اسرار اردوگاه هاي مرگ
اسرار اردوگاه هاي مرگ
اسرار اردوگاه هاي مرگ
اردوگاه هاي کاراجباري يکي از مخوف ترين مکان ها براي نگهداري زنداني ها و اسرا به شمار مي رفتند؛ جهنم هاي مرگباري که هيچ کسي اميد به زنده ماندن درآنها را نداشت
شرايط نگهداري زندانيان در مخوف ترين زندان هاي دنيا هرچقدر هم که سخت و غيرقابل باور باشد، باز هم وقتي با شرايط اردوگاه هايي که در گذشته هاي دور براي نگهداري زنداني ها و اسيران از آنها استفاده مي شد مقايسه مي شود، خيلي ها به اين عقيده مي رسند افرادي که مدتي از عمرشان را در اردوگاه ها گذرانده اند جزو بدشانس ترين انسان هاي روي کره زمين هستند؛ آدم هايي که يا زنده از اين اردوگاه ها بيرون نيامدند يا با آسيب هاي جسمي و روحي شديد بقيه روزهاي عمرشان را در فضاي خارج از اردوگاه ها گذراندند.
بعد از تصاحب منطقه اي صنعتي به نام « اوشفين چيم» بين دو شهر کاتوويتس و کراکائو در 27 مارس سال 1940 به دستور هاينريش هيملر- فرمانده کل اس اس ها- يا همان نيروهاي امنيتي ويژه در ماه مي همان سال، اردوگاه کار اجباري اي درآن محل ساخته شد که به زبان آلماني آشويتس نام گرفت.
طولي نکشيد که آشويتتس به يکي از ترسناک ترين و مرگبارترين اردوگاه هاي نازي ها تبديل شد.
آشويتس بزرگ ترين مجموعه از اردوگاه هاي آلمان بود که شامل سه اردوگاه بزرگ و نزديک به 40 اردوگاه کوچک مي شد اما اس اس ها از همه اين اردوگاه به طور همزمان استفاده نمي کردند.
بعدها در 170 هکتار از اردوگاه مرگ، بلوک هايي ساخته شده بود که به ترتيب بلوک اي، بي، سي و ... نام گرفت. به اين ساختمان ها، بلوک اردوگاه خانوادگي گفته مي شد که در آنجا خانواده قربانياني که از مجارستان به اسيري آورده شده بودند اقامت داشتند. گفته مي شود که در اين بلوک ها به بهانه پيشرفت علم آزمايش هاي بسيار وحشتناک و مرگباري روي اسيرهاي زن و کودکان انجام مي گرفت که البته بعد از تسخير اين منطقه توسط نيروهاي اتحاد جماهير شوروي سابق، از ترس اينکه راز جنايت هاي نازي ها فاش نشود اين ارتش نژادپرست تا جايي که مي توانستند اين بلوک ها را با خاک يکسان کردند و ويرانه اي بيشتر از آنها باقي نگذاشتند.
با اين حال هنوز هم در نزديکي يکي از اين اردوگاه ها خط ريل هايي ديده مي شوند که از آنها براي انتقال اجساد اسيرها به منظور سوزانده شدن پس از خفه کردن در اتاق هاي گاز استفاده مي شد.اجساد در واگن هاي کوچک از روي اين ريل ها رد مي شدند و به سمت کوره ها مي رفتند.
هنگامي که آلمان ها احساس شکست کردند دستور داده شد تا زنداني هاي اردوگاه که تقريباً 60 هزار نفر بودند،توسط اس اس ها به منطقه غرب آلمان منتقل شوند اما خيلي از آنها در اين راه جان باختند.
بعد از سقوط نازي ها و محاصره شدن آشويتس به دست ارتش اتحاد جماهير شوروي سابق،اردوگاه بيرکنائو به طور موقت تبديل به زندان اسراي آلماني شد و تمامي ابزار و ماشين آلات موجود در اين اردوگاه هم به خاک شوروي انتقال داده شد.
بقيه افرادي که توسط اس اس ها اسير شده و در اردوگاه مانده بودند بعد ازآزادي به دلايل گوناگون از جمله بيماري، سوء تغذيه و ضعف جسماني دوام نياورند و جان خود را از دست دادند.
