پرتوی از کلام رهبری
گزیدهای از سخنان امام خمینی(رحمه الله)
به همه مسئولان کشورمان تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزش الهی باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسئولیتها و اداره کشور و بالاخره جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود؛ چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، و چه امروز و چه فردا که خدا این امتیاز را به آنان عنایت فرموده است. صرف امتیاز لفظی و عرفی کفایت نمیکند، بلکه باید هم در متن قوانین و مقررات و هم در متن عمل و عقیده و روش و منش جامعه پیدا شود.
پیام امام به حجاج بیتالله الحرام
مبادا اساتید و معلمین که به وسیله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را که تازه از اسارت استعمار رهیدهاند، تحقیر و سرزنش نمایند و خدای ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجیها بت بتراشند و روحیه پیروی و تقلید و گدصفتی را در ضمیر جوانان تزریق نمایند و به جای اینکه گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم، به هویت انسانی خود توجه کنند و روح توانایی و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند. (۲۶/۴/۱۳۶۷)
گزیدهای از سخنان مقام معظم رهبری (دام ظله)
اساس کار در جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر تحقق آرمانهای اسلامی است. بنابراین، در یکایک کارهای برنامهریزی و سیاستهای کلان کشور در امر توسعه، این مهم باید مورد توجه قرار گیرد و هیچ فشار سیاسی خارجی و نیز هیچ ضرورت اجتماعی نباید موجب صرفنظر کردن از آرمانهای اسلامی شود.
حفظ ارزشها برای ملت ما یک اصل مبنایی است و هدف و انگیزه حضور ما در صحنه کشور نیز همین است. بحث عدالت اجتماعی در مرتبه اول آرمانهای ماست و مسئله توزیع عادلانه درآمد، کم کردن فاصله بین طبقات جامعه و نیز فراهم کردن فرصتهای شغلی برای همه باید به عنوان شاخصهای عدالت اجتماعی در برنامههای کلان کشور مورد توجه جدی قرار گیرد.
آنچه را که غرب در زمینه توسعه بیان میکند، از فرهنگ و اهداف استعماری جدا نیست و به نظر میرسد که هدف غرب از انتشار برخی نشریات علمی، نفوذ دادن افکار خود به محافل علمی و سازمانهای برنامهریزی کشورهاست. بنابراین، انتشار یک فکر و نظریه در برخی نشریات علمی غرب نمیتواند دلیلی بر اتقان و صحت آن باشد. (۲۵/۲/۱۳۷۵)
تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی (ع)
چکیده:
با توجه به اهمیت و جایگاه مدیریت در نظامها و سازمانهای بینالمللی و ترویج مدیریت نوین، بر آن شدیم تا با تبیین دیدگاههای ارزشمند امام علی علیهالسلام به عنوان مدیری مدبر و کارآمد در تشکیل نخستین حکومت اسلامی - شیعی، گامی هرچند کوتاه در احیای این تفکر شیعی برداریم؛ چرا که امروزه جزئیات این مبانی دینی به عنوان یک نظریه جدید علمی و کاربردی با موفقیت قابل اجرا است.
مقاله حاضر با بررسی بیش از ۶۵ منبع، دارای دو بخش عمده است: بخش اول به تبیین مبانی علم مدیریت، معرفی مکاتب و ارائه نظریههای کلاسیک و نئوکلاسیک و نوین پرداخته است که میتواند زمینه تطبیق این نظریه را با افکار و آرای امیرالمؤمنین علیهالسلام مهیا کند.
بخش دوم نیز به تبیین تئوری و مبانی اعتقادی حضرت امیر علیهالسلام در مدیریت و عناصر و ارکان آن - سازماندهی، برنامهریزی، کنترل، نظارت، هماهنگی - شایستهسالاری و ویژگیهای مدیران موفق، به بررسی اقسام سوءمدیریت و معضلات نظام مدیریتی میپردازد. ذکر نمونههای موفق، نقش مناسبات انسانی، و از همه مهمتر مدیریت عشق و خصوصیات این مدیریت از دیگر موضوعات مطرح شده در این مقاله است.
کلید واژهها:
مدیریت، مدیریت اسلامی، سازماندهی، برنامهریزی، کنترل، نظارت، مدیریت تولید
حمد و ستایش خدای را که توفیق نگارش این مقاله را عنایت فرموده؛ مقالهای که تحت عنوان تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی علیهالسلام و با الهام و تعمق در نهجالبلاغه و کتب ارزشمند دیگر تدوین یافته است.
به بهانه این کلام، تفحصی در نهجالبلاغه نمودم؛ کتابی که رزمندگان آن را کتاب شجاعت میخوانند و اهل دل آن را کتاب اشک و عشق میدانند، ولی تعبیر زیبای حضرت امام خمینی رحمه الله که نهجالبلاغه را افتخار مکتب تشیع میدانند، از همه رساتر و گویاتر است؛
چرا که در سیر تطور حکومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقاید منجر به اعمال روشهایی خلاف سیر انسانیت و وحدانیت الهی گردیده است و در این میان، صاحب نهجالبلاغه، مولای موحدین، الگوی تمام عیار مدیریت و خلافت و امامت در لابلای مفاهیم عمیق خود به بیان عناصر، ارکان، وظایف، اهمیت و شیوههای مدیریت پرداختهاند که ما نیز امید آن داریم در این مجال کوتاه، پیمانهای از این اقیانوس بیکران علم و معرفت برگیریم.
دیباچهای بر علم مدیریت و جایگاه آن همراه با بررسی مکاتب مدیریتی
فصل اول: علم مدیریت و تعریف آن در مکاتب مدیریتی
1. مدیریت و معانی آن:
معنای لغوی مدیریت «اداره کردن» است و مدیر یعنی ادارهکننده، که اسم فاعل از مصدر اداره بر وزن اقامه میباشد. پس مدیر یعنی گرداننده و مدیریت یعنی گرداندن یک دستگاه، اداره، شهر یا...، در جهت هدف خاص خودش؛ این تعبیری از مدیریت مطلق است که قریبالافق با وظایف روابط عمومی است؛ زیرا قبل از آنکه علوم مدیریت تنظیم شود و شکل بگیرد، روابط عمومی مدتها بازوی شخصیتهای تاریخ در اداره امور کشورداری بوده است.
در متون اسلامی کلمه مدیر نیامده ولی به کلمه مدبر اشاره شده است: «فالمدبرات امرا». برخی از مفسران نیز اشاره به مدیریت ملائکه دارند و ملائکه را مدیران جهان مادی معرفی میکنند. البته لازمه مدیریت، تدبیر است زیرا تا کسی تدبیرکننده (مدبر) نباشد، نمیتواند مدیر باشد.
2. تعریف علم مدیریت:
در سیر تحول دانش مدیریت طی قرون و سالهای اخیر، کوششی مداوم در جهت یافتن عناصر مشترک در تصمیمگیری و اداره سازمانها مشاهده میگردد که اساس علم مدیریت را تشکیل داده است.
پیشرفت علم و تمدن در زمینههای گوناگون زندگی جوامع بشری، همواره پیچیدگیهای روزافزونی را از نظر تشکیلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است که باعث تجدید نظر پژوهشگران علوم مدیریت در اصالت تئوری مدیریت شده است.
از نظر سنتی مدیریت عبارت است از: «به کار گرفتن کلیه امکانات موجود در موقعیتی خاص به منظور رسیدن به هدف یا هدفهای مشخص.» تعریف سنتی مدیریت مبتنی بر قبول اصول منطق و اعمال منطقی است. جیمز تامپسون ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به این امر اشاره میکند که اصل منطق سبب محدود کردن دامنه عملیات مدیریت میشود و اعمال سازمان منحصراً باید در آن محدوده صورت گیرد.
یکی از مشخصات جدید و پدیدههای بارز رشته مدیریت که از اهمیت اصل منطق تئوری سنتی میکاهد، مسئله «عدم وجود» است. جیمز تامپسون و پروفسور تی. دانکن نشان میدهد که پیشرفت سریع تکنولوژی و تغییرات محیطی، عوامل اصلی در محیط و شرایط کار سازمانهاست. یافتن عوامل مشترک در تصمیمگیری و اداره سازمانها نیاز به اتخاذ «روش علمی» دارد. با توجه به آنچه گذشت، تئوری مدیریت بر اساس تعریف زیر پایهگذاری میگردد:
«مدیریت دانشی است برای چگونگی اداره و هدایت سازمان جهت رسیدن به نتایج مطلوب.» توجه اساسی علم مدیریت به اخذ تصمیمات صحیح، با توجه به روابط موجود میان هدفهای مطلوب و امکانات سازمان میباشد. از نظر دانش مدیریت، وظیفه اصلی یک مدیر تصمیمگیری به روش علمی، با اتکا به باورهای الهی است.
