يادگار امام ونظام اسلامي (3)


 





 

درآمد
 

نقش موثر «يادگار امام» در عبور دادن انقلاب و نظام از گردنه هاي خطر در مقاطع قبل و بعد از انقلاب، از ابعاد و جنبه هاي گوناگوني، قابل تعمق و بررسي است و لذا با تامل بر خاطرات كساني كه از نزديك شاهد اين تلاش و تكاپوي بي بديل بوده اند، مي توان به گوشه هائي از اين مجاهدتها پي برد. در اين گفت و شنود، پاره اي از اين حقايق را از منظر آيت الله سيد محمد بجنوردي به نظاره مي نشينيم، باشد كه جانفشانيهاي مرحوم سيد احمد خميني را اندكي شناسانده و ارج نهاده باشيم.

ارتباطات اوليه و نحوه آشنايي شما با مرحوم حاج سيد احمد آقا چگونه بود؟
 

نحوه ارتباط من با يادگار گرانقدر حضرت امام راحل، برادر بزرگوارم،حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج احمد آقا رضوان الله تعالي عليه از اوايل ازدواجشان بود كه در يك مسافرتي به نجف مشرف شدند. آن وقت من شاگرد حضرت امام بودم و جزو رفقاي حضرت آيت الله آقاي حاج آقا مصطفي رضوان الله تعالي عليه. از آن راه من با ايشان آشنا شدم و تا حدودي رفت و آمد داشتيم. اما در همان جلسات اول، نبوغي را در او ديدم و فطانتي را در ايشان مشاهده كردم، چه در مسائل سياسي، چه در مسائل علمي. مدتي نگذشت كه ايشان عازم قم شدند و تحصيلاتشان را در حوزه علميه قم ادامه دادند. تاريخ زندگي حاج احمد آقا در قم، چه در مبارزات سياسيش، چه در بعد رابط بودن بين امام و شخصيتهاي علمي حوزه و شخصيتهاي مبارز و بين خانواد هاي زنداني ها،به عقيده من نقش خيلي مهمي بود و آن طور كه شايد و بايد بيان نشده، زيرا مسائلي پنهان و در عين حال بسيار حساس بوده اند.
يگانه رابطي كه محرم ترين كس به امام راحل بود، برادر بزرگوار ما حاج احمد آقا بود و امام راحل پيغامهاي خصوصي را به ايشان مي دادند تا او به شخصيتهاي علمي حوزه و شخصيتهاي مبارز و غيره منتقل كند. رسيدگي به خانواده هاي زندانيان را با دقت زياد انجام مي داد. همچنين براي اعلاميه ها و سخنرانيهايي كه امام راحل در نجف داشتند، باز ايشان رابط بود. در مسافرتي كه با حضرت آيت الله حاج آقا مصطفي خميني رحمه الله عليه به سوريه رفتيم و از آنجا مي خواستيم به عمره برويم، در سوريه حاج احمد آقا را ديديم. ايشان با خانم و فرزندشان آمده و مهمان آقاي موسي صدر بودند. متفقاً مشرف شديم و به مدينه رفتيم. آنجا بعد از زيارت قبر پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اطهار(ع) و فاطمه زهرا سلام الله عليهم اجمعين، از مسجد شجره محرم شديم و به طرف خانه خدا آمديم. بيست روزي در مكه و مدينه بوديم. بعد به لبنان آمديم و مدتي در آنجا بوديم و با عده اي از شخصيتهاي سياسي مبارز ملاقاتها و جلساتي داشتيم. بعد به سوريه آمديم،اما مرحوم حاج آقا مصطفي چند روزي زودتر از ما به عراق و نجف رفت. مابعد از چند روز با فاصله يك روز با حاج احمد آقا به طرف نجف رفتيم و حاج احمد آقا ديگر در نجف ماند و در حوزه نجف مشغول درس شد. او در درس امام راحل و همچنين در درس مرحوم حاج آقا مصطفي كه اصول مي گفت، حاضر مي شد. پيش يكي از اساتيد آنجا هم اسفار مي خواند و خوب هم كار مي كرد و استعداد فوق العاده اي در بحثهايي كه مي كرد از خود نشان مي داد.