بعدها اسناد و مدارک به جا مانده زيادي از جنايات نازي ها در اين اردوگاه ها به دست آمد؛براي مثال 46 جلد کتابچه اي که در آنها اسامي قربانيان اردوگاه هاي مرگ به ثبت رسيده بود در سال 1992 به موزه دولتي آشويتس تحويل داده شد.
بعد از به قدرت رسيدن استالين تقريباً سه چهارم افسران و تمام مقام هاي بالا رتبه کمونيست و همراهان لنين به جرم خيانت اعدام شدند و بعضي ها با يک درجه تخفيف براي کار اجباري به اردوگاه گولاگ فرستاده شده و حتي خانواده هاي آنها هم زنداني شدند.اگر چه زنداني ها براي مقاصد مختلف اقتصادي به اين اردوگاه ها فرستاده مي شدند، اما به دليل ضعف جسماني شان و همين طور شرايط بد آب و هوايي و کمبود آب و غذا و در نتيجه مرگ بسياري از آنها، در حقيقت کار کردن اين تبعيدي ها هيچ سودي به حال اقتصاد شوروي سابق نداشت.
مسؤولان اردوگاه گولاگ از اين زنداني ها 14 ساعت در بدترين شرايط آب و هوايي بيگاري مي کشيدند.تعدادي از آنها مجبور بودند با تبر درخت ها را قطع کنند و در سرماي طاقت فرسا يخ هاي زمين را بشکنند و گودال حفر کنند.
تعدادي ديگر هم در بدترين شرايط کاري به معادن فرستاده مي شدند و بايد با دست خالي زغال سنگ و مس استخراج مي کردند. بيشتر اين زنداني ها به دليل تنفس گرد و غبار داخل معادن دچار بيماري هاي سخت ريوي مي شدند و نه تنها به آنها رسيدگي نمي شد بلکه غذاي کافي هم به اين تبعيدي ها داده نمي شد. از نظر مقامات روسي، اين زنداني ها داراي کمترين ارزش بودند و سرنوشت کارگراني که از گرسنگي، سرما و کار سخت جان مي دادند براي آنها مهم نبود و پس از مرگ يک يا چند نفر از آنها، فوراً نيروهاي جديد تازه نفس که سرنوشتي شوم مثل بقيه تبعيدي ها داشتند جايگزينشان مي شدند.
براي حفر اين کانال طولاني کمترين تجهيزات ممکن مثل بيل و کلنگ و چرخ دستي ساده در اختيار زنداني ها قرار داده شد و 20 ماه طول کشيد تا آنها با همين وسايل ابتدايي توانستند کانال بالتيک را بسازند. نکته جالب اينجاست که بعد از پايان حفر اين کانال، سران اتحاد جماهير شوروي و ايالت متحده آمريکا بدون کوچک ترين توجهي به زير پا گذاشتن حقوق انساني پايان اين پروژه را جشن گرفتند؛درحالي که کانال بالتيک قتلگاه زنداني هاي بي شماري بود که در حال ساخت آن جان خود را از دست داده بودند.
« کوليما» از ديگر مکان هايي بود که زندانيان اردوگاه گولاگ با شنيدن نام آن لرزه بر اندامشان مي افتاد.
کوليما به سردترين نقطه کره زمين مشهور است و سرماي هوا در آنجا به اندازه اي است که يک ضرب المثل قديمي که اتفاقاً بين زنداني ها هم رواج زيادي پيدا کرده بود اين بود:«در کوليما 12 ماه از سال زمستان است و باقي تابستان!»
براي رسيدن به کوليما کارگران مجبور بودند ابتدا با قطار سفر کنند تا به ساحل اقيانوس آرام برسند و ماه ها در آنجا انتظار بکشند تا يخ ها آب شوند. بعد از آب شدن يخ ها، کارگران سوارکشتي مي شدند تا به ژاپن و از آنجا رودخانه کوليما و بعد به مقصد نهايي خود- يعني معدن طلاي کوليما- برسند. شرايط کار در اين معدن آن قدر سخت و طاقت فرسا بود که کمتر کسي مي توانست از آن جان سالم به در ببرد.