ضمن آنکه در علم مدیریت جهت مسائل و مشکلات کیفی، روشهای کیفی وجود دارد، روشها و تکنیکهای کمی نیز به چشم میخورد. در علم مدیریت، خواه روشهای کمی یا کیفی مورد نظر باشد، برای اتخاذ تصمیمات منطقی و در نتیجه ایجاد طرحهای مناسب عملیاتی به طریقه علمی و تجربی از بررسی عملیات استفاده میگردد. بهطور خلاصه تعریف علم مدیریت اسلامی را، شاید بتوان بدینگونه قالببندی کرد:
باورهای الهی و معارف دینی، برنامهریزی و سازماندهی، تصمیمگیری، مهارتهای مدیریتی همراه با خلاقیت، تولید یا اجرای طرح. به تعبیر دیگر، مدیریت را میتوان متأثر از نظام ارزشی حاکم بر آن سازمان دانست؛ بهطور خلاصه مدیریت در یک نظام ارزشی عبارت است از: فرایند بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی و بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت میگیرد. این تعریف پنج محور دارد:
1- مدیریت یک فرایند است.
2- مفهوم نهفته مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است.
3- مدیریت مؤثر، تصمیمات مناسب میگیرد و به نتایج مطلوب میرسد.
4- مدیریت کارا، به تخصیص و مصرف مدبرانه منابع گویند.
5- مدیریت بر فعالیتهای هدفدار تمرکز دارد. 3. مدیریت چیست؟
3-1. مدیریت، امانت است:
مسند مدیریت، امانتی الهی است که به مدیر سپرده شده است و او باید از این امانت الهی به شدت مراقبت کند. مولای متقیان علی علیهالسلام درباره این امانت الهی میفرماید: «...و ان عملک لیس لک لطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مستدعی لمن فوقک. لیس لک ان تقتات فی رعیة و لا تخاطر الا بوثیقة و فی یدیک مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتی تسلمه الی و لعلی ان لا اکون شر ولاتک لک و السلام؛ مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست؛ بلکه امانتی بر گردن تو است و کسی که از تو بالاتر است، از تو خواسته تا نگهبان آن باشی. وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی، یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی، به کار بزرگی دست بزنی. اموالی که در دست توست، از آن خداوند میباشد و تو خزانهدار هستی تا آن را به من بسپاری. امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم. والسلام.»
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر المیزان این امانت الهی را چنین تعریف میکند: «الامانة شیء یودع عند الغیر لیحتفظ علیه ثم یرده الی من اودعه؛ امانت چیزی است که برای نگهداری به دیگری سپرده میشود تا وی بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانتگذار، باز گرداند.»
3-2. مدیریت، تکلیف است نه حق:
حق و تکلیف دو مقولهاند که در یک سو حرکت میکنند؛ حق به معنی استفاده، بهره و سود و تکلیف، به معنی وظیفه است. در نظام اسلامی، واگذاری، قبول و احراز مناصب اجتماعی و مدیریتی تکلیف است؛ نه حق یا وسیله سودجویی.
3-3. مدیریت یا ریاست؟
مدیر باید مدیریت را برای خدمت بخواهد؛ به عبارت دیگر، خدمت نباید وسیلهای برای حاکمیت باشد؛ بلکه حکومت باید وسیلهای برای خدمت باشد. مدیر قبل از آنکه ریاستمدار باشد، خدمتگزار است و با تیغ تیز مدیریت در جهت خدمتگزاری، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم میکند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگاه سه نفر با هم به سفری رفتید، توافق کنید و یکی را رئیس کنید.»
و گفتار حضرت علی علیهالسلام در عهدنامه مالک اشتر نیز گویای این امر است. ریاست مستلزم مدیریت است. رئیس باید بتواند اداره کند؛ اداره کردن نیز تدبیر میخواهد و رئیس و مدیر باید اهل تدبیر و دوراندیشی باشد و بتواند مدیریت کند. مسلم است که مدیر بیش از آنکه حاکم باشد، هادی است. چنین مدیرانی مدیریتی آمیخته با هدایت و حکومت دارند.
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «و لا تکونن علیهم لعبا ضاریا تغتنم اکلهم؛ مبادا در منصب مدیریت برخوردهایت با آنان مانند جانور درندهای باشد که خوردنشان را غنیمت شماری.»
4. ضرورت و اهمیت مدیریت در اسلام:
مدیریت یکی از ارکان زندگی اجتماعی است؛ زیرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با یکدیگر ارتباط و اشتراک پیدا میکنند. ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی تا آنجاست که حتی بسیاری از حیوانات که به صورت اجتماعی زندگی میکنند، بر اساس فرمان غریزه، مدیری را برمیگزینند.
حال انسانها که به صورت اجتماعی زندگی میکنند، به طریق اولی نیازمند سازماندهی، برنامهریزی و سیستمی هستند که بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد. مدیریت و راهکارهای آن و تربیت مدیران لایق از اهم مبانی فکری دینی محسوب میشود. انسان نمیتواند به گونهای ناموزون و همچون وصلهای ناهمرنگ در جهان هستی زندگی کند. او به همان اندازه که از نظام، تشکیلات و مدیریت فاصله گیرد، با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست.
تشیع و ضرورت مدیریت: در تفکر شیعی، ضرورت مدیریت را باید در امامت جستجو کرد؛ زیرا امامت از نظر شیعه، به عنوان یک اصل اعتقادی، چیزی جز مدیریت جامع و کامل نیست: «الامامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا؛ امامت، ریاستی عمومی در امور دین و دنیاست.»
شجره طیبه امامت، ریشه در زمین وحی دارد و با آب عصمت و طهارت سیراب میگردد و از نور وجودی نبوت تغذیه میکند و شاخههای سرسبزش بر سر امت اسلامی و جامعه بشری سایه میافکند؛ مدیریت یکی از شاخههای این درخت تناور است.
امیر مؤمنان علیهالسلام میفرماید: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه... لیثیروا لهم دفائن العقول؛ خداوند پیامبران خود را در میان مردم برانگیخت تا با مدیریت خویش، ذخایر پنهان استعدادها را استخراج کنند.»
در نظام اداری و اجتماعی اسلامی، مدیریتها از امامت ریشه میگیرند؛ در واقع باید گفت: مشروعیت مدیریت در جامعه دینی ناشی از پیوندی است که با امامت دارد. هرگاه این رابطه قطع گردد، کلیه حرکتها مشروعیت و خاصیت خود را از دست میدهند.
آنچه که باید بدان اشاره کرد، این است که مشکل جامعه ما مشکل «کمبودها» نیست، بلکه مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است که هرگاه با الهام از مبانی معنوی اسلام اصلاح گردد، به سرعت میتوان بر مشکلات فایق آمد.
فصل دوم: نقش رهبری و تعلیم و تجربه در مدیریت:
2-1. رهبری، اصل تفکیکناپذیر مدیریت اسلامی
آنچه امروزه تحت عنوان رهبری مطرح است، جایگاه ویژهای را فراتر از کاربرد سیاسی آن در امور دولتی، بازرگانی، صنعتی و از همه مهمتر مدیریت علمی به خود اختصاص داده است. در زمینه مدیریت، رهبری، اصلی تفکیکناپذیر از مدیریت است؛
زیرا اگر بپذیریم که رسالت مدیر اسلامی بر اساس تعالی و تولید است، تعالی انسانها جز با برخورداری از صفات رهبری میسر نیست. و به عبارت دیگر، افزایش تولید و تکامل کمی و کیفی آن جز با حضور یک مدیر رهبر امکانپذیر نیست.
بدین ترتیب که مدیر اسلامی دارای دو رسالت «تعالی» و «تولید» در درون سازمان است. مکتب منبع تغذیه فکری و روحی مدیر جهت تحقق اهداف عالی و مقدس در درون سیستم است و بهرهوری اکتشافی است.
ولیکن رسالت دیگر «مدیر» یعنی «تولید» در درون یک سیستم، متکی و متصل به علوم و پیشرفت آن است؛ لذا مدیر اسلامی برای بهرهوری در زمینه تولید، باید در جریان پیشرفت علوم دنیا نیز قرار داشته باشد. هنر مدیر اسلامی نیز این است که توازن و تعادل بین «تعالی» و «تولید» را در صحنه زندگی اجتماعی حفظ کند.
تعالی (مکتب اکتشافی) مدیریت اسلامی تولید (علم تکوینی)
2-2. نقش تعلیم و تجربه در مدیریت:
شکوفایی سرشت مدیریت در انسانها به دو عامل تعلیم و تجربه نیازمند است. حتی رهبران الهی و انبیا نیز همراه با هدایت الهی تعلیم دیده و تجربه میاندوختهاند.
استاد شهید مرتضی مطهری در یادداشتهای خود چنین آورده است: «برخی معتقدند علت اینکه پیامبران حنیف چوپان بودهاند، این است که تمرین رهبری کنند و مخصوصاً فاصله فکری آنها با امت، آنان را از رهبری مایوس نکند؛ البته هر رهبری فطری غیرمعصوم نیازمند تجربه و تعلیم است. وقتی پیامبران تمرین چوپانی میکنند، تکلیف دیگران روشن است.»
تعلیم و تجربه دو عامل اساسی برای شکوفایی استعداد و فطرت امامت، رهبری و مدیریت است. و نیاز رهبر به این دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعی و غیر قابل تردید است. و عنصر سومی هم هست که قرآن بدان اشاره میکند.
