهنگهاى مختلف، معانى خاصى دارد . طبيعى است كه ماهيت ارتباطات در فرهنگ دينى رابطهاى زايشى با ارزشهاى برخاسته از پذيرش قادر مطلق براى هستى دارد . ارزشهاى متعالى، تعيين كننده نوع ارتباطات هستند; در همين زمينه رابطه انسان با خدا نيز از مقوله محبت و عشق است، تعريف مىشود: «يحبهم و يحبونه» .
تا آنجا كه شرط وصول به لقاءالله اين است كه آدمى علاقه و محبتخود را خاص خداوند كند و به غير خدا عشقى نورزد و آرامش ظاهرى و باطنى انسان در گرو علاقه تام او به خداوند باشد از طرفى اراده برخاسته از محبت است . همانگونه كه اگر كراهت و انزجار نباشد، ترك و پرهيز نيست، ارادهاى كه در طول اراده خداوند باشد، در جهت انجام تكاليف مىتواند انسان را به فلاح و رستگارى برساند . سپس در راهش سرسپرد و همه كارهايش عبادت خدا بود و اگر مىخواهيم بدانيم چگونه وى هم در سجاده زهد، حق را مىجست «وفزت و رب الكعبه» گفتبايد اذعان كنيم كه او در اثر توحيد افعالى هرگز چيزى را بد نمىديد .
حب به مطلق حب بهاجراى امر مطلق اراده در جهت اجرا عمل به تكليف رسيدن به كمال
بايد بدانيم كه خوشرفتارى و محبت عامل جذب ديگران است; البته اين محبت و خوش رفتارى بايد ظهور و بروز بيرونى هم داشته باشد . يك مدير و مسؤول وقتى مورد اعتماد كاركنان قرار مىگيرد و آنها او را ملجا و حامى خود مىداند كه محبت و خيرخواهى او را باور كرده باشند . محبت و احسان به ديگران اقتضا مىكند كه مسؤول در اختيار افراد باشد تا بتوانند با او ارتباط برقرار كنند: من تالف الناس احبوه ; «هركس با مردم انس و الفت داشته باشد، دوستش مىدارند .»
در الگوى ارائه شده، زمانى رابطه تعاملى بين محبت و معرفت در نيل به كمال وجود دارد كه برگرفته از ايمان و تقوى باشد . اگر انسان به حلقه محاسبه و مراقبه در اين الگو توجه كند، مىتواند مسير خود را در يك ساختار مديريت اسلامى بيابد .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
معرفت نيز از مقوله محبت است . اگر مدير خود را متصل به درياى حق مىداند، بايد در مقام عمل زيردستان خود را به عنوان تجلى حق بنگرد; ابتدا با اهرم جذب و محبت اعمال مديريت كندو سپس بر قلوب آنان حكومت كند; زيرا عشق و محبت قبل از قوانين حاكم بر روابط انسانى و در واقع ضامن اجراى قوانين هستند . تنها ارتباطاتى كه با محبت آميخته و براى سودرسانى به ديگران باشد، مىتواند به بالاترين سطح اثربخشى دستيابد . ارتباطات مبتنى بر محبتبطور طبيعى رفتار محبتآميز را به گيرنده پيام و مجريان قانون القا كرده رفتارى محبتآميز در او ايجاد مىكند كه ارزشى الهى دارد .
خللپذير بود هر بنا كه مى بينى
بجز بناى محبت كه خالى از خلل است
(سعدى)
سخن آخر اينكه مبنا و پايه مديريت دينى و اسلامى مبتنى بر آميختگى معرفت و محبت است; به يقين مديرى لايق و تواناست كه بتواند با رسوخ در قلب كاركنان خود آنها را به تلاش و كوشش پيگير وادار نمايد; زيرا محبت و ايجاد علاقه در انسانها از اركان حيات طبيعى جوامع انسانى است و مىتواند به عنوان يكى از عوامل افزايش دهنده كيفى در سطح يك سازمان و اداره باشد . با ايجاد عشق و باورهاى قلبى، انسان با تمام وجودش به كار دل مىبندد و در راه رسيدن به اهداف تلاش مىكند . در واقع بايد گفت روح حاكم بر سازمان و مجموعه قوانين، عشق و محبت و باورهاى قلبى است كه هدايتگر و ضامن اجراى قوانين است .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
خلاصه كلام:
مقاله با بررسى جايگاه علم مديريت و نظريهها و مكاتب كلاسيك، نئوكلاسيك، نوين و اسلامى، گامى در تطبيق رويهها و ديدگاهها برداشت تا به اثبات برساند كه تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام مبتنى بر اهداف و مبانى و عناصرىاستكه حول محور برنامهريزى، سازماندهى، تصميمگيرى، هماهنگى، تفويض اختيار، كنترل و نظارت مىچرخد . يقينا مديرانى موفق هستند كه علاوه بر اركان فوق به مهارتها و تواناييهايى دستيازند كه عوامل پيشبرنده مديريت هستند; نظم، دقت، تواضع، وقار و هيبت، و از همه مهمتر محبت و عشق از اصلىترين لوازم و عوامل در مناسبات انسانى و اسلامى است . و بايد گفت: تئورى حضرت امير عليه السلام مبتنى بر مديريتى حاكى از عشق و محبتبه ذات اقدس الله است كه همين محبت را نثار همه انسانهايى مىكند كه خود والى، زمامدار و مدير آنهاست .
www.amamkhomeiny.com
www.seidalikhamenehi.com
فصلنامه اينترنتي نداي صادق شماره 20
- آيين كشوردارى از ديدگاه امام على عليه السلام: آيت الله فاضل لنكرانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، چاپ هفتم
- اصول مديريت: دكتر على رضائيان، تهران، انتشارات سمت، 1374، چاپ ششم
- امامت و رهبرى: استاد شهيد مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1369، چاپ يازدهم
- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسى، بيروت، موسسة الوفاء، 1965 م
- تحليلى از مديريت اسلامى: غلامرضا اشرف سمنانى، تهران، بعثت، 1364، چاپ اول
- تفسير الميزان: علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران، بنياد علمى فرهنگى علامه طباطبايى، 1363
- تفسير موضوعى قرآن مجيد: آيت الله عبدالله جوادى آملى، تهران، مركز فرهنگى رجاء، 1365
- دانش مديريت امروز دستنامه مديران: دكتر عبدالرضا رضائى نژاد، تهران، مؤسسه رساء، 1375، چاپ اول
- راه على عليه السلام: آيت الله سيد رضا صدر، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دوم
- رهبرى در اسلام: آيت الله محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، 1376، چاپ دوم
- سيره سياسى امام على عليه السلام: سيد احمد خاتمى، تهران، نشر مطهر، 1379
- سيرى كوتاه در مديريت اسلامى: حجة الاسلام سيد محمود سياهپوش، تهران، نشر دفتر مركزى جهاد، 1364
- مديريت اسلامى: دكتر سيد على اكبر افجهاى، نشر ساجد، تهران، 1377، چاپ چهارم
- مديريت اسلامى: محمد حسن نبوى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، چاپ دوم
- مديريت و فرماندهى در اسلام: آيت الله مكارم شيرازى، قم، هدف، 1370، چاپ هشتم
- مناسبات انسانى در مديريت اسلامى: سيد محمود سياهپوش، قم، جامعه مدرسين، 1401 ه . ق
- نگرشى بر مديريت اسلامى: سيد رضا تقوى دامغانى، تهران، شركت چاپ تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دهم
- نهجالبلاغه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام: ترجمه محمد دشتى، قم، نشر مشرقين، 1379، چاپ ششم
ارسالي از طرف کاربر محترم :sabamm
/ع
● به همه مسئولان كشورمان تذكر مى دهم كه در تقدم ملاكها هيچ ارزش و ملاكى مهمتر از تقوى و جهاد در راه خدا نيست و همين تقدم ارزش الهى بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدى مسئوليتها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه سنتها و امتيازات غلط مادى و نفسانى بشود چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح و چه امروز و چه فردا كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظى و عرفى كفايت نمى كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پيدا شود. پيام امام به حجاج بيت الله الحرام
● مبادا اساتيد و معلمين كه به وسيله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را كه تازه از اسارت استعمار رهيده اند تحقير و سرزنش نمايند و خداى ناكرده از پيشرفت و استعداد خارجيها بت بتراشند و روحيه پيروى و تقليد و گداصفتى را در ضمير جوانان تزريق نمايند و به جاى اينكه گفته شود كه ديگران كجا رفتند و ما كجا هستيم به هويت انسانى خود توجه كنند و روح توانايى و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند.
(26/4/1367)
گزيده اى از سخنان مقام معظم رهبرى (دام ظله)
● اساس كار در جمهورى اسلامى ايران مبتنى بر تحقق آرمانهاى اسلامى است، بنابراين، در يكايك كارهاى برنامه ريزى و سياستهاى كلان كشور در امر توسعه، اين مهم بايد مورد توجه قرار گيرد و هيچ فشار سياسى خارجى و نيز هيچ ضرورت اجتماعى نبايد موجب صرفنظركردن از آمانهاى اسلامى شود.