نقش ايشان را در جريانات انقلاب چگونه ارزيابي مي كنيد.
 

پس از آنكه مرحوم حاج آقا مصطفي به شهادت رسيدند، براي مرحوم حاج احمد آقا يك صفحه جديدي باز شد، چون بعد از شهادت حاج آقا مصطفي، كليه مسائل زير نظر ايشان بود و بنده تا در نجف بودم، اين را مي ديدم، آن مقداري كه من در پاريس بودم و مي ديدم و بعد از انقلاب هم تا دم آخر، آن پيغامي كه امام مي گفتند، به طرف مي رساند، ولو اينكه به ضرر دوست خودش باشد. من اين را مي ديدم كه در باطن نمي خواست اين پيام به آن شخص داده شود، ولي چون امام پيام داده بودند، اين امانت را بدون دخل و تصرف حفظ مي كرد. رفاقت بازي در كار او نبود. يك وقت مي گفت، «من مرتب دارم براي خودم دشمن درست مي كنم، چون اين عده خيال مي كند كه من سبب شدم امام اين نامه رانوشته، اين پيام را داده.» در حالي كه من هم از روحيه امام خبر داشتم. امام بالاتر از اين حرفها بود كه كسي بتواند در اراده اش تصرف كند يا بيايد القاء بكند و امام بر اثر القاء و تصرف او پيامي بدهد يا نامه اي بدهد. اين جريان بود تا اينكه مسئله هجرت امام مطرح شد، چون روابط بين صدام و شاه نزديك شد. همه اين را مي دانند و ديگر من مسائل را توضيح نمي دهم كه آنها از صدام خواستند كه جلوي فعاليتهاي امام را بگيرد. دولت عراق هم پيغام داد كه اينجا ديگر نبايد سخنراني بكنيد و اعلاميه بدهيد. امام در جواب فرمودند، «اگر من اينجا باشم و اطلاعيه نمي دهم، سخنراني هم مي كنم، نوار هم پر مي كنم مي فرستم ايران، اينجا محدود نمي توانم باشم.» آنها بيت امام را محاصره كردند كه همه ملت مي دانند. ايشان حدود يك هفته در منزل بودند، نمي توانستند به حرم مشرف بشوند تا در نهايت تصميم گرفتند كه به كويت بروند.جريان را همه مي دانند كه دولت كويت با مذاكراتي كه با شاه داشت، مانع از ورود امام شد. امام برگشتند و دوباره آمدند بغداد وشب در كاظمين خوابيدند و فرداي آن روز به طرف پاريس رفتند و خود اين هم، يك مبدأ شروع انقلابي است و صفحه نويني در انقلاب باز شد. در رويدادهائي كه در پاريس پيش آمدند تا آمدن امام به ايران. ما باز مي بينيم حاج احمد آقا در اين مسائل نقش اساسي دارد. در پاريس هم كه حساس ترين ايام بود. پيامها و اطلاعيه ها و آن افرادي كه از ايران مي آمدند و مي خواستند ملاقات بكنند، خيلي حساس بود. حاج احمد آقا نقش خيلي مهمي در اين مسئله داشت. مسئله حفظ جان امام خيلي مسئله مهمي بود.
