هنر شعري حافظ(2)


 

نويسنده: جي.دي.بروين
برگردان: علي فلاحيان




 
تا پيش از حافظ، غزل، تا آنجا كه با درون مايه ي آن پيوند داشت، بيشتر شعري پيچيده بود. سبك غزليات، آميزه اي از درون مايه هاي گوناگون شعري بود كه سده هاي متمادي در ادبيات عرب و فارسي فراگير بود. جذاب ترين جنبه هاي اشعار حافظ، از يك سو به رنج ها و محنت هاي شاعر /عاشق ارتباط داشت(تغزل) كه با مراسم جسورانه ي مي نوشي همراه بود(خمريات)؛ و از طرف ديگر با مضامين عرفاني، مانند بازتابش امر متعالي در زيبايي دنيوي، كه با مفهوم فرد زيباي زميني به عنوان «شاهد» زيبايي ابدي پيوند خورده بود. نقد صوفي نمايي مرسوم، كه از گرايش به عرفان ملامتي ريشه گرفته بود و چشم پوشي از اين جهان(زهديات) از ديگر جنبه هاي خاص شعر حافظ است. از اين ميان، به استثناي توصيف شاعر از عشق و زيبايي، بيشترين وجهه ي همت شاعر به برملاكردن چهره هايي است كه در قالب مقامات رسمي به دين فروشي مشغولند، مانند واعظ، مفتي، قاضي، محتسب و به ويژه زاهد. او همان شور و حرارت و پافشاري را در افشاي تزوير صوفيان دنياگرا و فاسد به كار مي گيرد. در كنار اين موارد، موضوعات فرعي ديگري نيز دست مايه ي او قرار مي گيرند: شكوفايي بهار طبيعت، شِكوه از بد عهدي سرنوشت و ناپايداري جهان، ستايش خود، شعر خود، شهر خود، منطقه ي خود و اشاره هايي ديگر به محيط شاعر و رويدادهاي زمان او. همه ي اين ها در غزليات، نمايش مجزايي دارند و تشخيص موضوع اصلي شعر را به راستي سخت مي كنند.
در گنجينه ي تصاوير او نمونه هايي است كه از پهنه هاي تاريخ، اسطوره شناسي و ادبيات برآمده و طرح هايي كه از علوم و گستره هاي گوناگون ديگري از زندگي برگرفته شده اند. شاعر بسيار به داستان هايي درباره ي سليمان ارجاع مي دهد، يعني پادشاه عهد عتيق، كه در ادبيات فارسي به عنوان شاهي افسانه اي آوازه دارد، آشنايي او با زبان پرندگان، هدهد به عنوان پيام آور او از ملكه ي صبا، مورچه اي كه براي او هديه مي آورد، ديوي كه انگشتر جادويي او را مي دزدد و لحظه اي در جايگاه او حكم مي راند و وزير او آصف؛ ناپديد شدن اين همه شكوه و جلال، او را به فضاي استعاري مناسبي وارد مي كند كه گوياي ناپايداري قدرت دنيوي است(20/7). از اين جهت، او هم معناي اسكندر است(285/5)، اما حافظ به اسكندر به عنوان صاحب آينه ي جادو، كه با جام مي برابر مي شود (5/5، ‌145/8، 147/1) و به دليل كوشش ناكام او در يافتن چشمه ي زندگاني، علاقه ي ويژه اي دارد(268/3، 402/7). گوياترين تلميح از گونه ي ادبي به داستان هاي مشهور عاشقانه نظر دارد، مانند «بار دل مجنون و خم طره ي ليلي /رخساره ي محمود و كف پاي اياز است» و اشاره به داستان شيخ صنعان(79/6) كه ارجاعي به حكايت نامدار عطار در منطق الطير است.
