داستانهاي قرآن از نگاه امام خميني
داستانهاي قرآن از نگاه امام خميني
داستانهاي قرآن از نگاه امام خميني
نويسنده:دكتر نادعلى عاشورى تلوكى
از نظر امام خمينى قرآن كتاب عرفان و اخلاق و انسان سازى است; ولى چون ظرفيتهاى عقلى همه مردم به يك اندازه نيست، معارف عاليه قرآنى در سطح فهم توده مردم به صورت داستان در آمده است تا آنان بتوانند از اين سفره گسترده الهى حظى برگيرند . تكرارى كه در قصص قرآن به چشم مىخورد، بدان جهت است كه نقشى مؤثرتر در انسان سازى ايفا كند . اين امر مهم از رهگذر تذكرات پى در پى و تلقينات متوالى جامه عمل به خود مىپوشد . تفاسيرى هم كه بر قرآن نوشته مىشود، بايد از همين ويژگى برخوردار باشد .
كليد واژهها: قصص قرآن، هدف نزول قرآن، تكرار در قرآن، روش تفسير .
يكى از نكات حائز اهميت در بيانات ايشان در زمينه قرآن، بحث پيرامون قصههاى قرآنى و عبرت آموزى و پندگيرى از داستانهاى فراوانى است كه در قرآن مطرح شده است . برخى معتقدند در قرآن 268 قصه آمده است [1] كه بسيار در خور تامل است . حضرت امام بدون آنكه فرصت پرداختن به بحث و بررسى پيرامون اين همه داستان را داشته باشند، به مجموع اين قصهها از زاويهاى ديگر نگريستند و هدف يا اهدافى را كه قرآن از طرح اين داستانها دنبال مىكرده است مورد توجه قرار دادند .
به اعتقاد ايشان، قرآن كتاب تاريخ و قصه نيست كه بخواهد سرگذشت اقوام پيشين و يا قصههاى جوامع گذشته را براى ما بازگو كند [2]. همان گونه كه كتاب طب، فلسفه، فقه و يا ساير علوم هم نيست . بلكه كتابى زنده و حركت آفرين و انسانساز [3].
پس اگر مشاهده مىكنيم كه در خلال آيات نورانى اين كتاب مقدس داستانهايى از هر جا نقل شده است، حتى برخى از آن داستانها تكرار شدهاند، بايد بدانيم كه هدف، چيز فراتر از قصه گويى صرف است [4]. اين جاست كه به اهميت نگاه امام به قرآن بيشتر پى مىبريم كه پيوسته سعى داشتند قرآن را در صحنه زندگى مسلمانان بياورند و نه تنها افكار و انديشهها، بلكه اعمال و رفتار مسلمانان را نيز قرآنى سازند .
به عبارت ديگر حضرت امام همواره مىكوشيدند آيات قرآن را "كاربردى" سازند و از ذهن گرايى افراطى درباره قرآن و طرح مسائلى كه هيچ ارتباط مستقيمى با زندگى جوامع اسلامى نداشته و يا تاثير سرنوشتسازى در دنياى اسلام باقى نمىگذاشته است، به شدت پرهيز داشتند [5].
به عقيده امام قرآن كريم سفرهاى است كه خداى تبارك و تعالى به وسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در بين بشر گسترده است تا تمام بشر [اعم از] عامى عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده كنند [6]. "اين كتاب" آمده است كه انسان را بسازد [7]. انسان بالقوه را انسان بالفعل كند [8]. "تمام دعوتهاى انبيا هم حسب اختلاف مراتب شان براى اين بوده است كه انسان بالقوه را انسان بالفعل كند و تمام علوم و عبادات و معارف الهى و احكام عبادى براى اين است كه انسان ناقص را انسان كامل كند" [9]. بر همين اساس، آنجا كه قرآن به نقل قصص مىپردازد و مثلا قصه حضرت موسى را بارها تكرار مىكند، هرگز هدف آن قصهگويى و داستان سرايى نيست . بلكه يگانه غايتى را كه از نقل اين گونه داستانها مورد نظر قرار داده است، انسان سازى و تكامل بخشى هست و بس [10]. اين نكته شايد اساسىترين و محورىترين مطلبى است كه حضرت امام درباره معارف و حقايق قرآن مطرح فرمودهاند .
علاوه بر اين، به اعتقاد ايشان، قرآن "در بر دارنده برترين معارف در معرفتخدا و اسما و صفات و افعال اوست كه هيچ حكيم و عارف و سالكى را برتر و بيشتر از آن نه سخنى بوده و نه تواند بود; بلكه دسترسى به حد نهايى معارف قرآن نيز ويژه «من خوطب به» و خاصان او به توسط تعليم اوست . بنابراين فهم كامل حقايق قرآن از دسترس همگان خارج و فوق طاقتبشر است . با اين همه اوصاف، قرآن در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان است و سفره گسترده الهى است كه همه مىتوانند از آن بهره گيرند .
