عقاب کوچولو
عقاب کوچولو
عقاب کوچولو
مترجم:فريبا جعفر زاده
خيلي زود پرواز کردن را ياد گرفتم.يک روز دوست جديدي پيدا کردم.
4-دوستم به من پيشنهاد کرد تا بالاي رود خانه پرواز کنيم و گشتي در اطراف بزنيم.کمي خطرناک بود، اما من پذيرفتم.پرواز کرديم و بالاخره به جايي رسيديم که شبيه يک ويرانه بود.چه اتفاقي در اين جا افتاده بود؟
-اين ديگر چيست که پرواز مي کند ؟
-زود باش ، عجله کن ...بايد هرچه زود تر به خانه برگرديم ...اين جا منطقه خطرناکي است.
اما او مرا تنها نگذاشت و به دنبال کمک رفت و جنگلبان را ديد.
روز ها رفتند و ما بزرگ تر شديم.حالا ديگر رنگ پرهاي سرمان سفيد شده بود ؛ درست مثل رنگ پرهاي سر پدر و مادرم .
8-من و دوست خوبم تصميم گرفتيم تا براي همه ي عمر با هم زندگي کنيم و حالا نوبت ما بود تا در انتظار تولد اولين جوجه ي کو چک مان لحظه شماري کنيم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}