2-3. نقش شرح صدر در مدیریت
شرح صدر در کنار تعلیم و تجربه لازمه مدیریت است و انسان را به سوی تکامل، پویایی و انسانیت سوق میدهد. شرح صدر ظرفیت فکری و روحی است. به تعبیر قرآن، هرگاه ظرفیت روانی انسان برای پذیرش حق گسترش یابد، نورانیت و بینشی برای او حاصل میشود که در پرتو آن، حرکت انسان در جهت تکامل خود و جامعه تصحیح میگردد.
«افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه؛ آیا کسی که خداوند ریشهاش را برای پذیرش اسلام گسترده ساخته و در نتیجه با نور الهی گام برمیدارد، همانند انسان تاریکدل است؟»
مولای موحدین در روایتی میفرماید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دعای روز عرفه از خداوند میخواست: «اللهم اجعل فی قلبی نورا و فی سمعی نورا و فی بصری نورا. اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری؛ خدایا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در دیدهام نور بگذار! خدایا سینهام را گشاده و کارم را آسان ساز!»
2-4. مدیریت امری فطری است یا اکتسابی؟
آیا مدیریت دانشی است مانند خواندن و نوشتن که همگان میتوانند آن را بیاموزند؟ آیا مدیریت احساسی همچون شعر سرودن است؟ آیا ریشه در فطرت انسانها دارد و یا امری اکتسابی است؟ مدیریت مانند سرودن شعر است که برخی ذوق آن را دارند و برخی ندارند.
عدهای ممکن است دانش سرودن شعر را فرا بگیرند؛ ولی شاعر نشوند. تعلیم و تجربه در سرودن شعر تنها برای کسانی مفید است که به طور فطری ذوق شعری داشته باشند. مدیریت نیز با خون انسانها آمیخته است.
در واقع باید گفت بینش مدیریت و رهبری در برخی از انسانها فطری است و برخی سرشت مدیریتی ندارند. به کسی که سرشت مدیریتی ندارد، در هیچ مدرسهای نمیتوان مدیریت آموخت. ممکن است او فیلسوف توانایی بشود، لیکن بی تردید مدیر و رهبر خوبی نخواهد شد. دانش مدیریت را فرا خواهد گرفت ولی هنر مدیریت را نخواهد یافت.
فصل سوم: معرفی اجمالی مکاتب و تئوریهای مختلف در مدیریت
الف) مکتبهای مدیریت
دانش مدیریت مبتنی بر سیر تحولی است که بنا به گفته دانشمندان اروپایی ریشه در اندیشهها، تجربهها و نوشتههای پشتیبانی دارد که بهویژه در سده بیستم به این مهم همت گماشتند. ولی ما امروز برآنیم که از مظلومیت ابرمرد تاریخ تشیع، امیرالمؤمنین علیهالسلام سخن برانیم که به حق بنیانگذار علم مدیریت و شیوههای صحیح حکومتداری بودهاند؛ هموکه اصول و مبانی مدیریتاش بر پایه اعتقادات الهی، احیای ارزشها، نظم، برنامهریزی، عدالت و مساوات و... بود. در این مجال کوتاه به بررسی اجمالی مکاتب مدیریت میپردازیم؛ سپس تئوری مدیریت امام علی علیهالسلام را تبیین میکنیم.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که اداره اماکن و سازمانها از دورههای پیشین در نزد مصریان، چینیان، ایرانیان، رومیان و سایرین دارای بینشی خاص بوده است.
نظریههای مکتب کلاسیک:
این مکتب شامل سه نظریه است:
1. نظریه مدیریت علمی
2. نظریه اصولگرایان
3. نظریه بوروکراسی
1-1. نظریه مدیریت علمی:
صاحب این نظریه فردریک وینسلو تیلور میباشد. مدیریت تیلور مبتنی بر چهار اصل است:
1. برای یافتن بهترین راهحل میتوان مشاغل را مشاهده و تجزیه و تحلیل کرد.
2. برای هر شغل میتوان بهترین کارکن را به گونهای علمی برگزید و آموزش داد.
3. با پرداخت مزد تشویقی – بر پایه میزان تولید – میتوان بالاترین مقدار تولید ممکن را به دست آورد.
4. مدیر، مسئول برنامهریزی، آمادهسازی کار و کنترل است و کارکنان باید تنها دستورات را انجام دهند. این مدیریت جنبه مکانیکی معینی دارد.
2-1. نظریه اصولگرایان:
در بحبوحه جنگ جهانی اول، افرادی نظیر هنری فایول فرانسوی تجربیات خود را در کار مدیریت به صورت اصول چهاردهگانه ارائه دادند:
1. تقسیم کار
2. اختیارات
3. انضباط
4. وحدت فرماندهی
5. وحدت مدیریت
6. وابستگی منافع فردی به هدف کلی
7. جبران خدمات کارکنان
8. تمرکز
9. سلسله مراتب
10. نظم
11. عدالت
12. ثبات
13. ابتکار عمل
14. احساس یگانگی
POSDCORB که مخفف برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت، هماهنگی، گزارشدهی و بودجهبندی است، جمعبندی کردند.
3-1. نظریه بوروکراسی:
آنگاه که توجه عمده تیلور و فایول در سیستم مدیریت به کسب مؤثر اهداف متمرکز بود، توجه ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰) به این مسئله معطوف شد که چگونه میتوان ساختار مناسبی به یک سازمان داد؟ نظریه وبر، نظریه دیوانسالاری است. این جامعهشناس آلمانی در آغاز سده بیستم نظریه خود را مبتنی بر پنج محور تنظیم کرد:
1. تقسیم کار و تخصص
2. جهتگیری غیرشخصی
3. سلسله مراتب اداری
4. قواعد و مقررات
5. جهتگیری شغلی
2. مکتب روابط انسانی:
نهضت رفتارگرایی یا اصول روابط انسانی در آمریکا تحت رهبری «التون مایو» شروع شد. نهضت روابط انسانی با بررسیهای وسیع در کارخانه «هارتون» وابسته به شرکت «وسترن الکتریک» در اواخر دهه ۱۹۲۰-۱۹۳۰ تا اوایل دهه ۱۹۴۰ در شیکاگو پدید آمد. این آزمایشها به منظور تعیین ارتباط شرایط فیزیکی کار با مقدار تولید آغاز شد و نتایج زیر را در پی داشت:
1.تأثیر هنجارهای اجتماعی و انگیزههای روانی بر تولید، بیشتر از مشوقهای اقتصادی است.
2. کارگران برای رویارویی با تصمیمهای یکجانبه مدیریت از سازمان غیررسمی بهره میگیرند.
3. تخصص بهتنهایی کارایی را افزایش نمیدهد.
4.افراد، انسانهای فعال هستند و همچون ماشین بیجان عمل نمیکنند.
5. ارتباط بین اعضا و گروهها بسیار مهم است و رهبران غیررسمی از توانایی خوبی برخوردارند.
6. مؤثرترین روش رهبری بر پایه مشارکت و رعایت انصاف و توجه به زیردستان استوار است.
3. نظریههای نوین مدیریت:
الف) نگرش نظامگرا:
مدیریت نظامگرا دربردارنده کاربرد نظریه سیستمی در اداره نظامهای بزرگ و کوچک است که با استفاده از کارهای انجام شده، در ازای کارهای داده شده، مأموریت کل سازمان را بر حسب مدل سیستمی داده، پردازش و بازده از دیدگاه بهبود بخشیدن به عملیاتشان تحلیل میکند.
ب) مدیریت اقتضایی:
کاربرد نگرش اقتضایی نیازمند آن است که مدیران بتوانند موقعیتهای گوناگون را به درستی تشخیص داده و وضعیت کنونی سازمان را با آن هماهنگ کنند؛ به عبارت دیگر، هر آنچه مدیر در عمل انجام میدهد، به مجموعه شرایط موجود وابسته است.
ج) نظریه نقشهای مدیری:
این نظریه مینتزبرگ است و با مطالعه منظم فعالیتهای پنج مدیر اجرایی به این نتیجه رسید که برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل، جزو وظایف مدیر نیست؛ بلکه مدیر به فعالیتهای دیگری میپردازد که عبارتند از:
1. نقشهای متقابل شخصی: مانند رئیس تشریفات و رابط.
2. نقشهای اطلاعاتی: گیرنده، نشردهنده، سخنگو.
3. نقشهای تصمیمگیری: سوداگری، آشوبزدایی، تخصیص منابع، مذاکره.
ب - وجه تمایز مدیریت اسلامی با سایر مکاتب مدیریت:
مدیریت اسلامی پیش از آنکه علم باشد، یک مکتب است؛ از این رو وظیفه مکتب، ارائه راهحلهایی است که با مفهوم عدالتخواهی سازگار باشد. اگر علم نیز خواهان خدمت به مکتب یا تعالی انسانها باشد، باید با سیر مطالعاتی مکتبی که در یک سیر اکتشافی است، بدین نتیجه رسید که جهانبینی حاکم بر کاربرد این «علم» در حیطه «تولید»، یک جهانبینی الهی و نشأت گرفته از وحی است.
لذا سیر مطالعاتی مکتبی پیرامون مدیریت اسلامی یک سیر اکتشافی است و باید از «روبنا» به طرف «زیربنا» باشد که با روش مطالعه «علمی» که یک سیر تکوینی و از «زیربنا» به «روبنا» است، متفاوت است.
