راهنماشناسی (1)


 






 

علت نياز به راهنما
 

نکته: مردم در اين جهان ناچار از حفظ نظم و ترتيب هستند و حفظ اين دو بدون راهنما ناممکن است؛ زيرا هر انساني که روزي خود را بدون نظم و عدل بخورد، نمي داند که چگونه شکر روزي دهنده را به جا آورد و اين عيبي است بر روزي دهنده و چون خداوند بي عيب است بنده روزي خوار را ناآگاه و بي خبر نگذاشت و براي مردم پيامبراني فرستاد تا شيوه عدل و دانش روزي خوردن و شکر خداي کردن را به مردم بياموزند. (1)
نکته: بدان، که چون ايزد تعالي تقدير کرده بود که کردار و احوال آدمي بعضي سبب شقاوت بود و بعضي سبب سعادت، و آدمي سعادت و شقاوت خويش نتواند شناختن، پس به حکم فضل و رحمت خويش، پيغامبران را پيغام داد و به خلق فرستاد تا راه سعادت و شقاوت ايشان را آشکارا کنند تا هيچ کس را بر خداي تعالي حجت نماند. (2)

ضرورت ارسال راهنما
 

نکته: بدان، که آدمي استعداد آن را ندارد که بدون هدايت خدا به او برسد و به همه انسان ها نيز وحي و الهام نمي شود. پس به ناچار بايد واسطه اي از نوع آدميان باشد تا خداوندي وي را براي هدايت بندگانش بفرستد. خداوند به فضل و کرم خود چنين کسي را از گناه محفوظ مي دارد، او را از ذات و صفات و افعال خود آگاه مي کند و به دوستي خود بر مي گزيند و بر وي وحي و الهام فرو مي فرستند.
پرسش و پاسخ[پرسش]: اگر سرنوشت ما از پيش نوشته شده است، پس همه آنها در زندگي دنيايي ما اتفاق مي افتد و ما هيچ نقشي و اراده اي در آنها نداريم. پس ما در رنج و راحت، سعادت و شقاوت و خير و شر مجبوريم. حال که مجبوريم، سعي در کوشش و پرهيز واحتياط ما و دعوت انبيا وتربيت اوليا چه لزومي دارد؟
[پاسخ]: درست است که جمله پديده ها و اتفاقات عالم، با اراده و تقدير خداوند از ازل تعيين شده است، اما آنها احکام کلي است نه احکام جزئي. پس ما اختيار داريم و در بسياري از امور کوشش و سعي ما موثر است. اگر چنين نبود دعوت انبيا و تربيت اولياء و تعليم علما بيهوده بود و البته خدا کار بيهوده نمي کند. (4)

لزوم پيروي از راهنما:
 

تمثيل: اي دوست! آدمي که او را ارادت خداي پديد آمد، در مثال به مورچه ماند که به کعبه مي رود از خراسان. چه گويي؟ هرگز مورچه به خودي خود به کعبه تواند رفتن؟ هرگز، اگر هزار سال جان کند که هم هيچ نبود، اما اگر خود را بر پر کبوتري بندد، راه بر وي آسان شود. اما کار مورچه در آن است که خود را بر پر کبوتر بندد؛ و چون بربست، راه او به رسيدن راه کبوتر بسته بود. (5)
نکته: بدان و آگاه باش که خداي تعالي از بني آدم دو گروه را برگزيد و اين دو گروه را بر ديگران فضل نهاد: يکي پيغامبران و ديگر ملوک. اما پيغامبران را بفرستاد به بندگان خويش، تا ايشان را به خداي راه نمايند و اميران را برگزيد. تا ايشان را از يکديگر نگاه دارند. پس ببايد دانستن که کسي را که او اميري و فرّ ايزدي داد، دوست بايد داشتن؛ و اميران را مطيع بايد بودن، و با ملوک در جنگ نتوان شد، دشمن نبايد داشتن که خداي تعالي گفته است: «اطيعوالله و اطيعوا الرّسول و اولي الامر منکم» (6)
تفسير اين، چنين است: مطيع باشيد خداي را و پيغامبران را و اميران خويش را. و امير به حقيقت آن است که عدل کند در ميان بندگان فجور و فساد نکند که امير ستکار شوم بود، و بقا نبودش؛ زيرا که پيغامبر صلي الله عليه و آله گفت: «الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظّلم؛ حکومت با کفر مي ماند، اما با ظلم نمي ماند.» (7)