حفظ ارزشها براى ملت ما يك اصل مبنايى است و هدف و انگيزه حضور ما در صحنه كشور نيز همين است بحث عدالت اجتماعى در مرتبه اول آرمانهاى ماست و مسأله توزيع عادلانه درآمد، كم كردن فاصله بين طبقات جامعه و نيز فراهم كردن فرصتهاى شغلى براى همه بايد به عنوان شاخص هاى عدالت اجتماعى در برنامه هاى كلان كشور مورد توجه جدى قرار گيرد
آنچه را كه غرب در زمينه توسعه بيان مى كند از فرهنگ و اهداف استعمارى جدا نيست و به نظر مى رسد كه هدف غرب از انتشار برخى نشريات علمى، نفوذ دادن افكار خود به محافل علمى و سازمانهاى برنامه ريزى كشورهاست. بنابراين، انتشار يك فكر و نظريه در برخى نشريات علمى غرب نمى تواند دليلى بر اتقان و صحت آن باشد.
(25/2/1375)
تئورى مديريت از ديدگاه امام على (ع)
با توجه به اهميت و جايگاه مديريت در نظامها و سازمانهاى بينالمللى و ترويج مديريت نوين بر آن شديم تا با تبيين ديدگاههاى ارزشمند امام على عليه السلام به عنوان مديرى مدبر و كارآمد در تشكيل نخستين حكومت اسلامى - شيعى گامى هرچند كوتاه در احياى اين تفكر شيعى برداريم; چرا كه امروزه جزئيات اين مبانى دينى به عنوان يك نظريه جديد علمى و كاربردى با موفقيت قابل اجرا است . مقاله حاضر با بررسى بيش از 65 منبع داراى دو بخش عمده است: بخش اول به تبيين مبانى علم مديريت، معرفى مكاتب و ارائه نظريههاى كلاسيك و نئوكلاسيك و نوين پرداخته است كه مىتواند زمينه تطبيق اين نظريه را با افكار و آراى اميرالمؤمنين عليه السلام مهيا كند . بخش دوم نيز به تبيين تئورى و مبانى اعتقادى حضرت امير عليه السلام در مديريت و عناصر و اركان آن - سازماندهى، برنامهريزى، كنترل، نظارت، هماهنگى - شايسته سالارى و ويژگيهاى مديران موفق به بررسى اقسام سوء مديريت و معضلات نظام مديريتى مىپردازد . ذكر نمونههاى موفق، نقش مناسبات انسانى، و از همه مهمتر مديريت عشق و خصوصيات اين مديريت از ديگر موضوعات مطرح شده در اين مقاله است .
كليد واژهها:
مديريت، مديريت اسلامى، سازماندهى، برنامهريزى، كنترل، نظارت، مديريت توليد
حمد و ستايش خداى را كه توفيق نگارش اين مقاله را عنايت فرموده; مقالهاى كه تحت عنوان تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام و با الهام و تعمق در نهجالبلاغه و كتب ارزشمند ديگر تدوين يافته است . به بهانه اين كلام تفحصى در نهجالبلاغه نمودم; كتابى كه رزمندگان آن را كتاب شجاعت مىخوانند و اهل دل آن را كتاب اشك و عشق مىدانند ولى تعبير زيباى حضرت امام خمينى رحمه الله كه نهجالبلاغه را افتخار مكتب تشيع مىدانند، از همه رساتر و گوياتر است; چرا كه در سير تطور حكومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقايد منجر به اعمال روشهايى خلاف سير انسانيت و وحدانيت الهى گرديده است و در اين ميان صاحب نهجالبلاغه مولى الموحدين الگوى تمام عيار مديريت و خلافت و امامت در لابلاى مفاهيم عميق خود به بيان عناصر، اركان، وظايف، اهميت و شيوههاى مديريت پرداختهاند كه ما نيز اميد آن داريم در اين مجال كوتاه پيمانهاى از اين اقيانوس بيكران علم و معرفتبرگيريم .
بخش نخست:
ديباچهاى بر علم مديريت و جايگاه آن همراه با بررسى مكاتب مديريتى
فصل اول:
علم مديريت و تعريف آن در مكاتب مديريتى:
در متون اسلامى كلمه مدير نيامده ولى به كلمه مدبر اشاره شده است: فالمدبرات امرا برخى از مفسران نيز اشاره به مديريت ملائكه دارند و ملائكه را مديران جهان مادى معرفى مىكنند . البته لازمه مديريت، تدبير است زيرا تا كسى تدبيركننده (مدبر) نباشد، نمىتواند مدير باشد .
در سير تحول دانش مديريت طى قرون و سالهاى اخير، كوششى مداوم در جهتيافتن عناصر مشترك در تصميمگيرى و اداره سازمانها مشاهده مىگردد كه اساس علم مديريت را تشكيل داده است .
پيشرفت علم و تمدن در زمينههاى گوناگون زندگى جوامع بشرى، همواره پيچيدگيهاى روزافزونى را از نظر تشكيلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است كه باعث تجديد نظر پژوهشگران علوم مديريت در اصالت تئورى مديريتشده است .
از نظر سنتى مديريت عبارت است از: «به كار گرفتن كليه امكانات موجود در موقعيتى خاص به منظور رسيدن به هدف يا هدفهاى مشخص .»
تعريف سنتى مديريت مبتنى بر قبول اصول منطق و اعمال منطقى است . جيمز تامپسون ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به اين امر اشاره مىكند كه اصل منطق سبب محدود كردن دامنه عمليات مديريت مىشود و اعمال سازمان منحصرا بايد در آن محدوده صورت گيرد .
يكى از مشخصات جديد و پديدههاى بارز رشته مديريت كه از اهميت اصل منطق تئورى سنتى مىكاهد، مساله «عدم وجود ، جيمز تامپسون و پرفسور تى دانكن نشان مىدهد كه پيشرفتسريع تكنولوژى و تغييرات محيطى عوامل اصلى در محيط و شرايط كار سازمانهاست . يافتن عوامل مشترك در تصميمگيرى و اداره سازمانها نياز به اتخاذ «روش علمى» دارد . با توجه به آنچه گذشت، تئورى مديريتبراساس تعريف زير پايهگذارى مىگردد:
«مديريت دانشى استبراى چگونگى اداره و هدايتسازمان جهت رسيدن به نتايج مطلوب .»
توجه اساسى علم مديريتبه اخذ تصميمات صحيح، با توجه به روابط موجود ميان هدفهاى مطلوب و امكانات سازمان مىباشد . از نظر دانش مديريت وظيفه اصلى يك مدير تصميمگيرى به روش علمى، با اتكا به باورهاى الهى است . ضمن آنكه در علم مديريت جهت مسائل و مشكلات كيفى، روشهاى كيفى وجود دارد، روشها و تكنيكهاى كمى نيز بهچشم مىخورد . در علم ديريتخواه روشهاى كمى يا كيفى مورد نظر باشد، براى اتخاذ تصميمات منطقى و در نتيجه ايجاد طرحهاى مناسب عملياتى به طريقه علمى و تجربى از بررسى عمليات استفاده مىگردد . بطور خلاصه تعريف علم مديريت اسلامى را، شايد بتوان بدينگونه قالببندى كرد:
باورهاى الهى و معارف دينى برنامهريزى و سازماندهى تصميمگيرى مهارتهاى مديريتى همراه با خلاقيت توليد يا اجراى طرح به تعبير ديگر مديريت را مىتوان متاثر از نظام ارزشى حاكم بر آن سازمان دانست; بطور خلاصه مديريت در يك نظام ارزشى عبارت از: فرايند به كارگيرى مؤثر و كارآمد منابع مادى و انسانى در برنامهريزى، سازماندهى و بسيج منابع و امكانات، هدايت و كنترل است كه براى دستيابى به اهداف سازمانى و بر اساس نظام ارزشى مورد قبول صورت مىگيرد . اين تعريف پنج محور دارد:
1- مديريتيك فرايند است .
2- مفهوم نهفته مديريت، هدايت تشكيلات انسانى است .
3- مديريت مؤثر، تصميمات مناسب مىگيرد و به نتايج مطلوب مىرسد .
4- مديريت كارا، به تخصيص و مصرف مدبرانه منابع گويند .
5- مديريتبر فعاليتهاى هدفدار تمركز دارد .
اصول مديريت و نظام ارزشى
مسند مديريت، امانتى الهى است كه به مدير سپرده شده است و او بايد از اين امانت الهى بشدت مراقبت كند . مولاى متقيان على عليه السلام درباره اين امانت الهى مىفرمايد:
. . . و ان عملك ليس لك لطعمة و لكنه فى عنقك امانة و انت مستدعى لمن فوقك . ليس لك ان تقتات فى رعية و لا تخاطر الا بوثيقة و فى يديك مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتى تسلمه الى و لعلي ان لا اكون شر ولاتك لك و السلام; «مديريت و حكمرانى براى تو طعمه نيست; بلكه امانتى بر گردن تو است و كسى كه از تو بالاتر است از تو خواسته تا نگهبان آن باشى . وظيفه ندارى كه در كار مردم به ميل و خواسته شخصى خود عمل كنى، يا بدون ملاك معتبر و فرمان قانونى، به كار بزرگى ستبزنى . اموالى كه در دست توست از آن خداوند مىباشد و تو خزانه دار هستى تا آن را به من بسپارى . اميدوارم كه براى تو بدترين فرمانرواها نباشم . و السلام .»
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در تفسير الميزان اين امانت الهى را چنين تعريف مىكند: الامانة شىء يودع عند الغير ليحتفظ عليه ثم يرده الى من اودعه; «امانت چيزى است كه براى نگهدارى به ديگرى سپرده مىشود تا وى بر آن محافظ باشد و پس از محافظتبه امانت گذار، باز گرداند) »
2- 3- مديريت تكليف است نه حق:
حق و تكليف دو مقولهاند كه در يك سو حركت مىكنند; حق به معنى استفاده، بهره و سود و تكليف، به معنى وظيفه است .
