ادله اثبات امکان معاد از منظر قرآن (1 )


 

نویسنده : روح الله نصر اصفهانی
منبع : اختصاصی راسخون




 

مقدمه‏
 

عقايد و انديشه‏هاى بنيادى اسلام كه از آن ها به عنوان اصول عقايد ياد مى‏شود پايه و اساس آيين حياتبخش اسلام را تشكيل مى‏دهند و در شكل‏گيرى رفتار مسلمانان اثر مى‏گذارند ، زيرا به طور كلى رفتار انسان ها - خود آگاه يا ناخودآگاه - تحت تأثير اصول عقايد و به عبارت ديگر، جهان ‏بينى قرار دارد .از اين رو، براى استقرار و تثبيت نظام ارزشى و رفتارى اسلام ، بايد مبانى عقيدتى آن مورد بررسى قرار گيرد .اگر دين را به درختى تناور و بارور، تشبيه كنيم ، مبانى عقيدتى، به مثابه ريشه‏هاى آن هستند. اين ريشه‏ها بايد در پرتو چراغ عقل ، در اعماق قلب انسان پابرجا گردد تا ميوه‏ ى شيرين و گوارای اعمال صالح به بار آيد و سعادت و خوشبختى انسان در دو جهان تأمين شود .از آنجا كه خداى متعال ، ما را به نيروى عقل و انديشه ، مجهز ساخته ، بايد در نظام آفرينش ، تأمل و تدبر كنيم تا به حكمت خداوند پى ببريم . از اين رو، تحقيق و شناخت مبانى عقيدتى و دقّت در محتواى دعوت پيامبران و توجه به معجزات آنان ، بايد به كمك عقل انجام گيرد .تقليد ازديگران بدون سنجش عقلى ، در مورد عقايد ، محكوم و مردود است .یکی از این اصول اعتقادی معاد است . اعتقاد به معاد و روز واپسین است که امید به زندگی بهتر و آینده ای روشن تر را فرا راه انسان قرار می دهد و اندیشه پوچی و پوچگرایی را که همچون سمی مهلک در جسم وجان منکرین خدا و معاد جای گرفته ، هر لحظه و هر ساعت از این خسته دلان مانده در راه و گمراهان نا امید از فردا قربانی می گیرد ، می زداید . در این پژوهش که شامل دو بخش است ، که در بخش اول: معنای معاد و بخش دوم : دلایل امکان معاد از دیدگاه آیات قرآن مورد پژوهش قرارگرفته است .امید است این مطالب بتوانند تأثیری در تقویت ارکان معرفتی ، اعتقادی و تصحیح باورها و رفتارها داشته باشد چرا که تنها کسانی می توانند دراین دنیا زندگی صحیح و حقیقی داشته باشند که حیات آخرت را به خوبی شناخته و برمبنای قواعد آن جهان ، در این جهان به زندگی بپردازند .
واژگان کلیدی : قرآن ، ادله، برهان ، اثبات ، معاد و امکان به کار رفته است .

چکیده
 

معاد مشتق از( عود ) و به معنای باز گشت است . در اصطلاح به معنای باز گشتن ارواح به بدن های خود است . آیات زیادی بر امکان معاد دلالت می کنند . از جمله آیاتی که آفرینش نخستین بشر ، قدرت خداوند ، تطورات جنین ، زنده شدن زمین ، رستاخیز انرژی ها و نمونه های عینی و تاریخی معاد را بیان می کنند .
در این پژوهش واژگان کلیدی مانند : قرآن ، ادله ، اثبات ، معاد ، ضرورت و امکان به کار رفته است .

بخش اوّل
 

1.معنای معاد در لغت
 

واژه ی معاد از ریشه ی عود است . عود به معنای رجوع و باز گشتن است . راغب آن را بازگشتن بعد از انصراف می داند . آیات قرآن نیز مؤید این معنا است ، زیرا محل استعمال آن در قرآن نوعاً در بازگشت به شیء اول است . مثل يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يحَْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْيَا بَلِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَالِكَ صِيَامًا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ(1) ؛ هر که باز گردد خدا از وی انتقام می کشد . عَسىَ‏ رَبُّكمُ‏ْ أَن يَرْحَمَكمُ‏ْ وَ إِنْ عُدتمُ‏ْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا(2)؛ اگر با فساد باز گردید به انتقام باز گردیم . ولی در مجمع ذیل آیه اول فرموده : عود به معنای رجوع است ، عیادت مریض بر گشتن به سوی او است برای استفسار حال ، ترکه های سبز را عود گویند که پس از بریدن دوباره عود می کنند و می رویند . قاموس واقرب نیز معنای اولی آن را رجوع مطلق گفته اند .از این ریشه مشتقات دیگری نیز در قرآن به کار رفته است مانند :
الف - عید : قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ (3) ؛عید را از آن جهت عید گویند که هر سال عود می کند و تکرار می شود . علت این تسمیه آن است که در هر سال با فرح جدید عود می کند (4)
ب : استعاد : استعادة {عود} هُ : از او خواست تا بر گردد ، - الشی ءَ : آن چیز را عادت خود قرار داد ، باز گردانیدن آن چیز را خواستار شد ، -الشیء َفلاناً و من فلان : از فلانی خواست تا آن چیز را باز گرداند .
ج– عاد : عوداً {عود} هُ : او را باز گردانید ، - الشی ءَ : آن چیز را از گونه ای به گونه ای دیگر در آورد ، - فلاناً بالمعروف : با او کاری خوب انجام داد .
د : عاود : معاودة وعوداً {عود } الرجل : به کار نخستین باز گشت .(5)با توجه به مطالب بالا می فهمیم که ریشه ی عود در همه ی مشتقاتش به یک معنا استعمال شده است و آن رجوع و بازگشتن است . همچنین واژه ی معاد در قرآن به معنی محل بازگشت آورده شده است آنجا که خداوند متعال می فرماید : إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّكَ إِلىَ‏ مَعَادٍ قُل رَّبىّ‏ِ أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُْدَى‏ وَ مَنْ هُوَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِينٍ(6) ؛ آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد ، تو را به محل بازگشت (جایگاه اولیه) بازمى‏گرداند . استعمال معاد در کلمات پیروان پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام – نیز به همین معنا آورده شده است ؛ ( اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ أهلَ الذکرِ الذینَ امرتَ بمَسأَلَتِهِم و ذَوی القُربَی الذینَ امرتَ بمَوَدتِهِم و فَرَضتَ حَقَهم وجعلتَ الجنةَ معادَ مَن اقتصَ آثارَهم )(7) ؛ خدایا بر محمد و خاندان محمد درود فرست ، خاندانی که ( اهل ذکر ) هستند که دستور دادی که از آن ها پرسش شود ، خویشاوندانی که مرا به دوستی آن ها امر کردی و حق آن ها را واجب گردانیدی و بهشت را برگشت گاه کسی قرار دادی که پا به جای پای آن ها گذارد .

