ادله اثبات امکان معاد از منظر قرآن (1 )
منبع : اختصاصی راسخون
مقدمه
واژگان کلیدی : قرآن ، ادله، برهان ، اثبات ، معاد و امکان به کار رفته است .
چکیده
در این پژوهش واژگان کلیدی مانند : قرآن ، ادله ، اثبات ، معاد ، ضرورت و امکان به کار رفته است .
بخش اوّل
1.معنای معاد در لغت
الف - عید : قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ (3) ؛عید را از آن جهت عید گویند که هر سال عود می کند و تکرار می شود . علت این تسمیه آن است که در هر سال با فرح جدید عود می کند (4)
ب : استعاد : استعادة {عود} هُ : از او خواست تا بر گردد ، - الشی ءَ : آن چیز را عادت خود قرار داد ، باز گردانیدن آن چیز را خواستار شد ، -الشیء َفلاناً و من فلان : از فلانی خواست تا آن چیز را باز گرداند .
ج– عاد : عوداً {عود} هُ : او را باز گردانید ، - الشی ءَ : آن چیز را از گونه ای به گونه ای دیگر در آورد ، - فلاناً بالمعروف : با او کاری خوب انجام داد .
د : عاود : معاودة وعوداً {عود } الرجل : به کار نخستین باز گشت .(5)با توجه به مطالب بالا می فهمیم که ریشه ی عود در همه ی مشتقاتش به یک معنا استعمال شده است و آن رجوع و بازگشتن است . همچنین واژه ی معاد در قرآن به معنی محل بازگشت آورده شده است آنجا که خداوند متعال می فرماید : إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّكَ إِلىَ مَعَادٍ قُل رَّبىِّ أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُْدَى وَ مَنْ هُوَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِينٍ(6) ؛ آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد ، تو را به محل بازگشت (جایگاه اولیه) بازمىگرداند . استعمال معاد در کلمات پیروان پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام – نیز به همین معنا آورده شده است ؛ ( اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ أهلَ الذکرِ الذینَ امرتَ بمَسأَلَتِهِم و ذَوی القُربَی الذینَ امرتَ بمَوَدتِهِم و فَرَضتَ حَقَهم وجعلتَ الجنةَ معادَ مَن اقتصَ آثارَهم )(7) ؛ خدایا بر محمد و خاندان محمد درود فرست ، خاندانی که ( اهل ذکر ) هستند که دستور دادی که از آن ها پرسش شود ، خویشاوندانی که مرا به دوستی آن ها امر کردی و حق آن ها را واجب گردانیدی و بهشت را برگشت گاه کسی قرار دادی که پا به جای پای آن ها گذارد .
2 . معنای معاد در اصطلاح
الف - باز گشتن یعنی برگشتن ارواح به بدن های خود .
ب - زمان باز گشت یعنی زمان برگشت روح به بدنی که در حیات دنیوی به آن تعلق داشت که آن زمان همان روز قیامت است .
ج - مکان بازگشت یعنی مکان برگشت روح به بدنی که در حیات دنیوی به آن تعلق داشت که آن مکان همان آخرت است(8).همه ی این معانی بر این مبنا است که روح باقی است و در هنگام مرگ ، از بدن جدا می شود و در قیامت به بدن باز می گردد . اما بنابر اینکه روح با بدن متحد است و در هنگام نابودی بدن به سبب مرگ ، روح هم از بین می رود ، در این صورت ، معاد یعنی وجود دومی که برای اجسام و ابدان پیدا می شود و بعد از مرگ دوباره بر می گردند .نکته ی قابل توجه این است که کلمه ی میعاد هم درباره ی روزقیامت استعمال شده است ، اما این کلمه به معنای بازگشت نیست ؛ چون ریشه این کلمه از ( وعد ) است . رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ(9) ؛ ای پروردگار ما ، تو مردم را در آن روزی که هیچ شکی در آن نیست ، گرد می آوری به یقین که خدا از وعده تخلف نکند .(10)
3 . دیدگاه علامه طباطبایی درباره معنای معاد
الف - یکی به عنوان تشکیل جهان نو بر اساس ابدیت با تمام موجودات ذی الروح و غیر ذی الروح بعد از فروریختن نظام های کنونی .