وجه تمایز مدیریت اسلامی با اشکال دیگر مدیریت در این است که در جوامع سرمایهداری (بورژوازی) و یا سوسیالیستی، اداره امور مردم در دست عدهای از سردمداران حکومت است؛ در حالی که در نظامهای الهی، بهویژه اسلامی، وجه تمایز در «اسلامی» بودن نظام مدیریتی و متکی و مبتنی بودن این نظام بر پایه اصول لایتغیر «وحی» میباشد.
این مکتب اکتشافی است نه تکوینی؛ بدین معنا که هر لحظه باید مطلب تازهای از متن مکتب و از دریای زلال و عمیق معانی قرآن برداشت شود؛ لذا به دنبال نزول قرآن، رسول اکرم صلیالله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام تبیین کننده این مفاهیم بودهاند؛ پس هرگونه سیر تکوینی بر افکار الهی ممنوع است و مدیران باید تابع و حافظ ارزشهای تبیینشده توسط رهبران حکومت اسلامی باشند؛ حکومتی که سیاست و دیانت آن جدا از هم نیست و سیاست آن متکی و مبتنی بر فرامین الهی است.
وجه تمایز دیگر مدیریت اسلامی این است که مدیریت اسلامی همانگونه که قبلاً متذکر شدیم، مبتنی بر دو اصل تعالی انسان و تولید کالا است. این کالا زمانی ارزشمند است که در خدمت تعالی انسان باشد، ولی در مکاتب شرق و غرب، اصول مدیریت مبتنی بر محور تولید است؛ نه افزایش مکارم اخلاقی و اعتقادات.
پس نتیجه میگیریم که مدیریت اسلامی مبتنی بر حضور یک مکتب «الهی» یا «اسلامی» است و قبل از آنکه «سازمان» تشکیل داده شود، مکتب پایهگذاری میشود.تشویق، محبت و احترام متقابل از ارکان این مدیریت به شمار میرود.
بخش دوم:
تئورى و مبانى مدیریت از دیدگاه امام على علیه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانى اصلى در مدیریت:
از آنجا که اهداف مدیریت در اسلام، جدا از اهداف حکومت اسلامى - که مدیریتها جزئى از پیکره آن است - نیست، باید اهداف حکومت اسلامى اهداف اصلى یک مدیر در چهار چوب مدیریتش باشد; البته اهداف خرد و کلان هر سازمان و ادارهاى خاص آن سازمان است، ولى باید در راستاى اهداف جامع نظام اسلامى باشد .
در یک بررسى، چهار هدف عمده بیش از همه موارد جلب توجه مىکند (50) که حکومت اسلامى و مدیریتهایى که از آن نشات مىگیرد در مسیر این اهداف گام برمىدارند:
1- آگاهى بخشیدن به انسانها
2- تربیت معنوى و احیاى ارزشهاى اخلاقى
3- اقامه قسط و عدل بصورت حرکتى مردمى برخاسته از متن جامعه
4- آزادى انسانها در حریم قانون و شریعت
مبانى مدیریت اسلامى:
مبانى مدیریت اسلامى داراى ویژگیهاى زیر است:
حمد - تفکر + تشکر
2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملى هستند که باعث فراگیر شدن نظام مدیریت الهى مىگردند . بنابراین نظام حمد در یک جامعه اسلامى اینچنین تعبیر مىشود:
نظامفراگیر (حمد) نظام تفکر (باتقوا) + نظام تشکر (باتقوا)
امام على علیه السلام مىفرماید: العجب یفسد العقل; «خودپسندى و خودبینى عقل را فاسد مىکند .»
اى برادر تو همه اندیشهاى
مابقى خود استخوان و ریشهاى
گربود اندیشهات، گل، گلشنى
وربود خارى، تو هیمه گلخنى
اصلیترین هدف نظام مدیریت الهى، قرآنى و اسلامى (نظام مشارکت) کرامتبخشیدن به متقیان، مؤمنان و تمامى انسانهاى وارسته عالم است که آن را با ایجاد نظام حمد و تشکر فراگیر انجام مىدهد . در این نظام باید از پیشنهادهاى خوب و مفید مردم به شایستگى تقدیر و تشکر کرد; این کار موجب رشد فکرها، اندیشهها و انسانها مىگردد
3- اصل مشارکت: در نظام مدیریتى اسلامى، مدیر، کارکنان، دولت و ملت همگى از مشارکتسود مىبرند تنها کسانى که ضرر مىبینند، سودجویان و ظالمان هستند .
تقوا و نظم مغز نوآورى، خلاقیت - تذکر ویادآورى
4- عبادات و اصول اخلاقى:
صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و برکات فراگیر)
تسبیح (نظام پاک و منزهسازى فراگیر)
ایمان (نظام ایمن سازى فراگیر)
ناس (نظام مردم گرایى فراگیر)
حسنات (نظام بهترین سازى فراگیر)
رسالت (نظام ارتباطات با کیفیت فراگیر)
اسلام (نظام سلامت طلبى فراگیر)
این ویژگیها ضامن اجراى قوانین در جامعه است .
فصل دوم: ارکان مدیریت
برنامهریزی
1. تعریف برنامهریزی:
برنامهریزی عبارت است از: «تفکر در کلیات و جزئیات برنامه» یا تعیین و اتخاذ شیوهها و روشهایی که ما را به بهترین نتیجه مطلوب برساند. به عبارت دیگر، برنامه، هدف و خطمشی، شرح عملیات و روش اجرای عملیات در هر سازمان است.
در هر برنامهریزی مدیریتی (صنعتی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و...) باید به شش سؤال پاسخ داد:
چه؟
چگونه؟
کی؟
کجا؟
چرا؟
به وسیله چه کسی؟
2. اهمیت برنامهریزی:
از آیات و روایات برمیآید که برنامهریزی در اسلام از اهمیت بسزایی برخوردار است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمینه برنامهریزی میفرماید: «امارات الدول انشاء الحیل؛ بقای مناصب و دولتها، برنامهریزی و چارهاندیشی در امور است.» یقیناً فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش به برنامهریزی نیاز دارند. نیاز به برنامهریزی از این واقعیت نشأت میگیرد که همه نهادها و سازمانها در محیطی متحول فعالیت میکنند.
3. هدفهای برنامهریزی:
این اهداف عبارتند از:
3-1. افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها.
3-2. افزایش جنبه اقتصادی.
3-3. تمرکز بر مقاصد و اهداف.
3-4. تهیه ابزاری برای کنترل.
4. فواید برنامهریزی:
4-1. برنامهریزی مانع ندامت است و به انسان تدبیر میدهد. علی علیهالسلام میفرماید: «التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم؛ آیندهنگری قبل از شروع کار تو را از پشیمانی ایمن میسازد.» 4-2. برنامهریزی، حلال مشکلات است. امام علی علیهالسلام در این خصوص میفرماید: «من قعد عن حیلته اقامته الشدائد؛ کسی که چارهاندیشی را رها کند، با شدائد درگیر خواهد شد.» 4-3. برنامهریزی، راه استفاده صحیح از امکانات را میسر میسازد. امام علی علیهالسلام در این باره میفرماید: «التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة؛ ظرافت و دقت در برنامهریزی، بهتر از امکانات است.»
5. انواع برنامهریزی و اولویتهای آن:
برنامهریزیها یا دراز مدت (جامع یا استراتژیک) و یا کوتاه مدت (عملیاتی) هستند. در برنامهریزی دراز مدت و جامع، خطوط کلی و آینده سازمان تبیین میگردد. این برنامهریزی کلان و جامع، به برنامههای مقطعی و کوتاه مدت جهت میدهد و از پراکندگی و گاهی تعارض و تضادها در برنامه جلوگیری میکند. در برنامهریزی عملیاتی، خطوط کلی برنامه جامع در اجزای مناسب خرد شده و هر جزء به صورت هدف در برنامههای عملیاتی تعیین میگردد. پس میتوان برنامهریزی عملیاتی را اینگونه تعریف نمود: «برنامهریزی عملیاتی را میتوان پیشبینی عملیات برای نیل به هدفهای معین با توجه به امکانات و محدودیتها و خطوط کلی ترسیم شده در برنامه جامع تعریف کرد.» باید گفت برنامهریزی در رأس وظایف مدیر قرار دارد و شالوده مدیریت است. پس برای رسیدن به هدف مورد نظر، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامهریزی کافی صورت بگیرد.
سازماندهی
1. سازمان و سازماندهی:
یکی دیگر از ارکان مدیریت، سازماندهی است. سازمان مجموعهای مرکب است از واحدهای جزئی که هر یک به سود بقیه، عهدهدار انجام کار معینی هستند. سازماندهی نیز تجویز چرخه روابط رسمی بین افراد یک سازمان و منابع آن، به منظور دستیابی به اهداف آن است.