ولى بايد دانستشرط بهرهورى هر چه تمامتر و كاملتر از قرآن بستگى تمام به پاكى درون و رفع موانع فهم و شاگردى عالمان حقيقى قرآن و ثقل كبير - اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم - دارد" [11]. همان كسانى كه به تعبير امام، از تعليم الهى بهرهمندند و در مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آموزش ديدهاند [12] و "مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحى، و اصول معارف و عوارف، و صاحبان مقام جمع و تفصيلاند" [13].
عبارت ايشان در اين زمينه چنين است: " بالجمله [چون] كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق، و دعوت به سعادت و كمال است; كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفانى - اخلاقى، و مبين جهات عرفانى و اخلاقى و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد . " [15]
ايشان در توجه و پايبندى به اين تفسير تا آنجا پيش مىروند كه هر تفسيرى غير از آن را خطا مىشمارد و از مقصود اصلى قرآن به دور مىدانند و مىفرمايند: مفسرى كه از اين جهت تفسير عرفانى - اخلاقى قرآن، غفلتيا صرف نظر كند، يا به آن اهميت ندهد، از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده است و اين خطايى است كه قرنها اين ملت را از استفاده از قرآن شريف محروم نموده و راه هدايت را به روى مردم مسدود كرده است [16].
همچنين ضمن تقدير از زحمات مفسران پيشين، اما نا كافى دانستن تفاسيرى غير از تفسيرهاى عرفانى و اخلاقى مىنويسند: " مقصود ما از اين بيان نه انتقاد در اطراف تفاسير است; چه كه هر يك از مفسرين زحمتهاى فراوان كشيده و رنجهاى بىپايان برده تا كتابى شريف فراهم آوردهاند «فلله درهم و على الله اجرهم» ; بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را، كه تنها كتاب سلوك الى الله و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيه است و بزرگترين وسيله رابط بين خالق و خلق، و عروة الوثقى و حبل المتين تمسك به عز ربوبيت است، بايد به روى مردم مفتوح نمود . علما و مفسرين تفاسير فارسى و عربى بنويسند و مقصود آنها بيان تعاليم و دستورات عرفانى و اخلاقى و بيان كيفيت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دارالغرور به دارالسرور و الخلود باشد" [17].
ظاهرا حضرت امام اگر چه به جامعيت قرآن در همه ابعاد مادى و معنوىاش قائل بودند و عقيده داشتند كه" قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مايحتاج بشر [در آن] است" [18] ; ولى با اين همه، بعد عرفانى - اخلاقى را در آن برجستهتر مىديدند و بر اين باور بودند كه اقامه عدل، برپائى حكومت، مسائل سياست و غيره كه در قرآن آمده، تماما مقدمه رسيدن به معنويت و اخلاق و عرفان است .
ايشان در يك جا فرمودند: "قرآن در عين حالى كه يك كتاب معنوى، عرفانى و آن طورى است كه به دست ماها، به خيال ماها، به جبرئيل امين هم نمىرسد; در عين حال يك كتابى است كه تهذيب اخلاق [هم] مىكند، استدلال هم مىكند، حكومت هم مىكند، وحدت را هم سفارش مىكند، قتال را هم سفارش مىكند . اين از خصوصيات كتاب آسمانى ماست كه هم باب معرفت را تا حدودى كه در حد انسان است، باز كرده است و هم باب ماديات را، و اتصال ماديات به معنويات را" [19].
در جايى ديگر در توضيح دليل تكرار قصه در قرآن آوردهاند: "در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار كند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد . " [20]
از اين عباراتى كه از ايشان نقل كرديم، به خوبى اهميت ابعاد عرفانى - اخلاقى قرآن را در نزد امام روشن مىسازد . ايشان حتى درباره ابعاد عرفانى قرآن تا آنجا پيش مىروند كه عرفان را بزرگترين معجزه قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مىدانند و مىفرمايند: مسائل عرفانى به آن نحو كه در قرآن كريم است در كتاب ديگر نيست و اين معجزه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم است . " [21]
شكى نيست كه با توجه به چنين باورى درباره قرآن است كه حضرت امام به تفسير عرفانى - اخلاقى قرآن گرايش دارند و تنها چنين تفسيرى را براى قرآن ممدوح و مجاز مىشمرند .
شايد اين نكته براى مشتاقان امام و ارادتمندان آستان مقدس قرآن جالب توجه باشد كه حضرت امام تا بدانجا براى قصه و داستان تاثيرات تربيتى قائل بودند كه در نخستين سالهايى كه به نگارش و تاليف پرداختند، آرزو داشتند فرصتى پيش آيد تا درباره "قصص قرآن" كتاب مستقلى تاليف كنند .