ب - قسمت دیگر بازگشت روح وروان انسان ها به بدن ها به همان صورتی که در دنیا بودندوحضورشان در میعاد بزرگ رستاخیز به منظور پاداش و کیفر کردار وسپس رهسپار شدن هر کس به سوی جایگاه اصلی وابدی خویش(11).
4 . دیدگاه علامه طباطبایی در در مورد شمول معاد
دلایل روایی
شواهد قرآنی
5 . واژه معاد در قرآن کریم
6 . معاد از دیدگاه روایات
بدن به همان خاک بر می گردد و آنچه درندگان خورند و جانوران در شکم اندازند ، همگی در خاک محفوظ است . هنگام بعث ونشور بارانی از آسمان می ریزد که باران بعث و نشور است . چنانچه باران های دنیا زمینه ی روییدن دانه های خشک نباتات است ، آن باران هم برای روییدن استخوان ها و اجزای پوسیده است . زمین زیرو رو خواهد شد خاک بدن ها زیر و رو خواهد شد ، مانند ذرات طلا که با شست و شو از خاک جدا شوند و بر روی آن چون ساختمان اولیه اش صورتگری شود آن طور که در ارحام صورتگری می شد پس همانگونه که در خاک نقش آدمی را زد ، در این خاک نقش انسان ها را خواهد زد . روح به اذن پروردگار به آن خاک های تصویر شده توجه می کند و آن ها زنده می شوند و هیچ کس نمی تواند خود را انکار کند ؛ چون خود را کامل وتمام می بیند(29).امیرالمؤمنین –علیه السلام – می فرماید : ( فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ... وَأطابَ سَریرَةً و عَمَّرَ معاداً و استَظهَرَ زادَ الیومَ لِیومِ رحیلةٍ )(30) ؛ تقوا پیشه کنید ، تقوای کسی که سخن حق را شنید و فروتنی کرد... و باطن را پاکیزه نگاه داشت و آخرت خود را آباد ساخت و زاد و توشه ای برای روز حرکت و هنگام حاجت و سر منزل نیاز آماده ساخت .
بخش دوم :
دلایل اثبات امكان معاد
1 . آفرینش نخستین
1- أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِير(31)
2- قُلْ يحُْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكلُِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (32).
3- وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلىَ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(33).
4- أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فىِ لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(34).
5- قُلْ أَمَرَ رَبىِّ بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ(35).
که به تفسیر بعضی از این آیات می پردازیم .
الف : أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ:روى سخن و خطاب به رسول گرامى - صلى اللّه عليه و آله وسلم ، است و مبنى بر ارشاد و بيان طريقه احتجاج با بتپرستان است . با اينكه تصديق دارند كه خلق و آفرينش اختصاص به ساحت پروردگار دارد ، در صورتى كه خلق به معناى ايجاد چيزى است كه نابود و معدوم بوده و بشر را مي آفريند در حالي كه نبوده است به همين قياس پروردگار مي تواند بشرى كه بميرد بار ديگر او را زنده كند و بيافريند.احتمال دارد ، از آيه استفاده شود احتجاج به اين طريق چگونه بتپرستان نمي انديشند كه پروردگار آغاز كه موجودى را بيافريند و هستى به آن ارزانى نموده و آن را فرابگيرد ، بايد پىدرپى آن را هستى بخشد تا اينكه هر لحظه باقى بماند . در حقيقت موجودى را كه مشاهده نمایيد ايجاد پس از ايجاد است كه هر لحظه مانند تابش نور خورشيد تابش نور پىدرپى به آن ادامه بيابد و تكرار شود تا موجود از روشنایى برخوردار گردد(36). خلاصه از جمله نشانه صفت خالقيت پروردگار آن است كه آغاز كه وجود و هستى به موجودى افاضه شود ، مانند تابش نور خورشيد است كه هر خردمندى به طور محسوس مشاهده مىنمايد . كه روشنایى هر جسم و موجودى به تابش پىدرپى نور است به آن يعنى ايجاد و تابش نور پىدرپى به آن جسم است .این آيه مبنى بر توبيخ است . چگونه بتپرستان و بيگانگان مشاهده ننموده و نفهميدهاند كه پروردگار بشر را آغاز آفريد و پس از زندگى در اين جهان كه به آستانه مرگ درآمده و به عالم ديگر انتقال يافت ، همين طور قدرت آن را دارد بار ديگر آنان را زنده نموده به زندگى هميشگى آنان ادامه دهد . همچنان كه از طريق رسولان اعلام نموده است . به اين دليل محسوس بشر بايد آن را تصديق نمايد .