يك شب به من گفت، «در نوفل لوشاتو، اتاقي كه امام در آن مي خوابند در چشم انداز خانه اي است كه از آن دور اينها مي توانند نشانه بگيرند،تير بزنند يا با يك سلاحي چيزي... چه كار بايد بكنيم؟ اتاق امام را كجا قرار بدهيم؟» يعني در عين اينكه مسائل مبارزاتي و انقلابي و شخصيتهاي مختلف و مشربهاي مختلف، زبانهاي مختلف، مليتهاي مختلف، اينها را بايد جمع و جور بكند، در عين حال مواظب غذاي امام بود كه يكدفعه مسئله اي پيش نيايد. در ملاقاتهايي كه مي آيند چون خبر دادند كه اينها ممكن است در وقت بوسيدن دست، گردي چيزي بريزند در دست امام، اين جذب مي شود و مسائلي درست مي كند، مسئله حساس بود اين مسئله را هم مد نظر داشت. لذا معتقدم كه بايد درباره نقش مهمي كه حاج احمد آقا در حفظ جان امام داشت، بيشتر بحث شود.
در ملاقاتهايي كه افراد با امام داشتند و همچنين مسئله تصميم گيريهاي امام، خيلي مسئله مهمي بود و به نظر من يكي از حساس ترين ادوار تاريخ انقلاب محسوب مي شود. بعد كه امام به ايران آمدند، من در پاريس بودم و به طرف نجف حركت كردم تا خانواده ام را بردارم و به ايران بيايم. انقلاب كه پيروز شد، با اولين هواپيما آمديم. حالا جريانات در تهران شروع مي شود. جريان شوراي انقلاب مطرح مي شود، جريان دولت موقت مطرح مي شود، جريان نهضت آزادي و...در انتخاب اولين رئيس جمهور كه بنا بود بعضي از افراد كانديدا بشوند، روي بعضي از مسائل و مصالح، كانديدا نشدند و بني صدر راه پيدا كرد و او هم خودش يك بحث تاريخي دارد. اصلا مسئله روي كار آمدن بني صدر چه مشكلاتي درست كرد و به چه شكل بايد با آن برخورد مي شد كه واقعا خود آن مسئله، مسئله حساسي بود و حاج احمد آقا نقش مهمي در اينجا ايفا كرد. بني صدر هم كه يكي از مشكلات بود. سپس در مسائل جنگ و عوارض جنگ نقش خيلي مهمي دارد. من شاهد بودم خودش شخصا با فرماندهان در حال تماس بود، اوضاع جبهه ها را شخصا پيگيري مي كرد و به امام گزارش مي داد. يعني به اين اكتفا نمي كرد كه آنها گزارش كتبي بدهند، خودش وارد عمل مي شد. مي خواست اخبار دست اول و دقيق و درست را، بدون كم و زياد به امام منتقل بكند. مسئله قطعنامه و قبول آن، خودش خيلي مسئله است كه متأسفانه هنوز گفته نشده كه حاج احمد آقا چه نقش مهمي در اين مسائل داشت. در تمام جلساتي كه سران سه قوه هر هفته داشتند، حاج احمد آقا هم شركت مي كرد. تمام نظرات امام را منتقل مي كرد و محتواي جلسات را به امام (ره) منتقل مي كرد. مسئله جلسات سوه قوه وتصميم گيري هايي كه مي شدند ؛خيلي مهم بودند. بعد از رحلت امام بسيار درست عمل كرد، از رهبري بسيار دفاع كرد. سخنراني نكرد، الا اينكه تأييد رهبري را بكند و مردم را گرد رهبري نگه دارد و هميشه نسبت به دولت در مقام تقويت و پشتيباني بود. در عين حال نظراتش را هم مي گفت. اگر نظراتي داشت بيان مي كرد، اما هميشه، روش ايشان روش امام بود، در عين اينكه اگر جاي انتقاد بود، بيان مي كرد، لكن هميشه در مقام تقويت نظام و دولت رهبري بود. روابطش با روحانيت، چه جامعه مدرسين، چه روحانيت مبارز و چه روحانيون مبارز كه مسائل خيلي مهمي است، يكسان بود و نقش مهمي در اين مسائل داشت.