عين عبارت ايشان چنين است: "در اين كتاب شريف قضايا به طورى شيرين اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند; بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار مىكند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد و بيان اين مطلب استقصاى كامل قصص قرآنيه را لازم دارد كه در اين مختصر نگنجد و در آرزوى اين ضعيف بى مايه ثبت است كه با توفيق الهى كتابى در خصوص "قصص قرآنيه" و حل رموز و كيفيت تعليم و تربيت آنها به قدر ميسور فراهم آورم" [22].
ايشان همچنين در بحث مفصلى كه در كتاب "آداب الصلوة" درباره قرآن ايراد فرمودهاند، در زمينه مطالب متنوع و موضوعات فراوانى كه در اين آخرين كتاب آسمانى آمده استبه تفصيل سخن گفته، از جمله چنين اظهار داشتهاند: "و ديگر از مطالب اين صحيفه الهيه، قصص انبيا و اوليا و حكماست، و كيفيت تربيتحق آنها را، و تربيت آنها خلق را; كه در اين قصص فوايد بى شمار و تعليمات بسيار است و در آن قصص به قدرى معارف الهيه و تعليمات ربوبيه مذكور و مرموز است كه عقل را متحير كند . . . بالجمله، ذكر قصص انبيا عليهم السلام و كيفيتسير و سلوك آنها و چگونگى تربيت آنها از بندگان خدا و حكم و مواعظ و مجادلات حسنه آنها، از بزرگترين ابواب معارف و حكم و بالاترين درهاى سعادت و تعاليم است كه حق تعالى، جل مجده به روى بندگان خود مفتوح فرموده و چنانكه ارباب معرفت و اصحاب سلوك و رياضت را از آنها حظى وافر و بهره كافى است، كسان ديگر را نيز نصيبى وافى و قسمتى بى پايان است" [23].
به اعتقاد امام "قصص قرآن، مثل قصه آدم و موسى و ابراهيم و ديگر انبيا عليهمالسلام كه مكرر ذكر شده، براى همين نكته است كه اين كتاب، كتاب قصه و تاريخ نيست; بلكه كتاب سير و سلوك الى الله و كتاب توحيد و معارف، و مواعظ و حكم است و در اين امور، مطلوب تكرار است تا در نفوس قاسيه تاثيرى كند و قلوب از آن موعظت گيرد .
به عبارت ديگر، كسى كه بخواهد تربيت و تعليم و انذار و تبشير كند، بايد مقصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتته، گاهى در ضمن قصه و حكايت، و گاهى در ضمن تاريخ و نقل، و گاهى به صراحت لهجه، و گاهى به كنايت و امثال و رموز تزريق كند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر يك بتوانند از آن استفاده كنند" [24].
ايشان همچنين در جايى ديگر در اين باره فرمودهاند: "قرآن كتاب تاريخ نيستبلكه كتاب اخلاق است . در كتاب اخلاق بايد تكرار باشد . كسانى كه مىخواهند اخلاق به مردم بياموزند بايد مكرر بگويند تا در آنان اثر بگذارد . با يكبار گفتن مؤثر نخواهد بود . يكى از نكات ارجمندى كه قرآن كريم دارد، مكررات است; البته اينها صرف مكررات نيست; بلكه سبك انسان سازى اين جورى است . هر صفحهاى كه گشوده مىشود، [در آن] دعوت به تقوا به چشم مىخورد . هر يك از قصهها مثل قصه موسىو . . . قصه ابراهيم چندين مرتبه ذكر مىشود كسانى كه قرآن را نمىشناسند، مىگويند خوب بود قرآن باب باب باشد; هر بابى به گفتارى اختصاص يابد . قرآن آمده است كه آدم بسازد آدم ساختن به يكبار گفتن ممكن نمىشود" [25].
سرانجام اينكه از نظر امام" چون اين كتاب شريف براى سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و اين نوع انسانى در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد . اى بسا نفوسى كه براى اخذ تعاليم با صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده آماده پذيرش نباشند و از آن متاثر نگردند . آنان را بايد به طور مناسب عقلشان دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد و بسا نفوسى كه با قصص و حكايات و تواريخ سر و كار ندارند و به لب مطالب و لباب مقاصد علاقهمندند . اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت . اى بسا قلوبى كه با تخويف و انذار تاثير مىپذيرند و قلوبى كه با وعده و تبشير تاثير مىگيرند . از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده و چنين كتابى را تكرار، حتم و لازم است . دعوت و موعظه بىتكرار و تفنن، از حد بلاغتخارج [است]، و آنچه متوقع از آن است كه [عبارت از] تاثير در نفوس باشد، بىتكرار از آن حاصل نشود" [26].