2 . معنای معاد در اصطلاح
 

معاد - به فتح میم - یک واژه عربی است که از نظر صرفی می تواند مصدر میمی ، اسم زمان یا اسم مکان باشد و در همه ی این معنای نیز استعمال شده است :
الف - باز گشتن یعنی برگشتن ارواح به بدن های خود .
ب - زمان باز گشت یعنی زمان برگشت روح به بدنی که در حیات دنیوی به آن تعلق داشت که آن زمان همان روز قیامت است .
ج - مکان بازگشت یعنی مکان برگشت روح به بدنی که در حیات دنیوی به آن تعلق داشت که آن مکان همان آخرت است(8).همه ی این معانی بر این مبنا است که روح باقی است و در هنگام مرگ ، از بدن جدا می شود و در قیامت به بدن باز می گردد . اما بنابر اینکه روح با بدن متحد است و در هنگام نابودی بدن به سبب مرگ ، روح هم از بین می رود ، در این صورت ، معاد یعنی وجود دومی که برای اجسام و ابدان پیدا می شود و بعد از مرگ دوباره بر می گردند .نکته ی قابل توجه این است که کلمه ی میعاد هم درباره ی روزقیامت استعمال شده است ، اما این کلمه به معنای بازگشت نیست ؛ چون ریشه این کلمه از ( وعد ) است . رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ(9) ؛ ای پروردگار ما ، تو مردم را در آن روزی که هیچ شکی در آن نیست ، گرد می آوری به یقین که خدا از وعده تخلف نکند .(10)

3 . دیدگاه علامه طباطبایی درباره معنای معاد
 

آنچه از سخنان مرحوم علامه طباطبایی استفاده می شود این است که معاد به مفهوم وسیع آن شامل دو بخش است :
الف - یکی به عنوان تشکیل جهان نو بر اساس ابدیت با تمام موجودات ذی الروح و غیر ذی الروح بعد از فروریختن نظام های کنونی .
ب - قسمت دیگر بازگشت روح وروان انسان ها به بدن ها به همان صورتی که در دنیا بودندوحضورشان در میعاد بزرگ رستاخیز به منظور پاداش و کیفر کردار وسپس رهسپار شدن هر کس به سوی جایگاه اصلی وابدی خویش(11).

4 . دیدگاه علامه طباطبایی در در مورد شمول معاد
 

دلایل روایی
 

علامه از مجموع روایات این چنین نتیجه می گیرد که رستاخیز نسبت به همه ی موجودات آسمانی وزمینی و میان آن دو حتی از غیر بشر و ملائکه ، عمومیت دارد . مثل روایاتی که مضمون آن ها این است که سگ اصحاب کهف ، ناقه ی صالح یا چهار پایانی که سه یا هفت سال در طریق حج به کار گرفته شده اند ، وارد بهشت می گردند و اینکه سگ ها و حیوانات وحشی داخل دوزخ می گردند و مجرمان را می درند ، چنانکه خداوند متعال هم فرموده است: وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ(12)؛ آنگاه که حیوانات وحشی محشور شوند .(13)

شواهد قرآنی
 

علامه در تفسیر آیه ی أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُواْ فىِ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنهَُمَا إِلَّا بِالْحَقّ‏ِ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاى رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ(14)؛ خداوند آسمان ها و زمین و آنچه بین آن ها است همه را جزء به حق و اجل مسمی نیافریده است و آیه ی وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنهَُمَا بَاطِلًا ذَالِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّار (15)؛ و ما آسمان و زمین و هرآنچه بین آن دو است را باطل نیافریده ایم . می فرماید : این آیات ثابت می کنند که خداوند متعال ، همه عالم ، حتی جزئى از آن را جز به حق نيافريده ، چه اين خلق ملابس و متصف به حق باشد و يا مصاحب و همراه با آن ، هر چه باشد ، آن را به خاطر غرضى و غايتى حقيقى آفريده است و غرضش سرگرمى و عبث نبوده ، همچنین براى مدتى معين آفریده ، پس هيچ يك از اجزاى عالم تا بى نهايت باقى نمى‏ماند ، بلكه روزى فانى مى‏شود . وقتى يك يك اجزاى عالم و نيز مجموع آن ، مخلوقى داراى نتيجه و غايت باشد همچنین وقتى هيچ يك از اجزاى آن دائمى نباشد ، معلوم مى‏شود غايت و نتيجه آن بعد از فناى آن مترتب مى‏شود و اين همان آخرتى است كه بعد از گذشتن عمر دنيا و فناى آن ظاهر مى‏شود . بنابراین می فهمیم که این آیات عمومیت معاد را بیان می کنند یعنی این که حکم معاد و حشر همه ی موجودات را فرا می گیرد .(16)همچنین ذیل آیه ی وَ مَا مِن دَابَّةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا طَئرٍِ يَطِيرُ بجَِنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فىِ الْكِتَابِ مِن شىَ‏ْءٍ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبهِِّمْ يحُْشرَُون(17) ؛ هيچ جنبنده‏اى در زمين و هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند نيست ، مگر اينكه امت هايى همانند شما هستند ، ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم ، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى‏گردند . بیان می کنند که ظاهر آخر آیه می رساند که حشر این موجودات به جهت این نکته است که آن ها نیز همچون بشر اممی بوده اند که خلقتشان غایت و غرضی داشته که همان بازگشت و معاد است . نسبت به موجودات غیر ذی الروح نیز در تفسیر آیه ی وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُواْ مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلىَ‏ يَوْمِ الْقِيَمَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائهِمْ غَافِلُونَ(5)وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كاَنُواْ لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كاَنُواْ بِعِبَادَتهِِمْ كَافِرِين(18)؛ و کیست گمراه تر ازآنکه جز کسی را بپرستد که هیچ در حوائج تا روز قیامت او را اجابت نکند و از هر چه بخوانندش خود بی خبر باشد و چون در قیامت خلق محشور شوند آنجا معبودان باطل با مشرکان ، دشمن و از پرستش آنان بیزارند . می فرماید: با توجه به این که ضمیر در ( کانوا ) در هر دو موضع به معبودات غیر خدا بر می گردد و به لحاظ تعبیر ( مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ ) این آیه دلالت روشنی دارد که معبود آنان همان گیاهان و جمادات از غیر بشر وملائکه بوده است و همین موجودات هم برای روز قیامت محشور می شوند . به شهادت این فقره از آیه که فرمود : وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كاَنُواْ لهَُمْ أَعْدَاءً ) و به شهادت آیه دیگری که در وصف خدایان بی روح کفار فرموده است : أَمْوَاتٌ غَيرُْ أَحْيَاءٍ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(19)؛ این ها مرده و از حیات بی بهره اند و هیچ نمی دانند که در چه هنگام مبعوث می شوند . هر دو آیه با صراحت بر این مطلب دلالت دارند(20).