نظرتان درباره مقام علمي مرحوم حاج احمد آقا چيست ؟
 

در بعد علمي، حاج احمد آقا مظلوم است. الان در ذهن ملت ايران اين نيست كه ايشان آدم باسوادي بوده يا آدم فاضلي و با كمالي بوده، ايشان فقه را خوب مي دانست، اصول را مسلط بود. در فلسفه خيلي كار كرده بود. در ادبيات و شعر وارد بود. مجموعه بود، اما چون اهل تظاهر و خودنمايي نبود، فضائلش پنهان مانده بودند.
حاج احمد آقا مسلما يك مجتهد متجزي بود. در اجتهاد او شكي ندارم. اظهار نظر مي كرد. در مباحث فقهي كه در جلسه هاي خصوصي داشتيم، بحث مي كرد، خيلي خوب صحبت مي كرد و بعضي از روحانيون كه سوابقش را در بعد علمي نديده بودند. تعجب مي كردند و به من مي گفتند، «عجب ! ما نمي دانستيم ايشان اين طور وارد است.» مي گفتم، «ايشان اهل نمايش و تظاهر نيست » با اين دلايل بايد عرض بكنم كه ايشان به عنوان يك فقيه مجتهد متجزي، با مسائل برخورد مي كرد. خودش صاحبنظر بود، اما در كنار امام، به حق، خود را كنار نهاده بود. يعني هر چه ايشان مي گفتند، همان مي كرد. هيچ وقت نظرات خودش را در مسائل انقلاب و مسائل سياسي اعمال نمي كرد، مگر امام با او مشورت مي كردند كه آن بحث ديگري بود، اما در رساندن پيام، حرفهاي امام را عينا روي كاغذ مي نوشت و منتقل مي كرد. مثلا امام به شوراي عالي قضايي و قوه قضاييه پيغام مي دادند كه اين كار را بكنيد و احمدآقا پيام را مي رساند و همه، صد در صد قبولش داشتند. وقتي او يك پيامي را چه شفاهي و چه كتبي مي آورد، در اين مسئله كسي شك نمي كرد كه حتي يك كلمه پس و پيش نشده است. تقواي ايشان را همه قبول داشتند.من شاهد اين مسئله بودم، هيچكس خدشه نمي كرد و اين خيلي مسئله مهمي است. ما نبايد اين را كوچك بگيريم. يك شخصي كه خودش صاحب رأي است، در هر جا براي خودش حرف و نظر دارد، وليكن در مقام اينكه مي خواهد مسائل امام را منتقل بكند، هيچگاه نظر خود را بيان نمي كند. كسي كه رأي ندارد و مقلد است، در اين مسائل راحت است. آن كسي كه رأي دارد، خيلي سخت است که يک راي را قبول نداشته باشداما در مقام رساندن اين رأي، هيچ اظهار نظر شخصي نكند و عين مطالب را منتقل بكند به طوري كه مخاطب خيال كند رأي خودش هم همين است. طوري نظرات و پيامها و دستورات امام را بيان مي كرد كه مخاطبش خيال مي كرد كه خودش هم صددرصد نظرش همين است. اين به نظر من خيلي مسئله مهمي است.
امام موجود فوق العاده اي بودند، يعني يك آدم عادي نبودند، غير از مسئله ارتباط با خدا كه «المؤمن ينظر بنورالله» خداوند به بندگان صالح خودش حقايق را نمايش مي دهد، امام اين طوري بودند‌، لكن غير از اين هوش و استعداد عجيبي داشتند كه اصلا فريب نمي خورند.