محيط اجتماعي، كه در برخي از اشعار توصيف شده است، بيشتر به مجلس دوستان اشاره دارد كه با عنوان مجلسيان(14/9) ياد شده است، يا مي تواند ضيافتي عاشقانه يا بزم باده نوشي باشد كه در يك باغ صورت مي گرفته است‌(477)؛ در چنين ضيافت هايي، مطرب و ساقي به طور ضمني مورد اشاره قرار گرفته و يا به طور مستقيم مخاطب واقع شده اند. به شكلي ويژه، ساقي گاه با معشوق يكي دانسته شده است، گرچه نقش اساسي او رفع رنج عاشق است. در برخي موارد، غزل به يك ساقي نامه بدل مي شود. در كنار باده نوشي مضامين ديگري نيز اضافه مي شود، مانند نياز به مداواي دردها و رنج هاي عشق، آرزوي فراموشي پيشرفت بي وقفه ي زمان يا بازگشت بهار به عنوان ميعاد تحقق عشق، ديگر شخصيت هاي دراماتيك مجلس كه به آن ها اشاره شده يا به طور مستقيم مورد خطاب قرار گرفته اند، عبارتند از: مدعي، رقيب شاعر در شعر و عشق(34/9ــ10)؛ رقيب كه مانع هميشگي در راه رسيدن شاعر به معشوق است؛ غماز كه براي افشاي راز شاعر دسيسه مي كند (89/7)؛ يا چهره هاي مذهبي(واعظ، مفتي، فقيه، قاضي، محتسب و ...)؛ و شاهزاده يا ديگر افراد در متون مدح آميز.
غزليات، روايات داستان وار اجمالي و بسيار كوتاه، فراوان دارند كه به ويژه در ابيات آغازين اشعار به كار رفته اند. مانند غزلي كه معشوق، همچون ميهمان شبانه اي توصيف شده كه بر بالين شاعر آمده است: «زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست /پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست»(22)؛ در شعر ديگر، معشوق در «دير مغان» ميان مي خواران ظاهر مي شود، استعاره اي براي خرابات از زمان زردشتيان، كه بر خلاف اسلام مي نوشي را منع نكرده اند (23)؛ در جاي ديگر، شاعر در باغ با بلبلي روبه رو مي شود كه در حالي كه برگ گلي در منقار دارد به شكوه و ناله مشغول است(79). يا در جايي ديگر شاعر چندين بار به جست و جوي پير مغان به خرابات رفته است(136).
نشانه هاي زماني نيز گاه به چنين رواياتي افزوده شده است؛ اين نشانه ها همانند گزارش هايي نمايان مي شوند كه از تجربه ي شب پيش(دوش) حكايت دارند، مانند وقتي كه مي شنويم «دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند»(179)، يا مي گويد كه در آغاز صبح چنان پيشامدي روي داده است(مانند 13، كه به ويژه به مي نوشي صبح گاهي اختصاص يافته است). اما اين داستان هاي كوتاه هرگز هدفي در خود ندارند، بلكه تنها بيان گر سخني هستند كه به گونه ي انعكاسي به كار رفته اند.
شكل بيان در غزليات كاملا متفاوت است. گاه شخصيت سخن گوي شعر را مي توان با يك چهره يا چهره ي ديگري از شاعر، هم سان انگاشت: شاعر/عاشق، بي بند و بار، فرزانه، جستجوگر خرد. گاه گفتگوي عاشق و معشوق، بر شعري به گونه ي سؤال و جواب استوار شده است(193، 227، و 266 در پايان شعر)، كه نشان از آغاز شعر و شاعري پارسي دارد. اشخاص يا شخصيت هاي ديگري نيز هستند كه با شاعر گفتگو و او را سرزنش و يا ترغيب مي كنند، مانند غزل 37 كه در آن، فرشته اي از عالم غيب، پير طريقت و يك سالك، پي در پي بر شاعر نمايان مي شوند و او را پند مي دهند. يك آواي عرفاني(هاتف) نيز گاه شنيده مي شود(91/6).
خرد نيز كاربرد زيادي دارد كه از زبان پير مغان سخن مي گويد. شاعر از باد صبا يا هدهد(كه هر دو با افسانه ي سليمان و ملكه ي سبا پيوند خورده اند) نيز درخواست مي كند تا پيامي به معشوق برسانند، يا بوي خوش معشوق را به سوي او بياورند (1/2 و ابيات آغازين 91و170).
پيداست كه شعر حافظ را نمي توان بي توجه به پيوند او با محيط پيرامونش مورد بررسي قرار داد. تجليل از زادگاه و تفرج گاه هاي آن مانند ركناباد و مصلا (3/2، 97/9، 274/2) نمونه هايي از مدح شهر هستند كه در غزليات ديگر شاعران شيرازي، مانند سعدي نيز به چشم مي آيد. اشارات بسيار به افراد برجسته ي سياسي و اجتماعي، ثابت مي كند كه حافظ به عنوان يك شاعر، در گير زندگي مجلل بوده و به احتمال بسيار، متكي به حمايت ثروت مندان و قدرت مندان بوده است. استفاده از غزل در مقام ثنا و مدح، ابداع حافظ نبوده است، بلكه اين امر، دو قرن پيش از او در غزليات شاعران دوره ي غزنوي در غزنه و لاهور نيز ديده مي شود.