در نظام اسلامى، واگذارى، قبول و احراز مناصب اجتماعى و مديريتى تكليف است; نه حق يا وسيله سودجويى .
3- 3- مديريتيا رياست ؟
مدير بايد مديريت را براى خدمتبخواهد; به عبارت ديگر خدمت نبايد وسيلهاى براى حاكميتباشد; بلكه حكومتبايد وسيلهاى براى خدمتباشد .
مدير قبل از آنكه رياستمدار باشد، خدمتگزار است و با تيغ تيز مديريت در جهتخدمتگزارى، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم مىكند .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفرى رفتيد، توافق كنيد و يكى را رئيس كنيد .
و گفتار حضرت على عليه السلام در عهدنامه مالك اشترنيز گوياى اين امر است . رياست مستلزم مديريت است . رئيس بايد بتواند اداره كند; اداره كردن نيز تدبير مىخواهد و رئيس و مدير بايد اهل تدبير و دورانديشى باشد و بتواند دبيرى كند . مسلم است كه مدير بيش از آنكه حاكم باشد، هادىاست . چنين مديرانى مديريتى آميخته با هدايت و حكومت دارند .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: و لا تكونن عليهم لعبا ضاريا تغتنم اكلهم; «مبادا در منصب مديريتبرخوردهايتبا آنان مانند جانور درندهاى باشد كه خوردنشان را غنيمتشمرى .
مديريتيكى از اركان زندگى اجتماعى است; زيرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با يكديگر ارتباط و اشتراك پيدا مىكنند . ضرورت مديريت در زندگى اجتماعى تا آنجاست كه حتى بسيارى از حيوانات كه بصورت اجتماعى زندگى مىكنند براساس فرمان غريزه، مديرى را برمىگزينند . حال انسانها كه بصورت اجتماعى زندگى مىكنند، بطريق اولى نيازمند سازماندهى، برنامهريزى و سيستمى هستند كه بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد . مديريت و راهكارهاى آن و تربيت مديران لايق از اهم مبانى فكرى دينى محسوب مىشود . انسان نمىتواند به گونهاى ناموزون و همچون وصلهاى ناهمرنگ در جهان هستى زندگى كند . او به همان اندازه كه از نظام، تشكيلات و مديريت فاصله گيرد با شكست و ناكامى روبرو خواهد شد و محكوم به فناست .
تشيع و ضرورت مديريت:
شجره طيبه امامت، ريشه در زمين وحى دارد و با آب عصمت و طهارت سيراب مىگردد و از نور وجودى نبوت تغذيه مىكند و شاخههاى سرسبزش بر سر امت اسلامى و جامعه بشرى سايه مىافكند; مديريتيكى از شاخههاى اين درخت تناور است . امير مؤمنان عليه السلام مىفرمايد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه . . . ليثيروا لهم دفائن العقول; «خداوند پيامبران خود را در ميان مردم برانگيخت تا با مديريتخويش ذخاير پنهان استعدادها را استخراج كنند .»
در نظام ادارى و اجتماعى اسلامى، مديريتها از امامت ريشه مىگيرند; در واقع بايد گفت: مشروعيت مديريت در جامعه دينى ناشى از پيوندى است كه با امامت دارد . هرگاه اين رابطه قطع گردد، كليه حركتها مشروعيت و خاصيتخود را از دست مىدهند .
آنچه كه بايد بدان اشاره كرد، اين است كه مشكل جامعه ما مشكل «كمبودها» نيست، بلكه مشكل «ضعف بعضى از مديريتها» است كه هرگاه با الهام از مبانى معنوى اسلام اصلاح گردد، بسرعت مىتوان بر مشكلات فايق آمد .
فصل دوم:
نقش رهبرى و تعليم و تجربه در مديريت:
بدين ترتيب كه مدير اسلامى داراى دو رسالت «تعالى» و «توليد» در درون سازمان است . مكتب منبع تغذيه فكرى و روحى مدير جهت تحقق اهداف عالى و مقدس در درون سيستم است و بهرهورى اكتشافى است . وليكن رسالت ديگر «مدير» يعنى «توليد» در درون يك سيستم، متكى و متصل به علوم و پيشرفت آن است; لذا مدير اسلامى براى بهرهورى در زمينه توليد، بايد در جريان پيشرفت علوم دنيا نيز قرار داشته باشد . هنر مدير اسلامى نيز اين است كه توازن و تعادل بين «تعالى» و «توليد» را در صحنه زندگى اجتماعى حفظ كند .
تعالى مكتب اكتشافى مديريتاسلامى توليد علم تكوينى
شكوفايى سرشت مديريت در انسانها به دو عامل تعليم و تجربه نيازمند است . حتى رهبران الهى و انبيا نيز همراه با هدايت الهى تعليم ديده و تجربه مىاندوختهاند .
استاد شهيد مرتضى مطهرى در يادداشتهاى خود چنين آورده است: برخى معتقدند علت اينكه پيامبران حنيف چوپان بودهاند، اين است كه تمرين رهبرى كنند و مخصوصا فاصله فكرى آنها با امت، آنان را از رهبرى مايوس نكند; البته هر رهبرى فطرى غير معصوم نيازمند تجربه و تعليم است . وقتى پيامبران تمرين چوپانى مىكنند، تكليف ديگران روشن است )
تعليم و تجربه دو عامل اساسى براى شكوفايى استعداد و فطرت امامت، رهبرى و مديريت است . و نياز رهبر به اين دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعى و غير قابل ترديد است . و عنصر سومى هم هست كه قرآن بدان اشاره مىكند .
شرح صدر در كنار تعليم و تجربه لازمه مديريت است و انسان را به سوى تكامل، پويايى و انسانيتسوق مىدهد .
شرح صدر ظرفيت فكرى و روحى است . به تعبير قرآن هرگاه ظرفيت روانى انسان براى پذيرش حق گسترش يابد، نورانيت و بينشى براى او حاصل مىشود كه در پرتو آن، حركت انسان در جهت تكامل خود و جامعه تصحيح مىگردد .
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه; «آيا كسى كه خداوند ريشهاش را براى پذيرش اسلام گسترده ساخته و در نتيجه با نور الهى گام برمىدارد همانند انسان تاريكدل است؟)
مولى الموحدين در روايتى مىفرمايد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در دعاى روز عرفه از خداوند مىخواست: اللهم اجعل في قلبي نورا و فى سمعى نورا و فى بصري نورا . اللهم اشرح لى صدرى و يسرلى امري ; «خدايا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در ديدهام نور بگذار! خدايا سينهام را گشاده و كارم را آسان ساز!»
آيا مديريت دانشى است مانند خواندن و نوشتن كه همگان مىتوانند آن را بياموزند؟ آيا مديريت احساسى همچون شعر سرودن است؟ آيا ريشه در فطرت انسانها دارد و يا امرى اكتسابى است؟ مديريت مانند سرودن شعر است كه برخى ذوق آن را دارند و برخى ندارند . عدهاى ممكن است دانش سرودن شعر را فرا بگيرند; ولى شاعر نشوند . تعليم و تجربه در سرودن شعر تنها براى كسانى مفيد است كه بطور فطرى ذوق شعرى داشته باشند . مديريت نيز با خون انسانها آميخته است . در واقع بايد گفتبينش مديريت و رهبرى در برخى از انسانها فطرى است و برخى سرشت مديريتى ندارند . به كسى كه سرشت مديريتى ندارد در هيچ مدرسهاى نمىتوان مديريت آموخت . ممكن است او فيلسوف توانايى بشود، ليكن بى ترديد مدير و رهبر خوبى نخواهد شد . دانش مديريت را فرا خواهد گرفت ولى هنر مديريت را نخواهد يافت .
فصل سوم:
معرفى اجمالى مكاتب و تئوريهاى مختلف در مديريت
بررسيهاى تاريخى نشان مىدهد كه اداره اماكن و سازمانها از دورههاى پيشين در نزد مصريان، چينيان، ايرانيان، روميان و سايران داراى بينشى خاص بوده است .
نظريههاى مكتب كلاسيك:
1- نظريه مديريت علمى
2- نظريه اصول گرايان
3- نظريه بوروكراسى
صاحب اين نظريه فريدريك وينسلو تيلور مىباشد . مديريت تيلور مبتنى بر چهار اصل است:
1- براى يافتن بهترين راه حل مىتوان مشاغل را مشاهده و تجزيه و تحليل كرد .
2- براى هر شغل مىتوان بهترين كاركن را به گونهاى علمى برگزيد و آموزش داد .
3- با پرداخت مزد تشويقى - بر پايه ميزان توليد مىتوان بالاترين مقدار توليد ممكن را بدست آورد .
4- مدير، مسؤول برنامه ريزى، آماده سازى كار و كنترل است و كاركنان بايد تنها دستورات را انجام دهند . اين مديريت جنبه مكانيكى معينى دارد .
در بحبوحه جنگ جهانى اول، افرادى نظير هنرى فايو فرانسوى تجربيات خود را در كار مديريتبصورت اصول چهاردهگانه ارائه دادند:
1- تقسيم كار; 2- اختيارات ; 3- انضباط ; 4- وحدت فرماندهى; 5- وحدت مديريت ; 6- وابستگى منافع فردى به هدف كلى ; 7- جبران خدمات كاركنان ; 8- تمركز ; 9- سلسله مراتب ; 10- نظم ; 11- عدالت ; 12- ثبات ; 13- ابتكار عمل ; 14- احساس يگانگى .