نكتهاى كه بايد در تتمه اين بحثبدان اشاره شود اين است كه اگر چه حضرت امام لزوم تكرار در تربيت و هدايت را اجتنابناپذير مىدانند; ولى با اين همه، عقيده ندارند كه در قرآن، تكرار به آن معنا كه يك مطلب بدون كمترين خصوصيتى عينا تكرار شود، وجود دارد; بلكه برعكس، بر اين نكته تاكيد دارند كه اساسا تكرارى نيست و نقل هر بار داستانى با توجه به خصوصيتى است كه دربار اول نبوده است .
ايشان در ادامه مطلب بالا در اين باره مىفرمايد: "مع الوصف، در اين كتاب شريف، قضايا به طورى شيرين اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند; بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار كند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد" [27].
از سويى ديگر حضرت امام به نقل قصهها در قرآن از آن زاويه نگريستهاند كه اين كتاب آسمانى، كتاب انسان سازى و تربيت است . آنچه در اين گونه كتب مطلوب است، صرف نقل داستان يا هر مطلب ديگرى نيست; بلكه اثرات تربيتى و هدايتى آن بيشتر مورد نظر است . از اين رو ممكن است داستانى دو يا چند بار تكرار شود .
اين گونه نيست كه چون نفس تكرار در مواعظ و حكم مطلوب و پسنديده است، هر جا بتوان از اين عامل استفاده كرد; بلكه بايد تكرار بجا باشد; چرا كه اگر از همين عامل مطلوب و خوشايند، به نحو درست و صحيح استفاده نشود، ممكن است نتيجه عكس دهد . قرآن كه كتاب شفاى انسانيت است و پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم كه طبيب روح و جان بشر است، به تعليم الهى، در استفاده از اين شيوه به عالىترين شكل ممكن بهره گرفته و به نيكوترين وجهى جامه عمل بدان پوشانده است .
حضرت امام اگر چه با صراحت در اين باره اظهار نظرى نكرده است; اما با دقت و توجه در مضامين مطالبى كه در اين زمينه بيان داشتهاند، به كنايه مىتوان به اين نكته، بس مهم و اساسى پى برد . مثلا در يك مورد اظهار داشتهاند: "در قرآن راجع به مسائل، تكرار بسيار است . البته در هر تكرارى مسائلى جديدى طرح شده است . قرآن براى انسان سازى و رشد مردم آمده است . آنچه براى رشد انسان لازم است نمىتوان يكبار بگويند و از آن بگذرند، بايد پيوسته تكرار كنند . مانند تلقين كه يكبار كافى نيستيا مثل اينكه بخواهيد بچهاى را تربيتبكنيد كه بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، در چند وضعيتبه او بگويند تا كه در قلب او نقش بندد" [28].
در مورد ديگرى فرمودند: "كتابهايى مثل قرآن كه براى انسان سازى آمده است و كتابهايى كه در اخلاق نوشته مىشود، و مقصود از آنها ساختن انسان جامعه است، به حسب اهميت، موضوعى در آنها تكرار شده است . تكرار در قرآن مجيد فراوان است و بعضىها خيال مىكنند كه اين تكرار چرا در قرآن وجود دارد و حال اينكه آن لازم است" [29].
آنچه به اجمال اشاره شد تنها بخشى از ديدگاههاى امام راحل را در اين زمينه در بر مىگيرد . ترديدى نيست كه بررسى گسترده و همه جانبه اين موضوع نيازمند مجال بيشترى است
منابع:
1 . بينات، ش9، ص117 .
2 . صحيفه نور، 2/34 .
3 . همان، 8/9- 8 .
4 . همان، 2/33 .
5 . قرآن كتاب هدايت، ص9 .
6 . اين تعبير حضرت امام برگرفته از روايتى است كه بر طبق آن پيامبر (ص) فرمود: "القرآن مادبة الله فتعلموا من مادبته ما استطعتم" . ر . ك: بحارالانوار، 92/19; كنزالعمال، حديث 2356 .
7 . صحيفه نور، 14/251 .
8 . همان، 1/234 با تلخيص .
9 . همان، 1/234 با تلخيص .
10 . همان، 2/34 و 16/8 .
11 . قرآن كتاب هدايت، ص10 .
12 . تفسير سوره حمد، ص95 .
13 . آداب الصلوة، ص184 .
14 . آداب الصلوة، ص193 .
15 . همان، ص193 .
16 . همان، ص194 .
17 . همان، ص194 با تصرف اندك .
18 . صحيفه نور، 20/82 .
19 . همان، 17/252 .
20 . آداب الصلوة، ص188 .
21 . جلوههاى رحمانى، ص24 .
22 . آداب الصلوة، ص188 .
23 . همان، ص 187- 186 .
24 . همان، ص187 .
25 . صحيفه نور، 17/221 با تلخيص و تصرف .
