تخت ديو و طبيعت
تخت ديو و طبيعت
تخت ديو و طبيعت
نويسنده :فاطمه يزدي
محكم و استوار در كنار هم ايستاده اند. يكي در گوش ديگري چيزي مي گويد ، يكي به جايي دور اشاره مي كند و يكي كلاه بر سرگذاشته و با غرور تو را نگاه مي كند ، همه با يك قد و بالا و از يك جنس همرنگ ، همه راست قامت ، با ابهت و البته ترسناك . حتي رودخانه پر جنب و جوش قزل اوزن هم در برابراين شگفتي حيران شده و سكوت كرده است . هيچ كس در برابر اين اشكال عجيب ، چاره جويي جز حيراني ندارد. آب و باد و باران ، از خاك و سنگ و آهك ستون هايي قطور و بلند با کلاهک هايي مقاوم و سخت خلق کرده اند تا توانايي هايشان را به رخ بکشند توانايي خلق مجسمه هايي عظيم ، شگفت و مستحكم وتا محلي ها آنها را «جن داغي» و «آدام داش» بنامند و زمين شناسان دودكش جن و تخت ديو . مرداني سرسخت هم در دل سنگ اين ستون ها ، قلعه اي ايمن براي خود ساخته اند تا كوه با شكل و شمايل عجيب و ترسناك و مردان ، با ابزار وآلات جنگي شان خيال خام تجاوز را از سر دشمنان بيرون كنند. اين پديده مخلوق طبيعت و اين قلعه ساخته بشر ، هنوز كاوش نشده ورازهايش هويدا نشده است. مردم منطقه هم هر روز آن را ديده اند واز راديو و جن و اژدهايش داستان ها گفته اندو هنوز هم مي گويند.
در كنار آب هاي طلايي قزل اوزن ، جايي ميان آسمان و زمين ، تختگاه دوي و دودكش جن برپا شده است . حجم هايي شگفت انگيز و كم نظير كه ساخت طبيعت هستندو به همت ساكنان اين منطقه ، بي نظير شده اند . اگر حدس هاي علي اصغر ميرفتاح ، تنها باستان شناسي كه قلعه را مورد بررسي قرار داده ، درست باشد و قدمت اين قلعه به سلجوقيان برسد ، معلوم مي شود كه نزديك به هزار سال پيش ، ساكنان خوش فكر و ثابت قدم اين خطه با تيشه و قلم در دست ، در دل پديده اي شگفت انگيز ، قلعه اي شگفت انگيزتر بنا كرده اند. قلعه اي با 64 اتاق ودو راه پله و چيزي شبيه استخر ، با چشم اندازي پر از آب و رنگ و برگ . قلعه اي بي همتا اما مهجور ، قلعه اي در همسايگي بهستان قديم و دريك كيلومتري روستاي بهستان جديد ، روستايي در 20 كيلومتري ماه نشان و تقريباً در حدود 120 كيلومتري زنجان .
نويسنده با ماه نشان سر دوراهي ، سراغ بهستان را كه مي گيريم ، مسيري را نشان مي دهند كه در انتهايش حجمي عظيم از ستون هاي خاكي و اشكال عجيب و غريب قد علم كرده اند. روستاي «سريك» و «تك آغاجي» را با تمام سرسبزي ها و هواي خوششان پشت سر مي گذاريم و شگفتي ها نزديك تر مي آيند. به روستاي بهستان كه مي رسيم همه مي دانند سراغ قلعه و جن و ديوار را خواهي گرفت . بهستاني هاي قديم در پناه دودكش جن و تخت ديوهاي اين سرزمين ، براي خود قلعه اي مستحكم برپا كرده اند در كنار رودخانه قزل اوزني كه هميشه آب دارد و مانعي طبيعي در برابر مهاجمان است ودر دل ديواره اي عجيب و ترسناك كه ترس در جان بينندگان مي اندازد ، قلعه اي نفوذناپذير در كنارشهرشان ساخته اند تا خود در آن سوي قلعه و در خانه هايشان ،سر آسوده بر بالين بگذارند. ستون هاي سنگي و قلعه ميانشان حداقل ده كيلومتري قبل از بهستان راه را نشان مي دهند.
در كنار آب هاي طلايي قزل اوزن ، جايي ميان آسمان و زمين ، تختگاه دوي و دودكش جن برپا شده است . حجم هايي شگفت انگيز و كم نظير كه ساخت طبيعت هستندو به همت ساكنان اين منطقه ، بي نظير شده اند . اگر حدس هاي علي اصغر ميرفتاح ، تنها باستان شناسي كه قلعه را مورد بررسي قرار داده ، درست باشد و قدمت اين قلعه به سلجوقيان برسد ، معلوم مي شود كه نزديك به هزار سال پيش ، ساكنان خوش فكر و ثابت قدم اين خطه با تيشه و قلم در دست ، در دل پديده اي شگفت انگيز ، قلعه اي شگفت انگيزتر بنا كرده اند. قلعه اي با 64 اتاق ودو راه پله و چيزي شبيه استخر ، با چشم اندازي پر از آب و رنگ و برگ . قلعه اي بي همتا اما مهجور ، قلعه اي در همسايگي بهستان قديم و دريك كيلومتري روستاي بهستان جديد ، روستايي در 20 كيلومتري ماه نشان و تقريباً در حدود 120 كيلومتري زنجان .
نويسنده با ماه نشان سر دوراهي ، سراغ بهستان را كه مي گيريم ، مسيري را نشان مي دهند كه در انتهايش حجمي عظيم از ستون هاي خاكي و اشكال عجيب و غريب قد علم كرده اند. روستاي «سريك» و «تك آغاجي» را با تمام سرسبزي ها و هواي خوششان پشت سر مي گذاريم و شگفتي ها نزديك تر مي آيند. به روستاي بهستان كه مي رسيم همه مي دانند سراغ قلعه و جن و ديوار را خواهي گرفت . بهستاني هاي قديم در پناه دودكش جن و تخت ديوهاي اين سرزمين ، براي خود قلعه اي مستحكم برپا كرده اند در كنار رودخانه قزل اوزني كه هميشه آب دارد و مانعي طبيعي در برابر مهاجمان است ودر دل ديواره اي عجيب و ترسناك كه ترس در جان بينندگان مي اندازد ، قلعه اي نفوذناپذير در كنارشهرشان ساخته اند تا خود در آن سوي قلعه و در خانه هايشان ،سر آسوده بر بالين بگذارند. ستون هاي سنگي و قلعه ميانشان حداقل ده كيلومتري قبل از بهستان راه را نشان مي دهند.
تو اكنون ره خانه ديوگير
يكي شهر ديد اندر آن دژ فراخ
جهان سر به سر فسانه ست و بس
نه ديو ونه شير و نه نراژدها
تو گفتي برآمد يكي تيره ابر
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}