POSDCORB كه مخفف برنامهريزى، سازماندهى، كارگزينى، هدايت، هماهنگى، گزارشدهى و بودجه بندى است، جمعبندى كردند .
آنگاه كه توجه عمده تيلور و فايول در سيستم مديريتبه كسب مؤثر اهداف متمركز بود، توجه ماكس وبر (1920- 1864) به اين مساله معطوف شد كه چگونه مىتوان ساختار مناسبى به يك سازمان داد؟ نظريه وبر نظريه ديوان سالارى است . اين جامعهشناس آلمانى در آغاز سده بيستم نظريه خود را مبتنى بر پنج محور تنظيم كرد :
1- تقسيم كار و تخصص
2- جهتگيرى غير شخصى
3- سلسله مراتب ادارى
4- قواعد و مقررات
5- جهتگيرى شغلى
2- مكتب روابط انسانى
1- تاثير هنجارهاى اجتماعى و انگيزههاى روانى بر توليد، بيشتر از مشوقهاى اقتصادى است .
2- كارگران براى رويارويى با تصميمهاى يكجانبه مديريت از سازمان غير رسمى بهره مىگيرند .
3- تخصص بتنهايى كارايى را افزايش نمىدهد .
4- افراد، انسانهاى فعال هستند و همچون ماشين بيجان عمل نمىكنند .
5- ارتباط بين اعضا و گروهها بسيار مهم است و رهبران غير رسمى از توانايى خوبى برخوردارند .
6- مؤثرترين روش رهبرى برپايه مشاركت و رعايت انصاف و توجه به زيردستان استوار است .
3- نظريههاى نوين مديريت:
مديريت نظام گرا در بردارنده كاربرد نظريه سيستمى در اداره نظامهاى بزرگ و كوچك است كه با استفاده از كارهاى انجام شده، در ازاى كارهاى داده شده ماموريت كل سازمان را بر حسب مدل سيستمى داده، پردازش و بازده از ديدگاه بهبود بخشيدن به عملياتشان تحليل مىكند .
ب) مديريت اقتضايى
كاربرد نگرش اقتضايى نيازمند آن است كه مديران بتوانند موقعيتهاى گوناگون را بدرستى تشخيص داده وضعيت كنونى سازمان را با آن هماهنگ كنند; بعبارت ديگر، هرآنچه مدير در عمل انجام مىدهد به مجموعه شرايط موجود وابسته است .
ج) نظريه نقشهاى مديرى:
اين نظريه مينتز برگ است، و با مطالعه منظم فعاليتهاى پنج مدير اجرايى به اين نتيجه رسيد كه برنامهريزى، سازماندهى، هماهنگى و كنترل، جزء وظايف مدير نيست; بلكه مدير به فعاليتهاى ديگرى مىپردازد كه عبارتند از:
(1- ج) نقشهاى متقابل شخصى: مانند رئيس تشريفات و رابط
(2- ج) نقشهاى اطلاعاتى: گيرنده، نشردهنده، سخنگو
(3- ج) نقشهاى تصميمگيرى: سوداگرى، آشوب زدايى، تخصيص منابع، مذاكره
ب - وجه تمايز مديريت اسلامى با ساير مكاتب مديريت:
مديريت اسلامى پيش از آنكه علم باشد، يك مكتب است; از اين رو وظيفه مكتب، ارائه راه حلهايى است كه با مفهوم عدالتخواهى سازگار باشد . اگر علم نيز خواهان خدمتبه مكتب يا تعالى انسانها باشد، بايد با سير مطالعاتى مكتبى كه در يك سير اكتشافى استبدين نتيجه رسيد كه جهانبينى حاكم بر كاربرد اين «علم» در حيطه «توليد» ، يك جهان بينى الهى و نشات گرفته از وحى است .
لذا سير مطالعاتى مكتبى پيرامون مديريت اسلامى يك سير اكتشافى است . و بايد از «روبنا» به طرف «زيربنا» باشد كه با روش مطالعه «علمى» كه يك سير تكوينى و از «زيربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .
وجه تمايز مديريت اسلامى با اشكال ديگر مديريت در اين است كه در جوامع سرمايهدارى (بورژوازى) و يا سوسياليستى، اداره امور مردم در دست عدهاى از سردمداران حكومت است ; در حالى كه در نظامهاى الهى بويژه اسلامى وجه تمايز در «اسلامى» بودن نظام مديريتى و متكى و مبتنى بودن اين نظام بر پايه اصول لا يتغير «وحى» مىباشد .
اين مكتب اكتشافى است نه تكوينى ; بدين معنا كه هر لحظه بايد مطلب تازهاى از متن مكتب و از درياى زلال و عميق معانى قرآن برداشتشود; لذا بدنبال نزول قرآن، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام تبيين كننده اين مفاهيم بودهاند; پس هرگونه سير تكوينى بر افكار الهى ممنوع است و مديران بايد تابع و حافظ ارزشهاى تبيين شده توسط رهبران حكومت اسلامى باشند; حكومتى كه سياست و ديانت آن جداى از هم نيست و سياست آن متكى و مبتنى بر فرامين الهى است .
وجه تمايز ديگر مديريت اسلامى اين است كه مديريت اسلامى همانگونه كه قبلا متذكر شديم مبتنى بر دو اصل تعالى و توليد است تعالى انسان و توليد كالا . اين كالا زمانى ارزشمند است كه در خدمت تعالى انسان باشد، ولى در مكاتب شرق و غرب اصول مديريت مبتنى بر محور توليد است; نه افزايش مكارم اخلاقى و اعتقادات .
پس نتيجه مىگيريم كه مديريت اسلامى مبتنى بر حضور يك مكتب «الهى» يا «اسلامى» است و قبل از آنكه «سازمان» تشكيل داده شود، مكتب پايهگذارى مىشود .
تشويق، محبت و احترام متقابل از اركان اين مديريتبه شمار مىرود .
بخش دوم:
تئورى و مبانى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانى اصلى در مديريت:
از آنجا كه اهداف مديريت در اسلام، جدا از اهداف حكومت اسلامى - كه مديريتها جزئى از پيكره آن است - نيست، بايد اهداف حكومت اسلامى اهداف اصلى يك مدير در چهار چوب مديريتش باشد; البته اهداف خرد و كلان هر سازمان و ادارهاى خاص آن سازمان است، ولى بايد در راستاى اهداف جامع نظام اسلامى باشد .
در يك بررسى، چهار هدف عمده بيش از همه موارد جلب توجه مىكند (50) كه حكومت اسلامى و مديريتهايى كه از آن نشات مىگيرد در مسير اين اهداف گام برمىدارند:
1- آگاهى بخشيدن به انسانها
2- تربيت معنوى و احياى ارزشهاى اخلاقى
3- اقامه قسط و عدل بصورت حركتى مردمى برخاسته از متن جامعه
4- آزادى انسانها در حريم قانون و شريعت
مبانى مديريت اسلامى:
مبانى مديريت اسلامى داراى ويژگيهاى زير است:
حمد - تفكر + تشكر
2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملى هستند كه باعث فراگير شدن نظام مديريت الهى مىگردند . بنابراين نظام حمد در يك جامعه اسلامى اينچنين تعبير مىشود:
نظامفراگير (حمد) نظام تفكر (باتقوا) + نظام تشكر (باتقوا)
امام على عليه السلام مىفرمايد: العجب يفسد العقل; «خودپسندى و خودبينى عقل را فاسد مىكند .»
اى برادر تو همه انديشهاى
مابقى خود استخوان و ريشهاى
گربود انديشهات، گل، گلشنى
وربود خارى، تو هيمه گلخنى
اصليترين هدف نظام مديريت الهى، قرآنى و اسلامى (نظام مشاركت) كرامتبخشيدن به متقيان، مؤمنان و تمامى انسانهاى وارسته عالم است كه آن را با ايجاد نظام حمد و تشكر فراگير انجام مىدهد . در اين نظام بايد از پيشنهادهاى خوب و مفيد مردم به شايستگى تقدير و تشكر كرد; اين كار موجب رشد فكرها، انديشهها و انسانها مىگردد
3- اصل مشاركت: در نظام مديريتى اسلامى، مدير، كاركنان، دولت و ملت همگى از مشاركتسود مىبرند تنها كسانى كه ضرر مىبينند، سودجويان و ظالمان هستند .
تقوا و نظم مغز نوآورى، خلاقيت - تذكر ويادآورى
4- عبادات و اصول اخلاقى:
صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و بركات فراگير)
تسبيح (نظام پاك و منزهسازى فراگير)
ايمان (نظام ايمن سازى فراگير)
ناس (نظام مردم گرايى فراگير)
حسنات (نظام بهترين سازى فراگير)
رسالت (نظام ارتباطات با كيفيت فراگير)
اسلام (نظام سلامت طلبى فراگير)
اين ويژگيها ضامن اجراى قوانين در جامعه است .
فصل دوم:
اركان مديريت:
1- تعريف برنامهريزى:
برنامهريزى عبارت است از: «تفكر در كليات و جزئيات برنامه» يا تعيين و اتخاذ شيوهها و روشهايى كه ما را به بهترين نتيجه مطلوب برساند .
به عبارت ديگر برنامه، هدف و خط مشى، شرح عمليات و روش اجراى عمليات در هر سازمان است .
