آيا شما هم به جاي حل مساله بيشتر غصه مي خوريد؟
نويسنده: فريبا شکيبا
در مواجهه با مشکلات زندگي چه عکس العملي نشان مي دهيد؟
براي نمونه در گروه دوم، گاهي افراد با تصميمي هيجاني و احساسي بدون ذره اي تفکر عصباني شده يا تحت تاثير شرايط قرار گرفته، به اصطلاح عاميانه جوزده مي شوند؛ بنابراين با تصميم ها و قضاوت هاي عجولانه و نادرستشان سبب به مخاطره افتادن زندگي خود و ديگران مي گردند. عده اي اعلام ناتواني مي کنند و گاه با فرافکني ديگران را مقصر مي دانند و گروهي نيز به صورت کلامي و يا فيزيکي به ديگران پرخاش مي کنند. عده اي شروع به گريه کردن مي کنند، عده اي قهر مي کنند و يا ... مسلما دليل عمده اين رفتارها، عدم به کارگيري تفکري عاقلانه و منطقي است. اغلب اين دسته از افراد که متاسفانه به دليل احساسي و هيجاني بودن جامعه ما کم نيستند، به جاي فکر کردن و پيدا کردن راه حل، زانوي غم بغل گرفته و انرژي و وقت خود را بيشتر به غصه خوردن مي گذرانند، عده زيادي تصور مي کنند که دنيا به آخر رسيده، نااميد شده و بدون آگاهي از قدرت و توانايي هاي خود، به انواع بيماري هاي جسمي و رواني، اضطراب و افسردگي و ... دچار مي شوند و گروهي ديگر نيز به داروهاي آرام بخش، سيگار و ... روي مي آورند.
اما چه عواملي باعث مي شود افراد به جاي حل مسايل و مشکلات خود بيشتر غصه بخورند؟
الف: پذيرفتن مشکلات و تسليم در برابر آنها:
ب: عدم توانايي در مهارت حل مساله:
اديسون نابغه ناشنوا، معتقد است نبوع شامل يک درصد استعداد و (99)درصد تلاش و پشتکار است. براي مثال اين دانشمند بزرگ براي اختراع برق (999) راه مختلف را امتحان کرد و هرگز نگفت من (999) بار شکست خودم بلکه گفت من (999) راه مختلف را امتحان کردم اما به نتيجه نرسيدم. در واقع، موفقيت يعني حرکت از يک شکست به شکست ديگر، بدون اينکه انگيزه و شور و شوق و اشتياقمان را از دست بدهيم، اما متاسفانه بيشتر پيروزي ها و موفقيت هاي مردان و زنان بزرگ را به ما نشان داده اند و کمتر از تلاش ها و رنج هاي آنها در سخت ترين شرايط، سخن به ميان آمده است.
ج: درک اشتباه مفهوم رنج و صبر:
د: عدم درک وجود رنج در زندگي:
اما چگونه مي توان در مواجهه با مسايل زندگي هيجاني و احساسي عمل نکرد و با تفکري عاقلانه و منطقي به حل مسايل پرداخت:
1- آموختن مهارت هاي ده گانه زندگي که توسط سازمان جهاني بهداشت اعلام شده است، به ويژه آموختن مهارت هاي کنترل خشم و استرس.
2- آموختن تفکر خلاق و نقاد، که مقدمه آموختن مهارت حل مساله. در بين مهارت هاي زندگي تفکر نقاد و تفکر خلاق، نقش بسيار مهمي در رشد عقلانيت دارد. تفکر نقاد به فرد مي آموزد رفتار هيجاني و واکنشي نداشته و قبل از آن که اقدام به کاري نمايد با بهره گيري از تفکري منطقي به مطالعه دقيق آن رفتار و پيامدهاي رفتار خود پرداخته تا جلوي اشتباهات احتمال که نتيجه تصميمات هيجاني است گرفته شود و تفکر خلاق به فرد مي آموزد، با ارايه راه حل هاي متنوع مي توان هر مساله اي را حل کرد.
3- اهميت پرورش فکر و عقلانيت: در مواجهه با مسايل زندگي با توجه به نقش بنيادين فکر در سعادت و موفقيت انسان، مدلي در شناخت درماني وجود دارد کهبه مدل ABC معروف است در اين مدل A، افکار و باورهاي ما، B احساسات و هيجانات و C رفتارهاي ما است. که در اين مدل فکر، تعيين کننده احساس و رفتار انسان است. در اين مدل آمده است اين اتفاقات نيست که ما را ناراحت مي کند بلکه اين افکار و طرز فکر ماست که ما را ناراحت مي کند يعني هر چه باعث شادي، هيجان و خشم ما مي شود از نوع تفکر ما سرچشمه مي گيرد به همين دليل در روان شناسي امروز به مثبت انديشي و NLP (تاثير علم کلام بر رفتار) اهميت زيادي داده مي شود، بنابراين با مديريت و کنترل افکار و هيجانات و شناخت افکار و باورهاي نادرست و ناکارآمد مي توان به حل مساله نايل شد.