جستار هرمنوتيكي شعر حافظ، حادترين منزل گاه خود را در ديدگاه عرف ستيزانه ي شاعر مي بيند. در اين مسير، او رهسپار مسيري است كه شاعران پيشين در جهت تنوع غزل پي ريزي كردند. مجموعه طرح هايي كه حول شخصيت قلندر شكل گرفته است تا آن زمان، عنصري فربه در اشعار سنايي، عطار و عراقي بود كه همگي شاعران عارف قرون شش و هفت بودند. آن ها اين چهره را به عنوان استعاره ي قدرت مندي در نفي تقوا فروشي متصوفه و ستايش چشم پوشي از جهان به كار گرفتند. خصيصه هاي برجسته ي اين رسم، مراسم مستي و فسق و اظهار فرقه اي غير اسلامي بود كه آميزه اي موهوم از عناصر زردشتي و مسيحي به شمار مي رفت. انديشه ي پُشت اين اعمال، چنان بود كه در سطح والايي از تقوا، پنهان كردن پيشرفت معنوي فرد را در پس پرده ي رفتار گناه آلود ضروري مي دانست تا منزلت اجتماعي را، كه به آساني مي شد با زاهد نمايي به دست آورد، زايل كند. اين تفكر بعدها به عنوان يكي از خطرناك ترين بزنگاه ها در رهگذر عرفان قلمداد شد. در اصل، اين چيزي بيش از يك ترفند نبود كه برخي از زهاد و عرفا خود را در ملامت هاي مردم، مأجور مي ديدند. اما از قرن هفت به بعد قلندر، به گونه اي افراطي از عمل درويشانه و زاهدانه شناخته شد كه در گروه هاي مختلف به حيات خود ادامه داد.
حافظ بارها از عنوان رند استفاده مي كند، كلمه اي كه در قاموس او به قلندر ترجيح داده شده است. نيازي به توضيح نيست كه او از عبارت رندان قلندر(479/3) به همان چهره اشاره دارد. رند، زاهد نمايي را به عنوان ريا تحقير مي كند و مي كوشد تا از مسجد و صومعه ي زاهدانه به ميخانه و خرابات بدنام بگريزد(54، 160، 171). او نه تنها به مستي خود مي بالد، بلكه از آن به عنوان سرنوشت محتوم خود از روز الست ياد مي كند(107/5، 144/5). او به مناسك بديلي اشاره مي كند و تحت نام هاي مختلفي آن را مي ستايد: عياري(149/5)، پير مغان(193/6)، كيش زردشت(178/8) يا مذهب عشق(119/7)؛ اما تنها آن را «مذهب ما» مي خواند(47/3: در مذهب ما باده حلال است وليكن /بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است).
ميخانه جايگاهي است كه مناسك در آن انجام مي شود، جايي كه پير مغان (70، 154، 335) به عنوان مرشدي معنوي توصيف مي شود كه عقل رمزي را با نگاه در جام جم نمايان مي سازد، جامي كه به افسانه ي جمشيد، پادشاه اسطوره اي ايران اشاره دارد (5 ــ136/4). اين جام كه با جام مقدس روايات مسيحي نيز قابل مقايسه است، موضوع كوشش پياپي شاعر است كه در پايان كار، آن را در قلب خويش پيدا مي كند(136 ،‌137). از طرف ديگر، كساني هستند كه شاعر با گلايه بيان مي كند كه آن ها «ما را به رندي افسانه كردند»(409/3)، كساني كه به سبب رياكاري به تمسخرشان مي گيرد و نكوهش شان مي كند. آن ها نمونه هاي گوياي فقيه و واعظ و محتسب و صوفي نمايان هستند.