در هر برنامهريزى مديريتى صنعتى، اقتصادى، اجتماعى، علمى و . . . بايد به شش سؤال پاسخ داد:
1- چه ; 2- چگونه; 3- كى ; 4- كجا; 5- چرا ; 6- بوسيله چه كسى
2- اهميتبرنامهريزى:
از آيات و روايات برمىآيد كه برنامهريزى در اسلام از اهميتبسزايى برخوردار است . اميرالمؤمنين عليه السلام در زمينه برنامهريزى مىفرمايد: امارات الدول انشاء الحيل; «بقاى مناصب و دولتها، برنامهريزى و چارهانديشى در امور است .»
يقينا فرد و سازمان براى رسيدن به اهداف خويش به برنامهريزى نياز دارند . نياز به برنامهريزى از اين واقعيت نشات مىگيرد كه همه نهادها و سازمانها در محيطى متحول فعاليت مىكنند .
3- هدفهاى برنامهريزى
اين اهداف عبارتند از:
1- 3) افزايش احتمال رسيدن به هدف از طريق تنظيم فعاليتها
2- 3) افزايش جنبه اقتصادى
3- 3) تمركز بر مقاصد و اهداف
4- 3) تهيه ابزارى براى كنترل
4- فوايد برنامهريزى:
1- 4) برنامهريزى مانع ندامت است و به انسان تدبير مىدهد . على عليه السلام مىفرمايد: التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم; «آينده نگرى قبل از شروع كار تو را از پشيمانى ايمن مىسازد .»
2- 4) برنامه ريزى حلال مشكلات است .
امام على عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: من قعد عن حيلته اقامتة الشدائد; «كسى كه چارهانديشى را رها كند، با شدايد درگير خواهد شد .»
3- 4) برنامهريزى راه استفاده صحيح از امكانات را ميسر مىسازد .
امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامه ريزى، بهتر از امكانات است .»
امام على عليه السلامدر اين باره مىفرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامهريزى، بهتر از امكانات است .»
5- انواع برنامهريزى و اولويتهاى آن
برنامهريزيها يا دراز مدت (جامع يا استراتژيك) و يا كوتاه مدت (عملياتى) هستند . در برنامهريزى دراز مدت و جامع، خطوط كلى و آينده سازمان تبيين مىگردد . اين برنامهريزى كلان و جامع، به برنامههاى مقطعى و كوتاه مدت جهت مىدهد . و از پراكندگى و گاهى تعارض و تضادها در برنامه جلوگيرى مىكند . در برنامهريزى عملياتى خطوط كلى برنامه جامع در اجزاى مناسب خرد شده و هر جزء بصورت هدف در برنامههاى عملياتى تعيين مىگردد . پس مىتوان برنامهريزى عملياتى را اينگونه تعريف نمود: «برنامهريزى عملياتى را مىتوان پيشبينى عمليات براى نيل به هدفهاى معين با توجه به امكانات و محدوديتها و خطوط كلى ترسيم شده در برنامه جامع تعريف كرد .»
بايد گفتبرنامهريزى در راس وظايف مدير قرار دارد و شالوده مديريت است .
پس براى رسيدن به هدف مورد نظر، بايد قبل از تلاش فيزيكى يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهنى يا برنامهريزى كافى صورت بگيرد .
سازماندهى
1- سازمان و سازماندهى
يكى ديگر از اركان مديريت، سازماندهى است . سازمان مجموعه مركبى است از واحدهاى جزئى كه هريك به سود بقيه، عهدهدار انجام كار معينى هستند .
سازماندهى نيز تجويز چرخه روابط رسمى بين افراد يك سازمان و منابع آن، به منظور دستيابى به اهداف آن است .
2- مبانى سازماندهى و عمليات آن
براى سازماندهى، مبانى مختلفى چون هدف، وظيفه، نوع توليد، عمليات، منطقه عمليات، ارباب رجوع يا مشترى وجود دارد .
از مهمترين مسائل در سازماندهى و تجديد سازمان، گزينش و بكارگيرى افراد درستكار و شايسته در سازمان است . حضرت على در نامهاى خطاب به مالك اشتر ملاكهاى گزينش كارگزاران را بيان مىفرمايد; از جمله اصالت مذهبى و خانوادگى، تقوا، شرم، حيا و حزم;) نكته مهمى كه امام در اين گزينش به آن اشاره مىكنند «والقدم فى الاسلام المتقدمة» استيعنى كسانى را برگزين كه در اسلام پيشگامتر بودهاند . در جاى ديگر حضرت در سازماندهى نيروهاى يك مدير مىفرمايد: لا تتكل فى امورك على كسلان; «بر انسانهاى كسل در كارهايت تكيه نكن»
در تئورى حضرت امير عليه السلام تقسيم كار يكى از مبانى و اصول مديريت است; زيرا مدير بوسيله تقسيم كار مىتواند به اصل كنترل و نظارت مبادرت كند و بدون تقسيم كار اين امر باطل است .
وظايف داخل يك سازمان يا اداره به دو بخش عمده تقسيم مىشود:
1- وظايف خاص مديريت
2- وظايف مربوط به اجراى عمليات .
1- اهميت تقسيم كار:
هانرى فايول مىگويد: تقسيم كار يكى از قوانين طبيعى است كه منظور از آن بدست آوردن نتيجه بهتر و زيادتر است . هرچه عمليات سازمان توسعه يابد، اهميت تخصص و تقسيم كار بيشتر مىشود . در تقسيم كار بايد از تمايلات طبيعى افراد استفاده كرد; زيرا افراد كارى را كه از عهده انجام آن بخوبى برمىآيند ; با ميل بيشترى قبول مىكنند و اين عمل به كارآيى آنها مىافزايد . اين تقسيم كار بايد در امورى باشد كه عرفا نياز به آن هست; در امورى كه فقط به خدمات يك نفر نياز هست تقسيم كار مفهومى ندارد .
در مكتب اميرالمؤمنين عليه السلام تقسيم كار بر اساس شايستگيها انجام مىپذيرد . مدير امور را بر مبناى لياقت و شايستگى افراد توزيع مىكند . اگر مجارى امور، مشخص و معين نباشد و به اصل تقسيم كار توجه نشود، امور مختل مىگردد و حتى در برخى موارد اصطكاك ايجاد مىشود . وظيفه مدير و حاكم اسلامى تبيين وظايف است . رعايت اصل لياقت از احراز مشاغل بر مبناى جايگزينى روابط بر ضوابط جلوگيرى مىكند .
و فى الله لكل سعة و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه و ليس يخرج الوالى من حقيقة ما الزمة الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطين نفسه على لزوم الحق و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل; «براى تمامى اين گروهها نزد خداوند گشايشى است و هريك به مقدار اصلاح كارشان بر حاكم حق دارند، والى نسبتبه انجام وظايفى كه خداوند برعهده او گذاشته است توفيق پيدا نمىكند; مگر به كوشش و كمك خواستن از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمتحق و شكيبايى و استقامت در برابر آن; خواه بر او سبك باشد، خواه سنگين .»
كار انجام شدنى بايد به يك فرد و يا واحد ادارى مناسب اختصاص يابد . مديران نبايد خود كارهاى عملى فراوانى را عهدهدار شوند و يا در گسترش سرپرستى مستقيم بكوشند .
پس از دستهبندى كارها بايد براى هر قسمت مسؤولى را انتخاب و حدود اختيارات او را مشخص كرد . حضرت على عليه السلام در ادامه نامه خود به مالك اشتر مىفرمايد: واجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها; «اى مالك! بايد براى هر كدام از كارهايتيك رئيس انتخاب كنى، رئيسى كه كارهاى مهم او را مغلوب نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند .»
امام عليه السلام همچنين در وصيتبه امام مجتبى عليه السلام مىفرمايد: واجعل لكل انسان من خدمتك عملا تاخذه به فانه احرى ان لا يتواكلوا فى خدمتك ; «فرزندم! براى هريك از زيردستانت كارى تعيين كن تا اگر آن را انجام نداد او را مؤاخذه و بازپرسى كنى; زيرا اين روش سزاوارتر است تا يكديگر را وانگذارند .»
مدير تشكيلات با يك سلسله حركتها و برنامههاى منظم، واحدهاى مختلف سازمان را به يكديگر ارتباط مىدهد و عامل اصلى براى ايجاد پيوند بين افراد و واحدهاى سازمان مىباشد . هماهنگى و هم سويى در يك سازمان از چنان اهميتى برخوردار است كه هرگاه در مجموعهاى وجود نداشته باشد آن مجموعه ديگر مجموعه نخواهد بود و مديرى كه قادر به ايجاد اين هماهنگى در سطح سازمان خود نباشد، مدير نيست . مسائلى كه در هماهنگى بايد در نظر گرفته شود، عبارتند از:
1- تقويت انسجام سازمان
2- توزيع تلاشها بين همه افراد و واحدها
3- جلوگيرى از اصطكاك و خنثى سازى
4- بازدهى بيشتر و بهتر در مقابل زحمت كمتر
5- سرعتبخشيدن به كارها
6- تقويت روابط انسانى و افزايش محبت
در مديريت اسلامى، «وحدت» و هماهنگى از اصول بنيادى محسوب مىشود; زيرا «امامت» سازمان «امت» را از طريق آموزشهاى گوناگون فكرى و عملى با پيوندهاى مختلف به يكديگر مرتبط مىسازد )
در واقع تقسيم كار و طبقهبندى وظايف و نيز هماهنگ كردن عمليات واحدها در يك سازمان در تشكيل سازمان اهميتبسزايى دارد: يكى از طرق مؤثر، هماهنگ كردن عمليات، تقويت رياستسازمان است . هر واحد در يك سازمان مانند چشم و گوش رئيس سازمان است . يكى از اصول هماهنگى، تقابل در هماهنگى است ; به عنوان مثال، اگر يك سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشكيل شده باشد، كافى نيست كه فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلكه واحد (ب) با سه واحد ديگر و همينطور ساير واحدها با واحدهاى ديگر مىتوانند تضمين كننده يك هماهنگى كلان در يك سازمان باشد .