26 . آداب الصلوة، ص187 .
27 . همان، ص188 .
29 . صحيفه نور، 9/153 با تلخيص و تصرف .
30 . همان، 13/199 با تصرف و تخليص .
http://www.seraj.ir
/ج
منبع:http://www.seraj.irكليد واژهها: قصص قرآن، هدف نزول قرآن، تكرار در قرآن، روش تفسير .
1 . مقدمه
يكى از نكات حائز اهميت در بيانات ايشان در زمينه قرآن، بحث پيرامون قصههاى قرآنى و عبرت آموزى و پندگيرى از داستانهاى فراوانى است كه در قرآن مطرح شده است . برخى معتقدند در قرآن 268 قصه آمده است [1] كه بسيار در خور تامل است . حضرت امام بدون آنكه فرصت پرداختن به بحث و بررسى پيرامون اين همه داستان را داشته باشند، به مجموع اين قصهها از زاويهاى ديگر نگريستند و هدف يا اهدافى را كه قرآن از طرح اين داستانها دنبال مىكرده است مورد توجه قرار دادند .
به اعتقاد ايشان، قرآن كتاب تاريخ و قصه نيست كه بخواهد سرگذشت اقوام پيشين و يا قصههاى جوامع گذشته را براى ما بازگو كند [2]. همان گونه كه كتاب طب، فلسفه، فقه و يا ساير علوم هم نيست . بلكه كتابى زنده و حركت آفرين و انسانساز [3].
پس اگر مشاهده مىكنيم كه در خلال آيات نورانى اين كتاب مقدس داستانهايى از هر جا نقل شده است، حتى برخى از آن داستانها تكرار شدهاند، بايد بدانيم كه هدف، چيز فراتر از قصه گويى صرف است [4]. اين جاست كه به اهميت نگاه امام به قرآن بيشتر پى مىبريم كه پيوسته سعى داشتند قرآن را در صحنه زندگى مسلمانان بياورند و نه تنها افكار و انديشهها، بلكه اعمال و رفتار مسلمانان را نيز قرآنى سازند .
به عبارت ديگر حضرت امام همواره مىكوشيدند آيات قرآن را "كاربردى" سازند و از ذهن گرايى افراطى درباره قرآن و طرح مسائلى كه هيچ ارتباط مستقيمى با زندگى جوامع اسلامى نداشته و يا تاثير سرنوشتسازى در دنياى اسلام باقى نمىگذاشته است، به شدت پرهيز داشتند [5].
2 . هدف قرآن از نگاه امام
به عقيده امام قرآن كريم سفرهاى است كه خداى تبارك و تعالى به وسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در بين بشر گسترده است تا تمام بشر [اعم از] عامى عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده كنند [6]. "اين كتاب" آمده است كه انسان را بسازد [7]. انسان بالقوه را انسان بالفعل كند [8]. "تمام دعوتهاى انبيا هم حسب اختلاف مراتب شان براى اين بوده است كه انسان بالقوه را انسان بالفعل كند و تمام علوم و عبادات و معارف الهى و احكام عبادى براى اين است كه انسان ناقص را انسان كامل كند" [9]. بر همين اساس، آنجا كه قرآن به نقل قصص مىپردازد و مثلا قصه حضرت موسى را بارها تكرار مىكند، هرگز هدف آن قصهگويى و داستان سرايى نيست . بلكه يگانه غايتى را كه از نقل اين گونه داستانها مورد نظر قرار داده است، انسان سازى و تكامل بخشى هست و بس [10]. اين نكته شايد اساسىترين و محورىترين مطلبى است كه حضرت امام درباره معارف و حقايق قرآن مطرح فرمودهاند .
علاوه بر اين، به اعتقاد ايشان، قرآن "در بر دارنده برترين معارف در معرفتخدا و اسما و صفات و افعال اوست كه هيچ حكيم و عارف و سالكى را برتر و بيشتر از آن نه سخنى بوده و نه تواند بود; بلكه دسترسى به حد نهايى معارف قرآن نيز ويژه «من خوطب به» و خاصان او به توسط تعليم اوست . بنابراين فهم كامل حقايق قرآن از دسترس همگان خارج و فوق طاقتبشر است . با اين همه اوصاف، قرآن در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان است و سفره گسترده الهى است كه همه مىتوانند از آن بهره گيرند .
ولى بايد دانستشرط بهرهورى هر چه تمامتر و كاملتر از قرآن بستگى تمام به پاكى درون و رفع موانع فهم و شاگردى عالمان حقيقى قرآن و ثقل كبير - اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم - دارد" [11]. همان كسانى كه به تعبير امام، از تعليم الهى بهرهمندند و در مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آموزش ديدهاند [12] و "مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحى، و اصول معارف و عوارف، و صاحبان مقام جمع و تفصيلاند" [13].