2. مبانی سازماندهی و عملیات آن:
برای سازماندهی، مبانی مختلفی چون هدف، وظیفه، نوع تولید، عملیات، منطقه عملیات، ارباب رجوع یا مشتری وجود دارد. از مهمترین مسائل در سازماندهی و تجدید سازمان، گزینش و بهکارگیری افراد درستکار و شایسته در سازمان است. حضرت علی در نامهای خطاب به مالک اشتر ملاکهای گزینش کارگزاران را بیان میفرماید؛ از جمله اصالت مذهبی و خانوادگی، تقوا، شرم، حیا و حزم. نکته مهمی که امام در این گزینش به آن اشاره میکنند، «والقدم فی الاسلام المتقدمة» است؛ یعنی کسانی را برگزین که در اسلام پیشگامتر بودهاند. در جای دیگر حضرت در سازماندهی نیروهای یک مدیر میفرماید: «لا تتکل فی امورک علی کسلان؛ بر انسانهای کسل در کارهایت تکیه نکن.»
تقسیم کار:
در تئوری حضرت امیر علیهالسلام، تقسیم کار یکی از مبانی و اصول مدیریت است؛ زیرا مدیر بهوسیله تقسیم کار میتواند به اصل کنترل و نظارت مبادرت کند و بدون تقسیم کار این امر باطل است. وظایف داخل یک سازمان یا اداره به دو بخش عمده تقسیم میشود:
وظایف خاص مدیریت.
وظایف مربوط به اجرای عملیات.
1. اهمیت تقسیم کار:
هانری فایول میگوید: «تقسیم کار یکی از قوانین طبیعی است که منظور از آن به دست آوردن نتیجه بهتر و زیادتر است.» هرچه عملیات سازمان توسعه یابد، اهمیت تخصص و تقسیم کار بیشتر میشود. در تقسیم کار باید از تمایلات طبیعی افراد استفاده کرد؛ زیرا افراد کاری را که از عهده انجام آن به خوبی برمیآیند، با میل بیشتری قبول میکنند و این عمل به کارآیی آنها میافزاید. این تقسیم کار باید در اموری باشد که عرفاً نیاز به آن هست؛ در اموری که فقط به خدمات یک نفر نیاز هست، تقسیم کار مفهومی ندارد.
در مکتب امیرالمؤمنین علیهالسلام، تقسیم کار بر اساس شایستگیها انجام میپذیرد. مدیر امور را بر مبنای لیاقت و شایستگی افراد توزیع میکند. اگر مجاری امور، مشخص و معین نباشد و به اصل تقسیم کار توجه نشود، امور مختل میگردد و حتی در برخی موارد اصطکاک ایجاد میشود. وظیفه مدیر و حاکم اسلامی تبیین وظایف است.
رعایت اصل لیاقت از احراز مشاغل بر مبنای جایگزینی روابط بر ضوابط جلوگیری میکند. «و فی الله لکل سعة و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه و لیس یخرج الوالی من حقیقة ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل؛ برای تمامی این گروهها نزد خداوند گشایشی است و هر یک به مقدار اصلاح کارشان بر حاکم حق دارند، والی نسبت به انجام وظایفی که خداوند برعهده او گذاشته است، توفیق پیدا نمیکند؛ مگر به کوشش و کمک خواستن از خداوند و مهیا ساختن خود بر ملازمت حق و شکیبایی و استقامت در برابر آن؛ خواه بر او سبک باشد، خواه سنگین.» کار انجام شدنی باید به یک فرد و یا واحد اداری مناسب اختصاص یابد.
مدیران نباید خود کارهای عملی فراوانی را عهدهدار شوند و یا در گسترش سرپرستی مستقیم بکوشند. پس از دستهبندی کارها باید برای هر قسمت مسئولی را انتخاب و حدود اختیارات او را مشخص کرد. حضرت علی علیهالسلام در ادامه نامه خود به مالک اشتر میفرماید:
«واجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم لا یقهره کبیرها و لا یتشتت علیه کثیرها؛ ای مالک! باید برای هر کدام از کارهایت یک رئیس انتخاب کنی، رئیسی که کارهای مهم او را مغلوب نسازد و کثرت کارها او را پریشان و خسته نکند.» امام علیهالسلام همچنین در وصیت به امام مجتبی علیهالسلام میفرماید:
«واجعل لکل انسان من خدمتک عملا تاخذه به فانه احری ان لا یتواکلوا فی خدمتک؛ فرزندم! برای هر یک از زیردستانت کاری تعیین کن تا اگر آن را انجام نداد، او را مؤاخذه و بازپرسی کنی؛ زیرا این روش سزاوارتر است تا یکدیگر را وانگذارند.»
هماهنگی
مدیر تشکیلات با یک سلسله حرکتها و برنامههای منظم، واحدهای مختلف سازمان را به یکدیگر ارتباط میدهد و عامل اصلی برای ایجاد پیوند بین افراد و واحدها در سازمان میباشد. هماهنگی و همسویی در یک سازمان از چنان اهمیتی برخوردار است که هرگاه در مجموعهای وجود نداشته باشد، آن مجموعه دیگر مجموعه نخواهد بود و مدیری که قادر به ایجاد این هماهنگی در سطح سازمان خود نباشد، مدیر نیست. مسائلی که در هماهنگی باید در نظر گرفته شود، عبارتند از:
تقویت انسجام سازمان.
توزیع تلاشها بین همه افراد و واحدها.
جلوگیری از اصطکاک و خنثیسازی.
بازدهی بیشتر و بهتر در مقابل زحمت کمتر.
سرعت بخشیدن به کارها.
تقویت روابط انسانی و افزایش محبت.
در مدیریت اسلامی، «وحدت» و هماهنگی از اصول بنیادی محسوب میشود؛ زیرا «امامت» سازمان «امت» را از طریق آموزشهای گوناگون فکری و عملی با پیوندهای مختلف به یکدیگر مرتبط میسازد. در واقع تقسیم کار و طبقهبندی وظایف و نیز هماهنگ کردن عملیات واحدها در یک سازمان در تشکیل سازمان اهمیت بسزایی دارد.
یکی از طرق مؤثر، هماهنگ کردن عملیات، تقویت ریاست سازمان است. هر واحد در یک سازمان مانند چشم و گوش رئیس سازمان است. یکی از اصول هماهنگی، تقابل در هماهنگی است؛ به عنوان مثال، اگر یک سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشکیل شده باشد، کافی نیست که فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلکه واحد (ب) با سه واحد دیگر و همینطور سایر واحدها با واحدهای دیگر میتوانند تضمین کننده یک هماهنگی کلان در یک سازمان باشد.
تصمیمگیری
یکی از بزرگترین و مهمترین ارکان مدیریت که میتواند رمز شکست و یا موفقیت مدیر باشد، «تصمیمگیری» است. امیرالمؤمنین علیهالسلام رأی افراد عاقل را موجب نجات آنان میداند: «رای العاقل ینجی» و نیز میفرماید: «رای الرجل میزان عقله؛ میزان عقل مرد، اندیشه اوست.»
تصمیمهای صحیح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام میدهد و حرکت و ارتقا به سوی اهداف را رقم میزند؛ چه بسا «تصمیمگیری دقیق» که موجب کمال سعادت انسان شمرده شود. حضرت میفرمایند: «اذا اقترن العزم بالحزم کملت سعادة؛ هنگامی که تصمیم با دقت همراه شود، سعادت کامل میشود.»
1. جریان تصمیمگیری و تئوری سیستم:
نقش مدیر از دید تئوری سیستم حاوی دو جنبه عمده و قابل بحث میباشد: جنبه اول: آنکه میتواند فعالیت و وظیفه اصلی مدیر در هر سازمان را به تصمیمگیری در مورد مسائلی از قبیل سیاستهای اجرایی، مقررات، روشها، نیروی انسانی و... بیان نمود و جنبه دوم آنکه جریان تصمیمگیری از طریق یک سیستم فعال بین «دادهها» و «ستادهها» شکل میگیرد.
در یک سیستم درست، مدیران بر اساس نتایج حاصل از تصمیمگیریهایشان ارزیابی میشوند؛ معمولاً مدیران بنا بر ضرورت حرفهای تصمیمگیرندهاند ولی بیشتر آنان از اینکه چگونه از تحلیل به تصمیم برسند، ناتوانند. تصمیمگیری فرایندی است که در شرایط مختلف، مدیران تصمیمات مختلف میگیرند که ارتباط مستقیم با «مسئلهیابی» دارد.
تا یک مدیر مسئلهیابی نکند و مسائل را نشناسد، نمیتواند آن را حل کند؛ لذا در تعریف تصمیمگیری باید بگوییم: «تصمیمگیری فرایندی را تشریح میکند که از طریق آن راهحل مسئله معینی انتخاب میگردد.»
2. مراحل تصمیمگیری:
با توجه به مسائل ذکر شده در صفحات قبل، تصمیمگیری نیاز به شش مرحله دارد:
2-1. تشخیص و تعیین مشکل اساسی در سیستم.
2-2. یافتن راهحل ممکن برای مشکل شناسایی شده.
2-3. انتخاب معیار و ملاک جهت سنجش و ارزیابی راهحلها.
2-4. مقایسه راهحلها با هم و بررسی نتایج هر راهحل.
2-5. سنجش راهحلها با توجه به معیاری که در بند (2-3) تعیین گردید و نتایج بهدستآمده در (2-4).
2-6. انتخاب یک راهحل مناسب از بین همه راهحلها.
به تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام، برای هر مشکلی راهحلی هست، ولیکن یافتن آن نیاز به تدبیر دارد: «لکل ضیق مخرج؛ برای هر تنگنایی راه خروجی هست.» کسی که آرا و راهحلهای مختلف را بیازماید، میتواند لغزشگاهها را با دید وسیع بشناسد. حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا؛ کسی که از آرای گوناگون استقبال کند، لغزشگاهها را خواهد شناخت.» و نیز میفرمایند: «اضربوا بعض الرای ببعض یتولد منه الصواب؛ افکار مختلف را با یکدیگر مقایسه کنید؛ راه صحیح از آن به دست خواهد آمد.»
3. عوامل مؤثر (لوازم) در تصمیمگیری:
در چرخه تصمیمگیری عوامل زیادی دخیل هستند. تصمیمگیریها در خلاء صورت نمیگیرد و عوامل محیطی، درونی، فرصت زمانی، همه و همه در تصمیمگیری مؤثرند. تصمیمات معمولاً دو بخش هستند:
1- تصمیمهای متعارف (عادی)
2- تصمیمهای غیرمتعارف (غیرعادی). معمولاً تصمیماتی که بر اساس خطمشی روشهای اجرایی، قوانین و عادات گرفته میشوند، از نوع متعارف هستند و وقت زیادی از مدیر میگیرند، ولی آنچه مهم است و عوامل شکست مدیران را معمولاً ایجاد میکند، «تصمیمات غیرمتعارف» هستند؛ تصمیماتی که در رابطه با مشکلات و وضعیتهای غیرمعمول اخذ میشوند.
از جمله عوامل مؤثر در تصمیمگیری عبارتند از:
الف - عاقبتاندیشی و دوراندیشی:
هنگام تصمیمگیری باید به عواقب و جوانب امر بیندیشیم و نتایج آینده آن را لحاظ کنیم. امیرالمؤمنین علیهالسلام در این خصوص میفرماید: «و ناظر قلب اللبیب به یبصر امده و یعرف غوره و نجده؛ چشم دل انسان خردمند پایان کارش را میبیند و نشیب و فراز خویش را میشناسد.»
مولوی در کتاب مثنوی موضوع عاقبتاندیشی را چنین میبیند:
«حبذا دو چشم پایان بین راد
که نگه دارند دین را از فساد
آنکه پایان دید احمد بود که
دید دوزخ را همینجا تبتو
دید عرش و کرسی و جنات را
بر دریده پرده غفلات را
گر همی خواهی سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پایان را نگر»
«عاقبتنگری» در کارها که در واقع نگرشی عمیق به آینده است از اصل «آیندهنگری» سرچشمه میگیرد و این اصل از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. «المؤمنون هم الذین عرفوا ما امامهم؛ مؤمنان کسانی هستند که آینده خویش را میشناسند.»
ب - ابهامزدایی:
یکی از وظایف مدیر جهت ایجاد هماهنگی این است که از هرگونه حرکتی که به این هماهنگی ضربه میزند، قاطعانه بپرهیزد. اسلام دین صفا، صمیمیت و محبت است. یکی از حرکات شیطانی که میتواند ساختار یک سازمان را بر هم ریزد، «اصل نجوا» است.
درگوشی صحبت کردن یکی از اعمال شیطانی جهت فتنهانگیزی است: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا؛ درگوشی سخن گفتن از اعمال شیطان است و منافقان با چنین عملی میخواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناک کنند.»
مدیر موفق کسی است که از هرگونه حرکت و اعمال ابهامآور و شبههانگیز در محیط کار ممانعت و پیشگیری کند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشکوک و چندپهلو سازمان موفق او را به انحطاط بکشد و ذهن کارکنان را مغشوش سازد. ابهامات و شبهات ایجاد شده میتواند در تصمیمات مدیر مؤثر واقع شود.
ج - مشورت:
«مشورت» از ماده «شور» به معنای استخراج رأی و نظر صحیح است. مشورت، عامل بازدارنده از استبداد رأی و شخصیتدهنده زیردستان، مشوق و محرک افراد برای همکاری، باعث ایجاد هماهنگی صمیمانه و مشارکت در عقل دیگران و به دست آوردن رأی صحیح است. در این خصوص حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند:
«من استبد بدایه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها؛ هرکس مشورت نکرد، تباه گشت و هر که با خردمندان باتجربه شور کند، با آنها در خردهایشان شریک میشود.»
در اسلام، مشاور و مشورتگیرنده حقوق متقابلی دارند. محفوظ بودن حق تصمیم برای سرپرستان و شیوه مشورت از جمله اموری است که بایستی بدانها توجه شود. مشاور باید عاقل، دلسوز و باتجربه باشد. انسانهای بخیل و حریص و ترسو نباید طرف مشورت قرار گیرند.
چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «اطع العاقل تغنم؛ از انسان دانا اطاعت کن تا بهرهمند شوی.»
مشورت، فواید زیادی برای مدیر دارد که از آن جمله به موارد ذیل میتوان اشاره نمود:
1- باعث رشد استعداد زیردستان میشود.
2- مشورت از خطاهای انسان میکاهد.
3- اگر نتیجه شکست باشد، ملامت کمتری برای مدیر به دنبال دارد.
4- بر اعتماد، دوستی و علاقه افراد به مدیر میافزاید.
د - قاطعیت:
قاطعیت به معنی فیصله دادن به امور و حل مشکلات است. این امر با لجبازی و یکدندگی تفاوت دارد. برخی «قاطعیت» را پافشاری بیش از حد و «عدم انعطافپذیری» و برخی دیگر آن را سختگیری میدانند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این خصوص میفرماید: «العسر لؤم؛ فشار و سختگیری پستی است.» قاطعیت دارای دو نمود مهم است: یکی یافتن تصمیمی کارساز و کامل، دیگری ابراز تصمیم قاطع و به دور از شک و تردید.
یقیناً تردید، دودلی، ترس، هوسهای زودگذر و انتظار نزدیکان فرد، استهزا و حرف مردم، همه از موانع قاطعیت هستند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در این باره میفرماید:
«رو تحزم فاذا استوضحت فاجزم؛ در کارها فکر کن، به محکمکاری دست خواهی یافت. پس هنگامی که امور برایت روشن شد، تصمیم بگیر.» و نیز میفرماید: «قدر ثم اقطع و فکر ثم انطق و تبین ثم اعمل؛ اندازه بگیر سپس قطع کن، فکر کن و سپس سخن بگو، واضح کن و سپس عمل کن.»
علل ترس و واهمه مدیران در تصمیم گیرى و قاطعیت معمولا عبارت است از:
1- مسؤولان مافوق
کنترل
اقدامات اصلاحى
اهداف
برنامهریزى سازماندهى
هدایت و سرپرستى
نمودار و فرایند مدیریت کنترل برنامهریزى
2- برکنارى از ریاست
3- اخراج
4- بى آبرویى
5- افراد تواناى موجود در مجموعه
6- قدرتهاى مافوق خارج از مجموعه
و یقینا انسانى که خدا ترس باشد از هیچ یک از این عوامل نمىترسد و براى خدا کار مىکند . ترسهاى بىمورد زاییده ایمان ضعیف است; الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ; «آگاه باشید اولیاى خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مىشوند .»
کنترل
کنترل عبارت از توجه به نتایج کار و پیگیرى آن براى مقایسه فعالیتهاى انجام شده و اعمال اصلاحات مقتضى بر مبناى اهداف تبیین شده است . کنترل داراى ارکانى است; مانند نظارت، ارزیابى و پیگیرى .
1- نظارت و ارزیابى
نظارت و ارزیابى در برخى موارد آشکار و بیرونى است . با بکارگیرى ماموران تجسس و پیگیرى مىتوان امور را کنترل و ارزیابى نمود . گاهى با یک نظارت درونى مىتوان افراد را معتقد به وظایف خود نمود که با نفس لوامه خود امور خود را به بررسى و ارزیابى بکشند . ناظران بیرونى گاهى آشکارا و گاهى پنهانى کار خود را انجام مىدهند .
طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام خدمتگزاران توده مردم هستند و بر کنترل دائمى همه کسانى که به هر نحوى به کارى گماشته شدهاند، سفارش مؤکد شده است . بویژه امام توصیه فرموده است که علاوه بر آنکه مدیر خود باید ناظر اعمال آنان باشد، کار آنها را کنترل و مواظبت کند تا با سوء استفاده از قدرتى که وى به آنها داده استبه رعیتستم نکنند گروهى را نیز بایستى براى بازرسى همیشگى آنها بگمارد تا همواره او را در جریان شیوه عملکرد آنها قرار دهند .