ايشان يك دفعه فرمودند، «طرف كه صحبت مي كند، مي فهمم دارد دروغ مي گويد يا راست مي گويد، اما طوري به حرفهاي او گوش مي دهم كه نمي فهمد و خيال مي كند كه دارد سر من كلاه مي گذارد. من نمي خواهم او را ناراحت و اذيت بشود، اما خوب من حواسم جمع است.»
ايشان يك وقت مي گفتند، «تو اين طور خيال نكن كه هر كس مي آيد پيش من صحبت مي كند، حالا ديگر تمام شد. نه، اينجا همين شكلي مي آيند، مي گويند، لكن من وقتي دهن را باز مي كنند و صحبت مي كنند، مي فهمم دارند دروغ مي گويند يا راست مي گويند.» امام يك موجود اين طوري بودند. در عين حال من قبول دارم يك سري مسائل امنيتي، يك سري مسائل تخصصي كه ممكن است بگوييم كه امام از اينها اطلاع نداشتند، اما مي بينيم حاج احمد آقا در اينها كارشناس بود. يعني با اينكه خودش كار نكرده بود، اما وقتي كه با متخصصش مي نشست و مسائل را مطرح مي كرد، آنها مي گفتند مثل يك آدم كارشناس است. خوب اين فرزند همان بشر بود. ديگر فرق نمي كند. شما البته حاج آقا مصطفي را نديده ايد. او هم يك آقاي خميني كوچك بود. اصلا اين دو تا پسر فوق العاده بودند. اينها به حق فرزندان آن بزرگوار بودند. اين طور افراد كم پيدا مي شوند كه اين قدر چيز فهم و ملتفت باشند. يك وقت مي بينيد كه كسي استعدادش قوي است، حافظه اش خوب است، يعني در مسائل علمي، اما در عرفيات و مسائل خارجي قوي نيست. داريم افراد اين طوري، اما اگر كسي پيدا بشود كه هم در مسائل علمي، هم در حافظه،هم در مسائل عرفي، حواسش خيلي جمع باشد كه نتوانند سرش كلاه بگذارند، اين خيلي كم است، يعني ما در طول تاريخ به ندرت مي بينيم افرادي را كه اين چنين باشند. ما تاريخ بزرگان را كه مطالعه مي كنيم، فلاسفه،فقهاي بزرگ‌، شخصيتهاي علمي، عرفياتشان ضعيف است، چون در تمام هوششان را متمركز بر مسائل علمي مي كنند، يا در برخورد با مسائل عرفيشان مي بينيم كه ممكن است سرشان كلاه برود. اما اينكه يكي پيدا بشود كه هم در مسائل علمي فوق العاده باشد، هم در عرفيات و در مسائل خارجي هم قوي باشد، عرض كردم كه جزو نوادر است و اين مسائل را ما در امام كاملا مي بينيم و در دو فرزندشان كه من با هر دو بزرگوار رحمه الله عليهما بودم و اين را كاملا مي ديدم. به حق، اينها فرزندان ايشان هستند. آنها هم همين سنخ بودند، به همين جهت، اين انقلاب ما مؤيد است از طرف خداوند تبارك و تعالي وبا اينكه با خطرات مواجه شد،خداوند،آن را از خطرات نجات داد. اما اين نجات و مصونيت، مقدار زيادش مرهون هوشياري و دقت نظر و فطانت امام راحل بود كه شياطين نتوانستند در انقلاب ما رخنه و نفوذي داشته باشند. بعد از امام، حاج احمد آقا يك استوانه ديگر بود. اين دو تن سبب شدند كه هيچ آدم نابابي نتواند در انقلاب رخنه كند. ممكن است كه يك نابابي در تشكيلات وارد مي شد، اما آنها مي شناختند و مي دانستند اين ناباب است.