5 . واژه معاد در قرآن کریم
 

واژه معاد در قرآن کریم یک مرتبه آمده است . آنجا که خداوند متعال می فرماید: إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّكَ إِلىَ‏ مَعَادٍ قُل رَّبىّ‏ِ أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُْدَى‏ وَ مَنْ هُوَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِينٍ (21)؛ آن کس که قرآن را بر تو فرض کرده است ، تو را به بر گشت گاهت باز می گرداند . در مورد اینکه معاد در این آیه به معنای اصطلاحی آن آمده است یا خیر نظرات متفاوتی وجود دارد چنانکه : مرحوم علامه در تفسیرآیه ی مذکور می فرماید : کلمه ی معاد ، اسم محل عود ، يا اسم زمان عود است و مفسرين در معناى اين محل ، يا زمان اختلاف كرده‏اند . بعضى گفته‏اند : مراد مكه است و آيه شريفه وعده‏اى است كه خداى تعالى به پيامبر گرامى‏اش مى‏دهد كه به زودى او را بعد از آن كه از مكه هجرت كرد دوباره به مكه برمى‏گرداند(22). بعضی ديگر گفته‏اند : مراد از آن مرگ است و بعضى گفته‏اند : قيامت است . بعضى ديگر گفته‏اند : محشر است . بعضى ديگر آن را مقام محمود دانسته‏اند ، كه همان‏ موقف شفاعت كبرى است . بعضى ديگر گفته‏اند : مراد از آن بهشت است و بعضی ديگر گفته‏اند : بيت المقدس است ، كه بنابر اين قول آيه شريفه وعده‏اى است در خصوص معراج ، البته معراج دوم كه مى‏فرمايد : بعد از آنكه ما تو را در معراج اول به بيت المقدس برديم به زودى تو را به آنجا برمى‏گردانيم . بعضى ديگر گفته‏اند : مراد از آن هر امر محبوبى است كه دلخواه آن حضرت باشد . كه اين معناى آخرى با همه اقوال قبلى و يا بيشتر آن ها منطبق مى‏شود .اما آنچه از دقت در سیاق آیات سوره به دست می آید این است که آیه ی شریفه تصریحی باشد به آنچه که داستان نقل شده در اول سوره به آن اشاره می کرد ، آن وقت آیات بعد مؤید آن باشد ؛ چون خدای تعالی در اول سوره ، داستان بنی اسرائیل و موسی را نقل کرده و مفصل بیان داشت چه منت ها به آن ها نهاد . بعد از دوران طولانی که ذلیل و زبون دست آل فرعون بودند و فرعونیان پسرانشان را می کشتند و زنانشان را زنده می گذاشتند امنیت ، سلامتی ، عزت و تمکن به آنان داد . اين داستان به دلالت التزامى دلالت مى‏كند بر اينكه مى‏خواهد به همه مؤمنين وعده‏اى جميل دهد ، كه به زودى از فتنه‏ها و شدائد و سختی كه گرفتارش هستند نجاتشان مى‏دهد و دينشان را برهمه ی اديان تقديم و برترى مى‏بخشد و آنان را بعد از آنكه در زمين جايى نداشتند ، در زمين مكنت مى‏دهد.(23) با توجه به مطالبی که گفته شد معنای آیه این می شود آن کسی که قرآن را بر تو واجب کرد تا بر مردمش بخوانی و ابلاغ کنی و دستوراتش را به کار بندی به زودی تو را به آن محلی که در آن بوده ای( برگشت گاهت ) بر می گرداند .معلوم است که رسول خدا – صلی الله علیه وآله و سلم – قبلاً درمکه بوده،مکه ای که همه ی شدائد و فتنه ها را در آن دید آنگاه از آنجا مهاجرت کرد و سپس به آنجا باز گشت در حالی که فاتح وپیروز بود و پایه های دینش محکم و ارکان ملتش مستحکم شده بود . بت های مکه را شکست و بنیان شرک را ویران ساخت و مؤمنین ، وارث آن سرزمین شدند در حالی که از آنجا با ذلت و خواری بیرون رفته بودند . اگردر این آیه كلمه ( معاد ) نكره آمده ، براى اين است كه به عظمت و بزرگی اين عود اشاره كند و بفهماند كه اين برگشتن قابل قياس با بودن قبلى‏اش در مكه نيست و تاريخ هم اين معنا را تصديق مى‏كند . بنابراین واژه ی معاد در این آیه به معنای لغوی آن یعنی بر گشتن (محل بر گشت )آورده شده است . إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّكَ إِلىَ‏ مَعَادٍ قُل رَّبىّ‏ِ أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُْدَى‏ وَ مَنْ هُوَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِينٍ(24) اين جمله مؤيد معنايى است كه ما براى ( معاد ) كرديم ، چون نظير جمله‏اى است كه موسى - علیه السلام - وقتى كه مردم تكذيبش كرده و به آيات بيناتش نسبت سحر دادند- گفت : ( رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ ) .در اين آيه ، خداوند رسول گرامى خود را دستور مى‏دهد که به فرعون هاى زمان خود ، يعنى بزرگان مشركين كه تكذيبش كردند و به سحر نسبتش دادند ، همان جمله را بگويد كه موسى- علیه السلام - به آل فرعون گفت ، زمانی كه تكذيبش كردند و به سحر نسبتش دادند. زيرا مشابهت تامى هست ميان بعثت آن حضرت و موسى- علیه السلام - و همچنين سير دعوتشان ، هم چنانكه از داستان وارده در اين سوره ظاهر مى‏شود و نیز با تأمل در آيه :إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكمُ‏ْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكمُ‏ْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ رَسُولًا(25)؛ به سوى شما رسولى فرستاديم تا شاهد بر شما باشد ، هم چنانكه به سوى فرعون نيز رسولى فرستاديم . این مشابهت كاملاً ظاهر مى‏شود .اگر در آيه ( قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ ) به اينكه رسول خدا –صلی الله علیه وآله وسلم - قسمت اول كلام موسى را یعنی ( رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ مِنْ عِنْدِهِ ) به مردم بگويد ، اکتفاشود و قسمت دوم آن ، يعنى جمله ( وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ ) را نياورده ، شايد از اين جهت بوده كه سياق كلام ، سياق اشاره است و مثل اینكه قرار بوده از حد اشاره تجاوز نشود ، هم چنانكه اين معنا از جمله ( لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ ) ، كه خطاب را در آن متوجه رسول خود كرد و كلمه معاد را نكره آورد نيز استشمام مى‏شود(26).

