درمان زخم ها
نويسنده: جنیفر آوالون
ترجمه: حسین نادری
ترجمه: حسین نادری
از روزی که ما به دنیا می آییم تا روزی که از دنیا می رویم، در عرصه ای قدم می زنیم که از امیدها ساخته شده است. منظور من از این سخن چیست؟
از زمان تولد تا ده سالگی به طور طبیعی متولد می شویم.
با امیدواری توسط خواهران و برادرانمان پذیرفته می شویم.
با امیدواری در یک کشور امن و مساعد به دنیا می آییم.
با امیدواری به یادگیری کارهایی که نمی توانیم انجام دهیم، نمی پردازیم.
با امیدواری ساختار مناسبی برای رشد آیندهى ما دایر می شود.
این چالش هایی است که هر آدمی در ده سالهى اول زندگی خود با آن مواجه است.
از سن ده تا بیست سالگی، با امیدواری تدریجا به جوانانی تن درست تبدیل می شویم.
با امیدواری، روابط خوبی با هم قطاران خود برقرار می کنیم.
با امیدواری یاد می گیریم که با دیگران خوب ارتباط برقرار کنیم.
با امیدواری، یاد می گیری که چگونه عشق بورزیم.
با امیدواری از دبیرستان فارغ التحصیل می شویم و تحصیلات عالی تری را ادامه می دهیم یا حرفهى مفیدی را می آموزیم.
از سن بیست تا سی سالگی با امیدواری از دانشکده فارغ التحصیل می شویم، یا در حرفه ای استاد هستیم.
با امیدواری با کسی که برایمان مناسب است، دیدار و ازدواج می کنیم.
با امیدواری شغل مناسبی به دست می آوریم.
با امیدواری، خودمان بچه های تن درستی داریم.
با امیدواری یاد می گیریم که چگونه خودمان را از نظر مالی تقویت کنیم.
با امیدواری یاد می گیریم که به ورای خودمان بیندیشیم.
با امیدواری، اجازه نمی دهیم کینه و نفرت به قلبمان راه یابد.
از سن سی تا چهل سالگی با امیدواری، فرزندانمان به مدارس مناسبی می روند.
با امیدواری آنها نیز یاد می گیرند که چگونه عشق بورزند.
با امیدواری، سربار والدین خود نشدیم.
با امیدواری می توانیم بر پنجاه درصد از وقایع ناخوشایند غلبه کنیم و در برابر آنها از پا در نیاییم.
با امیدواری، هنوز همان شغل مناسب را داریم.
با امیدواری می توانیم اندکی پول، پس انداز کنیم.
از سن چهل تا پنجاه سالگی با امیدواری می توانیم بر بحران میان سالی فایق آییم.
با امیدواری فرزندانمان ارتباطات اجتماعی خوبی برقرار کرده اند.
با امیدواری آنها نیز شغل مناسبی دارند.
با امیدواری یاد می گیریم با این واقعیت که ممکن نیست مشهور شویم، کنار آییم.
با امیدواری شروع به فهمیدن موضوعات واقعی زندگی می کنیم.
با امیدواری می توانیم از والدین خود درسال های آخر عمرشان مراقبت کنیم.
از سن پنجاه سالگی به بعد با امیدواری هنوز شغل مناسب را داریم.
با امیدواری ما و خانواده مان در سلامت هستیم.
با امیدواری پول کافی برای دوران آخر عمر خود ذخیره کرده ایم.
با امیدواری می توانیم به محدودیت های ناشی از سن، با خرسندی کنار آییم.
با امیدواری می توانیم به زندگی گذشتهى خود بر گردیم و از آن احساس غرور کنیم.
با امیدواری می توانیم عقلانیت سالیان زندگی خود را به فرزندان و نوه های خود انتقال دهیم.
با امیدواری، وقتی از دنیا می رویم و دروازه های بهشت را می بینیم، آنها به روی ما باز می شوند، و [وعده ای در بهشت] با لبخند به ما سلام می کنند.
این یک سناریوی تأثرآور نیست... این واقعیت است، زندگی است. چه موقعیت های غیر منتظره ای ما را دقیقا به امیدها واصل می کند و همه چیز را در مسیرمان قرار می دهد؟ تقریبا چنین چیزی غیر ممکن است؛ اما ما انسانیم، مرتکب اشتباه می شویم و زیبایی کار این است که می توانیم از اشتباهات درس بگیریم و ادامه دهیم. آیا این عجیب است که انسان ها به دلیل آن که چیزی را از دست می دهند، احساس گرفتاری می کنند و امید خود را از دست رفته می بینند. وقتی یکی از امیدها به ناامیدی بینجامد، هر قدر هم طول بکشد، دست آویزی است که ما را بالا می کشد، ناخالصی ها را از ما می زداید و ما را به جلو می راند. وقتی این وقایع در جریان است، خدا ناظر است که به کمک او نیازمندیم و می بیند که ما با مسائل، چگونه دست و پنجه نرم می کنیم.
بیایید در مورد خودمان این قدر سخت نگیریم. در طول زندگی، ما در میان یک منطقهى مین گذاری شده از امیدها قدم می زنیم، وقتی به پایان این عرصه می رسیم برایمان مسلم می شود که عشق، همهى زخم ها را درمان می کند.