منبع:نشريه همشهري سرنخ، شماره 54.
شرايط نگهداري زندانيان در مخوف ترين زندان هاي دنيا هرچقدر هم که سخت و غيرقابل باور باشد، باز هم وقتي با شرايط اردوگاه هايي که در گذشته هاي دور براي نگهداري زنداني ها و اسيران از آنها استفاده مي شد مقايسه مي شود، خيلي ها به اين عقيده مي رسند افرادي که مدتي از عمرشان را در اردوگاه ها گذرانده اند جزو بدشانس ترين انسان هاي روي کره زمين هستند؛ آدم هايي که يا زنده از اين اردوگاه ها بيرون نيامدند يا با آسيب هاي جسمي و روحي شديد بقيه روزهاي عمرشان را در فضاي خارج از اردوگاه ها گذراندند.
آشويتس مخوف
بعد از تصاحب منطقه اي صنعتي به نام « اوشفين چيم» بين دو شهر کاتوويتس و کراکائو در 27 مارس سال 1940 به دستور هاينريش هيملر- فرمانده کل اس اس ها- يا همان نيروهاي امنيتي ويژه در ماه مي همان سال، اردوگاه کار اجباري اي درآن محل ساخته شد که به زبان آلماني آشويتس نام گرفت.
طولي نکشيد که آشويتتس به يکي از ترسناک ترين و مرگبارترين اردوگاه هاي نازي ها تبديل شد.
آشويتس بزرگ ترين مجموعه از اردوگاه هاي آلمان بود که شامل سه اردوگاه بزرگ و نزديک به 40 اردوگاه کوچک مي شد اما اس اس ها از همه اين اردوگاه به طور همزمان استفاده نمي کردند.
آشويتس 1؛ اردوگاه مارد
اردوگاه مرگ
بعدها در 170 هکتار از اردوگاه مرگ، بلوک هايي ساخته شده بود که به ترتيب بلوک اي، بي، سي و ... نام گرفت. به اين ساختمان ها، بلوک اردوگاه خانوادگي گفته مي شد که در آنجا خانواده قربانياني که از مجارستان به اسيري آورده شده بودند اقامت داشتند. گفته مي شود که در اين بلوک ها به بهانه پيشرفت علم آزمايش هاي بسيار وحشتناک و مرگباري روي اسيرهاي زن و کودکان انجام مي گرفت که البته بعد از تسخير اين منطقه توسط نيروهاي اتحاد جماهير شوروي سابق، از ترس اينکه راز جنايت هاي نازي ها فاش نشود اين ارتش نژادپرست تا جايي که مي توانستند اين بلوک ها را با خاک يکسان کردند و ويرانه اي بيشتر از آنها باقي نگذاشتند.
با اين حال هنوز هم در نزديکي يکي از اين اردوگاه ها خط ريل هايي ديده مي شوند که از آنها براي انتقال اجساد اسيرها به منظور سوزانده شدن پس از خفه کردن در اتاق هاي گاز استفاده مي شد.اجساد در واگن هاي کوچک از روي اين ريل ها رد مي شدند و به سمت کوره ها مي رفتند.
اردوگاه مونوويتس
هنگامي که آلمان ها احساس شکست کردند دستور داده شد تا زنداني هاي اردوگاه که تقريباً 60 هزار نفر بودند،توسط اس اس ها به منطقه غرب آلمان منتقل شوند اما خيلي از آنها در اين راه جان باختند.
بعد از سقوط نازي ها و محاصره شدن آشويتس به دست ارتش اتحاد جماهير شوروي سابق،اردوگاه بيرکنائو به طور موقت تبديل به زندان اسراي آلماني شد و تمامي ابزار و ماشين آلات موجود در اين اردوگاه هم به خاک شوروي انتقال داده شد.
بقيه افرادي که توسط اس اس ها اسير شده و در اردوگاه مانده بودند بعد ازآزادي به دلايل گوناگون از جمله بيماري، سوء تغذيه و ضعف جسماني دوام نياورند و جان خود را از دست دادند.