با توجه به اينكه آفريدگار قادر و توانا است كه بشر را نخستين بار آفريد و نيز خبر داده كه پس از مرگ او را بار ديگر خواهد آفريد و زندگى بخشد ، همچنين صادق و عالم است به آنچه در باره آينده بشر مقدر فرموده . بر اين اساس به هر چه خبر دهد ، بشر بايد تصديق نمايد و چنانچه تكذيب نمايد كفران و ناسپاسى نموده است .از جمله آياتی كه مشابه اين آيه است مانند : وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولىَ فَلَوْ لَا تَذَكَّرُونَ(37) مبنى بر تهديد بتپرستان و بيگانگان است . كه چگونه مشاهده ننمودهاند كه آفريدگار نخستين بار در اين جهان بشر را از نيرو و قوه محض آفريد و همچنين موجودات را از قوه و نقص آفريده و بر حسب تأثير عوامل طبيعى ، آن ها را به سوى كمال رهبرى و سوق داده به منظور غرضى كه از خلقت آن ها است(38).همچنين نسبت به بشر ، او را به لحاظ رشد جسمانى از طريق وسائل و عوامل و اسباب تربيت نموده و به كمال جسمانى رسانيد ، به همين قياس نيروى عاقله و روح او را نیز در اثر اعزام رسولان و تأسيس مكتب توحيد تعليم و تربيت نمود و مورد آزمايش قرار داد تا به مقامى از فضيلت و انسانيت برساند و در اثر موهبت نيروى اختيار ، مسئوليت افعال اختيارى و حركات ارادى او را به عهده خود او نهاد و به اين وسيله او را كنترل نمود و زندگى محدود و آزمايشى او ناگزير پايان خواهد پذيرفت ، و به زندگى و نظام كامل ترى وارد خواهد شد و همه افعال اختيارى كه حركت و جوهر وجودى او است ، مورد بررسى قرار خواهد گرفت .همچنين از خلقت و قدرت پروردگار چگونه نفهميدند ، آفريدگارى كه سلسله موجودات و انواع آن ها را و همچنين بشر را به قدرت بىنهايت خود از كتم عدم به وجود آورده ، همچنين مىتواند و قادر است كه بشر را پس از مرگ بار ديگر زندگى و حيات بخشد . با توجه به اينكه در آيات قرآنى نيز خبر داده ، بشر بايد تصديق نمايد و به قياس نخستين بار به زندگى بشر در عالم قيامت معتقد باشد که آن را هميشگى و ابدى براى بشر قرار داده است .نيز از جمله : ( يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُه ) استفاده مىشود كه ابداء و خلقت نخستین بشر كه قوام آن به تدبر در باره چگونگى زندگى بشر كه غرض و محصول نظام خلقت است . زندگى او را به طور محدود و موقت قرار داده و همه شئون وجودى و خصوصيات او را تدبير نموده و از لحظه خلقت بشر تا آخرين لحظات زندگى او را در نظر گرفته ، همه به حسن تدبير و تقدير و اندازه مخصوص بوده . از جمله پايان يافتن زندگى كه موت و مرگ او باشد ، آن نيز از حسن تدبير و تقدير پروردگار است .همچنين به لحاظ اعاده زندگى او در قيامت و از مشاهده نظام اين جهان در باره حيات بشر مي توان چگونگى زندگى او را در جهان ديگر به آن قياس نمايد . كه آن نيز به تقدير پروردگار است(39). نيز از جمله : ( يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ) استفاده مىشود ، مانند آيه : نحَْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكمُُ الْمَوْتَ وَ مَا نحَْنُ بِمَسْبُوقِينَ(40). كه زندگى بشر در دنيا به طور محدود و موقت است . نه از نظر اقتضاء ذات حيات بشر است . كه غير قابل ابديت و دوام است . بلكه از نظر ابداء و تقدير پروردگار است . كه حيات و زندگى بشر را به طور محدود ابداء نمايد و قرار دهد . به منظور اينكه از نقص به كمال برسد و آماده زندگى كامل ترى شود و در جهان ديگر از زندگى هميشگى بهرهمند گردد . خلاصه اینکه موت لازم ذات بشر نيست ، بلكه برحسب ابداء و اختراع و تقدير پروردگار است .إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ : مبنى بر تأكيد است . با بيان گذشته و ذكر دلایل محسوس كه پروردگار ، جهان پهناور و موجودات آن را از كتم عدم به قدرت لايزال خود آفريده و آن ها را به سوى كمال سوق مي دهد و سلسله بشر كه غرض از نظام خلقت است ، او را نيز از نظر آزمايش و سوق به سوى كمال در اين جهان محدود و موقت و در اثر دعوت به پيروى از برنامه مكتب الهى او را به سوى كمال معنوى ، رشد روانى ، فضيلت خلقى و نيل به مقامى از انسانيت رهبرى مىنمايد . كه او را براى زندگى كامل ترى آماده سازد . كه پس از پايان زندگى حيات سعادتمندانه خود را تأمين نموده باشد . يَسِيرٌ: با قدرت بىنهايت درباره فعل و اثر كبريایى صعوبت و سهولت و سير مفهوم ندارد . زيرا سهولت وقوع و تحقق هر عمل و حادثهاى در اثر وابستگى به عوامل و اسباب آن است . كه در حيطه قدرت و به شعاع اراده فاعل درآيد و چنانچه عوامل آن تحقق نيابد، وقوع آن فعل و يا حادثه امكان ناپذير خواهد بود . و در مورد ساحت كبريایى اراده و خواسته او به طور اطلاق و نافذ است و قيد و شرطى در آن دخالت نخواهد داشت(41).