امام در قسمتى از سخنان گهربار خود خصوصیات لازم را جهت انتخاب این بازرسان، براى مالکاشتر مىفرماید: و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم; «برآنها بازرسان و کنترلکنندگانى بگمار که به تو وفادار و راستگو باشند» . کلمه «عیون» به معنىبازرسان و چشمهاى ناظر بر اعمال مىباشد . جهتیک ارزیابى و کنترل صحیح باید به موارد ذیل توجه کرد:
- تعیین نتایج مورد انتظار
- تعیین استاندارد مطلوب
- تعیین شاخصها براى سنجش نتایج مورد انتظار
- تعیین نحوه و روش جمعآورى اطلاعات و آمار مورد نظر (طراحى شبکه اطلاعاتى)
- تعیین مقایسه اطلاعات جمعآورى شده و نتیجهگیرى (؟)
2- پیگیرى
رکن دوم کنترل، پیگیرى امور ارزیابىشده، است . یقینا اگر پیگیرى نباشد نقاط قوت و ضعف بررسى نمىگردد . پس از ارزیابى و رعایتشاخصهاى آن بایستى افراد شایسته مورد شناسایى و تشویق قرار بگیرند; زیرا عدم تشویق، میل و انگیزه کار را از نیروهاى فعال و شایسته مىگیرد . تشویق باعث تنبیه خاطیان است; همانطور که امام على علیه السلام تشویق نکردن نیکوکاران را به منزله تشویق خطاکاران مىشمارند و این امر را لازم مىدانند .
عن على علیه السلام: و لا یکونن المحسن و المسى عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک ترهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریبا لاهل الاسائة على الاسائة و الزم کلا منهم ما الزم نفسه; «هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت مساوى باشند ; زیرا این کار سبب مىشود که افراد نیکوکار در کارهایشان بى رغبتشوند و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند و هرکدام از اینها را مطابق کارش پاداش بده .
و در جاى دیگر مىفرمایند: ازجر المسىء بثواب المحسن ; «خطا کار را بهوسیله پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن .»
شایسته سالارى و صفات مدیران موفق
یکى از اصول اساسى در گزینش شایسته سالارى است . برخوردارى از خصال و فضایل برجسته فردى بتنهایى محور گزینش یستبلکه باید توان کارى هم در کنار آن باشد . تعهد و تخصص همراه با عشق و علاقه معیار اصلى گزینش است .
امام على علیه السلام که تربیتیافته مکتب قرآن و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است، به شایسته سالارى در نظام مدیریتى اعتقاد دارد: ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه ; «اى مردم همانا سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترین بر اداره آن و دانا به فرمان خداوند در فهم مسائل است .» و نیز مىفرماید: من احسن الکفایة استحق الولایة ; «آن کس که از عهده امور بدرستى برآید، شایستگى ولایت و رهبرى را دارد .»
مدیر لایق و موفق کیست؟
1. وقار و هیبت مدیر:
انبیا و پیامبران الهی و همه امامان معصوم علیهمالسلام، بهویژه امیرمؤمنان که اسوه یک مدیر موفق است، از هیبت و وقار خاصی برخوردار بودهاند؛ زیرا خداوند در قرآن میفرماید: «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین؛ عزت و شوکت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است.»
بدیهی است انسانها هیچگاه بدون ملاک خاصی در برابر افراد به خضوع درنمیآیند. کلیه کمالات معنوی و روحی انسانها آنها را بر دیگران سلطه و تفوق میدهد. بدیهی است مدیریت الهی توأم با هیبت، قدرت و وقار بوده و زیربنای آن تقوا و خلوص مدیر است. تا آدمی به زیور تقوا و ایمان راستین آراسته نباشد، به چنین وقار و هیبتی دست نمییابد؛ بنابراین مدیری که مهر و محبتش بر دلهای همگان سایه افکنده باشد، باید با تمام وجود در خدمت فرمانهای الهی باشد؛ زیرا به میزان اجرای این فرمانها هیبت او افزایش مییابد.
2. مشارکت:
یکی از ویژگیهای مدیر موفق آمیختن قوانین خشک و غیرقابل انعطاف با مهر و عطوفت است. موفقیت در این کار نشانگر هنروری مدیر است. رعایت قانون، مسئولیت مدیر و برخورد عاطفی او، انسانیتش را تثبیت میکند. امیرالمؤمنین در نامهای به فرماندارش - عثمان بن حنیف - به خاطر شرکت در میهمانی شامی که فقرا از آن مجلس رانده شده بودند، میفرماید: «ا اقنع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر؟؛ آیا قناعت کنم به این که مردم مرا امیرالمؤمنین بگویند درحالیکه در سختیهای روزگار و تلخیهای آنان با آنان شریک نباشم؟»
در خطبهای دیگر نیز بیان فرمودهاند که مدیران و حکام باید با جلوگیری از اسراف و تجملپرستی، مشارکت و همدلی خود را با فقرا و نیازمندان سازمان تحت اداره خود اعلام کنند.
3. تواضع:
انسانهای متواضع هرچه درخت وجودشان پربارتر گردد، متواضعتر میشوند. مدیر اسلامی شخصیت خودساخته خویش را در کنار خصلتهای انسانی پرورش داده و هرگز احساس ضعف و بیثمری نمیکند. او برای مقام و منصب اصالت قائل نیست؛ بلکه اصل اساسی را رضایت الهی میداند. خداوند در تبیین این صفت مدیریتی خطاب به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛ ای پیامبر! در مسند مدیریت و رهبری بالت را برای مؤمنان و پیروانت فرود آور.»
امیر مؤمنان نیز در خصوص رعایت این اصل اخلاقی که ضامن اجرای ضوابط در مسند مدیریت است، میفرماید:
«التواضع زینة الحسب؛ زینت بزرگواری، تواضع و فروتنی است.»
«علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة؛ بر تو باد فروتنی! پس همانا فروتنی از بزرگترین عبادتهاست.»
«و مشیهم التواضع؛ راه رفتنشان فروتنانه است.»
4. وفای به عهد:
وفای به عهد از اوصاف فطری انسانها و پیمانشکنی از ویژگیهای بارز منافقان است.
مولا الموحدین علیهالسلام در عهدنامه مالک اشتر وفای به عهد را از مهمترین فرایض خدایی میداند.
«و ان عقدت بینک و بین عدولک عقدة او البسته منک ذمة فحط عهدک بالوفاء و ارع ذمتک بالامانة و اجعل نفسک جنة دون ما اعطیت فانه لیس من فرائض الله شیء الناس اشد علیه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود؛ اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش و بر آنچه به عهده گرفتی امانتدار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان! زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست.»
همه مردم جهان با تمام اختلاف آرایی که دارند، حتی در زمان جاهلیت به عهد خود وفادار بودند. شایستگی، مهربانی، کاردانی و رحمت از جمله اوصاف این مدیر لایق جهان تشیع است که رمز موفقیت ایشان در فتوحات اسلامی بهخصوص فتح کشور یمن، بدون جنگ و خونریزی به شمار میآید.
فصل چهارم: تئوری سیستم و مناسبات انسانی در مدیریت اسلامی
1. وحدت، بزرگترین اصل در مناسبات اسلامی-انسانی
با توجه به اهمیت موضوع مناسبات انسانی در اسلام، نیروها، اشیا و افراد باید از رویاروییهای کاهنده و مخرب بپرهیزند و راهی به سوی وحدت، همفکری، همسویی و یگانگی طی نمایند؛ بدیهی است که برای یافتن این وحدت در مناسبات اسلامی باید به مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها» مراجعه کرد.
در زمینه پیوندها و مناسبات، راهی جز رو کردن به قانون جهان شمول حرکت به سوی «الله» نیست و باید هماهنگ با جهان، کلیه ارتباطات را با (الله) برقرار کرد. «لا اله الا الله» رمز وحدت و اصل اجتنابناپذیر در مناسبات انسانی است. آنچه ما از توحید نظری و عملی میگوییم چیزی جز جایگزین کردن روابط توحیدی به جای انحا و انواع مناسبات غیرتوحیدی نیست.
2. نگاهی گذرا بر مناسبات انسانی در مدیریتهای غربی-شرقی
با بررسی و مطالعه پیرامون شیوههای عملکرد مدیران و حکام در سراسر جهان به این نتیجه میرسیم که مدیران موفق که ایده توحیدی دارند و از باورهای دینی تبعیت میکنند، در اعمال و رفتارشان نیز آن را به کار میگیرند. کسانی که از تئوری «اومانیسم» (انسانمحوری) در اجرای قوانین بهره میگیرند، به مسائلی همچون «سازمانگرایی»، «اجبار و تحکم»، «افزونخواهی» مبتلا میشوند که از آفات عمده مدیریت است.
در خطوط اصلی اجرایی مدیریت امروز که بر اساس تفکر «ماکیاولی»، «تیلوریسم»، «ماکس وبر» است، سلطهطلبی و برتریجویی یک امر عادی و ذاتی است؛ بنابراین طبیعی است که انسان برای رفع عطش برتریجویی خود اقدام کند تا با سلطه و توانایی بتواند به ایدهآل خود برسد.
بنا بر عقیده ماکیاولی تنها با تقوا، انسانیت و عفت نمیتوان به موفقیت و کامیابی رسید. در رد این نظریه باید به این آیه قرآن اشاره کنیم که اینگونه افراد همواره امور خود را «اصلاح» مفاسد جامعه میدانند: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون؛ هرگاه به آنها گفته میشود در روی زمین فساد نکنید میگویند این است و جز این نیست که ما همان اصلاحگرانیم. بدانید که آنها همان مفسدان هستند و لیکن شعور ندارند.»