يكى از بزرگترين و مهمترين اركان مديريت كه مىتواند رمز شكست و يا موفقيت مدير باشد، «تصميمگيرى» است . اميرالمؤمنين عليه السلام راى افراد عاقل را موجب نجات آنان مىداند: راى العاقل ينجى و نيز مىفرمايد: راى الرجل ميزان عقله ; «ميزان عقل مرد، انديشه اوست .»
تصميمهاى صحيح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام مىدهد و حركت و ارتقا به سوى اهداف را رقم مىزند; چه بسا «تصميمگيرى» دقيق كه موجب كمال سعادت انسان شمرده شود . حضرت مىفرمايند: اذا اقترن العزم بالحزم كملتسعادة ; «هنگامى كه تصميم با دقت همراه شود، سعادت كامل مىشود .»
1- جريان تصميمگيرى و تئورى سيستم
«تصميمگيرى فرايندى را تشريح مىكند كه از طريق آن راه حل مساله معينى انتخاب مىگردد .»
2- مراحل تصميمگيرى
1- 2- تشخيص و تعيين مشكل اساسى در سيستم
2- 2- يافتن راه حل ممكن براى مشكل شناسايى شده
3- 2- انتخاب معيار و ملاك جهتسنجش و ارزيابى راه حلها
4- 2- مقايسه راهحلها با هم و بررسى نتايج هر راه حل
5- 2- سنجش راه حلها با توجه به معيارى كه در بند (3- 2) تعيين گرديد و نتايجبدست آمده در (4- 2)
6- 2- انتخاب يك راه حل مناسب از بين همه راه حلها
به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام براى هر مشكلى راه حلى هست وليكن يافتن آن نياز به تدبير دارد: لكل ضيق مخرج ; «براى هر تنگنايى راه خروجى هست .»
كسى كه آرا و راه حلهاى مختلف را بيازمايد، مىتواند لغزشگاهها را با ديد وسيع بشناسد .
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا) ; «كسى كه از آراى گوناگون استقبال كند، لغزشگاهها را خواهد شناخت .» و نيز مىفرمايند: اضربوا بعض الراى ببعض يتولد منه الصواب ; «افكار مختلف را با يكديگر مقايسه كنيد; راه صحيح از آن به دستخواهد آمد .»
3- عوامل مؤثر (لوازم) در تصميمگيرى
از جمله عوامل مؤثر در تصميمگيرى عبارتند از:
هنگام تصميمگيرى بايد به عواقب و جوانب امر بينديشيم و نتايج آينده آن را لحاظ كنيم . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: و ناظر قلب اللبيب به يبصر امده و يعرف غوره و نجده ; «چشم دل انسان خردمند پايان كارش را مىبيند و نشيب و فراز خويش را مىشناسد .»
مولوى در كتاب مثنوى موضوع عاقبتانديشى را چنين مىبيند:
حبذا دو چشم پايان بين راد
كه نگه دارند دين را از فساد
آنكه پايان ديد احمد بود كه
ديد دوزخ را همينجا توبتو
ديد عرش و كرسى و جنات را
بردريده پرده غفلات را
گر همى خواهى سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پايان را نگر
«عاقبت نگرى» در كارها كه در واقع نگرشى عميق به آينده است از اصل «آيندهنگرى» سرچشمه مىگيرد و اين اصل از اهميت فوق العادهاى برخوردار است . المؤمنون هم الذين عرفوا ما امامهم . ; «مؤمنان كسانى هستند كه آينده خويش را مىشناسند .»
ب - ابهام زدايى: يكى از وظايف مدير جهت ايجاد هماهنگى اين است كه از هرگونه حركتى كه به اين هماهنگى ضربه مىزند، قاطعانه بپرهيزد . اسلام دين صفا، صميميت و محبت است . يكى از حركات شيطانى كه مىتواند ساختار يك سازمان را بر هم ريزد «اصل نجوى» است . در گوشى صحبت كردن يكى از اعمال شيطانى جهت فتنهانگيزى است: انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين آمنوا ; در گوشى سخن گفتن از اعمال شيطان است و منافقان با چنين عملى مىخواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناك كنند .»
مدير موفق كسى است كه از هرگونه حركت و اعمال ابهام آور و شبههانگيز در محيط كار ممانعت و پيشگيرى كند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشكوك و چند پهلو سازمان موفق او را به انحطاط بكشد و ذهن كاركنان را مغشوش سازد . ابهامات و شبهات ايجاد شده مىتواند در تصميمات مدير مؤثر واقع شود .
ج - مشورت: «مشورت» از ماده «شور» به معناى استخراج راى و نظر صحيح است . مشورت، عامل بازدارنده از استبداد راى و شخصيت دهنده زيردستان، مشوق و محرك افراد براى همكارى، باعث ايجاد هماهنگى صميمانه و مشاركت در عقل ديگران و به دست آوردن راى صحيح است . در اين خصوص حضرت امير عليه السلام فرمودهاند:
من استبد بدايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها ; «هركس مشورت نكرد، تباه گشت و هر كه با خردمندان با تجربه شور كند با آنها در خردهايشان شريك مىشود .»
در اسلام مشاور و مشورت گيرنده حقوق متقابلى دارند . محفوظ بودن حق تصميم براى سرپرستان و شيوه مشورت از جمله امورى است كه بايستى بدانها توجه شود . مشاور بايد عاقل، دلسوز و با تجربه باشد . انسانهاى بخيل و حريص و ترسو نبايد طرف مشورت قرار گيرند . چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: اطع العاقل تغنم) ; «از انسان دانا اطاعت كن تا بهرهمند شوى .»
مشورت، فوايد زيادى براى مدير دارد كه از آن جمله به موارد ذيل مىتوان اشاره نمود
1- باعث رشد استعداد زيردستان مىشود .
2- مشورت از خطاهاى انسان مىكاهد .
3- اگر نتيجه شكستباشد، ملامت كمترى براى مدير بدنبال دارد .
4- بر اعتماد، دوستى و علاقه افراد به مدير مىافزايد .
د - قاطعيت: قاطعيتبه معنى فيصله دادن به امور و حل مشكلات است . اين امر با لجبازى و يكدندگى تفاوت دارد . برخى 0قاطعيت» را پافشارى بيش از حد و «عدم انعطاف پذيرى» و برخى ديگر آن را سختگيرى مىدانند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مىفرمايد: العسر لؤم ; «فشار و سختگيرى پستى است .» قاطعيت داراى دو نمود مهم است: يكى يافتن تصميمى كارساز و كامل، ديگرى ابراز تصميم قاطع و بدور از شك و ترديد .
يقينا ترديد، دودلى، ترس، هوسهاى زودگذر و انتظار نزديكان فرد، استهزا و حرف مردم همه از موانع قاطعيت هستند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مىفرمايد:
- رو تحزم فاذا استوضحت فاجزم ; «در كارها فكر كن، به محكم كارى دستخواهى يافت . پس هنگامى كه امور برايت روشن شد، تصميم بگير .» و نيز مىفرمايد: قدر ثم اقطع و فكر ثم انطق و تبين ثم اعمل; «اندازه بگير سپس قطع كن، فكر كن و سپس سخن بگو، واضح كن و سپس عمل كن .»
علل ترس و واهمه مديران در تصميمگيرى و قاطعيت معمولا عبارت است از:
1- مسؤولان مافوق
كنترل
اقدامات اصلاحى
اهداف
برنامهريزى سازماندهى
هدايت و سرپرستى
نمودار و فرايند مديريت كنترل برنامهريزى
2- بركنارى از رياست
3- اخراج
4- بى آبرويى
5- افراد تواناى موجود در مجموعه
6- قدرتهاى مافوق خارج از مجموعه
و يقينا انسانى كه خدا ترس باشد از هيچ يك از اين عوامل نمىترسد و براى خدا كار مىكند . ترسهاى بىمورد زاييده ايمان ضعيف است; الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ; «آگاه باشيد اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند .»
كنترل
كنترل عبارت از توجه به نتايج كار و پيگيرى آن براى مقايسه فعاليتهاى انجام شده و اعمال اصلاحات مقتضى بر مبناى اهداف تبيين شده است . كنترل داراى اركانى است; مانند نظارت، ارزيابى و پيگيرى .
1- نظارت و ارزيابى
نظارت و ارزيابى در برخى موارد آشكار و بيرونى است . با بكارگيرى ماموران تجسس و پيگيرى مىتوان امور را كنترل و ارزيابى نمود . گاهى با يك نظارت درونى مىتوان افراد را معتقد به وظايف خود نمود كه با نفس لوامه خود امور خود را به بررسى و ارزيابى بكشند . ناظران بيرونى گاهى آشكارا و گاهى پنهانى كار خود را انجام مىدهند .