ب : وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ :انسان یک موجود فراموشکار و متکبر است . و این نعمت هایى را که ولى نعمتش به او بخشیده ، در برابر او به کار مى گیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد ، زهى بی خبرى و خیره سرى ! براى بی خبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده ، گفت : چه کسى مى تواند این استخوان ها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟ وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسىَِ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ(42). این آیه از داستان معروف مرد عرب مشرکی سخن می گوید ، که استخوان پوسیده ای را با خود به خدمت پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم - آورده بود ، او فردی به نام ( ابی بن خلیفه ) یا ( امیه ی بن خلف ) نام داشت و قطعه استخوانی را به دست گرفته بود و می گفت با این دلیل محکم به مخاصمه به محمد – صلی الله علیه و آله وسلم - می روم ! و سخن او را درباره ی معاد باطل می کنم ! نزد پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - آمد و صدا زد چه کسی می تواند این استخوان ها را در حالی که پوسیده است از نو زنده کند ؟ کدام عقل این ادعا را باور می نماید و شاید در همین حال برای تأکید سخنان خود قسمتی از آن استخوان را نرم کرد و روی زمین ریخت : ( قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ) . به دنبال آن قرآن به پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - فرمان می دهد که پاسخ قاطعی از طرق مختلف به او و امثال او بدهد . که یکی از آن ها همین مسأله ی آفرینش نخستین است . که قرآن آن را به صورت بسیار کوتاه و جالبی مطرح کرده، می گوید : ( وَ نَسِيَ خَلْقَهُ ) ؛ این مرد فراموشکار آفرینش نخستین خود را فراموش کرده !(43) جالب اینکه قرآن مجید با جمله کوتاه : ( وَ نَسِيَ خَلْقَهُ ) تمام پاسخ او را داده است . هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزون تر نیز ذکر کرده . مى گوید : اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى ، هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمى زدى ، اى انسان فراموشکار! به عقب باز گرد و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید ، تو دائماً در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى ، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى ، اما توى فراموشکار همه این ها را به طاق نسیان زدى حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟! این استخوان هر گاه کاملاً بپوسد تازه خاک مى شود ، مگر روز اول خاک نبودى؟! لذا بلافاصله به پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - دستور مى دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو : کسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد قُلْ يحُْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكلُِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(44) اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده ، روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود و حتى خاکى هم وجود نداشت و آن کس که او را از کتم عدم آفرید ، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسان تر است(45). انسان تصور کند مثلاً ده سال پیش از آنکه به دنیا آید در کجا بوده است ، آن وقت خواهد دید که وجود او به صورت مواد خام در آب ، خاک ، هوا ، گیاهان و امثال آن ها بوده است ، اتفاقاً خداوند همه ی موجودات زنده اعم از حیوان و گیاه را از سه خزانه بزرگ آب ، هوا و خاک به وجود مى آورد و این از عجایب خلقت است .