در دوراني كه شهيد مظلوم آيت الله بهشتي با ليبرالها درگير بودند، مسائل و مباحث زيادي مطرح مي شدند، با توجه به ارتباط نزديك شما با آن شهيد بزرگوار و اطلاع از جزئيات مسائل و ارتباطي كه با دفتر حضرت امام از طريق مرحوم حاج احمد آقا داشتيد و با توجه به پيامهايي كه از خود حضرت امام مي رسيد، تحليل خود را از عملكرد حاج احمد آقا بيان كنيد.
 

يكي از مسائل مهم و از مواقع حساس تاريخ انقلاب، برخوردي بود كه اين دسته از ليبرالها، اعم از بني صدر و ديگران با شهيد بهشتي و با رهبر انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي و جناب آقاي هاشمي، اين بزرگواراني كه در خط اين طرف بودند، داشتند كه من مي گويم همان خط امام. حاج احمد آقا در اين مرحله نقش بارزي داشت، چون تا وقتي كه براي تمام ملت روشن شد، نمي دانستند كه واقعيت امر چيست. اينها دستگاه تبليغاتشان قوي بود و براي امثال شهيد بهشتي و ديگران در ميان مردم تهمتهايي را درست كرده بودند و يك عده اي از مردم، خوشبين نبودند تا وقتي كه آقاي بهشتي شهيد شد و معلوم شد كه اينها با منافقين ارتباط دارند و با هم هستند و بني صدر از انفجار حزب جمهوري اسلامي اطلاع داشته و در جريان بوده و همچنين انفجار دفتر نخست وزيري و براي مردم كاملا روشن شد كه اينها يك افرادي هستند كه با اصل انقلاب خوب نيستند. در همين جا من مي ديدم كه باز حاج احمد آقا فداكاري مي كرد و براي يك عده اي از افراد شبهه بود كه ايشان با بني صدر يا با قطب زاده رفيق است. اصلا او نمي توانست با بني صدر و قطب زاده رفيق باشد. دو خط صددرصد مباين هم بودند. اينها با هم اختلاف داشتند. او فقط براي اينكه اينها را نگه دارد كه به عصيان علني نكشند و ضربه به انقلاب نزنند، با آنها مدارا مي كرد تا اينكه براي مردم خوب معرفي بشوند. و الحمدلله همين طور هم شد.

در جريان جنگ تحميلي هما نطور كه فرموديد ايشان نقش والايي داشتند. در ارتباط با فرماندهي كل قوا و مسئولين جنگ اگر خاطراتي داريد، ذكر كنيد.
 

ايشان هميشه با جبهه در تماس بود و با تمام فرماندهان و نه فقط با فرماندهان كل، تماس مي گرفت. نيروهاي سپاه در همه جا بودند و او اخبار جبهه را از آنها مي گرفت و لذا در جريان اوضاع جبهه بود و آن جريانات را به امام گزارش مي داد. او اكتفا نمي كرد كه مثلا فرمانده كل يك گزارش كتبي بدهد، چون احتمال مي داد آن طور كه بايد گزارش ندهند و اين خيلي وقت مي گيرد و كار بسيار مشكلي است كه آدم از نقاط مختلف جبهه، چه در جبهه جنوب و چه در جبهه غرب، از تمام جزئيات، افراد مختلف و سليقه هاي مختلف، چه ارتشي، چه سپاهي مطلع شود. در همه جا افراد ونيروهايي بودند كه مورد اطمينان ايشان بودند و از آنها اطلاعات مي گرفت و به امام گزارش مي داد. يعني با اين حساب امام هميشه به واسطه حاج احمد آقا در جبهه حضور كامل داشت.

بعد از ارتحال امام ايشان در تثبيت رهبري نقش والايي داشتند. تحليل خود را از رويكرد ايشان بيان كنيد.
 