6 . معاد از دیدگاه روایات
 

با توجه به این که معاد یکی از اصول اعتقادی دین مبین اسلام و مورد اهتمام ائمه اطهار – علیهم السلام – بوده است ، احادیث زیادی در این مورد وارد شده است که چند مورد رابیان می کنیم .از امام صادق – علیه السلام – سؤال شد : آیا جسد مرده می پوسد ؟ حضرت فرمودند : بله؛ تا آنجا که از گوشت و استخوان آن چیزی باقی نمی ماند ، جز طینت اولیه او که خداوند متعال او را از آن طینت خلق نموده است(27). مردی مادی خدمت امام صادق –علیه السلام – آمد و سؤالاتی از ایشان نمود . از جمله پرسید : چگونه این بدن انسان دوباره بر می گردد با اینکه عضوی از آن خوراک حیوانات و عضوی به صورت گل در دیواری قرار گرفته است ؟! حضرت فرمودند: ( إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ ) ؛ همانا آن کسی که او را از هیچ چیزی به وجود آورد و بدون سابقه ی مانندی برای او ، او را تصویر کرد ، توانا است که او را بر گرداند آن گونه که شروع کرده بود .مرد مادی گفت : برایم توضیح دهید :حضرت فرمودند: ( إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِي‏ءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ... )(28) ؛ همانا روح بعد از جدا شدنش از بدن در مقام خود ثابت است . روح نیکوکار در وسعت و روشنایی است و روح بدکار در تنگنا و تاریکی است .
بدن به همان خاک بر می گردد و آنچه درندگان خورند و جانوران در شکم اندازند ، همگی در خاک محفوظ است . هنگام بعث ونشور بارانی از آسمان می ریزد که باران بعث و نشور است . چنانچه باران های دنیا زمینه ی روییدن دانه های خشک نباتات است ، آن باران هم برای روییدن استخوان ها و اجزای پوسیده است . زمین زیرو رو خواهد شد خاک بدن ها زیر و رو خواهد شد ، مانند ذرات طلا که با شست و شو از خاک جدا شوند و بر روی آن چون ساختمان اولیه اش صورتگری شود آن طور که در ارحام صورتگری می شد پس همانگونه که در خاک نقش آدمی را زد ، در این خاک نقش انسان ها را خواهد زد . روح به اذن پروردگار به آن خاک های تصویر شده توجه می کند و آن ها زنده می شوند و هیچ کس نمی تواند خود را انکار کند ؛ چون خود را کامل وتمام می بیند(29).امیرالمؤمنین –علیه السلام – می فرماید : ( فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ... وَأطابَ سَریرَةً و عَمَّرَ معاداً و استَظهَرَ زادَ الیومَ لِیومِ رحیلةٍ )(30) ؛ تقوا پیشه کنید ، تقوای کسی که سخن حق را شنید و فروتنی کرد... و باطن را پاکیزه نگاه داشت و آخرت خود را آباد ساخت و زاد و توشه ای برای روز حرکت و هنگام حاجت و سر منزل نیاز آماده ساخت .

بخش دوم :
 

