آيا شما هم به جاي حل مساله بيشتر غصه مي خوريد؟


 

نويسنده: فريبا شکيبا




 

در مواجهه با مشکلات زندگي چه عکس العملي نشان مي دهيد؟
 

مردم در مواجهه با مسايل به دو صورت مساله مدار (عاقلانه و منطقي) و هيجان مدار (احساسي و هيجاني) عکس العمل نشان مي دهند. گروه اول کساني هستند که با مشکلات زندگي با مديريت فکر و احساسات و کنترل خشم و استرس، به شيوه اي عاقلانه و منطقي و با اعتقاد به اين که هر مساله يک راه حل دارد، با روحيه و تفکري مثبت، تا مشکل خود را حل نکنند دست بردار نيستند. هر چند در مواجهه با مشکلات، تجربه استرس امري طبيعي است اما همه انسان ها با استرس به يک شکل برخورد نمي کنند.
براي نمونه در گروه دوم، گاهي افراد با تصميمي هيجاني و احساسي بدون ذره اي تفکر عصباني شده يا تحت تاثير شرايط قرار گرفته، به اصطلاح عاميانه جوزده مي شوند؛ بنابراين با تصميم ها و قضاوت هاي عجولانه و نادرستشان سبب به مخاطره افتادن زندگي خود و ديگران مي گردند. عده اي اعلام ناتواني مي کنند و گاه با فرافکني ديگران را مقصر مي دانند و گروهي نيز به صورت کلامي و يا فيزيکي به ديگران پرخاش مي کنند. عده اي شروع به گريه کردن مي کنند، عده اي قهر مي کنند و يا ... مسلما دليل عمده اين رفتارها، عدم به کارگيري تفکري عاقلانه و منطقي است. اغلب اين دسته از افراد که متاسفانه به دليل احساسي و هيجاني بودن جامعه ما کم نيستند، به جاي فکر کردن و پيدا کردن راه حل، زانوي غم بغل گرفته و انرژي و وقت خود را بيشتر به غصه خوردن مي گذرانند، عده زيادي تصور مي کنند که دنيا به آخر رسيده، نااميد شده و بدون آگاهي از قدرت و توانايي هاي خود، به انواع بيماري هاي جسمي و رواني، اضطراب و افسردگي و ... دچار مي شوند و گروهي ديگر نيز به داروهاي آرام بخش، سيگار و ... روي مي آورند.
اما چه عواملي باعث مي شود افراد به جاي حل مسايل و مشکلات خود بيشتر غصه بخورند؟

الف: پذيرفتن مشکلات و تسليم در برابر آنها:
 

از عمده ترين اين باورها، رويکرد و بينش هيجاني نسبت به مسايل است، اين افراد اغلب مسايل خود را به صورت يک مشکل و يا معضلي غير قابل حل مي پذيرند و بر اين باورند که شرايط، غير قابل تغيير و غير قابل کنترل است و تا آخر عمر با رنج و سختي و عذاب آن را تحمل مي کنند.

ب: عدم توانايي در مهارت حل مساله:
 

از مهم ترين دلايلي که باعث مي شود افراد مسايل خود را به صورت مساله اي لاينحل بپذيرند، عدم توانايي در مهارت حل مساله است. اين افراد به جاي پيدا کردن راه حل مساله بيشتر غصه مي خورند. هر چند افراد زيادي هم وجود دارند که سال ها در حال تلاش و کوشش در جهت حل مشکلات خود هستند اما قادر به حل آنها نيستند، بنابراين تصور مي کنند که مساله شان غير قابل حل است در صورتي که اشتباه اين گروه در اين است که آنها مسايل زندگي خود را به شيوه خودشان حل مي کنند که در صورت حل مساله بايد شيوه خود را به کمک مهارت حل مساله تغيير دهند.
اديسون نابغه ناشنوا، معتقد است نبوع شامل يک درصد استعداد و (99)درصد تلاش و پشتکار است. براي مثال اين دانشمند بزرگ براي اختراع برق (999) راه مختلف را امتحان کرد و هرگز نگفت من (999) بار شکست خودم بلکه گفت من (999) راه مختلف را امتحان کردم اما به نتيجه نرسيدم. در واقع، موفقيت يعني حرکت از يک شکست به شکست ديگر، بدون اينکه انگيزه و شور و شوق و اشتياقمان را از دست بدهيم، اما متاسفانه بيشتر پيروزي ها و موفقيت هاي مردان و زنان بزرگ را به ما نشان داده اند و کمتر از تلاش ها و رنج هاي آنها در سخت ترين شرايط، سخن به ميان آمده است.