(46) اولین بار پروردگار استخوان و سایر اعضاء و جوارح بشر را در دوره جنین مى آفریند . و ماده تناسلى قدر و کثیف را به تدریج به صورت اسکلت و اعضاء درونى و بیرونى در مى آورد ، مى تواند به همین قیاس خاک بدن و استخوان و هر یک از اعضاء را بار دیگر بیافریند و نسبت به خلقت چنین تعبیر به انشاء نموده . از این نظر که همه اعضاء و جوارح و استخوان بشر مرده و خاک آن ها داراى مرتبه اى از حیات بوده و همه اعضاء و جوارح در صحنه قیامت داراى ادراک و شعور خواهند بود . همچنان که آیه فرمود : وَ مَا هَاذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ(47) ؛ و حیات حقیقى همانا سراى آخرت است .پایه جهان آخرت بر حیات و ادراک نهاده شده و کمال و رشد هستى است(48). و اگر تصور می کنی استخوان های پوسیده سرانجام پراکنده می شود و هر ذره ای در گوشه ای می افتد ، و گمان می کنی کسى نمى تواند اجزاء آن استخوان پوسیده و پراکنده را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى کند و یا اگر تصور می کنی بازگرداندن تمام صفات نخستین به این ذرات امکان ندارد چون کسی از آن آگاه نیست ، اشتباه بزرگی است ، چرا که او خالق همه چیز است و از هر مخلوقی آگاه است ؛ ( وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ )(49)شاید آیه اشاره به این باشد ، که گمان نکنید کسى که مرد و حیات دنیا را بدرود گفت ، در هیچ عالمى و در هیچ نشئه اى از عوالم موجود نباشد . تا اینکه بگویید اعاده معدوم محال خواهد بود . چنانچه بعضى چنین توهم کرده اند ، این طور نیست . بلکه هر چه موجود شده و می شود با تمام خصوصیاتش در عالم قضاء و لوح محفوظ ، که شاید عبارت از احاطه علم حضورى حق تعالى باشد موجود است . و گذشته و آینده نسبت به آن مرتبه یکسان خواهد بود . پس از این بیان معلوم می شود ، همان انسانى که در دنیا زندگانى می نمود،چون در مرتبه ی احاطه علمیه حق تعالى مفقود نشده ، این همان است که در نشأ آخرت است . ثانیاً : حیات جدیدى به وى بخشیده ، و او را زنده می گرداند به زندگى دائمى همیشگى . و این مطلب نزد اهلش ظاهر و معلوم خواهد بود . اگر چه نزد ظاهر بینان که هنوز فهمشان از مرتبه محسوسات تجاوز ننموده بعید است . و چنین سعه روحى ندارند که بتوانند تصور نمایند که انسان پس از مردن و منفک گردیدن اعضاء در عوالم دیگرى که فوق این عالم به شمار مى آید ، موجود خواهد بود .(50) خلاصه اینکه کسى که داراى چنین( علم ) و چنان ( قدرتى ) است . مسأله ی معاد و احیاء مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد . یک قطعه آهن ربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچک آهن در آن پراکنده است بگردانیم فوراً تمام این ذرات را جمع آورى مى کند ، در حالى که یک موجود بی جان بیش نیست، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره زمین باشد با یک فرمان جمع آورى نماید . نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است ، بلکه از نیات و اعمال آن ها نیز آگاه مى باشد . و حساب و کتاب آن نزد او روشن است . بنا براین محاسبه اعمال ، نیات و اعتقادات درونى نیز مشکلى براى او ایجاد نمى کند . چنانکه در آیه آمده است : لِّلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ(51)؛ اگر آنچه را در دل دارید ، پنهان کنید یا آشکار سازید ، خدا مى داند . و به همین دلیل موسى - علیه السلام – مأمور مى شود ، در جواب فرعون که در مسأله معاد تردید مى کرد و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود ، بگوید : علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش مى کند. قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبىِّ فىِ كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبىِّ وَ لَا يَنسىَ( 52). در کافى از حضرت امام زین العابدین - علیه السلام- روایت شده که فرمودند : عجب دارم از کسانی که منکر مرگ هستند . در حالی که شب و روز مردگان را مشاهده می کنند . و عجب دارم از شخصى که منکر بعث و قیامت و نشأه آخرت است . در صورتى که نشأه اولى و ابتداء آفرینش را شاهد و ناظر است(53).