دلایل اثبات امكان معاد
 

1 . آفرینش نخستین
 

برخی از آیات قرآن به این مطلب می پردازد که آفرینش نخستین بشر به دستور خدا صورت گرفته است و انسان قبل از خلقت هیچ نبوده یا آبی گندیده ، یا خاک ، لجن و مانند آن بوده است. پس معاد و برگشت انسان مشکل تر از آفرینش آغازین آن نیست . مانند آیات زیر :
1- أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِير(31)
2- قُلْ يحُْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكلُ‏ِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (32).
3- وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلىَ‏ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(33).
4- أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فىِ لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(34).
5- قُلْ أَمَرَ رَبىّ‏ِ بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلّ‏ِ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ‏(35).
که به تفسیر بعضی از این آیات می پردازیم .
الف : أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ:روى سخن و خطاب به رسول گرامى - صلى اللّه عليه و آله وسلم ، است و مبنى بر ارشاد و بيان طريقه احتجاج با بت‏پرستان است . با اينكه تصديق دارند كه خلق و آفرينش اختصاص به ساحت پروردگار دارد ، در صورتى كه خلق به معناى ايجاد چيزى است كه نابود و معدوم بوده و بشر را مي آفريند در حالي كه نبوده است به همين قياس پروردگار مي تواند بشرى كه بميرد بار ديگر او را زنده كند و بيافريند.احتمال دارد ، از آيه استفاده شود احتجاج به اين طريق چگونه بت‏پرستان نمي انديشند كه پروردگار آغاز كه موجودى را بيافريند و هستى به آن ارزانى نموده و آن را فرابگيرد ، بايد پى‏درپى آن را هستى بخشد تا اينكه هر لحظه باقى بماند . در حقيقت موجودى را كه مشاهده نمایيد ايجاد پس از ايجاد است كه هر لحظه مانند تابش نور خورشيد تابش نور پى‏درپى به آن ادامه بيابد و تكرار شود تا موجود از روشنایى برخوردار گردد(36). خلاصه از جمله نشانه صفت خالقيت پروردگار آن است كه آغاز كه وجود و هستى به موجودى افاضه شود ، مانند تابش نور خورشيد است كه هر خردمندى به طور محسوس مشاهده مى‏نمايد . كه روشنایى هر جسم و موجودى به تابش پى‏درپى نور است به آن يعنى ايجاد و تابش نور پى‏درپى به آن جسم است .این آيه مبنى بر توبيخ است . چگونه بت‏پرستان و بيگانگان مشاهده ننموده و نفهميده‏اند كه پروردگار بشر را آغاز آفريد و پس از زندگى در اين جهان كه به آستانه مرگ درآمده و به عالم ديگر انتقال يافت ، همين طور قدرت آن را دارد بار ديگر آنان را زنده نموده به زندگى هميشگى آنان ادامه دهد . همچنان كه از طريق رسولان اعلام نموده است . به اين دليل محسوس بشر بايد آن را تصديق نمايد .با توجه به اينكه آفريدگار قادر و توانا است كه بشر را نخستين بار آفريد و نيز خبر داده كه پس از مرگ او را بار ديگر خواهد آفريد و زندگى بخشد ، همچنين صادق و عالم است به آنچه در باره آينده بشر مقدر فرموده . بر اين اساس به هر چه خبر دهد ، بشر بايد تصديق نمايد و چنانچه تكذيب نمايد كفران و ناسپاسى نموده است .از جمله آياتی كه مشابه اين آيه است مانند : وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولىَ‏ فَلَوْ لَا تَذَكَّرُونَ(37) مبنى بر تهديد بت‏پرستان و بيگانگان است . كه چگونه مشاهده ننموده‏اند كه آفريدگار نخستين بار در اين جهان بشر را از نيرو و قوه محض آفريد و همچنين موجودات را از قوه و نقص آفريده و بر حسب تأثير عوامل طبيعى ، آن ها را به سوى كمال رهبرى و سوق داده به منظور غرضى كه از خلقت آن ها است(38).همچنين نسبت به بشر ، او را به لحاظ رشد جسمانى از طريق وسائل و عوامل و اسباب تربيت نموده و به كمال جسمانى رسانيد ، به همين قياس نيروى عاقله و روح او را نیز در اثر اعزام رسولان و تأسيس مكتب توحيد تعليم و تربيت نمود و مورد آزمايش قرار داد تا به مقامى از فضيلت و انسانيت برساند و در اثر موهبت نيروى اختيار ، مسئوليت افعال اختيارى و حركات ارادى او را به عهده خود او نهاد و به اين وسيله او را كنترل نمود و زندگى محدود و آزمايشى او ناگزير پايان خواهد پذيرفت ، و به زندگى و نظام كامل ترى وارد خواهد شد و همه افعال اختيارى كه حركت و جوهر وجودى او است ، مورد بررسى قرار خواهد گرفت .همچنين از خلقت و قدرت پروردگار چگونه نفهميدند ، آفريدگارى كه سلسله موجودات و انواع آن ها را و همچنين بشر را به قدرت بى‏نهايت خود از كتم عدم به وجود آورده ، همچنين مى‏تواند و قادر است كه بشر را پس از مرگ بار ديگر زندگى و حيات بخشد . با توجه به اينكه در آيات قرآنى نيز خبر داده ، بشر بايد تصديق نمايد و به قياس نخستين بار به زندگى بشر در عالم قيامت معتقد باشد که آن را هميشگى و ابدى براى بشر قرار داده است .نيز از جمله : ( يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُه ) استفاده مى‏شود كه ابداء و خلقت نخستین بشر كه قوام آن به تدبر در باره چگونگى زندگى بشر كه غرض و محصول نظام خلقت است . زندگى او را به طور محدود و موقت قرار داده و همه شئون وجودى و خصوصيات او را تدبير نموده و از لحظه خلقت بشر تا آخرين لحظات زندگى او را در نظر گرفته ، همه به حسن تدبير و تقدير و اندازه مخصوص بوده . از جمله پايان يافتن زندگى كه موت و مرگ او باشد ، آن نيز از حسن تدبير و تقدير پروردگار است .همچنين به لحاظ اعاده زندگى او در قيامت و از مشاهده نظام اين جهان در باره حيات بشر مي توان چگونگى زندگى او را در جهان ديگر به آن قياس نمايد . كه آن نيز به تقدير پروردگار است(39). نيز از جمله : ( يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ) استفاده مى‏شود ، مانند آيه : نحَْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكمُ‏ُ الْمَوْتَ وَ مَا نحَْنُ بِمَسْبُوقِينَ(40). كه زندگى بشر در دنيا به طور محدود و موقت است . نه از نظر اقتضاء ذات حيات بشر است . كه غير قابل ابديت و دوام است . بلكه از نظر ابداء و تقدير پروردگار است . كه حيات و زندگى بشر را به طور محدود ابداء نمايد و قرار دهد . به منظور اينكه از نقص به كمال برسد و آماده زندگى كامل ترى شود و در جهان ديگر از زندگى هميشگى بهره‏مند گردد . خلاصه اینکه موت لازم ذات بشر نيست ، بلكه برحسب ابداء و اختراع و تقدير پروردگار است .إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ : مبنى بر تأكيد است . با بيان گذشته و ذكر دلایل محسوس كه پروردگار ، جهان پهناور و موجودات آن را از كتم عدم به قدرت لايزال خود آفريده و آن ها را به سوى كمال سوق مي دهد و سلسله بشر كه غرض از نظام خلقت است ، او را نيز از نظر آزمايش و سوق به سوى كمال در اين جهان محدود و موقت و در اثر دعوت به پيروى از برنامه مكتب الهى او را به سوى كمال معنوى ، رشد روانى ، فضيلت خلقى و نيل به مقامى از انسانيت رهبرى مى‏نمايد . كه او را براى زندگى كامل ترى آماده سازد . كه پس از پايان زندگى حيات سعادتمندانه خود را تأمين نموده باشد . يَسِيرٌ: با قدرت بى‏نهايت درباره فعل و اثر كبريایى صعوبت و سهولت و سير مفهوم ندارد . زيرا سهولت وقوع و تحقق هر عمل و حادثه‏اى در اثر وابستگى به عوامل و اسباب آن است . كه در حيطه قدرت و به شعاع اراده فاعل درآيد و چنانچه عوامل آن تحقق نيابد، وقوع آن فعل و يا حادثه امكان ناپذير خواهد بود . و در مورد ساحت كبريایى اراده و خواسته او به طور اطلاق و نافذ است و قيد و شرطى در آن دخالت نخواهد داشت(41).