منبع: مجله ی حدیث زندگی شماره 5
/س
از زمان تولد تا ده سالگی به طور طبیعی متولد می شویم.
با امیدواری توسط خواهران و برادرانمان پذیرفته می شویم.
با امیدواری در یک کشور امن و مساعد به دنیا می آییم.
با امیدواری به یادگیری کارهایی که نمی توانیم انجام دهیم، نمی پردازیم.
با امیدواری ساختار مناسبی برای رشد آیندهى ما دایر می شود.
این چالش هایی است که هر آدمی در ده سالهى اول زندگی خود با آن مواجه است.
از سن ده تا بیست سالگی، با امیدواری تدریجا به جوانانی تن درست تبدیل می شویم.
با امیدواری، روابط خوبی با هم قطاران خود برقرار می کنیم.
با امیدواری یاد می گیریم که با دیگران خوب ارتباط برقرار کنیم.
با امیدواری، یاد می گیری که چگونه عشق بورزیم.
با امیدواری از دبیرستان فارغ التحصیل می شویم و تحصیلات عالی تری را ادامه می دهیم یا حرفهى مفیدی را می آموزیم.
از سن بیست تا سی سالگی با امیدواری از دانشکده فارغ التحصیل می شویم، یا در حرفه ای استاد هستیم.
با امیدواری با کسی که برایمان مناسب است، دیدار و ازدواج می کنیم.
با امیدواری شغل مناسبی به دست می آوریم.
با امیدواری، خودمان بچه های تن درستی داریم.
با امیدواری یاد می گیریم که چگونه خودمان را از نظر مالی تقویت کنیم.
با امیدواری یاد می گیریم که به ورای خودمان بیندیشیم.
با امیدواری، اجازه نمی دهیم کینه و نفرت به قلبمان راه یابد.
از سن سی تا چهل سالگی با امیدواری، فرزندانمان به مدارس مناسبی می روند.
با امیدواری آنها نیز یاد می گیرند که چگونه عشق بورزند.
با امیدواری، سربار والدین خود نشدیم.
با امیدواری می توانیم بر پنجاه درصد از وقایع ناخوشایند غلبه کنیم و در برابر آنها از پا در نیاییم.
با امیدواری، هنوز همان شغل مناسب را داریم.
با امیدواری می توانیم اندکی پول، پس انداز کنیم.
از سن چهل تا پنجاه سالگی با امیدواری می توانیم بر بحران میان سالی فایق آییم.
با امیدواری فرزندانمان ارتباطات اجتماعی خوبی برقرار کرده اند.
با امیدواری آنها نیز شغل مناسبی دارند.
با امیدواری یاد می گیریم با این واقعیت که ممکن نیست مشهور شویم، کنار آییم.
با امیدواری شروع به فهمیدن موضوعات واقعی زندگی می کنیم.
با امیدواری می توانیم از والدین خود درسال های آخر عمرشان مراقبت کنیم.
از سن پنجاه سالگی به بعد با امیدواری هنوز شغل مناسب را داریم.
با امیدواری ما و خانواده مان در سلامت هستیم.
با امیدواری پول کافی برای دوران آخر عمر خود ذخیره کرده ایم.
با امیدواری می توانیم به محدودیت های ناشی از سن، با خرسندی کنار آییم.
با امیدواری می توانیم به زندگی گذشتهى خود بر گردیم و از آن احساس غرور کنیم.
با امیدواری می توانیم عقلانیت سالیان زندگی خود را به فرزندان و نوه های خود انتقال دهیم.
با امیدواری، وقتی از دنیا می رویم و دروازه های بهشت را می بینیم، آنها به روی ما باز می شوند، و [وعده ای در بهشت] با لبخند به ما سلام می کنند.
این یک سناریوی تأثرآور نیست... این واقعیت است، زندگی است. چه موقعیت های غیر منتظره ای ما را دقیقا به امیدها واصل می کند و همه چیز را در مسیرمان قرار می دهد؟ تقریبا چنین چیزی غیر ممکن است؛ اما ما انسانیم، مرتکب اشتباه می شویم و زیبایی کار این است که می توانیم از اشتباهات درس بگیریم و ادامه دهیم. آیا این عجیب است که انسان ها به دلیل آن که چیزی را از دست می دهند، احساس گرفتاری می کنند و امید خود را از دست رفته می بینند. وقتی یکی از امیدها به ناامیدی بینجامد، هر قدر هم طول بکشد، دست آویزی است که ما را بالا می کشد، ناخالصی ها را از ما می زداید و ما را به جلو می راند. وقتی این وقایع در جریان است، خدا ناظر است که به کمک او نیازمندیم و می بیند که ما با مسائل، چگونه دست و پنجه نرم می کنیم.
بیایید در مورد خودمان این قدر سخت نگیریم. در طول زندگی، ما در میان یک منطقهى مین گذاری شده از امیدها قدم می زنیم، وقتی به پایان این عرصه می رسیم برایمان مسلم می شود که عشق، همهى زخم ها را درمان می کند.
منبع: مجله ی حدیث زندگی شماره 5
/س