نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (4)
نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (4)
نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (4)
جهاني شدن: جهاني بدون مرز براي امريكا و غرب
شماي كلي فصل دوم ونقد آن
منطق كانوني اول
نتايج منطق اول
منطق كانوني دوم
نتيجه منطق دوم
مي كند(ص23)... ابعاد سياسي، فرهنگي و اقتصادي جهاني شدن تفكيك ناشدني هستند (ص 127).
منطق كانوني سوم
نتيجه منطق سوم
منطق كانوني چهارم
نتيجه منطق چهارم
منطق كانوني پنجم
نتيجه منطق پنجم
از ديدگاه دكتر سريع القلم، پنج ويژگي فوق از بديهيات بحث جهاني شدن مي باشد(ص 27).
جمع بندي نتيجه گيري فصل دوم
تأملاتي در نقد فصل دوم
اينك گفته شود: جهاني شدن نوعي انطباق است و به توان انطباق كشورها به شرايط جديد وابسته است؛ فرضيه پژوهش دكتر سريع القلم بود و عجيب است كه ايشان پس از پژوهش به جاي اثبات فرضيه يا نفي آن، فرضيه را در نتيجه تكرار مي كند بدون آنكه وجوه آزمايش شده فرضيه را نشان دهد. اين نوع تكرار مخل و بي نتيجه حاكي از آن است كه يا محقق درك درستي از فرضيه هاي خود نداشته، يا فرضيه او وجاهت كافي براي به آزمون درآمدن نداشته، يا درك ايشان از پديده مورد پژوهش درك ناقصي بوده و اين نقص تا پايان پژوهش همراه همه فصل هاي تحقيق به نتيجه گيري رسيده و در نتيجه گيري فصول نيز خود را نشان داده است.
مهم ترين دليل عقيم ماندن فرضيه ها، كه در فصل دوم به خوبي آشكار است، درك نويسنده از جهاني شدن است. همان طور که درنقد فصل اول نيز نشان داده شد، درک دکتر سريع القلم از جهاني شدن دركي ايستا و ذهني است و تمايلي به نقد شدن ندارد. سريع القلم در سراسر اين اثر، تصويري از جهان شدن براي خواننده درست مي كند كه اين تصوير بيش از آنكه منطبق بر واقعيت هاي آثار اين فرآيند بر دگرگوني هاي جهاني باشد منطبق بر ذهنياتي است كه ايشان دوست داشته است از جهاني شدن داشته باشد.
بر اساس همين ذهنيات است كه ايشان تكليف خودش را در ابتداي فصل دوم با متون وسيع و پيچيده و پر از تضاد و تناقض درباره جهاني شدن يكسره مي كند و مي نويسد:
در اين فصل قصد نداريم متون وسيع و پيچيده جهاني شدن را خلاصه كنيم، بلكه صرفا به آن دسته از مفاهيم و پايه هاي جهاني شدن مي پردازيم كه به وضعيت فعلي و عمومي كشور مرتبط است (ص21).
در حقيقت دكتر سريع القلم جسارت درگير شدن مفهومي و فلسفي با دكترين جهاني شدن را از همان ابتدا از خواننده مي گيرد و او را چشم بسته وارد فضايي مي سازد كه آن قضا مورد علاقه ايشان است و محل نقد و بررسي نيست.
چرا در كتاب مهم ايران و جهاني شدن چنين اتفاقي مي افتد؟
چون ظاهر كتاب نشان مي دهد كه معضل و مشكل اصلي دكتر سريع القلم جهاني شدن نيست. بلكه ساختارهاي نظام جمهوري اسلامي است كه قرار است با اين پديده مواجه شود.