هلموت ريتر كه بخش زيادي از اشعار حافظ را با مضامين قلندري آزموده است و آن ها را با اشعار مشابه سنايي و عطار سنجيده است، به اين نتيجه مي رسد كه حافظ در واقع يك شاعر عارف نيست بلكه تنها يك رند مشرب است؛ او مانند يك قلندر خود را از خوشي هاي دنيا دور نمي كند و كساني را كه از دنيا و خوبي هاي آن چشم مي پوشند، به ريشخند مي گيرد. او با توجه به سرنوشت، از سبك نامرسوم زندگي خود دفاع مي كند و در مورد بقيه، به شيوه ي تقواي عاميانه به لطف عظيم خداوند اميد دارد. اين تفسير، ديدگاه منتقدين مدرني را تأييد مي كند كه در غزليات حافظ، بازتاب بي واسطه ي زندگي او در شيراز قرن هشت را مشاهده مي كنند. تأييد بيشتر اين ديدگاه را مي توان در اشاره ي فراوان به ارتباط با حاميان عمومي و ديگر اشخاصي يافت كه محيط سياسي ــ اجتماعي شاعر را بي هيچ ابهامي نمايان مي كند.
از سوي ديگر بايد به ياد داشت كه از قرن شش، درون مايه ي عرف ستيزي در مفهوم مجازي توسط شاعران پارسي به كار رفته است. تصور اين كه حافظ، اين رهيافت روشن را در توسعه ي بيان شاعرانه ي خود وارونه كرده باشد، سخت است، چه اينكه در زمان او حتا به نماد پردازي كامل اين مضمون، گرايش بسياري بوده است. يكي از مشكلات پيش رو در راه نتيجه گيري در اين باره، فقدان اطلاعات قابل اتكا درباره ي زندگي شاعر است كه ما را در تشخيص جهت گيري غزليات او ناتوان مي سازد. اين امر كه غزليات او از همان آغاز، به عنوان اشعار عرفاني تفسير شده است، بايد به دقت مورد بررسي دوباره قرار گيرد.
مورد ديگري كه به ويژه در نيمه ي دوم سده ي بيستم مورد پژوهش جدي قرار گرفته است، پيوند دروني اشعار حافظ است. اين نظر، از اين رهگذر فراگير شده است كه حافظ با استقلال دادن به ابيات و با ارائه ي بيش از يك موضوع در يك شعر، در مقايسه با شاعران پيشين، تغييري بنيادين ايجاد كرده است. اي.جي.آربري بر اين باور بود كه حافظ در جستجوي فهم جديدي از غزل برآمده بود و پس از آن كه اين فرم رايج، از ديد هنري به پايان رسيده بود ــ او يك تكنيك تماتيك را برگزيد. اين بحث كه با نظريه ي آربري آغاز شد با جي.ام.ويكنز، آر.رهدر و به ويژه مايكل هيلمن پي گرفته شد، هيلمن در رساله ي خود، شماري از نمونه هاي ساختاري متفاوت در ديوان حافظ را به دست داد. اين بحثي است كه هنوز به يك توافق عمومي نرسيده است.
تحليل صحيح غزل حافظ به تمايز صحيح ميان چيزهايي كه بيان شده و شيوه هاي مختلفي كه در بيان آن ها به كار گرفته شده، نيازمند است. استفاده از آرايه هاي متنوع در شكل دهي به صور خيال، و فقدان يك ساختار شمول گرا و فراگير، ميزان زيادي از استقلال و خوداتكايي را براي ابيات مجزا پديد مي آورد. اين مي تواند دليلي باشد بر تفاوت نظم ابيات در نسخه هاي مختلف، كه با تحليل هاي متن شناسانه آشكار مي شوند.
پس بي ترديد استفاده از تصاوير متنوع براي بيان يك تم واحد، جنبه اي حقيقي از هنر شعري حافظ است. مثال قابل توجهي كه مي توان براي اين تصاوير جايگزين ارائه داد، در چهار سطر نخست شعري براي معشوق به چشم مي خورد كه در آن، معشوق نخست يك غزال است، سپس شكرفروش، بعد گُل و در آخر صياد(4). در همان شعر، عاشق در كسوت يك خانه به دوش، يك طوطي، يك بلبل و يك مرغ دانا ظاهر مي شود.
عامه ي مردم با بازسازي نمايي كلي از اين گنجينه ي جزئيات معنادار، در پي توضيح غزليات تركيبي برآمده اند. مفسر مدرن حافظ بايد آگاه باشد كه اين مخاطبان با منابع و مراجع شاعر آشنا هستند، بنابراين بهتر است براي دريافت و تفسير اشعار، بيش از امروز آماده باشند.
منبع: نشريه ثريا شماره 4