باغ مهرباني


 

نويسنده: محمود پور وهاب




 

دوست دارم بيايي
مثل باران ديشب
تا ببيني که نرگس
کرده از دوري ات تب

تا ببيني که گل ها
تشنه و بي قرارند
ديدنت را در اين باغ
باز چشم انتظارند

تو اگر که بيايي
مي شود خانه پر گل
مي شود باغ و صحرا
غرق آواز بلبل

با تو در سينه ي شهر
کينه جايي ندارد
غصه در قلب کوچه
ردّ پايي ندارد

اي که هستي برايم
باغي از مهرباني
دوست دارم هميشه
در کنارم بماني

جواد محقق

جواد محقق از شاعران قديمي است که هم براي بچه ها و هم براي بزرگ سال ها شعرهاي زيادي گفته است. شعر« باغي از مهرباني» شعري است که او براي شما بچه ها سروده است. او در اين شعر حرف هاي صميمي با امام زمان (عج) زده است. درد دل هايش شنيدني است. او در اين شعر به امام مي گويد: کاش مثل باراني که ديشب باريد از راه مي رسيدي تا از حال گل نرگسي که از دوري تو بي قرار است باخبر مي شدي! شاعر در بين گل ها« گل نرگس» را انتخاب کرده است. حتماً شما مي دانيد که اسم مادر امام زمان (عج) «نرجس» معروف به نرجس خاتون است. در واقع نرجس همان نرگس است؛ چون عرب ها حرف «گ» در زبان خودشان ندارند، نرگس را نرجس مي خوانند؛ بنابراين شاعر با آوردن گل نرگس مي خواسته نام مادر امام را به ما يادآوري کند. بعد شاعر ادامه مي دهد:
اي امام! گل ها براي ديدن تو لحظه شماري مي کنند و در اين باغ چشم انتظار تو هستند - منظور از گل ها بچه ها هستند - تو اگر بيايي باغ و صحرا پر از سرود شادي مي شود و خانه ها رنگ شادي و صفا به خودشان مي گيرند، اصلاً با آمدن تو ديگر هيچ شهري غمي در سينه ندارد، کينه ها و دشمني ها پايان مي يابد و غصه در قلب کوچه ها ديده نمي شود.
اي امام! اي که براي من باغي پر از مهرباني و پر از عطر و دوستي هستي، دوست دارم بيايي و تا هميشه در کنار من باقي بماني.
مي بينيد که شاعر خيلي حرف هايش صميمي، خيال انگيز و شاعرانه است. او در اين شعر از طبيعت خيلي کمک گرفته است. از گل، بلبل، باغ، شهر، کوچه و... صحبت کرده است. از غم ها، شادي ها و انتظار آن ها گفته است. قوّت و خوبي اين شعر به خاطر اين است که آقاي محقق با نيروي خيال خود از صنعت «تشخيص» خيلي استفاده کرده است. تشخيص يعني چه؟
شما بچه ها حتماً کارتون ها و فيلم هاي کودک را زياد ديده ايد. توي اين کارتون ها ديده ايد که مثلاً درخت حرف مي زند، گريه مي کند، يا مدادها با هم گفتگو مي کنند. عروسک ها مثل آدم ها با هم رفتار مي کنند. آقا کلاغه خبر مي برد. آقا روباهه مي خندد. مي دانيد که در دنياي واقعي اصلاً اين طور نيست. نه کلاغ مي تواند حرف بزند؛ نه عروسک مي تواند مثل آدم کار کند؛ ولي شاعر، فيلم ساز يا نويسنده، به آن ها رفتار و شخصيت انساني داده، در اين شعر هم گل، مثل آدم تب مي کند. گل ها چشم انتظار هستند. قلب کوچه غصه دار است. سينه ي شهر با آمدن امام خالي از کينه مي شود. شاعر اين ها را مثل انسان ديده و به آن ها دل، سينه، قلب، چشم و احساس داده است.
به همين خاطر مي گويند او از صنعت تشخيص در شعرش استفاده کرده است. اسم ديگر آن «انسان وارگي» است.
البته ضعف بزرگ اين شعر يا خيلي از شعرهايي که تا به امروز گفته شده، تکراري بودن حرف هاي آن هاست. خيلي وقت ها نگاه و حرف هاي بسياري از شاعران کودک که براي امام زمان (عج) شعر گفته اند شبيه به هم است.
نمي دانم آيا شما هم با نظر من موافق هستيد يا نه؟
منبع: ماهنامه مليکا شماره 39