طبق نظر تیلور باید افرادی را یافت که دارای قدرت جسمانی بسیار و رشد فکری اندک باشند؛ در واقع با زور بازوی خود و با اطاعت کورکورانه بتوانند حاصل کار را افزایش دهند. از نظر ما انسان، ماشین نیست؛ بلکه خالق همه ماشینها و مسلط بر آنها میتواند باشد.
تیلوریستها افراد انسان را همچون «گوریلهای هوشیار» مورد ملاحظه قرار میدهند؛ اما از نظر اسلام، انسان، ماشین نیست بلکه خالق آن است؛ او «خلیفهٔ الله» و اشرف مخلوقات است و در مقام «لقد کرمنا بنی آدم... و فی احسن تقویم» قرار دارد.
3. تئوری عشق و محبت در مناسبات انسانی و مدیریت اسلامی
انسان موجودی اجتماعی است و اجتماع نیز همچون شبکهای درهم تنیده از روابط انسانی است. آنچه در ارتباط بین انسانها حرف اول را میزند محبت و عشق است. ماهیت ارتباط آدمیان در سطح نیازهای جسمانی باقی نمیماند؛ بلکه فراتر از آن به گستره محبت و عشق میرسد.
این تکامل در ماهیت ارتباطات تا بدانجاست که اراده آدمی، حرکت او به سوی هدف و انجام کار از نوع علاقه و محبتی است که بدان موضوع دارد. این واقعیتی انکارناپذیر است که اگر انسان به امری دلبستگی داشته باشد، بیشک تلاشی پیگیر در جهت رسیدن به آن خواهد کرد. محبت در ایدئولوژیها و فرهنگهای مختلف، معانی خاصی دارد.
طبیعی است که ماهیت ارتباطات در فرهنگ دینی رابطهای زایشی با ارزشهای برخاسته از پذیرش قادر مطلق برای هستی دارد. ارزشهای متعالی، تعیین کننده نوع ارتباطات هستند؛ در همین زمینه رابطه انسان با خدا نیز از مقوله محبت و عشق تعریف میشود: «یحبهم و یحبونه».
تا آنجا که شرط وصول به لقاءالله این است که آدمی علاقه و محبت خود را خاص خداوند کند و به غیر خدا عشقی نورزد و آرامش ظاهری و باطنی انسان در گرو علاقه تام او به خداوند باشد. از طرفی اراده برخاسته از محبت است.
همانگونه که اگر کراهت و انزجار نباشد، ترک و پرهیز نیست، ارادهای که در طول اراده خداوند باشد، در جهت انجام تکالیف میتواند انسان را به فلاح و رستگاری برساند. سپس در راهش سر سپرد و همه کارهایش عبادت خدا بود و اگر میخواهیم بدانیم چگونه وی هم در سجاده زهد، حق را میجست «و فزت و رب الکعبه» گفت باید اذعان کنیم که او در اثر توحید افعالی هرگز چیزی را بد نمیدید.
حب به مطلق ⬅️ حب به اجرای امر مطلق ⬅️ اراده در جهت اجرا ⬅️ عمل به تکلیف ⬅️ رسیدن به کمال
الگوى عمل منبعث از عشق و محبت
حضرت امیر علیه السلام در مورد رسیدگى مسؤول به وضع افراد سازمانش مىفرماید: از حال آنان جویا باشد، آنچنان که پدر و مادر از فرزندانشان تفقد مىکنند .
در الگوى ارائه شده، زمانى رابطه تعاملى بین محبت و معرفت در نیل به کمال وجود دارد که برگرفته از ایمان و تقوى باشد . اگر انسان به حلقه محاسبه و مراقبه در این الگو توجه کند، مىتواند مسیر خود را در یک ساختار مدیریت اسلامى بیابد .
الگوی تعاملی رفتارهای برخاسته از محبت و معرفت
معرفت نیز از مقوله محبت است. اگر مدیر خود را متصل به دریای حق میداند، باید در مقام عمل زیردستان خود را به عنوان تجلی حق بنگرد؛ ابتدا با اهرم جذب و محبت اعمال مدیریت کند و سپس بر قلوب آنان حکومت کند؛ زیرا عشق و محبت قبل از قوانین حاکم بر روابط انسانی و در واقع ضامن اجرای قوانین هستند.
تنها ارتباطاتی که با محبت آمیخته و برای سودرسانی به دیگران باشد، میتواند به بالاترین سطح اثربخشی دست یابد. ارتباطات مبتنی بر محبت بهطور طبیعی رفتار محبتآمیز را به گیرنده پیام و مجریان قانون القا کرده و رفتاری محبتآمیز در او ایجاد میکند که ارزشی الهی دارد.
«خللپذیر بود هر بنا که میبینی
بجز بنای محبت که خالی از خلل است»(سعدی)
سخن آخر اینکه مبنا و پایه مدیریت دینی و اسلامی مبتنی بر آمیختگی معرفت و محبت است؛ به یقین مدیری لایق و تواناست که بتواند با رسوخ در قلب کارکنان خود آنها را به تلاش و کوشش پیگیر وادار نماید؛
زیرا محبت و ایجاد علاقه در انسانها از ارکان حیات طبیعی جوامع انسانی است و میتواند به عنوان یکی از عوامل افزایش دهنده کیفی در سطح یک سازمان و اداره باشد. با ایجاد عشق و باورهای قلبی، انسان با تمام وجودش به کار دل میبندد و در راه رسیدن به اهداف تلاش میکند. در واقع باید گفت روح حاکم بر سازمان و مجموعه قوانین، عشق و محبت و باورهای قلبی است که هدایتگر و ضامن اجرای قوانین است.
خلاصه کلام:
مقاله با بررسی جایگاه علم مدیریت و نظریهها و مکاتب کلاسیک، نئوکلاسیک، نوین و اسلامی، گامی در تطبیق رویهها و دیدگاهها برداشت تا به اثبات برساند که تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی علیهالسلام مبتنی بر اهداف و مبانی و عناصری است که حول محور برنامهریزی، سازماندهی، تصمیمگیری، هماهنگی، تفویض اختیار، کنترل و نظارت میچرخد.
یقیناً مدیرانی موفق هستند که علاوه بر ارکان فوق به مهارتها و تواناییهایی دست یابند که عوامل پیشبرنده مدیریت هستند؛ نظم، دقت، تواضع، وقار و هیبت، و از همه مهمتر محبت و عشق از اصلیترین لوازم و عوامل در مناسبات انسانی و اسلامی است.
و باید گفت: تئوری حضرت امیر علیهالسلام مبتنی بر مدیریتی حاکی از عشق و محبت به ذات اقدس اله است که همین محبت را نثار همه انسانهایی میکند که خود والی، زمامدار و مدیر آنهاست. منابع:
www.amamkhomeiny.com
www.seidalikhamenehi.com
فصلنامه اینترنتی ندای صادق شماره 20
- آیین کشوردارى از دیدگاه امام على علیه السلام: آیت الله فاضل لنکرانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، چاپ هفتم
- اصول مدیریت: دکتر على رضائیان، تهران، انتشارات سمت، 1374، چاپ ششم
- امامت و رهبرى: استاد شهید مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1369، چاپ یازدهم
- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسى، بیروت، موسسة الوفاء، 1965 م
- تحلیلى از مدیریت اسلامى: غلامرضا اشرف سمنانى، تهران، بعثت، 1364، چاپ اول
- تفسیر المیزان: علامه سید محمد حسین طباطبایى، تهران، بنیاد علمى فرهنگى علامه طباطبایى، 1363
- تفسیر موضوعى قرآن مجید: آیت الله عبدالله جوادى آملى، تهران، مرکز فرهنگى رجاء، 1365
- دانش مدیریت امروز دستنامه مدیران: دکتر عبدالرضا رضائى نژاد، تهران، مؤسسه رساء، 1375، چاپ اول
- راه على علیه السلام: آیت الله سید رضا صدر، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1377، چاپ دوم
- رهبرى در اسلام: آیت الله محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحدیث، 1376، چاپ دوم
- سیره سیاسى امام على علیه السلام: سید احمد خاتمى، تهران، نشر مطهر، 1379
- سیرى کوتاه در مدیریت اسلامى: حجة الاسلام سید محمود سیاهپوش، تهران، نشر دفتر مرکزى جهاد، 1364
- مدیریت اسلامى: دکتر سید على اکبر افجهاى، نشر ساجد، تهران، 1377، چاپ چهارم
- مدیریت اسلامى: محمد حسن نبوى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375، چاپ دوم
- مدیریت و فرماندهى در اسلام: آیت الله مکارم شیرازى، قم، هدف، 1370، چاپ هشتم
- مناسبات انسانى در مدیریت اسلامى: سید محمود سیاهپوش، قم، جامعه مدرسین، 1401 ه . ق
- نگرشى بر مدیریت اسلامى: سید رضا تقوى دامغانى، تهران، شرکت چاپ تبلیغات اسلامى، 1377، چاپ دهم
- نهجالبلاغه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: ترجمه محمد دشتى، قم، نشر مشرقین، 1379، چاپ ششم
نویسنده: ابوذر منصوری آرانی(دانشجوی رشته مدیریت صنعتی)
این مقاله در تاریخ 1404/3/27 بر.ر رسانی شده است