طبق فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام خدمتگزاران توده مردم هستند و بر كنترل دائمى همه كسانى كه به هر نحوى به كارى گماشته شدهاند، سفارش مؤكد شده است . بويژه امام توصيه فرموده است كه علاوه بر آنكه مدير خود بايد ناظر اعمال آنان باشد، كار آنها را كنترل و مواظبت كند تا با سوء استفاده از قدرتى كه وى به آنها داده استبه رعيتستم نكنند گروهى را نيز بايستى براى بازرسى هميشگى آنها بگمارد تا همواره او را در جريان شيوه عملكرد آنها قرار دهند . امام در قسمتى از سخنان گهربار خود خصوصيات لازم را جهت انتخاب اين بازرسان، براى مالكاشتر مىفرمايد: و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم; «برآنها بازرسان و كنترلكنندگانى بگمار كه به تو وفادار و راستگو باشند» . كلمه «عيون» به معنىبازرسان و چشمهاى ناظر بر اعمال مىباشد . جهتيك ارزيابى و كنترل صحيح بايد به موارد ذيل توجه كرد:
- تعيين نتايج مورد انتظار
- تعيين استاندارد مطلوب
- تعيين شاخصها براى سنجش نتايج مورد انتظار
- تعيين نحوه و روش جمعآورى اطلاعات و آمار مورد نظر (طراحى شبكه اطلاعاتى)
- تعيين مقايسه اطلاعات جمعآورى شده و نتيجهگيرى (؟)
2- پيگيرى
ركن دوم كنترل، پيگيرى امور ارزيابىشده، است . يقينا اگر پيگيرى نباشد نقاط قوت و ضعف بررسى نمىگردد . پس از ارزيابى و رعايتشاخصهاى آن بايستى افراد شايسته مورد شناسايى و تشويق قرار بگيرند; زيرا عدم تشويق، ميل و انگيزه كار را از نيروهاى فعال و شايسته مىگيرد . تشويق باعث تنبيه خاطيان است; همانطور كه امام على عليه السلام تشويق نكردن نيكوكاران را به منزله تشويق خطاكاران مىشمارند و اين امر را لازم مىدانند .
عن على عليه السلام: و لا يكونن المحسن و المسى عندك بمنزلة سواء فان فى ذلك ترهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاسائة على الاسائة و الزم كلا منهم ما الزم نفسه; «هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند ; زيرا اين كار سبب مىشود كه افراد نيكوكار در كارهايشان بى رغبتشوند و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند و هركدام از اينها را مطابق كارش پاداش بده .
و در جاى ديگر مىفرمايند: ازجر المسىء بثواب المحسن ; «خطا كار را بهوسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن .»
شايسته سالارى و صفات مديران موفق
يكى از اصول اساسى در گزينش شايسته سالارى است . برخوردارى از خصال و فضايل برجسته فردى بتنهايى محور گزينش يستبلكه بايد توان كارى هم در كنار آن باشد . تعهد و تخصص همراه با عشق و علاقه معيار اصلى گزينش است .
امام على عليه السلام كه تربيتيافته مكتب قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، به شايسته سالارى در نظام مديريتى اعتقاد دارد: ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله فيه ; «اى مردم همانا سزاوارترين مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترين بر اداره آن و دانا به فرمان خداوند در فهم مسائل است .» و نيز مىفرمايد: من احسن الكفاية استحق الولاية ; «آن كس كه از عهده امور بدرستى برآيد، شايستگى ولايت و رهبرى را دارد .»
مدير لايق و موفق كيست؟
بديهى است انسانها هيچگاه بدون ملاك خاصى در برابر افراد به خضوع درنمىآيند . كليه كمالات معنوى و روحى انسانها آنها را بر ديگران سلطه و تفوق مىدهد . بديهى است مديريت الهى توام با هيبت، قدرت و وقار بوده و زيربناى آن تقوا و خلوص مدير است . تا آدمى به زيور تقوا و ايمان راستين آراسته نباشد، به چنين وقار و هيبتى دست نمىيابد; بنابراين مديرى كه مهر و محبتش بر دلهاى همگان سايه افكنده باشد، بايد با تمام وجود در خدمت فرمانهاى الهى باشد; زيرا به ميزان اجراى اين فرمانها هيبت او افزايش مىيابد .
يكى از ويژگيهاى مدير موفق آميختن قوانين خشك و غير قابل انعطاف با مهر و عطوفت است . موفقيت در اين كار نشانگر هنرورى مدير است . رعايت قانون، مسؤوليت مدير و برخورد عاطفى او انسانيتش را تثبيت مىكند . اميرالمؤمنين در نامهاى به فرماندارش - عثمان بن حنيف - بخاطر شركت در ميهمانى شامى كه فقرا از آن مجلس رانده شده بودند، مىفرمايد: ا اقنع من نفسى بان يقال اميرالمؤمنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر؟ ; «آيا قناعت كنم به اين كه مردم مرا اميرالمؤمنين بگويند در حاليكه در سختيهاى روزگار و تلخيهاى آنان با آنان شريك نباشم؟»
در خطبهاى ديگر نيز بيان فرمودهاند كه مديران و حكام بايد با جلوگيرى از اسراف و تجمل پرستى، مشاركت و همدلى خود را با فقرا و نيازمندان سازمان تحت اداره خود اعلام كنند .
انسانهاى متواضع هرچه درخت وجودشان پربارتر گردد، متواضعتر مىشوند . مدير اسلامى شخصيتخودساخته خويش را در كنار خصلتهاى انسانى پرورش داده و هرگز احساس ضعف و بىثمرى نمىكند . او براى مقام و منصب اصالت قائل نيست; بلكه اصل اساسى را رضايت الهى مىداند . خداوند در تبيين اين صفت مديريتى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين . ; «اى پيامبر! در مسند مديريت و رهبرى بالت را براى مؤمنان و پيروانت فرود آور .»
امير مؤمنان نيز در خصوص رعايت اين اصل اخلاقى كه ضامن اجراى ضوابط در مسند مديريت است، مىفرمايد:
- التواضع زينة الحسب ; «زينتبزرگوارى، تواضع و فروتنى است .»
- عليك بالتواضع فانه من اعظم العبادة ; «بر تو باد فروتنى! پس همانا فروتنى از بزرگترين عبادتهاست .»
. . . - و مشيهم التواضع ; «راه رفتنشان فروتنانه است .»
وفاى به عهد از اوصاف فطرى انسانها و پيمان شكنى از ويژگيهاى بارز منافقان است .
مولى الموحدين عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر وفاى به عهد را از مهمترين فرايض خدايى مىداند .
و ان عقدت بينك و بين عدولك عقدة او البسة منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شىء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظيم الوفاء بالعهود; «اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه به عهده گرفتى امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان! زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست . همه مردم جهان با تمام اختلاف آرائى كه دارند، حتى در زمان جاهليتبه عهد خود وفادار بودند .» شايستگى، مهربانى، كاردانى و رحمت از جمله اوصاف اين مدير لايق جهان تشيع است كه رمز موفقيت ايشان در فتوحات اسلامى بخصوص فتح كشور يمن، بدون جنگ و خونريزى به شمار مىآيد .
فصل چهارم:
تئورى سيستم و مناسبات انسانى در مديريت اسلامى
1- وحدت بزرگترين اصل در مناسبات اسلامى - انسانى
با توجه به اهميت موضوع مناسبات انسانى در اسلام، نيروها، اشيا و افراد بايد از روياروييهاى كاهنده و مخرب بپرهيزند و راهى به سوى وحدت، همفكرى همسويى و يگانگى طى نمايند; بديهى است كه براى يافتن اين وحدت در مناسبات اسلامى بايد به مصداق «تعرف الاشياء باضدادها» مراجعه كرد . در زمينه پيوندها و مناسبات راهى جز رو كردن به قانون جهان شمول حركتبه سوى «الله» نيست و بايد هماهنگ با جهان، كليه ارتباطات را با (الله) برقرار كرد . «لاالهالاالله» رمز وحدت و اصل اجتنابناپذير در مناسبات انسانى است . آنچه ما از توحيد نظرى و عملى مىگوييم چيزى جز جايگزين كردن روابط توحيدى به جاى انحا و انواع مناسبات غير توحيدى نيست .
2- نگاهى گذرا بر مناسبات انسانى در مديريتهاى غربى - شرقى
با بررسى و مطالعه پيرامون شيوههاى عملكرد مديران و حكام در سراسر جهان به اين نتيجه مىرسيم كه مديران موفق كه ايده توحيدى دارند و از باورهاى دينى تبعيت مىكنند، در اعمال و رفتارشان نيز آن را به كار مىگيرند . كسانى كه از تئورى «اومانيسم» (انسان محورى) در اجراى قوانين بهره مىگيرند، به مسائلى همچون «سازمان گرايى» ، «اجبار و تحكم» ، «افزون خواهى» مبتلا مىشوند كه از آفات عمده مديريت است .
در خطوط اصلى اجرايى مديريت امروز كه بر اساس تفكر «ماكياولى» «تيلوريسم» «ماكس وبر» است، سلطهطلبى و برترى جويى يك امر عادى و ذاتى است; بنابراين طبيعى است كه انسان براى رفع عطش برترى جويى خود اقدام كند تا با سلطه و توانايى بتواند به ايدهآل خود برسد .
بنا بر عقيده ماكياولى تنها با تقوا، انسانيت و عفت نمىتوان به موفقيت و كاميابى رسيد . در رد اين نظريه بايد به اين آيه قرآن اشاره كنيم كه اينگونه افراد همواره امور خود را «اصلاح» مفاسد جامعه مىدانند: و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون; «هرگاه به آنها گفته مىشود در روى زمين فساد نكنيد مىگويند اين است و جز اين نيست كه ما همان اصلاحگرانيم . بدانيد كه آنها همان مفسدان هستند و ليكن شعور ندارند .»