ب : وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ :انسان یک موجود فراموشکار و متکبر است . و این نعمت هایى را که ولى نعمتش به او بخشیده ، در برابر او به کار مى گیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد ، زهى بی خبرى و خیره سرى ! براى بی خبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده ، گفت : چه کسى مى تواند این استخوان ها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟ وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسىِ‏َ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ(42). این آیه از داستان معروف مرد عرب مشرکی سخن می گوید ، که استخوان پوسیده ای را با خود به خدمت پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم - آورده بود ، او فردی به نام ( ابی بن خلیفه ) یا ( امیه ی بن خلف ) نام داشت و قطعه استخوانی را به دست گرفته بود و می گفت با این دلیل محکم به مخاصمه به محمد – صلی الله علیه و آله وسلم - می روم ! و سخن او را درباره ی معاد باطل می کنم ! نزد پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - آمد و صدا زد چه کسی می تواند این استخوان ها را در حالی که پوسیده است از نو زنده کند ؟ کدام عقل این ادعا را باور می نماید و شاید در همین حال برای تأکید سخنان خود قسمتی از آن استخوان را نرم کرد و روی زمین ریخت : ( قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ) . به دنبال آن قرآن به پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - فرمان می دهد که پاسخ قاطعی از طرق مختلف به او و امثال او بدهد . که یکی از آن ها همین مسأله ی آفرینش نخستین است . که قرآن آن را به صورت بسیار کوتاه و جالبی مطرح کرده، می گوید : ( وَ نَسِيَ خَلْقَهُ ) ؛ این مرد فراموشکار آفرینش نخستین خود را فراموش کرده !(43) جالب اینکه قرآن مجید با جمله کوتاه : ( وَ نَسِيَ خَلْقَهُ ) تمام پاسخ او را داده است . هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزون تر نیز ذکر کرده . مى گوید : اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى ، هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمى زدى ، اى انسان فراموشکار! به عقب باز گرد و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید ، تو دائماً در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى ، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى ، اما توى فراموشکار همه این ها را به طاق نسیان زدى حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟! این استخوان هر گاه کاملاً بپوسد تازه خاک مى شود ، مگر روز اول خاک نبودى؟! لذا بلافاصله به پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - دستور مى دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو : کسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد قُلْ يحُْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكلُ‏ِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(44) اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده ، روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود و حتى خاکى هم وجود نداشت و آن کس که او را از کتم عدم آفرید ، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسان تر است(45). انسان تصور کند مثلاً ده سال پیش از آنکه به دنیا آید در کجا بوده است ، آن وقت خواهد دید که وجود او به صورت مواد خام در آب ، خاک ، هوا ، گیاهان و امثال آن ها بوده است ، اتفاقاً خداوند همه ی موجودات زنده اعم از حیوان و گیاه را از سه خزانه بزرگ آب ، هوا و خاک به وجود مى آورد و این از عجایب خلقت است .(46) اولین بار پروردگار استخوان و سایر اعضاء و جوارح بشر را در دوره جنین مى آفریند . و ماده تناسلى قدر و کثیف را به تدریج به صورت اسکلت و اعضاء درونى و بیرونى در مى آورد ، مى تواند به همین قیاس خاک بدن و استخوان و هر یک از اعضاء را بار دیگر بیافریند و نسبت به خلقت چنین تعبیر به انشاء نموده . از این نظر که همه اعضاء و جوارح و استخوان بشر مرده و خاک آن ها داراى مرتبه اى از حیات بوده و همه اعضاء و جوارح در صحنه قیامت داراى ادراک و شعور خواهند بود . همچنان که آیه فرمود : وَ مَا هَاذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ(47) ؛ و حیات حقیقى همانا سراى آخرت است .پایه جهان آخرت بر حیات و ادراک نهاده شده و کمال و رشد هستى است(48). و اگر تصور می کنی استخوان های پوسیده سرانجام پراکنده می شود و هر ذره ای در گوشه ای می افتد ، و گمان می کنی کسى نمى تواند اجزاء آن استخوان پوسیده و پراکنده را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى کند و یا اگر تصور می کنی بازگرداندن تمام صفات نخستین به این ذرات امکان ندارد چون کسی از آن آگاه نیست ، اشتباه بزرگی است ، چرا که او خالق همه چیز است و از هر مخلوقی آگاه است ؛ ( وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ )(49)شاید آیه اشاره به این باشد ، که گمان نکنید کسى که مرد و حیات دنیا را بدرود گفت ، در هیچ عالمى و در هیچ نشئه اى از عوالم موجود نباشد . تا اینکه بگویید اعاده معدوم محال خواهد بود . چنانچه بعضى چنین توهم کرده اند ، این طور نیست . بلکه هر چه موجود شده و می شود با تمام خصوصیاتش در عالم قضاء و لوح محفوظ ، که شاید عبارت از احاطه علم حضورى حق تعالى باشد موجود است . و گذشته و آینده نسبت به آن مرتبه یکسان خواهد بود . پس از این بیان معلوم می شود ، همان انسانى که در دنیا زندگانى می نمود،چون در مرتبه ی احاطه علمیه حق تعالى مفقود نشده ، این همان است که در نشأ آخرت است . ثانیاً : حیات جدیدى به وى بخشیده ، و او را زنده می گرداند به زندگى دائمى همیشگى . و این مطلب نزد اهلش ظاهر و معلوم خواهد بود . اگر چه نزد ظاهر بینان که هنوز فهمشان از مرتبه محسوسات تجاوز ننموده بعید است . و چنین سعه روحى ندارند که بتوانند تصور نمایند که انسان پس از مردن و منفک گردیدن اعضاء در عوالم دیگرى که فوق این عالم به شمار مى آید ، موجود خواهد بود .(50) خلاصه اینکه کسى که داراى چنین( علم ) و چنان ( قدرتى ) است . مسأله ی معاد و احیاء مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد . یک قطعه آهن ربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچک آهن در آن پراکنده است بگردانیم فوراً تمام این ذرات را جمع آورى مى کند ، در حالى که یک موجود بی جان بیش نیست، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره زمین باشد با یک فرمان جمع آورى نماید . نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است ، بلکه از نیات و اعمال آن ها نیز آگاه مى باشد . و حساب و کتاب آن نزد او روشن است . بنا براین محاسبه اعمال ، نیات و اعتقادات درونى نیز مشکلى براى او ایجاد نمى کند . چنانکه در آیه آمده است : لِّلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ قَدِيرٌ(51)؛ اگر آنچه را در دل دارید ، پنهان کنید یا آشکار سازید ، خدا مى داند . و به همین دلیل موسى - علیه السلام – مأمور مى شود ، در جواب فرعون که در مسأله معاد تردید مى کرد و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود ، بگوید : علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش مى کند. قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبىّ‏ِ فىِ كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبىّ‏ِ وَ لَا يَنسىَ( 52). در کافى از حضرت امام زین العابدین - علیه السلام- روایت شده که فرمودند : عجب دارم از کسانی که منکر مرگ هستند . در حالی که شب و روز مردگان را مشاهده می کنند . و عجب دارم از شخصى که منکر بعث و قیامت و نشأه آخرت است . در صورتى که نشأه اولى و ابتداء آفرینش را شاهد و ناظر است(53).

