تاريكخانه تاريخ


 






 

از آغاز
 

دارنده غني ترين آرشيو عكس هاي تاريخي - فرهنگي كشور است. عكاسي اش بوي خاطرات قديم را مي دهد. يك قفسه پر از دوربين هاي قديمي در مدل هاي مختلف رول فلكس، رول كرد، لوبيتر، زايس و... ديده مي شود و پوسترهاي سياه و سفيدي كه از اماكن تهران قديم گرفته شده به ديوار چسبانده است. زماني كه اگر روي بام ساختماني سه طبقه مي ايستادي مي توانستي تمام شهر را زير پايت حس كني. تعداد زيادي تقديرنامه هم روي شيشه قفسه ها چسبانده تقديرنامه هايي از بنياد پرفسور حسابي، موزه اتوبوس راني، فرهنگسراي نياوران، مركز تحقيقات و پژوهش هاي نيروي انتظامي و جاهاي ديگر.
داريوش تهامي معتقد است هر چه دارد از پدرش دارد و مي گويد: «پدرم (سيد جواد تهامي) از پيشكسوتان نسل دوم عكاسي ايران بود. از سال 1307 عكاسي را از استاداني چون اسدالله پروين، روسي خان و ماشاالله خان آموخت.
عمرش را صرف عكاسي از آثار باستاني ايران به مناظر تهران، آداب و رسوم و زندگي اجتماعي مردم، حوادث سياسي و جمع آوري عكس كرد. علاقه عجيبي به اين كار داشت.
در واقع بيشتر عكس هاي مربوط به دوران قاجار و ماقبل آن را از عكاساني كه از اين حرفه كناره گرفته بودند خريداري كرد. گاهي عكس هايي را مي خريد كه با پول آن مي شد يك قطعه زمين يا باغي در گوشه اي خريد اما چون به ماديات توجهي نداشت، تمام زندگي اش را پاي عكس و عكاسي گذاشت تا توانست اين مجموعه غني را به يادگار بگذارد. پدرم خودش عكس هاي تاريخي بي شماري گرفته و به همين علت نام تاريكخانه عكاسي اش را گذاشته بود «تاريكخانه تاريخ». همان گونه كه علامه دهخدا با زحمت فراوان توانست لغت نامه فارسي را پديد آورد پدرم نيز اين مجموعه ارزشمند تصويري را جمع آوري كرد. او دهخداي تصوير ايران بود، اما تاكنون آن چنان كه بايد از او قدرداني نشده است!»
زندگي داريوش تهامي از كودكي با عكس گره خورده و به قول خودش لابه لاي لبخندها و نگاه هاي خيره به دوربين، زندگي كرده است. به نظر او عكاسي فقط گرفتن يك عكس از مشتري نيست، بلكه بسيار فراتر از اين حرف هاست و مي افزايد: «در گذشته تعداد كساني كه عكاسي را مي شناختند و دوربين هم داشتند بسيار كم بودند و عكس گرفتن با امكانات محدود انجام مي شد. عكاسان دوره گرد اغلب با دوربين هاي جعبه اي و فانوسي از مردم عكس مي گرفتند و فرايند چاپ عكس را داخل همان دوربين ها با استفاده از سيانور و مواد مختلف انجام مي دادند و سپس روي كاغذهاي نازك با زمينه قوه اي در برابر نور آفتاب چاپ مي كردند و روي مقوا مي چسباندند. به هر حال با همان امكانات محدود، عكس هاي آن دوره كيفيت بالايي داشتند. در آن زمان عكاسي آن قدر ناشناخته بود كه وقتي پدرم عكس مي گرفت مردم دورش جمع مي شدند و فكر مي كردند او با دوربينش مي خواهد شعبده بازي كند.»

نمايشگاه دائمي
 

هميشه ويترين مغازه را خودش مي چيند و هر چند وقت يكبار، عكس هاي آن را عوض مي كند تا براي هزاران رهگذر خياباني كه هر روز به تماشا مي ايستند جالب و متنوع باشد.
از او درباره عكاسي ديجيتال مي پرسم و او اين گونه پاسخ مي دهد: «به هيچ وجه نمي شود منكر تكنولوژي و پيشرفت شد. فرق عكاسي سنتي با عكساسي ديجيتال مثل فرق فرش دست بافت و فرش ماشيني است؛ البته ديجيتال هم دنياي شيرين و جالبي دارد و من سعي كرده ام با آن بيگانه نباشم.»