3 . شيوه تفسيرى امام
عبارت ايشان در اين زمينه چنين است: " بالجمله [چون] كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق، و دعوت به سعادت و كمال است; كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفانى - اخلاقى، و مبين جهات عرفانى و اخلاقى و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد . " [15]
ايشان در توجه و پايبندى به اين تفسير تا آنجا پيش مىروند كه هر تفسيرى غير از آن را خطا مىشمارد و از مقصود اصلى قرآن به دور مىدانند و مىفرمايند: مفسرى كه از اين جهت تفسير عرفانى - اخلاقى قرآن، غفلتيا صرف نظر كند، يا به آن اهميت ندهد، از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده است و اين خطايى است كه قرنها اين ملت را از استفاده از قرآن شريف محروم نموده و راه هدايت را به روى مردم مسدود كرده است [16].
همچنين ضمن تقدير از زحمات مفسران پيشين، اما نا كافى دانستن تفاسيرى غير از تفسيرهاى عرفانى و اخلاقى مىنويسند: " مقصود ما از اين بيان نه انتقاد در اطراف تفاسير است; چه كه هر يك از مفسرين زحمتهاى فراوان كشيده و رنجهاى بىپايان برده تا كتابى شريف فراهم آوردهاند «فلله درهم و على الله اجرهم» ; بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را، كه تنها كتاب سلوك الى الله و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيه است و بزرگترين وسيله رابط بين خالق و خلق، و عروة الوثقى و حبل المتين تمسك به عز ربوبيت است، بايد به روى مردم مفتوح نمود . علما و مفسرين تفاسير فارسى و عربى بنويسند و مقصود آنها بيان تعاليم و دستورات عرفانى و اخلاقى و بيان كيفيت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دارالغرور به دارالسرور و الخلود باشد" [17].
ظاهرا حضرت امام اگر چه به جامعيت قرآن در همه ابعاد مادى و معنوىاش قائل بودند و عقيده داشتند كه" قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مايحتاج بشر [در آن] است" [18] ; ولى با اين همه، بعد عرفانى - اخلاقى را در آن برجستهتر مىديدند و بر اين باور بودند كه اقامه عدل، برپائى حكومت، مسائل سياست و غيره كه در قرآن آمده، تماما مقدمه رسيدن به معنويت و اخلاق و عرفان است .
ايشان در يك جا فرمودند: "قرآن در عين حالى كه يك كتاب معنوى، عرفانى و آن طورى است كه به دست ماها، به خيال ماها، به جبرئيل امين هم نمىرسد; در عين حال يك كتابى است كه تهذيب اخلاق [هم] مىكند، استدلال هم مىكند، حكومت هم مىكند، وحدت را هم سفارش مىكند، قتال را هم سفارش مىكند . اين از خصوصيات كتاب آسمانى ماست كه هم باب معرفت را تا حدودى كه در حد انسان است، باز كرده است و هم باب ماديات را، و اتصال ماديات به معنويات را" [19].
در جايى ديگر در توضيح دليل تكرار قصه در قرآن آوردهاند: "در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار كند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد . " [20]
از اين عباراتى كه از ايشان نقل كرديم، به خوبى اهميت ابعاد عرفانى - اخلاقى قرآن را در نزد امام روشن مىسازد . ايشان حتى درباره ابعاد عرفانى قرآن تا آنجا پيش مىروند كه عرفان را بزرگترين معجزه قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مىدانند و مىفرمايند: مسائل عرفانى به آن نحو كه در قرآن كريم است در كتاب ديگر نيست و اين معجزه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم است . " [21]
شكى نيست كه با توجه به چنين باورى درباره قرآن است كه حضرت امام به تفسير عرفانى - اخلاقى قرآن گرايش دارند و تنها چنين تفسيرى را براى قرآن ممدوح و مجاز مىشمرند .
4 . امام و قصههاى قرآنى
شايد اين نكته براى مشتاقان امام و ارادتمندان آستان مقدس قرآن جالب توجه باشد كه حضرت امام تا بدانجا براى قصه و داستان تاثيرات تربيتى قائل بودند كه در نخستين سالهايى كه به نگارش و تاليف پرداختند، آرزو داشتند فرصتى پيش آيد تا درباره "قصص قرآن" كتاب مستقلى تاليف كنند .
عين عبارت ايشان چنين است: "در اين كتاب شريف قضايا به طورى شيرين اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند; بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار مىكند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد و بيان اين مطلب استقصاى كامل قصص قرآنيه را لازم دارد كه در اين مختصر نگنجد و در آرزوى اين ضعيف بى مايه ثبت است كه با توفيق الهى كتابى در خصوص "قصص قرآنيه" و حل رموز و كيفيت تعليم و تربيت آنها به قدر ميسور فراهم آورم" [22].
