تابندگي کلام امام علي (ع) درشعر فردوسي (2 )
تابندگي کلام امام علي (ع) درشعر فردوسي (2 )
وصف دنيا و ناپايداري آن
سه روز اندرون گلشن زرنگار
بباشيم واز باده گيريم کار
که گيتي سپنج است وپردرد و رنج
به آن کس که با غم زيد در سپنج
(همان، ص189).
کس اندر جهان جاودان نماند
زگردون مرا خود بهانه نماند
بسي شير و ديو وپلنگ و نهنگ
تبه شد ز چنگم به هنگام جنگ
بسي باره ي دژ که ديدم پست
نياورد کس دست من زير دست
درمرگ آن کس بکوبد که پاي
به اسب اندر آرد بجنبد زجاي
اگر سال گردد فزون از هزار
همين است راه و همين است کار
نگه کن به جمشيد شاه بلند
همان نيز تهمورث ديوبند
به گيتي چو ايشان نبد شهريار
سرانجام رفتند زي روزگاري
چو گيتي بريشان نماند وبگشت
مرا نيز برره ببايد گذشت
اگر جنگ سازد تو سستي مکن
چنان رو که او راند از بس سخن
همه مرگ را رائيم پير و جوان
به گيتي نماند کسي جاودان
(همان،ص 80)
چنين است کردار چرخ بلند
به دستي کلاه وبه ديگر کمند
چون شادان نشيند کسي با کلاه
زخم کمندش ربايد زگاه
چرا مهر باشد همي بر جهان؟
ببايد خراميد با همرهان
چو انديشه ي روزگردد دراز
همي گشت بايد سوي خاک باز
اگر هست ازين، چرخ را آگهي
همانا که گشته ست مغزش تهي
(همان، ص 92)
جهان را بسي هست از آن سان به ياد
بسي داغ بر جان هر کس نهاد
که را در جهان هست هوش وخرد
کجا او فريب زمانه خورد؟
(همان، ج1، ص95)
واينک بازگرديم به نهج البلاغه و اين مفاهيم ومضامين را در آن پي گيريم.
انظروا الي الدنيا نظر الزاهدين فيها الصادفقين عنها فانها والله عما قليل تزيل الثاوي الساکن و تفجمع المترف الامن لا يرجع ما تولي منها فادبر ولا يذري ما هو ات منها فينظر...(بنگريد بدين جهان! نگريستن پارسايان روي گردان از آن، که به خدا سوگند، آن که درآن مانده وجاي گرفته ديري نپايد، و آن که به ناز پرورده وايمن به سر برده به درد آيد. آنچه از آن رفت وپشت کرد، بازگشتني نيست، وآنچه آينده است، نتوان دانست چيست تا در انتظار آن زيست...؛ شهيدي ، همان، خطبه 103، ص94).
دار بالبلاء محفوفه وبالغدر معروفه لا تدوم احوالها ولا تسلم نزالها احوال مختلفه وتارات متصرفه العيش فيها مذموم و الامان منها معدوم وانما اهلها فيها اغراض مستهدفه ترميهم بسهامها و تفنيهم بحمامها واعلموا عباد الله انکم و ما انتم فيه من هذه الدنيا علي سبيل من قد مضي قبلکم ممن کان اطول منکم اعمارا واعمر ديارا وابعد آثارا اصبحت اصواتهم هامده ورياحهم راکده واجسادهم باليه و ديارهم خاليه... (دنيا خانه اي است فرا گرفته ي بلا، شناخته به بيوفايي ودغا. نه به يک حال پايدار است، ونه مردم آن از سلامت برخوردار... بندگان خدا! بدانيد که شما وآنچه در آنيد، به راه آنان که پيش از .... شما بودند روانيد که زندگاني شان از شما درازتر بود، و خانه هاشان بسازتر ويادگارهاشان ديربازتر. کنون آواهاشان نهفته شد، باهاشان فرو خفته. تن هاشان فرسوده گرديد، خانه هاشان تهي، و نشانه هاشان ناپديد...؛ شهيدي، همان، خطبه 226، ص 260).