اولين عكس
 

او اولين عكس را در سيزده سالگي گرفته و در اين زمينه مي گويد: «در سال 1350گورستان تهران مسگر آباد بود كه الان شده فرهنگسراي خاوران. هنگامي كه شهرداري تصميم گرفت آن جا را تبديل به پارك كند و كارگردان داشتند با لودر قبرها را خراب مي كردند. بعضي استخوان ها هنوز سالم بودند، اطراف آن پر از درخت بود. در ميان افرادي كه آن جا حضور داشتند خانواده اي را ديدم. مردي چادري را مثل طناب به درخت بسته و تاب درست كرده بود و بچه هايش او را هل مي دادند. اين منظره به نظرم جالب آمد و سريع با دوربين ساه و قديمي ام عكسي از آنها گرفتم كه هنوز هم آن را دارم و اين باعث شد تا در عكاسي تيزبين باشم و لحظه هاي ناب را شكار كنم. از وقايع انقلاب هم به همين صورت توانستم عكاس هاي جالب زيادي بگيرم.»

فيلم و سينما
 

به فيلم و سينما علاقه زيادي دارد. او در سال 1356 در رشته سينماي دانشكده هنرهاي دراماتيك قبول شد اما به دلايلي ترجيح داد در خدمت پدر باشد و راه او را ادامه دهد. او در پانزده سالگي يك فيلم ساخته و در اين مورد مي گويد: «عضو كتابخانه كانون پرورش فكري بودم و در كلاس هاي فيلم سازي شركت مي كردم و يك فيلم مستند -داستاني ساختم با عنوان «شمع روشن» و چون ابزار كار هميشه از كانون بود بعد از نمايش فيلم آن را در اختيار كانون گذاشتم. آرزو دارم يك بار ديگر آن فيلم را ببينيم چون مرا به ياد دوران نوجواني ام مي اندازد.»

با هنرمندان
 

هنرمندان و محققان زيادي به مغازه تهامي رفت و آمد دارند. تاريخ نويساني مثل خسرو معتضد، مرحوم ناصر نجمي و جعفر شهري بارها از اين آرشيو استفاده كرده اند.
در واقع اكثر عكس هاي تاريخي كه ما در كتاب ها مي بينيم ماحصل كار مرحوم جواد تهامي است.
كارگردان ها و طراحان صحنه براي ساخت فيلم ها و سريال هاي تاريخي و انتخاب بازيگر مناسب شخصيت قصه، گريمورها و دانشجويان بسياري به او مراجعه مي كنند. كارگردان هايي مانند مسعود كيميايي، بهرام بيضايي و كامران شير دل، ساموئل خاچيكيان از اين عكس ها بهره بسيار برده اند و در اين ميان نام علي حاتمي از همه شاخص تر است.
او مي گويد: «علي حاتمي علاقه زيادي به تاريخ و ادبيات داشت و براي ساخت فيلم هايي چون كمال الملك، هزاردستان و دلشدگان از عكس ها و راهنمايي هاي پدرم كمك فراواني گرفت. ياد دارم براي ساخت يكي از كارهايش به سراغ پدرم آمد. در صحنه اي از فيلم قهرمان فيلم دست همسر خود را مي گيرد و به عكاسخانه اي مي برد تا عكس بگيرد، نقش آن عكاس را پدرم بازي كرد.
آن لوكيشن هم يكي از اتاق هاي خانه حاتمي بود، جايي حوالي خيابان فردوسي. من هم آنجا پشت صحنه بودم و يادم است حاتمي بعد از اتمام كار همه ما را به شام مهمان كرد.»