2 . قدرت خداوند
پينوشتها:
- مائده /95.
2 - اسراء /8 .
3 - مائده /114.
4 -سید علی اکبر ، قریشی ، قاموس قرآن ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، 1371 ، ج 5 ، ص 66.
5 - رضا ، مهیار ، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی ، متن ، ص 60 .
6 - قصص / 85 .
7 - عباس ، قمی ، کلیات مفا تیح الجنان ، مترجم ، مهدی ، الهی قمشه ای ، تهران ، محمد ، 1376 ، اعمال یوم الغدیر ، ص 644 .
8 - مرتضی ، متقی نژاد ، معاد از دیدگاه علامه طباطبایی ، ص 22.
9 - آل عمران /9.
10 - سید محسن ، خرازی ، ترجمه ی بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الا مامیه ، مترجم ، مرتضی ، متقی نژاد ، عصر غیبت ، 1380 ، ج 2 ، ص 454 .
11 - مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص 23.
12 - تکویر / 5 .
- 13 مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص25.
14 - روم /8 .
15 - ص /27.
16 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، مترجم ، سید محمد باقر موسوی همدانی ، قم ، جامعه ی مدرسین ، 1374، ج 16 ، ص238.
17 - انعام/ 38 .
18 - احقاف ، آیات 5-6 .
19 - نحل / 21 .
20- مرتضی ، متقی نژاد ، همان ، ص24.
21 - قصص /85 .
22 - مترجمان ، ترجمه ی مجمع البیان ، تهران ، فراهانی ، 1360 ، ج 18، ص 244 .
23 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، ج 16 ، ص 130 .
24 - قصص /85 .
25 مزمل ، آيه ی 15 .
26 - محمد حسین ، طباطبایی ، همان ، ص 131.
27 - محمد باقر ، مجلسی ، بحارالانوار ، مؤسسه الوفا ، 1404 ،ج 7 ،ص43.
28 - همان ج 7 ،ص37 .
29 - اسماعیل ، معتمد خراسانی ، مبدأ و معاد ، اسلامیه ، 1372 ، ص 160.
30 - محمد ، دشتی ، ترجمه ی نهج البلاغه ، قم ، پرهیزگار ، 1379 ، خطبه 83 ، ص 134.
31 - عنکبوت /19.
32 - یس /79 .
33 - روم /27 .
34 - ق /15 .
35 - اعراف /29 .
36 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، انوار درخشان ، تهران ، کتاب فروشی لطفی ، 1404 ، ج12، ص 322 .
37 - واقعه /62 .
38 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، همان ، ص 323.
39 - همان ، ص 324 .
40 - واقعه /60 .
41 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، همان ، ص 325 .
42 - یس / 78
43 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1374 ، ج 18 ، ص 458 .
44 - یس /79 .
45 - ناصر ، مکارم شیرازی ، همان ، ص 459 .
46 - سید علی اکبر ، قریشی ، تفسیر احسن الحدیث ، تهران ، بنیاد بعثت ، 1377 ، ج 9 ص 111 .
47 - عنکبوت آیه ی 64.
48 - سید محمد حسین ، حسینی همدانی ، انوار درخشان ، ج 13 ، ص 410 .
49 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 18 ، ص 460 .
50 - سید ه نصرت ، امین ، مخزن العرفان در تفسیر قرآن ، تهران ، نهضت زنان مسلمان ، 1361 ، ج 11 ، ص 62 .
51 - بقره /284 .
52 - طه /52.
53 - سید محمد ابراهیم ، بروجردی ، تفسیر جامع ، تهران ، صدر ، 1366 ، ج 5 ، ص 490 .
54 - اسراء/98.
55 - اسراء /99.
59 - ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 12 ، ص 300 .
57 - سجده / 10-11 .
58 - محمد حسین ، طباطبایی ، ترجمه ی المیزان ، ج 13، ص 291.
59 - مترجمان ، ترجمه ی مجمع البیان ، ج 4، ص 103 .
60 - اعراف / 182-185.
61 - محمد حسین ، طباطبایی ، همان ، ص 292.
ادامه دارد...
/ج