شئون رهبر
 

واسطه فيض
 

نکته: بدان، که نبي دو روي دارد، يکي روي به طرف خدا و يک روي به طرف بندگان خدا؛از آن جهت که از خدا فيض مي گيرد و به بندگان او مي رساند. آن روي که به طرف خداست و از او فيض قبول مي کند، ولايت نام دارد؛ چرا که ولايت بيانگر نزديکي است. اين روي که به طرف بندگان است و سخن خدا را به آنها مي رساند نبوت نام دارد؛ چراکه نبوت به معني آگاه کردن است. پس ولي به معني نزديک به معني آگاه کننده مي باشد. (8)

همراهي با مردم
 

نکته: اهل اين کوي با عام هم قدمند و با خاص همدمند، با زاهد هم سبق اند (9) و با عارف هم نظر، با علما در قال (10) و با عرفا در حال (11)، با مريد (12) در طلب و با مراد (13) در طرب. لاجرم هرکه با ايشان افتاد، در پيش افتاد و آنکه با ايشان در افتاد، همه آتش ها در جنب مهر اينان سرد است، همه نعمت ها در فوت دوستي اينان درد است، همه ديدني ها جز ديد اينهاگرد است. هرکه ساعتي خدمت اينان کرد آنچه به سالها به کوشش نيافت آن يافت، تابش اينان برو تافت، اگر اندک مايه اي داشت از خدمت و محبت اينان، گوي دولت ربود (14) از ميان جمله اقران (15)

آينه خدا
 

نيايش: الهي، اين چه فضل است که با دوستان کرده اي که هرکه ايشان راشناخت تو را يافت و هرکه تو را يافت ايشان را شناخت.
الهي، تو آييني و دوستان تو آيينه، آيين را در آينه بتوان ديد هر آينه (16).

مراتب راهبري
 

نکته: اگر خداي کسي را به وحي و معجزه مخصوص کند و به سوي خلق براي ابلاغ پيغام بفرستد، به مقام نبوت مي رسد و به وي نبي گفته مي شود و اگر با وجود وحي و معجزه خداوند به او کتاب عنايت کند به او رسول مي گويند. و اگر رسول، شريعت قبل از خود را منسوخ کند و شريعتي نو آورد، به مقام اوالعزم مي رسد و اگر با نسخ (17) شريعت قبل و آوردن شريعت ديگر، پيامبري بر وي ختم شود، خداوند او را به مقام ختم نبوت مي رساند و نام او خاتم مي گردد. (18)

پي نوشت ها :
 

- پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، ص12.
2- نصيحه الملوک، صص 12 و 13
3- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل) ص 113.
4- همان، صص 89 و 90
5- نامه هاي عين القضات همداني، ج 1، صص74-75
6- نساء: 59
7- نصيحه الملوک، ص 81 و 82
8- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل) ص 113-114.
9- سبق: سابقه، پيشينه
10- قال: گفتار، گفت و گو
11- حال: چگونگي احوال و اوضاع دروني
12- مريد: سالک، راه جو
13- مراد: رهبر
14- گوي چيزي ربودن: در چيزي بر ديگران پيشي گرفتن.
15- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج 1، صص 80 و 81
16- همان، ج2، ص 533.
17- نسخ کردن: باطل کردن.
18- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل)، ص41.
 

منبع:نشريه گنجينه، شماره 83