2 . قدرت خداوند
 

سرنوشت شومى در جهان دیگر در انتظار مجرمان است . سرنوشتى که هر انسان عاقلى را در اندیشه فرو مى برد ، آیاتی از قرآن علت این موضوع را به بیان دیگر تشریح مى کند : این کیفر آن ها است . به خاطر اینکه آیات ما را انکار کردند و گفتند : آیا هنگامى که ما تبدیل به استخوان هاى پوسیده و خاک هاى پراکنده مى شویم آیا بار دیگر آفرینش تازه اى خواهیم یافت ؟ ذَالِكَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بَِايَاتِنَا وَ قَالُواْ أَ ءِذَا كُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا(54). ( رفات ) چنانکه ( راغب ) در( مفردات ) مى گوید : به معنى قطعاتى از کاه است که نمى شکند و پراکنده مى شود ، ناگفته پیدا است که انسان در زیر خاک نخست تبدیل به استخوان هاى پوسیده مى شود ، سپس تبدیل به خاک می گردد . و این ذرات خاک نیز از هم متلاشى و پراکنده مى شوند . انسان براى چه طغیان مى کند؟ آیا براى آن نیست که علم فراوان و اعتراف به برخاستن از گورهاى مردم و حساب پس دادن ایشان ندارد؟ پس چگونه ، در آن صورت که وسوسه هاى شیطان او را از ایمان آوردن به این گونه چیزها دور مى کند به این امر ایمان آورد و در روح خود پرسش هایى از این قبیل را مطرح کند که : چگونه و چه وقت و در کجا ؟ براى آنکه انسان از شر این وسوسه ها رهایى پیدا کند و در دام شیطان گرفتار نشود ، پروردگار سبحان و تعالى او را به آنچه در پیرامون وى از آسمان ها و زمین آفریده متوجه مى سازد .قرآن بلافاصله از این گفتار آن ها که مسأله معاد جسمانى را با تعجب مى نگریستند و یا آن را غیر ممکن مى پنداشتند . با بیان روشنى پاسخ داده ، می گوید : آیا آن ها ندیدند خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده قادر است مثل آن ها را بیافریند ؟أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ قَادِرٌ عَلىَ أَن يخَْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَّا رَيْبَ فِيهِ فَأَبىَ الظَّلِمُونَ إِلَّا كُفُورًا(55). ولى آن ها نباید عجله کنند این رستاخیز و قیامت اگر چه دیر آید سرانجام مى آید . خداوند براى آن ها سرآمدى قطعى قرار داده است و تا این زمان موعود فرا نرسد قیامت بر پا نخواهد شد : ( وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ ) . آیا نمى دانند خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده بر آن توانایى دارد که مثل آنان را بیافریند؟ آیا طبیعت با همه شکوه ، زیبایى ، کوه ها ، دره ها ، دریاها ، نهرها ، منظومه هاى فلکى، کهکشان ها و... و... یى که در آن دیده مى شود ، گواه بر قدرت خداوند سبحان و تعالى نیست ؟! و آیا آفریننده همه این ها از آن عاجز است که آفرینش آدمى را بار دیگر تجدید کند؟(56)اما این ظالمان و ستمگران با شنیدن این آیات نیز به همان راه انحرافى خود ادامه مى دهند وجز راه کفر و انکار نمى پویند؛ ( فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُورا ) .( کفور) به معناى جحود و هر دو به معناى انکار از در لجبازى است . و این آیه احتجاجى است از خداى سبحان بر مسأله قیامت و زنده شدن بعد از مرگ ، علیه کسانى که آن را بعید مى شمردند ، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن را محال پنداشته مى گفتند: ( إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديدا ) ؛ آیا بعد از آنکه به صورت اسکلتى در آمدیم و آن اسکلت هم متلاشى و پوسیده شد ، دوباره با خلقت جدیدى مبعوث مى شویم ؟ خداى تعالى در پاسخ شان مى فرماید : خلقت بدن در نخستین بار دلیل بر این است ، که چنین چیزى ممکن است و وقتى ممکن شد دیگر فرقى میان بار اول و بار دوم نیست . و خلاصه همین که خود شما در این دنیا هستید و بدنى زنده دارید دلیل بر این است که چنین خلقتى محال نیست . و وقتى محال نشد دیگر چه فرقی میان این بار و بار دیگر است . در اینجا ممکن است به ذهن برسد که خداوند خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى دانسته نه عین آن . پس یک فرد بشر در قیامت مثل آن فردى است که در دنیا بوده ، نه خود او ، در جواب مى گوییم : تشبیه و مانند بودن تنها در بدن است . که مورد انکار منکرین بود ، نه جان آدمى که حافظ وحدت و شخصیت انسان هم در این دنیا و هم در آخرت است . و به آن جهت انسان آخرتى عین انسان دنیوی است ، نه مانند آن . ملاک یکى بودن حسین فرزند تقى در دنیا و آخرت همان نفس انسانى او است . که آن هم نزد خداى سبحان محفوظ است . و با مردن معدوم و باطل نمى گردد . و وقتى آن نفس به بدن جدید در آخرت تعلق گرفت ، باز این بدن همان بدن حسین در دنیا خواهد شد . هم چنانکه در خود دنیا هم چند بار بدنش با همه اجزایش عوض شد و او همچنان حسین پسر تقى بود . قطعاً می پرسید که چه دلیل قرآنى بر این معنا دارید؟ در جواب مى گوییم آیه شریفه ی :وَ قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فىِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدِ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِِّمْ كَافِرُونَ(10)قُلْ يَتَوَفَّئكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكلّ‏َِ بِكُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(57). که در پاسخ کسانى که گفتند : آیا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن دوباره به خلقت جدیدى خلق مى شویم ؟ فرموده که : شما بعد از مرگ نه متفرق مى شوید و نه نابود مى گردید ، بلکه آن ملک الموتى که موکل بر شما است شما را به تمام و کمال مى گیرد و حفظ مى کند . و اما آنکه در قبر مى پوسد و تار و پودش متلاشى مى گردد ، آن بدن خاکى شما است. که تجدید بناى آن براى خدا آسان است ، همانطور که بار اول بنا نمود . این آیه دلیل بر این بود که حقیقت آدمى همان نفس او است . که آن هم نزد خدا محفوظ است . و اما دلیل بر اینکه انسان مبعوث در قیامت عین انسان در دنیا است نه شخص دیگرى مانند آن ، همه آیات قیامت است . که آن را بازگشت انسان به سوى خدا مى داند و زنده شدنش را زنده شدن آن انسان و حساب و مجازات و پاداشش را حساب و مجازات و پاداش همان انسان مى داند . پس ، از آنچه گفته شد معلوم گردید که جمله ی : ( يَخْلُقَ مِثْلَهُم‏ ) نمى خواهد بگوید انسان مخلوق در آخرت شخصى نظیر انسان دنیا است ، بلکه مقصود همان معنایى است که گفته شد . و اگر مانند بودن این بدن و آن بدن را به میان آورد و نتیجه اش آن شد که پاى مماثله به میان آید به این جهت بود که خواست جواب درست مقابل متن اشکال باشد ، چون اشکال ایشان که گفتند : آیا وقتى اسکلت و سپس خاک شدیم دوباره به خلقت جدیدى مبعوث مى شویم؟ همه مربوط به شئون بدن مرده بود نه مربوط به حقیقت انسان و وقتى از حقیقت انسان یعنى نفس آدمى قطع نظر شود مماثله صحیح است ؛ یعنى بدن آخرتى نظیر و مثل بدن دنیایى است هر چند که با در نظر گرفتن نفس ، عین هم هستند(58). بعضى از مفسرین گفته اند که(59): مراد از کلمه ی ( مِثْلَهُم ) خود آنان است ، نه مانند ایشان ، هم چنانکه ما نیز به یکدیگر مى گوییم : مثل تو کسى چنین کارى نمى کند ؛ یعنى تو هم چنین کارى نمى کنى . لیکن این توجیه بى اشکال نیست و جاى مناقشه در آن هست .ظاهر این است که در عبارت مذکور مراد از مثل ، همان مثل است نه عین و عنایت در این تعبیر به این است که بفهماند کسى که مثل تو است ؛ یعنى صفات تو را دارد و روح تو را و خصائص تو را دارد این کار را نمى کند . پس تو هم که مثل او هستى نباید چنین کار را بکنى . پس در این تعبیر کنایى فعل نفى شده اما با نفى سببش که همان صفت باشد . و این جور کنایه آوردن مؤکدتر است از اینکه صریحاً بگوید تو این کار را مکن . جمله ی : ( وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ ) ظهور در این دارد که مراد از اجل ، همان مرگ است ، زیرا کلمه مزبور دو قسم استعمال دارد : یکى مدت زندگى از حین ولادت تا مرگ و یکى هم سرآمد زندگى که مقارن با مرگ است . به هر معنا که باشد مرگ را شامل است . و اگر در این جمله مرگ را یادآورى مى نماید به منظور عبرت گرفتن کفار است . تا شاید از جرأت و جسارت بر خدا و تکذیب آیات او دست بردارند و بدانند که خداى تعالى مى تواند ایشان را دوباره زنده نموده انتقام کردار زشتشان را بگیرد . بنا براین ، جمله : ( وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ ) ناظر به جمله : ( ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا ) است که در صدر آیه قرار داشت . و آیه آن معنایى را مى دهد که آیه ی وَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ(182)وَ أُمْلىِ لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ(183)أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبهِِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(184)أَ وَ لَمْ يَنظُرُواْ فىِ مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شىَ‏ْءٍ وَ أَنْ عَسىَ أَن يَكُونَ قَدِ اقْترََبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَىّ‏ِ حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(185 (60)؛ آنان را که آیات ما را دروغ پنداشتند ، از راهى که خود نمى دانند به تدریج خوارشان مى سازیم ... آیا در ملکوت آسمان ها و زمین و چیزهایى که خدا آفریده است نمى اندیشند؟ ... و شاید که مرگشان نزدیک باشد . و بعد از قرآن کدام سخن را باور دارند . در مقام افاده آن است(61).