ج: درک اشتباه مفهوم رنج و صبر:
 

باور غلط و رايج ديگر در بين مردم درک اشتباه مفهوم صبر و رنج است. درباره رنج زياد خوانده و شنيده ايم براي نمونه در جمله نابرده رنج گنج ميسر نمي شود، برخي افراد با عدم درک مفهوم درس و حکمت رنج تصور مي کنند رنج و صبر مساوي با پذيرش و تسليم است، گروهي از اين افراد در انتشار دريافت پاداش صبر خود در اين دنيا و با جهاني ديگر هستند، در صورتي که منظور از تحمل رنج و صبر کردن، نوعي سعي و کوشش است که با نگاه و تفکر مثبت در جهت حل مساله همراه است.

د: عدم درک وجود رنج در زندگي:
 

اين گروه معتقدند ما در رنج آفريده شده ايم و در زندگي همه انسان ها مشکل و رنج دارند و خداوند هر کس را بيشتر دوست داشته باشد، مشکلات او هم بيشتر مي شود. بنابراين اين افراد با اين نوع باورها، مشکلات خود را پذيرفته و يا آنها را لاينحل مي دانند، غافل از اين که هدف، آزمايش ايمان، سعي و کوشش، تلاش و رشد و شکوفايي ظرفيت و استعدادها و قدرت بيکران انسان است. در واقع زندگي رنج نيست، مبارزه نيست، ما در رنج آفريده نشديم، زندگي يک بازي شيرين و قشنگ است. زندگي بازي زيبا و بزرگ تلاش، فکر و انديشه است که در صورت پرورش فکر و آموختن خلاقيت مي توان تمام مسايل و مشکلات زندگي را حل کرد. اين نکته را فراموش نکنيم در تمام مراحل حل مساله به جاي کلمه مشکل از مساله و به جاي کلمه رنج از تلاش استفاده کنيم.
اما چگونه مي توان در مواجهه با مسايل زندگي هيجاني و احساسي عمل نکرد و با تفکري عاقلانه و منطقي به حل مسايل پرداخت:
1- آموختن مهارت هاي ده گانه زندگي که توسط سازمان جهاني بهداشت اعلام شده است، به ويژه آموختن مهارت هاي کنترل خشم و استرس.
2- آموختن تفکر خلاق و نقاد، که مقدمه آموختن مهارت حل مساله. در بين مهارت هاي زندگي تفکر نقاد و تفکر خلاق، نقش بسيار مهمي در رشد عقلانيت دارد. تفکر نقاد به فرد مي آموزد رفتار هيجاني و واکنشي نداشته و قبل از آن که اقدام به کاري نمايد با بهره گيري از تفکري منطقي به مطالعه دقيق آن رفتار و پيامدهاي رفتار خود پرداخته تا جلوي اشتباهات احتمال که نتيجه تصميمات هيجاني است گرفته شود و تفکر خلاق به فرد مي آموزد، با ارايه راه حل هاي متنوع مي توان هر مساله اي را حل کرد.
3- اهميت پرورش فکر و عقلانيت: در مواجهه با مسايل زندگي با توجه به نقش بنيادين فکر در سعادت و موفقيت انسان، مدلي در شناخت درماني وجود دارد کهبه مدل ABC معروف است در اين مدل A، افکار و باورهاي ما، B احساسات و هيجانات و C رفتارهاي ما است. که در اين مدل فکر، تعيين کننده احساس و رفتار انسان است. در اين مدل آمده است اين اتفاقات نيست که ما را ناراحت مي کند بلکه اين افکار و طرز فکر ماست که ما را ناراحت مي کند يعني هر چه باعث شادي، هيجان و خشم ما مي شود از نوع تفکر ما سرچشمه مي گيرد به همين دليل در روان شناسي امروز به مثبت انديشي و NLP (تاثير علم کلام بر رفتار) اهميت زيادي داده مي شود، بنابراين با مديريت و کنترل افکار و هيجانات و شناخت افکار و باورهاي نادرست و ناکارآمد مي توان به حل مساله نايل شد.
4- خاله درماني نکنيد: يکي از دلايل که مشکلات زندگي علي رغم سعي و کوشش حل نمي شود، درددل کردن ومشورت با افراد بي تجربه و غير متخصص است. افرادي که براي مشورت انتخاب شوند بسيار مهم هستند، هر چند گاهي از اطرافياني که با تجربه هستند مي توان استفاده نمود اما مراجعه و مشورت با مشاور و روان شناس متخصص و به ويژه متعهد يکي از راه هاي حل مسايل در صورت حل نشدن آن توسط فرد است.
5- آموزش شيوه هاي درست فکر کردن: به دليل هيجاني و احساسي بودن جامعه ما، رشد عقلانيت و پرورش فکر و تربيت ذهن يکي از بنيادي ترين و مهم ترين نيازهاي جامعه ماست و اين يکي از وظايف مسوولان تعليم و تربيت است اما متاسفانه در سيستم آموزشي و به ويژه در کودکان که اين مهارت و مهارت حل مساله بايد از همان کودکي از مهد کودک ها آغاز شود، توجه چنداني به آن نمي شود.