ايشان همچنين در بحث مفصلى كه در كتاب "آداب الصلوة" درباره قرآن ايراد فرمودهاند، در زمينه مطالب متنوع و موضوعات فراوانى كه در اين آخرين كتاب آسمانى آمده استبه تفصيل سخن گفته، از جمله چنين اظهار داشتهاند: "و ديگر از مطالب اين صحيفه الهيه، قصص انبيا و اوليا و حكماست، و كيفيت تربيتحق آنها را، و تربيت آنها خلق را; كه در اين قصص فوايد بى شمار و تعليمات بسيار است و در آن قصص به قدرى معارف الهيه و تعليمات ربوبيه مذكور و مرموز است كه عقل را متحير كند . . . بالجمله، ذكر قصص انبيا عليهم السلام و كيفيتسير و سلوك آنها و چگونگى تربيت آنها از بندگان خدا و حكم و مواعظ و مجادلات حسنه آنها، از بزرگترين ابواب معارف و حكم و بالاترين درهاى سعادت و تعاليم است كه حق تعالى، جل مجده به روى بندگان خود مفتوح فرموده و چنانكه ارباب معرفت و اصحاب سلوك و رياضت را از آنها حظى وافر و بهره كافى است، كسان ديگر را نيز نصيبى وافى و قسمتى بى پايان است" [23].
5 . تكرار قصهها
به اعتقاد امام "قصص قرآن، مثل قصه آدم و موسى و ابراهيم و ديگر انبيا عليهمالسلام كه مكرر ذكر شده، براى همين نكته است كه اين كتاب، كتاب قصه و تاريخ نيست; بلكه كتاب سير و سلوك الى الله و كتاب توحيد و معارف، و مواعظ و حكم است و در اين امور، مطلوب تكرار است تا در نفوس قاسيه تاثيرى كند و قلوب از آن موعظت گيرد .
به عبارت ديگر، كسى كه بخواهد تربيت و تعليم و انذار و تبشير كند، بايد مقصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتته، گاهى در ضمن قصه و حكايت، و گاهى در ضمن تاريخ و نقل، و گاهى به صراحت لهجه، و گاهى به كنايت و امثال و رموز تزريق كند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر يك بتوانند از آن استفاده كنند" [24].
ايشان همچنين در جايى ديگر در اين باره فرمودهاند: "قرآن كتاب تاريخ نيستبلكه كتاب اخلاق است . در كتاب اخلاق بايد تكرار باشد . كسانى كه مىخواهند اخلاق به مردم بياموزند بايد مكرر بگويند تا در آنان اثر بگذارد . با يكبار گفتن مؤثر نخواهد بود . يكى از نكات ارجمندى كه قرآن كريم دارد، مكررات است; البته اينها صرف مكررات نيست; بلكه سبك انسان سازى اين جورى است . هر صفحهاى كه گشوده مىشود، [در آن] دعوت به تقوا به چشم مىخورد . هر يك از قصهها مثل قصه موسىو . . . قصه ابراهيم چندين مرتبه ذكر مىشود كسانى كه قرآن را نمىشناسند، مىگويند خوب بود قرآن باب باب باشد; هر بابى به گفتارى اختصاص يابد . قرآن آمده است كه آدم بسازد آدم ساختن به يكبار گفتن ممكن نمىشود" [25].
سرانجام اينكه از نظر امام" چون اين كتاب شريف براى سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و اين نوع انسانى در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد . اى بسا نفوسى كه براى اخذ تعاليم با صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده آماده پذيرش نباشند و از آن متاثر نگردند . آنان را بايد به طور مناسب عقلشان دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد و بسا نفوسى كه با قصص و حكايات و تواريخ سر و كار ندارند و به لب مطالب و لباب مقاصد علاقهمندند . اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت . اى بسا قلوبى كه با تخويف و انذار تاثير مىپذيرند و قلوبى كه با وعده و تبشير تاثير مىگيرند . از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده و چنين كتابى را تكرار، حتم و لازم است . دعوت و موعظه بىتكرار و تفنن، از حد بلاغتخارج [است]، و آنچه متوقع از آن است كه [عبارت از] تاثير در نفوس باشد، بىتكرار از آن حاصل نشود" [26].
نكتهاى كه بايد در تتمه اين بحثبدان اشاره شود اين است كه اگر چه حضرت امام لزوم تكرار در تربيت و هدايت را اجتنابناپذير مىدانند; ولى با اين همه، عقيده ندارند كه در قرآن، تكرار به آن معنا كه يك مطلب بدون كمترين خصوصيتى عينا تكرار شود، وجود دارد; بلكه برعكس، بر اين نكته تاكيد دارند كه اساسا تكرارى نيست و نقل هر بار داستانى با توجه به خصوصيتى است كه دربار اول نبوده است .