در رهبريت حضرت آيت الله خامنه اي ايشان نقش اساسي داشت. اين مسئله اي است كه هيچ كس نمي تواند منكر بشود. بعد از فوت امام همه خيال مي كردند كه قدرتها شروع به اختلاف مي كنند، مشربها مختلف بودند، اما ايشان چند موضوع را از امام نقل كرد كه اين خودش مؤيد اين مسئله شد. از جمله اين كه حضرت آيت الله خامنه اي مسافرتي به كره كرده بودند و با رئيس جمهوريشان در يك ماشين روباز مي آمدند. مردم همه به استقبال آمده بودند. ملت همه ديدند. حاج احمد آقا مي گفت، «به امام گفتم كه واقعا آقاي خامنه اي زيبنده رياست جمهوري است.» امام فرمودند، «نه، براي رهبري هم زيبنده است.»
اين مسئله را ايشان نقل كردند و اين خودش خيلي مسئله بود براي خبرگان و ديگران. اين مسائل را كاملا از امام نقل مي کرد و از همه مهم تر مسئله سخنرانيهايي بود كه مي كرد. همان روز اول، شما اگر ملاحظه بكنيد، مي بينيد كه در سخنراني، متواضعانه رهبريت آيت الله خامنه اي را تأييد مي كرد و مي گفت كه ايشان با امام هيچ فرقي نمي كند، ايشان فرزند و شاگرد امام است. مرتب مردم را دعوت مي كرد به اطاعت و پيروي از ايشان و اين تقويت رهبريت خيلي نقش اساسي داشت. يكي از عوامل رسمي آرامش و استقرار رهبري آيت الله خامنه اي همراهي حاج احمد آقا بود. در هر موضعي كه رهبري را تضعيف مي كردند، ايشان پيام مي داد، تلگراف مي فرستاد. خودش مي رفت خيلي از مسائل را در سخنرانيها مطرح مي كرد. مسئله فكر مي كنم علني است يعني اين طوري نيست كه ما بيائيم مسائل مخفي را بيان بكنيم. همه ملت مي دانند. براي همه اين مسئله روشن است.

در عين حال انتقادهايي هم نسبت به برخي از مسئولين داشتند.
 

ايشان، اگر چيز خلافي را در مسئولي مي ديد، اهل تعارف نبود و بيان مي كرد. اين نبايد تضعيف نظام يا تضعيف دولت تلقي شود. دولت فرد نيست. مجموعه، دولت است. اگر يك فرد، دو فرد، سه فرد، اشتباهاتي دارند و انسان اشتباهات آنها را متذكر بشود و در مقام اصلاح هم باشد، نه در مقام تضعيف، اين انتقاد سازنده است و خود امام هم مرتب اين مسئله را در سخنرانيهايشان مي فرمودند، حاج احمد آقا هر چيز خلافي مي ديد، بيان مي كرد، اما انتقادش، انتقاد سازنده بود. مثل انتقاداتي كه خود امام مي كردند. خود امام مگر خلافي را مي ديدند، انتقاد نمي كردند؟ حالا فرق نمي كرد چه از قوه قضاييه خلافي مي ديدند، چه از مجلس. در هر حال پيام مي دادند. فرق نمي كرد برايشان. از هر جايي، از هر نهادي كه مي ديدند يك مسئله اي هست، فوري پيامشان را مي دادند. حاج احمد آقا هم تقريبا دنباله روي همان روش امام بود. وقتي مي ديد در مسائل اقتصادي پارتي بازي مي شود يا روابط دارد حاكم مي شود نه ضوابط، ايشان بيان مي كرد كه رده هاي بالا حواسشان جمع باشد. جلوي چنين افراد فرصت طلب را بگيرند. به اينها مجال ندهند. ما مي بينيم هيچ كس در ذهنش نيامد كه ايشان دارد نظام را تضعيف مي كند و اين كار تضعيف دولت است. اين تضعيف دولت نبود، تقويت دولت بود، به خصوص دولت آقاي هاشمي كه همه مي دانند از سالهاي خيلي قبل كه اين دو بزرگوار، دوست نزديك و صميمي بودند. مسلما او نمي خواست آقاي هاشمي را تضعيف كند. نه خودش را و نه دولتش را، ولي بعضي از مسائل را بيان مي كرد، انتقاد ايشان هم صددرصد سازنده بود و در مسير تقويت انقلاب و نظام و دولت بود.