عكس هاي ماندگار
 

تهامي گنجينه با ارزش خود را كه شامل هزاران هزار قطعه عكس مي شود مخفي نكرده و براي آن كه در اختيار علاقمندان قرار دهد با كمك انتشارات ابريشمي در قالب چندين جلد كتاب به چاپ رسانده: مجموعه تهران قديم شامل اماكن، مشاغل و مشاهير، گذري بر تهران شامل عكس هاي يك قرن از 1250 تا 1350، ايران از دوره ناصرالدين شاه تا انقلاب اسلامي، قاجار به روايت تصوير و جهان پهلوان تختي. وي هم اكنون دو كتاب پهلوي به روايت تصوير و تاريخ در آينه تصوير را نيز در دست چاپ دارد. به قول خودش سعي كرده عكس هاي چهار روايداد بزرگ معاصر يعني نهضت مشروطه، ملي شدن نفت و كودتاي 28 مرداد، قيام خونين پانزده خرداد42، انقلاب اسلامي و جنگ را بيشتر در كتاب هايش بگنجاند.

يادهاي جنگ
 

از او در مورد عكس هاي جنگ و انقلاب مي پرسم. مي گويد: «پس از پيروزي انقلاب مقابل عكاسخانه من ستاد مركزي كميته هاي انقلاب اسلامي تشكيل شد كه مقر پاسداران انقلاب بود با آغاز جنگ بسياري از آنان به جبهه ها رفت و آمد مي كردند و بسياري شان هم براي عكاسي مي رفتند و چون با من صميميت و اعتماد داشتند عكس هايشان را براي چاپ نزد من مي آوردند و يادگاري هم مي دادند. از جبهه و رزمندگان بسيار زياد تصوير ديده ام و خيلي از عكس ها را در آرشيوم دارم كه اميدوارم بتوانم در كتابي چاپ كنم. برخي عكس ها را هم كه هديه گرفته ام در آلبوم شخصي خودم دارم. بچه ها مدام در رفت و آمد بودند و گاهي مي آمدند خداحافظي. من به شوخي به آنها مي گفتم شما كه يك پايتان تهران است و يك پايتان جبهه ديگر خداحافظي ندارد. اما لبخند مي زدند و مي گفتند اين دفعه فرق مي كند. پس از چندي كه خبر شهادت يا عكس هاي شهيد شدنشان را مي ديدم باور نمي كردم!‌ اما معتقدم بهشان الهام مي شد قرار است شهيد شوند».

نمايشگاه
 

مي گويد: «تاكنون مراكز و نهادهاي مختلفي از من خواستند كه نمايشگاه بگذارم اما تعداد عكس ها خيلي زياد است و من بايد بيشتر وقتم را صرف چاپ كتاب و مطالعه تاريخ و جمع آوري عكس ها بكنم. البته از عكس هاي من نمايشگاه هاي زيادي بر پا شده مانند عكس هاي تاريخ پليس تهران در هفته نيروي انتظامي چند سال قبل، نمايشگاه عكس ها و تاريخچه حضرت عبدالعظيم به تازگي هم شهرداري منطقه دوازده با كمك ميراث فرهنگي عمارت تاريخي فخرالدوله را مرمت كرده اند و در قسمت گالري عكس هاي زيادي از تهران قديم به نمايش گذاشته شده است.
اما جمع آوري عكس ها وقت زيادي مي گيرد و بسياري موارد هزينه بر است!»

از تهامي مي پرسم ويژگي يك عكس خوب چيست؟
 

مي گويد: «عكس خوب مانند موسيقي خوب است. همان گونه كه موسيقي مي تواند احساس انسان را عوض كند. عكس خوب هم بايد بتواند احساس خاصي به بيننده بدهد.»
سپس به يك عكس قديمي كه مرد سلماني دارد دندان مرد ديگري را مي كشد، اشاره مي كند و مي گويد: «با اين عكس مي توان به درد و رنجي كه در چهره اين مرد هست پي برد. عكس بايد بتواند پيامي را برساند. پدرم از زندگي اجتماعي مردم عكس مي گرفت و غم و شادي آنان را به نمايش مي گذاشت. ياد دارم يك بار مرا با خودش به كوره هاي آجرپزي جنوب تهران برد و از كارگران زحمت كش عكس گرفت تا بتواند واقعيت هاي زندگي را به نسل هاي بعدي انتقال دهد.» از او مي خواهم هر جور دوست دارد گفت و گويمان را تمام كند و او مي گويد:
عكاسم و به يك اشاره انگشت مي كنم
اين لحظه هاي عمر زودگذر، جاودانه ثبت
تاريخ زنده مي كنم از نو براي تو
بنگر در اين ميان چه کسي آمد و چگونه رفت
منبع:نشريه ي شاهد جوان شماره ي 53