ايشان در ادامه مطلب بالا در اين باره مىفرمايد: "مع الوصف، در اين كتاب شريف، قضايا به طورى شيرين اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند; بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار كند، خصوصيات و لواحقى در آن مذكور است كه در ديگران نيست; بلكه در هر دفعه يك نكته مهمه عرفانى يا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضيه را در اطراف آن چرخ مىدهد" [27].
از سويى ديگر حضرت امام به نقل قصهها در قرآن از آن زاويه نگريستهاند كه اين كتاب آسمانى، كتاب انسان سازى و تربيت است . آنچه در اين گونه كتب مطلوب است، صرف نقل داستان يا هر مطلب ديگرى نيست; بلكه اثرات تربيتى و هدايتى آن بيشتر مورد نظر است . از اين رو ممكن است داستانى دو يا چند بار تكرار شود .
اين گونه نيست كه چون نفس تكرار در مواعظ و حكم مطلوب و پسنديده است، هر جا بتوان از اين عامل استفاده كرد; بلكه بايد تكرار بجا باشد; چرا كه اگر از همين عامل مطلوب و خوشايند، به نحو درست و صحيح استفاده نشود، ممكن است نتيجه عكس دهد . قرآن كه كتاب شفاى انسانيت است و پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم كه طبيب روح و جان بشر است، به تعليم الهى، در استفاده از اين شيوه به عالىترين شكل ممكن بهره گرفته و به نيكوترين وجهى جامه عمل بدان پوشانده است .
حضرت امام اگر چه با صراحت در اين باره اظهار نظرى نكرده است; اما با دقت و توجه در مضامين مطالبى كه در اين زمينه بيان داشتهاند، به كنايه مىتوان به اين نكته، بس مهم و اساسى پى برد . مثلا در يك مورد اظهار داشتهاند: "در قرآن راجع به مسائل، تكرار بسيار است . البته در هر تكرارى مسائلى جديدى طرح شده است . قرآن براى انسان سازى و رشد مردم آمده است . آنچه براى رشد انسان لازم است نمىتوان يكبار بگويند و از آن بگذرند، بايد پيوسته تكرار كنند . مانند تلقين كه يكبار كافى نيستيا مثل اينكه بخواهيد بچهاى را تربيتبكنيد كه بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، در چند وضعيتبه او بگويند تا كه در قلب او نقش بندد" [28].
در مورد ديگرى فرمودند: "كتابهايى مثل قرآن كه براى انسان سازى آمده است و كتابهايى كه در اخلاق نوشته مىشود، و مقصود از آنها ساختن انسان جامعه است، به حسب اهميت، موضوعى در آنها تكرار شده است . تكرار در قرآن مجيد فراوان است و بعضىها خيال مىكنند كه اين تكرار چرا در قرآن وجود دارد و حال اينكه آن لازم است" [29].
آنچه به اجمال اشاره شد تنها بخشى از ديدگاههاى امام راحل را در اين زمينه در بر مىگيرد . ترديدى نيست كه بررسى گسترده و همه جانبه اين موضوع نيازمند مجال بيشترى است
منابع:
1 . بينات، ش9، ص117 .
2 . صحيفه نور، 2/34 .
3 . همان، 8/9- 8 .
4 . همان، 2/33 .
5 . قرآن كتاب هدايت، ص9 .
6 . اين تعبير حضرت امام برگرفته از روايتى است كه بر طبق آن پيامبر (ص) فرمود: "القرآن مادبة الله فتعلموا من مادبته ما استطعتم" . ر . ك: بحارالانوار، 92/19; كنزالعمال، حديث 2356 .
7 . صحيفه نور، 14/251 .
8 . همان، 1/234 با تلخيص .
9 . همان، 1/234 با تلخيص .
10 . همان، 2/34 و 16/8 .
11 . قرآن كتاب هدايت، ص10 .
12 . تفسير سوره حمد، ص95 .
13 . آداب الصلوة، ص184 .
14 . آداب الصلوة، ص193 .
15 . همان، ص193 .
16 . همان، ص194 .
17 . همان، ص194 با تصرف اندك .
18 . صحيفه نور، 20/82 .
19 . همان، 17/252 .
20 . آداب الصلوة، ص188 .
21 . جلوههاى رحمانى، ص24 .
22 . آداب الصلوة، ص188 .
23 . همان، ص 187- 186 .
24 . همان، ص187 .
25 . صحيفه نور، 17/221 با تلخيص و تصرف .
26 . آداب الصلوة، ص187 .
27 . همان، ص188 .
29 . صحيفه نور، 9/153 با تلخيص و تصرف .
30 . همان، 13/199 با تصرف و تخليص .
http://www.seraj.ir
/ج
این مقاله توسط کاربر محترمj133719ارسال شده است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}