پي‌نوشت‌ها:
 

- مائده /95.
2 - اسراء /8 .
3 - مائده /114.
4 -سید علی اکبر ، قریشی ، قاموس قرآن ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، 1371 ، ج 5 ، ص 66.
5 - رضا ، مهیار ، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی ، متن ، ص 60 .
6 - قصص / 85 .
7 - عباس ، قمی ، کلیات مفا تیح الجنان ، مترجم ، مهدی ، الهی قمشه ای ، تهران ، محمد ، 1376 ، اعمال یوم الغدیر ، ص 644 .
8 - مرتضی ، متقی نژاد ، معاد از دیدگاه علامه طباطبایی ، ص 22.
9 - آل عمران /9.
10 - سید محسن ، خرازی ، ترجمه ی بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الا مامیه ، مترجم ، مرتضی ، متقی نژاد ، عصر غیبت ، 1380 ، ج 2 ، ص 454 .
11 - مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص 23.
12 - تکویر / 5 .
- 13 مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص25.
14 - روم /8 .
15 - ص /27.
16 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، مترجم ، سید محمد باقر موسوی همدانی ، قم ، جامعه ی مدرسین ، 1374، ج 16 ، ص238.
17 - انعام/ 38 .
18 - احقاف ، آیات 5-6 .
19 - نحل / 21 .
20- مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص24.
21 - قصص /85 .
22 - مترجمان ، ترجمه ی مجمع البیان ، تهران ، فراهانی ، 1360 ، ج 18، ص 244 .
23 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، ج 16 ، ص 130 .
24 - قصص /85 .
25 مزمل ، آيه ی 15 .
26 - محمد حسین ، طباطبایی ، همان ، ص 131.
27 - محمد باقر ، مجلسی ، بحارالانوار ، مؤسسه الوفا ، 1404 ،ج 7 ،ص43.
28 - همان ج 7 ،ص37 .
29 - اسماعیل ، معتمد خراسانی ، مبدأ و معاد ، اسلامیه ، 1372 ، ص 160.
30 - محمد ، دشتی ، ترجمه ی نهج البلاغه ، قم ، پرهیزگار ، 1379 ، خطبه 83 ، ص 134.
31 - عنکبوت /19.
32 - یس /79 .
33 - روم /27 .
34 - ق /15 .
35 - اعراف /29 .
36 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، انوار درخشان ، تهران ، کتاب فروشی لطفی ، 1404 ، ج‏12، ص 322 .
37 - واقعه /62 .
38 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، همان ، ص 323.
39 - همان ، ص 324 .
40 - واقعه /60 .
41 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، همان ، ص 325 .
42 - یس / 78
43 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1374 ، ج 18 ، ص 458 .
44 - یس /79 .
45 - ناصر ، مکارم شیرازی ، همان ، ص 459 .
46 - سید علی اکبر ، قریشی ، تفسیر احسن الحدیث ، تهران ، بنیاد بعثت ، 1377 ، ج 9 ص 111 .
47 - عنکبوت آیه ی 64.
48 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، انوار درخشان ، ج 13 ، ص 410 .
49 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 18 ، ص 460 .
50 - سید ه نصرت ، امین ، مخزن العرفان در تفسیر قرآن ، تهران ، نهضت زنان مسلمان ، 1361 ، ج 11 ، ص 62 .
51 - بقره /284 .
52 - طه /52.
53 - سید محمد ابراهیم ، بروجردی ، تفسیر جامع ، تهران ، صدر ، 1366 ، ج 5 ، ص 490 .
54 - اسراء/98.
55 - اسراء /99.
59 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 12 ، ص 300 .
57 - سجده / 10-11 .
58 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، ج 13، ص 291.
59 - مترجمان ، ترجمه ی مجمع البیان ، ج 4، ص 103 .
60 - اعراف / 182-185.
61 - محمد حسین ، طباطبایی ، همان ، ص 292.