دكتر سريع القلم همان طور كه در اين كتاب نشان مي دهد جهاني شدن را چشم بسته و بدون درگيري با وجوه تاريخي و فلسفي آن از پيش پذيرفته است حتي اگر اين پذيرش را به عنوان يك ضرورت كه گريزي از آن نيست نيز قبول نماييم بالاخره ايشان نشان مي دهد كه با وجوه متناقض جهاني شدن مشكل چنداني ندارد، آنچه براي ايشان پذيرفتني نيست و با آن مشكل دارد ساختار حكومتي است كه قرار است با اين پديده در ايران مواجه شود. در حقيقت در سراسر اين اثر نويسنده بيش از آنكه موافق جهاني شدن باشد مخالف نظام جمهوري اسلامي و كارآمدي آن در اين وضع جهاني است. گويي او جهاني شدن را بهانه اي براي نشان دادن ناخرسندي هاي خود از جمهوري اسلامي و عملكرد آن در دو دهه گذشته قرار داده است. لاجرم خواننده نيز بدون هيچ دليل منطقي بايد تابع بايسته هاي ذهني نويسنده شود و تا پايان اين پژوهش نفهمد كه جهاني شدن چه موجود عجيب الخلقه اي است كه نظام جمهوري اسلامي با آن همه توانايي ها و حماسه هايي كه در طول اين سه دهه در ايران به وجود آورده است بايد ميدان را خالي كند و سكان كشتي متلاطم ايران را در چنين عصر پرتنشي به نسلي واگذار كند كه نه تنها هيچ خصوصيات برتري نسبت به نسل اول و دوم انقلاب ندارد بلكه حتي درك درستي از آرمان هاي ملت ايران نيز ندارد.
اين نسل فقط اراده معطوف به قدرت دارد. اراده اي كه در طول تاريخ ايران براي ملت ما ناآشنا نيست.
در نقد فصل چهارم و پنجم به راهكارهايي كه دكتر سريع القلم تصور مي كند با آن مشكل ايران و جهاني شدن راه حل خواهد كرد، خواهيم پرداخت، آنچه در اين فصل اهميت دارد اين است كه تصوير دكتر سريع القلم از جهاني شدن تصويري آرماني و اتوپيايي است. مهم ترين مشكلي كه ايران با پذيرش اين تعريف آرماني پيدا خواهد كرد آن است كه سه زاويه به هم مرتبط اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهاني شدن به گونه اي به هم پيوسته است كه جداسازي آنها از همديگر از نظر دكتر سريع القلم به ناكارآمدي و محدود شدن بهره برداري از فرآيندهاي جهاني شدن منجر خواهد شد(ص23).
در حقيقت با اين تأكيدي كه سريع القلم از به هم پيوستگي اضلاع سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهاني شدن دارد مشخص نيست كه چرا وارد شدن در فرآيند جهاني شدن را يك انتخاب تلقي كرده اند(ص 128).
در اينجا مفهوم انتخاب، معناي حقيقي خود را از دست مي دهد.
ما در جهاني شدن حتي حق گزينش هم نداريم. نمي توانيم بگوييم داده هاي علمي آن مفيد، خوب و سازنده است ولي آثار مخرب فرهنگي آن را نخواهيم پذيرفت. دكتر سريع القلم در تبيين نقطه كانوني دوم جهاني شدن گفته است كه تفكيك سازي اصول جهاني شدن از يكديگر به ناكارآمدي منجر مي شود و ما را از آثار مفيد آن محروم خواهد كرد.
دكتر سريع القلم اين آثار را آنچنان آرماني توصيف مي كند كه حتي عوام هم متوجه خواهند شد كه با چنين پديده خوبي كسي جز ديوانگان، مغرضان يا جاهلان مخالفت نخواهد كرد. وقتي مباني مهم فلسفي جهاني شدن، فراگير شدن عقلانيت تعريف مي شود و عقلانيت عبارت از اين مي گردد كه براي انجام هر كاري قبلا فكر مي شود، محاسبه لازم صورت مي پذيرد، عواقب آن بررسي و تجزيه و تحليل مي گردد، كارآمدي آن در نظر گرفته مي شود، علمي بودن و منطقي بودن فرآيند و رويه هاي انجام كار بررسي مي گردد، مشورت مي شود و... و سپس تصميم گيري مي شود(ص21) ديگر كدام آدم ديوانه اي است كه با جهاني شدن با وجود اين همه مزايا مخالفت كند؟
اما آيا آنچه سريع القلم تحت عنوان مباني مهم فلسفي جهاني شدن معرفي مي كند حقيقتا و ذاتا ربطي به اين پديده دارد؟
البته همان طور كه گفته شد، قرائت دكتر سريع القلم از جهاني شدن يك قرائت استثنايي و منحصر به فرد است كه فقط خود ايشان به آن معتقد است.
چنين قرائتي از جهاني شدن و نوع استدلالي كه براي آرماني نشان دادن آن به كار مي رود ما را ياد قرائت ميرزا ملكم خان و ساير منور الفكران نسل اول ايران در مورد پديده تجدد و ترقي و تمدن غربي مي اندازد.