خاطراتي را از رسيدگي ايشان به ديگران و يا از ملاطفت و ارتباطات معنوي ايشان با دوستان و ياران و شاگردانشان بيان كنيد.
 

بعد از ارتحال امام دستش بسته بود. من يادم مي آيد چشم راستم خونريزي كرد. طوري شد كه من الان از چشم راست نابينا هستم. پزشكها در اينجا متوجه نشدند و مجبور شدم براي معالجه به انگستان بروم. روز دوم كه من رسيدم لندن. ايشان تلفني تماس گرفت و خيلي با ناراحتي گفت كه، «چرا شما به من نگفتي ؟ درست است كه دستم خالي است، اما مي توانستيم برايت قرض بكنم.» فوق العاده ناراحت شده بود، ولي من مي دانستم كه دستش باز نيست كه به ما ارز بدهد كه بتوانم چشمم را عمل بكنم. تا ايشان حيات داشتند، بعضي شبها با پيكان خودش مي آمد اينجا و يك ساعت، دو ساعت مي نشست و مي رفت. يعني هميشه هواي رفقاي امام و شاگردهاي امام را داشت و به هر شكلي كه بود اظهار محبت مي كرد. خيلي عاطفي بود و اگر ناراحتي كسي رامي ديد، گريه مي كرد، يعني بكاء بود، به همين جهت چهره خيلي محبوبي بود. حالا اين گفتنش درست نيست،ولي باور كنيد كه در رحلت هيچ عزيزي اين قدر كه براي او گريه كردم، گريه نكردم. چون خاطرات محبتهايش يادم مي آمد و عطوفت و گريه هايي كه كرده بود، مثلا در فوت پدرمان، مثل خود من گريه مي كرد. براي فوت مادرمان اينجا شروع كرد به گريه كردن، بعد آمد مجلس ختمي كه ما در مدرسه عالي شهيد مطهري گرفته بوديم. آمد كنار من نشست، يعني من هم صاحب عزا هستم، من هم عزادارم، اين مادر من هم بود. بعضي از خاطرات قابل فراموش كردن نيستند. آدم بي نظيري بود. در پايان مناسب است بگويم كه بعد از فوت حاج آقا خوب است انسان داراييش را ببيند. بهترين جوابش هم خود وصيتش است كه آدم يك ريال توي بانك نداشته باشد. آن چهار ريالي هم كه توي صندوق قرض الحسنه است، مي گويد از ماهانه هاي حقوق حوزه قم است. اينها را بدهيد به فقرا، كتابهاي مرا بدهيد به كتابخانه آقاي مرعشي.
تاريخ ائمه (ع) را كه بگذاريم كنار، از بعد از ائمه اطهار (ع)، يك مورد كسي را در تاريخ سراغ داريد كه همه چي دستش و همه امكانات برايش فراهم باشد و هر كاري بتواند بكند، ولي يك ريال هم براي خودش ذخيره نكند. همان 700 ميليون توماني را كه سهم امام بود، همان روز دوم فوت امام در قم به شوراي مديريت تحويل داد كه تا سه سال از طرف امام به حوزه علميه شهريه مي دادند. چه كسي چنين كرده است ؟ فرزندان امام به دليل انتساب به ايشان از خيلي از لذائذ دنيا محروم بودند. اين واقعا اگر به دنيا گفته بشود، باعث تعجب دنياست. وضعيت اموال و دارايي امام از همسرشان، دخترهايشان، فرزندانشان و به خصوص حاج احمد آقا باعث تعجب دنيا مي شود. به سلامتي و پاكي بيت امام، به خصوص حاج احمد آقا سراغ ندارم. اگر هست بياورند بگويند كه من آگاهيم افزوده بشود. اين خيلي مسئله است. يعني دنيا روي اين حساب مي كند، كه واقعا دنيا بداند كه وضعيت رهبري جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ما وضعيتش اين بوده است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17