بعدها اسناد و مدارک به جا مانده زيادي از جنايات نازي ها در اين اردوگاه ها به دست آمد؛براي مثال 46 جلد کتابچه اي که در آنها اسامي قربانيان اردوگاه هاي مرگ به ثبت رسيده بود در سال 1992 به موزه دولتي آشويتس تحويل داده شد.
اردوگاه سرزمين استالين
بعد از به قدرت رسيدن استالين تقريباً سه چهارم افسران و تمام مقام هاي بالا رتبه کمونيست و همراهان لنين به جرم خيانت اعدام شدند و بعضي ها با يک درجه تخفيف براي کار اجباري به اردوگاه گولاگ فرستاده شده و حتي خانواده هاي آنها هم زنداني شدند.اگر چه زنداني ها براي مقاصد مختلف اقتصادي به اين اردوگاه ها فرستاده مي شدند، اما به دليل ضعف جسماني شان و همين طور شرايط بد آب و هوايي و کمبود آب و غذا و در نتيجه مرگ بسياري از آنها، در حقيقت کار کردن اين تبعيدي ها هيچ سودي به حال اقتصاد شوروي سابق نداشت.
مسؤولان اردوگاه گولاگ از اين زنداني ها 14 ساعت در بدترين شرايط آب و هوايي بيگاري مي کشيدند.تعدادي از آنها مجبور بودند با تبر درخت ها را قطع کنند و در سرماي طاقت فرسا يخ هاي زمين را بشکنند و گودال حفر کنند.
تعدادي ديگر هم در بدترين شرايط کاري به معادن فرستاده مي شدند و بايد با دست خالي زغال سنگ و مس استخراج مي کردند. بيشتر اين زنداني ها به دليل تنفس گرد و غبار داخل معادن دچار بيماري هاي سخت ريوي مي شدند و نه تنها به آنها رسيدگي نمي شد بلکه غذاي کافي هم به اين تبعيدي ها داده نمي شد. از نظر مقامات روسي، اين زنداني ها داراي کمترين ارزش بودند و سرنوشت کارگراني که از گرسنگي، سرما و کار سخت جان مي دادند براي آنها مهم نبود و پس از مرگ يک يا چند نفر از آنها، فوراً نيروهاي جديد تازه نفس که سرنوشتي شوم مثل بقيه تبعيدي ها داشتند جايگزينشان مي شدند.
براي حفر اين کانال طولاني کمترين تجهيزات ممکن مثل بيل و کلنگ و چرخ دستي ساده در اختيار زنداني ها قرار داده شد و 20 ماه طول کشيد تا آنها با همين وسايل ابتدايي توانستند کانال بالتيک را بسازند. نکته جالب اينجاست که بعد از پايان حفر اين کانال، سران اتحاد جماهير شوروي و ايالت متحده آمريکا بدون کوچک ترين توجهي به زير پا گذاشتن حقوق انساني پايان اين پروژه را جشن گرفتند؛درحالي که کانال بالتيک قتلگاه زنداني هاي بي شماري بود که در حال ساخت آن جان خود را از دست داده بودند.
« کوليما» از ديگر مکان هايي بود که زندانيان اردوگاه گولاگ با شنيدن نام آن لرزه بر اندامشان مي افتاد.
کوليما به سردترين نقطه کره زمين مشهور است و سرماي هوا در آنجا به اندازه اي است که يک ضرب المثل قديمي که اتفاقاً بين زنداني ها هم رواج زيادي پيدا کرده بود اين بود:«در کوليما 12 ماه از سال زمستان است و باقي تابستان!»
براي رسيدن به کوليما کارگران مجبور بودند ابتدا با قطار سفر کنند تا به ساحل اقيانوس آرام برسند و ماه ها در آنجا انتظار بکشند تا يخ ها آب شوند. بعد از آب شدن يخ ها، کارگران سوارکشتي مي شدند تا به ژاپن و از آنجا رودخانه کوليما و بعد به مقصد نهايي خود- يعني معدن طلاي کوليما- برسند. شرايط کار در اين معدن آن قدر سخت و طاقت فرسا بود که کمتر کسي مي توانست از آن جان سالم به در ببرد.
اردوگاه گوآنتاناما
منبع:نشريه همشهري سرنخ، شماره 54.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}