ميرزا ملكم خان و پيروان انديشه او نيز معتقد بودند كه اصول تمدن فرنگ را اگر از يكديگر تفكيك كنيم و مدعي باشيم كه يك بخش به درد ما مي خورد و بخش ديگر مورد نياز ما نيست اين اصول در ايران كار نخواهد كرد.
اين بدان معنا است كه بگوييم ساعت را مي خواهيم ولي عقربه هاي آن را نمي خواهيم. ميرزا ملكم خان و اصحاب انديشه او نزديك به يكصد و خورده اي سال همين انديشه را در ايران القا كردند كه ايراني اگر بخواهد رشد و ترقي كند بايد اصول تمدن فرنگ را تمام و كمال بپذيرد و عجيب است كه هنوز پاره اي از نخبگان فكري ما نتوانسته اند خود را از دام اين مغلطه خانمان برانداز رها سازند.
بي ترديد آقاي دكتر سريع القلم فراموش نكرده اند كه نشر و حاكميت افكار ميرزا ملكم خان تا زمان سقوط نظام مشروطه سلطنتي در ايران چه آثار مخرب و بنيان افكني بر ساختار سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ايران گذاشته است.
بنابراين تفسير مطلق گراي ايشان از جهاني شدن كه شباهت عجيبي به تفسير مطلق گراي ميرزا ملكم خان از تجدد و ترقي دارد آيا مي تواند محل اعتناي نخبگان فكري و اجرايي كشور و مبناي تعامل جمهوري اسلامي ايران با غرب ـ كه از نظر دكتر سريع القلم پديده جهاني شدن ذاتا وماهيتا محصول دگرگوني هاي آنجاست ـ قرار گيرد؟
آيا ملت ايران مي تواند به چنين قرائتي از جهاني شدن اعتماد داشته باشد و ساير قرائت هاي ديگر را ناديده بگيرد و پيرامون آنها نينديشد؟
آيا مي توان از قرائت كساني چون برژينسكي غفلت كرد كه جهاني شدن را به ابزاري آسان براي آمريكا و تفسيري جذاب از اوضاع جهاني در حال ظهور تفسير مي كند؟(1)
دكتر سريع القلم در فصل دوم اثر خود جهاني شدن را بيشتر متضمن يك ساز و كار تفسيري براي وضع جديد معرفي مي كند، در حالي كه پشت سر اين ساز و كار تفسيري، يك نسخه دستوري نيز خوابيده است كه عموما نخبگان جامعه از آن غفلت مي كنند. همان طور كه ميرزا ملكم خان و پيروان افكار و انديشه هاي او نيز نسبت به نسخه دستوري تجدد و ترقي در ايران غفلت كردند آيا مي توان چنين نسخه اي را ناديده گرفت و با قاطعيت به ملت ايران گفت وارد اين درياي متلاطم غريب كش شويد؟ دكتر سريع القلم در كتاب خود نشان داده است كه خود او به چنين قاطعيتي نرسيده است اگر چه اين وجه مثبت طرح پژوهش ايشان است، اما با تجويزهايشان سازگاري ندارد.
جهاني شدن همان طور كه دكتر سريع القلم نيز تأكيد كرده است مسائل فراواني از قبيل مشكلات امنيتي، بي عدالتي، عام گرايي فرهنگي، پذيرش فرهنگ جهاني و در نهايت فشار براي پذيرش قواعد و چارچوب بازي ابر قدرت ها را به دنبال مي آورد نه بازي دموكراتيك (ص32).منطق تاريخي به ما مي آموزد كه تلقي مطلق بيني نسبت به اين مفاهيم و پديده ها تا به امروز بازتاب مثبتي براي جامعه ما نداشته است و آن جبر ساختاري و سيستم ترديد ناپذيري كه دكتر سريع القلم در مورد به هم پيوستگي زواياي تفكيك ناشدني سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهاني شدن القا مي كند با ذات و ماهيت عقل انساني و خصلت پديده هاي اجتماعي منطبق نيست.
اگر چه جاي بحث كردن پيرامون فصل دوم اين اثر بسيار زياد است ولي به همين مختصر بسنده مي شود.
پي نوشت:
1ـ زبيگنيو برژينسكي، همان، ص 156، 157.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}