داستان موفقيت زاک ساندرلند، نوجوان (17) ساله اي که تنهايي با قايق دور جهان را گشت!
 

در ماه ژوليه، (2009) نام زاک ساندرلند به عنوان جوان ترين فردي که با قايق دور جهان را به تنهايي گشت، ثبت شد و عکس او به عنوان يک فرد مشهور بين المللي که در حال به اتمام رساندن کتاب تجربيات خود است روي جلد مجله EGPN چاپ شد. او آن چنان موانع را کوچک و درس گرفتن از شکست ها را مهم مي داند که مي تواند الگويي براي تمام جوانان باشد.
زاک در کتاب خود به اين موضوعات اشاره کرده که قبل از آغاز به سفر به يک قايق و اجازه والدين نياز داشت. از آنجا که تمامي اهل خانواده دريانورد بودند وي براي سفر با قايق مشکلي نداشت اما بايد قايقي مناسب تهيه مي کرد که البته بهاي آن کمي سنگين بود. طي ماه ها و البته به کمک پدرش تمام پول هاي توجيبي اش را جمع کرد و نهايتا توانست (6500) دلار از (20) هزار دلاري را که قايق اينترپيد قيمت داشت جمع کند و باقي را از پدر بگيرد. از آنجا که اين قايق براي سفري به اين طولاني مناسب نبود، زاک، پدرش و دوستانش روزانه (16) ساعت روي قايق کار کردند و تمامي تشکيلات الکترونيکي و لوله کشي هاي آن را تغيير دادند و دستگاه هاي جديد مخابراتي و هواشناسي روي آن کار گذاشتند. زاک مي گويد طي اين مدت درخواست هايي از شرکت ها و توليد کنندگان مختلف براي کمک داشت امامشکل اصلي که با آن روبه رو بود جدي گرفته نشدن از سوي آنها بوده است! به گفته زاک موقعي که براي حرکت خود را آماده مي کردم هر کسي ايده اي داشت اما مشکل اصلي اين بود که واقعا به مردم بفهماني قصد چنين کاري را داري و آنها بايد تو را جدي بگيرند!
(14) ژوئن (2008) در نهايت ساندرلند قايقش را به آب انداخت و خود را براي شکستن رکورد هاي قبلي آماده کرد. مسافرت دور دنياي او شامل (28) هزار مايل آبي مي شد و در جنگل هاي استراليا، آفريقاي جنوبي و کانال پاناما توقف هايي داشت. روزهاي بلند و تنهايي خسته کننده گاهي عذاب آورند. زاک در خاطرات خود به اين موضوع اشاره کرده که به دليي تنهايي، غذاي کمتري مي خورده و خواب مرتب نداشته و به دليل هشدارهاي رادار و دستگاه هاي هواشناسي مدام دچار استرس مي شده است. اما همين موضوعات بوده که به او کمک کرد پوسته بچگي را پاره کند و پا به دنياي بزرگسالان بگذارد. به گفته زاک وقتي در شرايطي يکه و تنها هستيد و مجبوريد به خود تکيه کنيد، خواهيد توانست کنترل زندگي خود را به دست بگيريد! سفر او بدون مخاطره نبوده است. گاهي اوقات موتور قايق از کار افتاده يا دستگاه هاي مخابراتي يا هواشناسي کار نکرده اند اما به هر حال او توانسته از تمامي مشکلات پيروز بيرون بيايد.
(16) ژوئيه او نهايتا به بند آشناي مارينا دلري در کاليفرنيا مي رسد، در حالي که خسته، گرسنه و مشتاق بود.
در نوامبر (2008)جوان (17) ساله انگليسي ديگري به نام مايک پرهام تصميم گرفت همين کار را انجام دهد و رکورد زاک را بشکند. وي اوت (2008) مجددا به اسکله اي که از آن راه افتاده بود رسيد اما اين موضوع چيزي از ارزش تلاش زاک کم نکرد.
هر کسي که روحيه خوبي داشته باشد مي تواند گام هاي بلندي در جهت رسيدن به هدف خود بردارد. اگر به دنبال هدفي نباشيد، هرگز به چيزي نخواهيد رسيد. مهم نيست که شما چقدر قدرتمند هستيد، مهم اين است که هدفي را انتخاب کنيد و در جهت رسيدن به آن تلاش کنيد و اجازه ندهيد مشکلات سد راه شما شود و شما را از ادامه کار منصرف کند. وقتي تلاش کندي، شانس خود در خواهد زد.
منبع: راز موفقيت شماره 187