طبق نظر تيلور بايد افرادى را يافت كه داراى قدرت جهانى بسيار و رشد فكرى اندك باشند; در واقع با زور بازوى خود و با اطاعت كوركورانه بتوانند حاصل كار را افزايش دهند . از نظر ما انسان، ماشين نيست; بلكه خالق همه ماشينها و مسلط بر آنها مىتواند باشد .
تيلوريستها افراد انسان را همچون «گوريلهاى هوشيار» مورد ملاحظه قرار مىدهند; اما از نظر اسلام، انسان، ماشين نيستبلكه خالقآناست; او «خليفةالله» و اشرفمخلوقات استو در مقام «لقدكرمنا بنى آدم . . . و فى احسن تقويم» قرار دارد .
3- تئورى عشق و محبت در مناسبات انسانى و مديريت اسلامى
انسان موجودى اجتماعى است و اجتماع نيز همچون شبكهاى درهم تنيده از روابط انسانى است . آنچه در ارتباط بين انسانها حرف اول را مىزند محبت و عشق است . ماهيت ارتباط آدميان در سطح نيازهاى جسمانى باقى نمىماند; بلكه فراتر از آن به گستره محبت و عشق مىرسد . اين تكامل در ماهيت ارتباطات تا بدانجاست كه اراده آدمى، حركت او به سوى هدف و انجام كار از نوع علاقه و محبتى است كه بدان موضوع دارد . اين واقعيتى انكارناپذير است كه اگر انسان به امرى دلبستگى داشته باشد، بىشك تلاشى پيگير در جهت رسيدن به آن خواهد كرد . محبت در ايدئولوژيها و فرهنگهاى مختلف، معانى خاصى دارد . طبيعى است كه ماهيت ارتباطات در فرهنگ دينى رابطهاى زايشى با ارزشهاى برخاسته از پذيرش قادر مطلق براى هستى دارد . ارزشهاى متعالى، تعيين كننده نوع ارتباطات هستند; در همين زمينه رابطه انسان با خدا نيز از مقوله محبت و عشق است، تعريف مىشود: «يحبهم و يحبونه» .
تا آنجا كه شرط وصول به لقاءالله اين است كه آدمى علاقه و محبتخود را خاص خداوند كند و به غير خدا عشقى نورزد و آرامش ظاهرى و باطنى انسان در گرو علاقه تام او به خداوند باشد از طرفى اراده برخاسته از محبت است . همانگونه كه اگر كراهت و انزجار نباشد، ترك و پرهيز نيست، ارادهاى كه در طول اراده خداوند باشد، در جهت انجام تكاليف مىتواند انسان را به فلاح و رستگارى برساند . سپس در راهش سرسپرد و همه كارهايش عبادت خدا بود و اگر مىخواهيم بدانيم چگونه وى هم در سجاده زهد، حق را مىجست «وفزت و رب الكعبه» گفتبايد اذعان كنيم كه او در اثر توحيد افعالى هرگز چيزى را بد نمىديد .
حب به مطلق حب بهاجراى امر مطلق اراده در جهت اجرا عمل به تكليف رسيدن به كمال
الگوى عمل منبعث از عشق و محبت
بايد بدانيم كه خوشرفتارى و محبت عامل جذب ديگران است; البته اين محبت و خوش رفتارى بايد ظهور و بروز بيرونى هم داشته باشد . يك مدير و مسؤول وقتى مورد اعتماد كاركنان قرار مىگيرد و آنها او را ملجا و حامى خود مىداند كه محبت و خيرخواهى او را باور كرده باشند . محبت و احسان به ديگران اقتضا مىكند كه مسؤول در اختيار افراد باشد تا بتوانند با او ارتباط برقرار كنند: من تالف الناس احبوه ; «هركس با مردم انس و الفت داشته باشد، دوستش مىدارند .»
در الگوى ارائه شده، زمانى رابطه تعاملى بين محبت و معرفت در نيل به كمال وجود دارد كه برگرفته از ايمان و تقوى باشد . اگر انسان به حلقه محاسبه و مراقبه در اين الگو توجه كند، مىتواند مسير خود را در يك ساختار مديريت اسلامى بيابد .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
معرفت نيز از مقوله محبت است . اگر مدير خود را متصل به درياى حق مىداند، بايد در مقام عمل زيردستان خود را به عنوان تجلى حق بنگرد; ابتدا با اهرم جذب و محبت اعمال مديريت كندو سپس بر قلوب آنان حكومت كند; زيرا عشق و محبت قبل از قوانين حاكم بر روابط انسانى و در واقع ضامن اجراى قوانين هستند . تنها ارتباطاتى كه با محبت آميخته و براى سودرسانى به ديگران باشد، مىتواند به بالاترين سطح اثربخشى دستيابد . ارتباطات مبتنى بر محبتبطور طبيعى رفتار محبتآميز را به گيرنده پيام و مجريان قانون القا كرده رفتارى محبتآميز در او ايجاد مىكند كه ارزشى الهى دارد .
خللپذير بود هر بنا كه مى بينى
بجز بناى محبت كه خالى از خلل است
(سعدى)
سخن آخر اينكه مبنا و پايه مديريت دينى و اسلامى مبتنى بر آميختگى معرفت و محبت است; به يقين مديرى لايق و تواناست كه بتواند با رسوخ در قلب كاركنان خود آنها را به تلاش و كوشش پيگير وادار نمايد; زيرا محبت و ايجاد علاقه در انسانها از اركان حيات طبيعى جوامع انسانى است و مىتواند به عنوان يكى از عوامل افزايش دهنده كيفى در سطح يك سازمان و اداره باشد . با ايجاد عشق و باورهاى قلبى، انسان با تمام وجودش به كار دل مىبندد و در راه رسيدن به اهداف تلاش مىكند . در واقع بايد گفت روح حاكم بر سازمان و مجموعه قوانين، عشق و محبت و باورهاى قلبى است كه هدايتگر و ضامن اجراى قوانين است .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
خلاصه كلام:
مقاله با بررسى جايگاه علم مديريت و نظريهها و مكاتب كلاسيك، نئوكلاسيك، نوين و اسلامى، گامى در تطبيق رويهها و ديدگاهها برداشت تا به اثبات برساند كه تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام مبتنى بر اهداف و مبانى و عناصرىاستكه حول محور برنامهريزى، سازماندهى، تصميمگيرى، هماهنگى، تفويض اختيار، كنترل و نظارت مىچرخد . يقينا مديرانى موفق هستند كه علاوه بر اركان فوق به مهارتها و تواناييهايى دستيازند كه عوامل پيشبرنده مديريت هستند; نظم، دقت، تواضع، وقار و هيبت، و از همه مهمتر محبت و عشق از اصلىترين لوازم و عوامل در مناسبات انسانى و اسلامى است . و بايد گفت: تئورى حضرت امير عليه السلام مبتنى بر مديريتى حاكى از عشق و محبتبه ذات اقدس الله است كه همين محبت را نثار همه انسانهايى مىكند كه خود والى، زمامدار و مدير آنهاست .
پي نوشت ها :
*دانشجوي رشته مديريت صنعتي
منابع:www.amamkhomeiny.com
www.seidalikhamenehi.com
فصلنامه اينترنتي نداي صادق شماره 20
- آيين كشوردارى از ديدگاه امام على عليه السلام: آيت الله فاضل لنكرانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، چاپ هفتم
- اصول مديريت: دكتر على رضائيان، تهران، انتشارات سمت، 1374، چاپ ششم
- امامت و رهبرى: استاد شهيد مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1369، چاپ يازدهم
- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسى، بيروت، موسسة الوفاء، 1965 م
- تحليلى از مديريت اسلامى: غلامرضا اشرف سمنانى، تهران، بعثت، 1364، چاپ اول
- تفسير الميزان: علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران، بنياد علمى فرهنگى علامه طباطبايى، 1363
- تفسير موضوعى قرآن مجيد: آيت الله عبدالله جوادى آملى، تهران، مركز فرهنگى رجاء، 1365
- دانش مديريت امروز دستنامه مديران: دكتر عبدالرضا رضائى نژاد، تهران، مؤسسه رساء، 1375، چاپ اول
- راه على عليه السلام: آيت الله سيد رضا صدر، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دوم
- رهبرى در اسلام: آيت الله محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، 1376، چاپ دوم
- سيره سياسى امام على عليه السلام: سيد احمد خاتمى، تهران، نشر مطهر، 1379
- سيرى كوتاه در مديريت اسلامى: حجة الاسلام سيد محمود سياهپوش، تهران، نشر دفتر مركزى جهاد، 1364
- مديريت اسلامى: دكتر سيد على اكبر افجهاى، نشر ساجد، تهران، 1377، چاپ چهارم
- مديريت اسلامى: محمد حسن نبوى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، چاپ دوم
- مديريت و فرماندهى در اسلام: آيت الله مكارم شيرازى، قم، هدف، 1370، چاپ هشتم
- مناسبات انسانى در مديريت اسلامى: سيد محمود سياهپوش، قم، جامعه مدرسين، 1401 ه . ق
- نگرشى بر مديريت اسلامى: سيد رضا تقوى دامغانى، تهران، شركت چاپ تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دهم
- نهجالبلاغه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام: ترجمه محمد دشتى، قم، نشر مشرقين، 1379، چاپ ششم
ارسالي از طرف کاربر محترم :sabamm
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}