4- خاله درماني نکنيد: يکي از دلايل که مشکلات زندگي علي رغم سعي و کوشش حل نمي شود، درددل کردن ومشورت با افراد بي تجربه و غير متخصص است. افرادي که براي مشورت انتخاب شوند بسيار مهم هستند، هر چند گاهي از اطرافياني که با تجربه هستند مي توان استفاده نمود اما مراجعه و مشورت با مشاور و روان شناس متخصص و به ويژه متعهد يکي از راه هاي حل مسايل در صورت حل نشدن آن توسط فرد است.
5- آموزش شيوه هاي درست فکر کردن: به دليل هيجاني و احساسي بودن جامعه ما، رشد عقلانيت و پرورش فکر و تربيت ذهن يکي از بنيادي ترين و مهم ترين نيازهاي جامعه ماست و اين يکي از وظايف مسوولان تعليم و تربيت است اما متاسفانه در سيستم آموزشي و به ويژه در کودکان که اين مهارت و مهارت حل مساله بايد از همان کودکي از مهد کودک ها آغاز شود، توجه چنداني به آن نمي شود.
داستان موفقيت زاک ساندرلند، نوجوان (17) ساله اي که تنهايي با قايق دور جهان را گشت!
زاک در کتاب خود به اين موضوعات اشاره کرده که قبل از آغاز به سفر به يک قايق و اجازه والدين نياز داشت. از آنجا که تمامي اهل خانواده دريانورد بودند وي براي سفر با قايق مشکلي نداشت اما بايد قايقي مناسب تهيه مي کرد که البته بهاي آن کمي سنگين بود. طي ماه ها و البته به کمک پدرش تمام پول هاي توجيبي اش را جمع کرد و نهايتا توانست (6500) دلار از (20) هزار دلاري را که قايق اينترپيد قيمت داشت جمع کند و باقي را از پدر بگيرد. از آنجا که اين قايق براي سفري به اين طولاني مناسب نبود، زاک، پدرش و دوستانش روزانه (16) ساعت روي قايق کار کردند و تمامي تشکيلات الکترونيکي و لوله کشي هاي آن را تغيير دادند و دستگاه هاي جديد مخابراتي و هواشناسي روي آن کار گذاشتند. زاک مي گويد طي اين مدت درخواست هايي از شرکت ها و توليد کنندگان مختلف براي کمک داشت امامشکل اصلي که با آن روبه رو بود جدي گرفته نشدن از سوي آنها بوده است! به گفته زاک موقعي که براي حرکت خود را آماده مي کردم هر کسي ايده اي داشت اما مشکل اصلي اين بود که واقعا به مردم بفهماني قصد چنين کاري را داري و آنها بايد تو را جدي بگيرند!
(14) ژوئن (2008) در نهايت ساندرلند قايقش را به آب انداخت و خود را براي شکستن رکورد هاي قبلي آماده کرد. مسافرت دور دنياي او شامل (28) هزار مايل آبي مي شد و در جنگل هاي استراليا، آفريقاي جنوبي و کانال پاناما توقف هايي داشت. روزهاي بلند و تنهايي خسته کننده گاهي عذاب آورند. زاک در خاطرات خود به اين موضوع اشاره کرده که به دليي تنهايي، غذاي کمتري مي خورده و خواب مرتب نداشته و به دليل هشدارهاي رادار و دستگاه هاي هواشناسي مدام دچار استرس مي شده است. اما همين موضوعات بوده که به او کمک کرد پوسته بچگي را پاره کند و پا به دنياي بزرگسالان بگذارد. به گفته زاک وقتي در شرايطي يکه و تنها هستيد و مجبوريد به خود تکيه کنيد، خواهيد توانست کنترل زندگي خود را به دست بگيريد! سفر او بدون مخاطره نبوده است. گاهي اوقات موتور قايق از کار افتاده يا دستگاه هاي مخابراتي يا هواشناسي کار نکرده اند اما به هر حال او توانسته از تمامي مشکلات پيروز بيرون بيايد.
(16) ژوئيه او نهايتا به بند آشناي مارينا دلري در کاليفرنيا مي رسد، در حالي که خسته، گرسنه و مشتاق بود.
در نوامبر (2008)جوان (17) ساله انگليسي ديگري به نام مايک پرهام تصميم گرفت همين کار را انجام دهد و رکورد زاک را بشکند. وي اوت (2008) مجددا به اسکله اي که از آن راه افتاده بود رسيد اما اين موضوع چيزي از ارزش تلاش زاک کم نکرد.
هر کسي که روحيه خوبي داشته باشد مي تواند گام هاي بلندي در جهت رسيدن به هدف خود بردارد. اگر به دنبال هدفي نباشيد، هرگز به چيزي نخواهيد رسيد. مهم نيست که شما چقدر قدرتمند هستيد، مهم اين است که هدفي را انتخاب کنيد و در جهت رسيدن به آن تلاش کنيد و اجازه ندهيد مشکلات سد راه شما شود و شما را از ادامه کار منصرف کند. وقتي تلاش کندي، شانس خود در خواهد زد.
منبع: راز موفقيت شماره 187