پرهيز از ستمگري
هرگاه به خوني تشنه گشتي و خنجر آبگون به خون آلودي، زمانه به خون تو تشنه شود:
هر آنگه که تو تشنه گشتي به خون
بيالودي اين خنجر آبگون
زمانه به خون تو تشنه شود
براندام تو موي دشنه شود
(فردوسي ، همان، ج2، ص85)
ستم نامه ي عز شاهان بود
چو درد دل بي گناهان بود
کجا آفريدون و ضحاک و جم؟
جهان عرب ، خسروان عجم؟
کجا آن بزرگان ساسانيان؟
زبهراميان تا به سامانيان؟
نکوهيده تر شاه ضحاک بود
که بيدادگر بود وناپاک بود
فريدون فرخ ستايش ببرد
بمرد او وجاويد نامش نمرد
(همان ، ج 5، ص135).
سرتاجداران نبرد کسي
که با تاج برتخت ماند بسي
مکن بي گنه بر تن من ستم
که گيتي سپنج است پر از باد ودم
يکي را به چاه افکند بي گناه
يکي با گنه برنشاند به گاه
سرانجام هر دو به خاک اندرند
به تاريک دام گناه اندرند
(همانجا)
حال به نهج البلاغه برگرديم وريشه ي انديشه ي فردوسي را در کلام امام باز يابيم: دستم ستمگري بسي نکوهيده وگونه هاي آن نيز درجه بندي شده است.
حضرت امير (ع) مي فرمايد:
الا وان الظلم ثلاثه فظلم لا يغفر وظلم لا يترک وظلم مغفور لا يطلب فاما الظلم الذي لا يغفر فالشرک بالله قال الله سبحانه (ان الله لا يغفر ان يشرک به) واما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات واما الظلم الذي لا يترک فظلم العباده بعضهم بعضا القصاص هناک شديد ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسيادط ..( بدانيد که ستم بر سه گونه است: آن که آمرزيدني نيست ، وآن که واگذاشتني نيست، وآن که بخشوده است، وبازخواست کردني نيست. اما آن که آمرزيدني نيست، همتا انگاشتن براي خداست - که بزرگترين ظلمهاست وخدا در قرآن فرمود: « همانا خدا شرک آوران را نخواهد بخشود.» اما ستمي که بربنده ببخشايند، ستم اوست برخود به برخي کارهاي ناخوشايند. اما آن که واگذاشتني نيست، ستم کردن بندگان است بر يکديگر که آن را قصاصي است هر چه دشوارتر. وآن قصاص زخمي نبودن ازکارد- که به تن فرو برند - ويا تازيانه که بر بدن فرود آورند؛ شهيدي، همان، خطبه 176 ، ص 185).
سفارش به احسان و دادگري
به سه چيز هر کار نيکو شود
همان تخت شاهي بي آهو شود
به گنج و به رنج و به مردان مرد
جز اين نيست آيين ننگ ونبرد
چهارم به يزدان ستايش کنيم
شب و روز پيشش نيايش کنيم
که اوس ست فرياد رس بنده را
هم او باز دارد گزاينده را
به درويش بخشيم بسيار چيز
اگر چند چيز ارجمند است نيز
(فردوسي ، همان، ج4، ص117)
وزين آگهي شد سوي نيمروز
به فيروزي گيو گيتي فروز
ببخشيد رستم به درويش زر
که نامد گزندي بر آن شير نر
(همان ، ج2، ص265)
درعبارت زير (حکمت 264 نهج البلاغه) امير مؤمنان علي بن ابي طالب مي فرمايد:
احسنوا في عقب غير کم تحفظوا في عقبکم .( به بازماندگان ديگران نيکي کنيد
تا بر بازماندگان شما رحمت آرند؛ شهيدي همان، حکمت 264، ص410)
حضرت در آغاز خطبه همام، مردي پارسا که از آن حضرت درخواست کرده بود سيماي پرهيزگاران را تصوير کند تا وي بهتر آنان را بشناسد چنين مي فرمايد:
يا همام اتق الله و احسن ف «ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون
(اي همام از خدا بترس! ونيکوکار باش که »همانا خدا با کساني است که پرهيزگارند وآنان که نيکو کردارند»؛ شهيدي همان، خطبه 193، ص 224).
اين پاسخ - که يکي از نمونه هاي ايجاز و مشتمل برمعاني بسيار است - همام را قانع نمي کند ودرخواست مي کند امام اين اجمال و ايجاز را به تفصيل کافي بيان دارد. حضرت صفات پرهيزگاران را که در تقوي و احسان اجمال شده بود، در کل خطبه بيان مي کند.
پينوشتها:
1- استاد دانشگاه تهران.
منبع:نشريه النهج شماره 27و 28
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}