خاورميانه؛ آينه تنازع هويت ها


 

نويسنده: محمود دهقاني




 

چکيده
 

پرسش هويت در يک جامعه هنگامي مطرح مي شود که هويت در آن جامعه در بحران قرار گرفته باشد. در وضعيت فعلي خاورميانه که منطقه با بحران هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي، و فرهنگي مواجه است. پرسش هويت، پرسش کاملا مشروعي است. تنازع هويت ها در خاورميانه بستگي به ساختار خاص اجتماعي و فرهنگي و پراکندگي قومي و نژادي دارد و جدالي بي سرانجام است. روند تاريخي استمرار جدال هويتي در خاورميانه تاثيرگذار بوده و خواهند بود.
کليد واژه ها:
بحران هويت، خاورميانه، جهاني شدن، بنيادگرايي.

درآمد
 

فارغ از تعلق خاطر به مسائل سياسي و بين المللي، موضوع هويت و تحولات مربوط به خاورميانه هر کدام بالنفسه و بالقوه مي تواند براي هر محقق و ناظري مهم و قابل توجه باشد. اخبار و وقايعي که به طور روزانه از سوي رسانه ها در مورد تحولات عراق، فلسطين، لبنان، مسائل کردها، تروريسم، بنيادگرايي اسلامي و .... منتشر مي گردد مي تواند در درون خود سوالاتي را به همراه داشته باشد، موضوع هويت موضوع بسيط، گسترده و دامنه داري است و از زوايا و ديدگاههاي مختلف قابل بررسي و واکاوي است. تحولات سياسي و اجتماعي خاورميانه نيز از زواياي مختلف قابل بررسي مي باشند. به تعبيري مي توان گفت تاريخ و جغرافيا و زمان و فضا شرايط خاص و متفاوتي را براي خاورميانه رقم زده و بر آن تحميل کرده است. مقاله حاضر به دنبال بازبيني و واکاوي جدالها و تنازعات هويتي در سطح منطقه خاورميانه است.

1- معماي هويت در خاورميانه
 

اصولاً هويت به چيستي و کيستي انسان بر مي گردد. انسان صرفاً طبيعتي نيست که همچون نباتات و حيوانات به شکل ناخودآگاه و غريزي تحول و تکامل پيدا کند و انسان در واقع، طبيعت و سرشت انساني به اضافه تاريخ و تحولات اجتماعي است. موقعي که از جوامع انساني صحبت مي شود بايد به تاريخ آن جامعه انساني و تحولاتي که در آن منطقه در طول قرن ها و دهه هاي متمادي به وقوع پيوسته است نيز توجه گردد. تاريخ انسان يک حرکت آگاهانه و ارادي و متاثر از مصالح، فرهنگ هاي فردي و اجتماعي است که بر منباي ضرورت طبيعت و ذات انساني و شرايط واقعي محيط خارجي او به هم پيوسته است. سرشت و ذات حقيقي انسان، داراي يک سري ويژگي هاي طبيعي، تاريخي و اجتماعي است. هويت با مراحل تاريخي در هم تنيده است. براي هر مرحله از تاريخ هويتي وجود دارد که در واقع تعيين کننده و تفسير کننده دست آوردها، عملکردها، فعاليت ها، انديشه ها، عقايد و اصول حاکم در آن مرحله است. تاريخ بشري و تمدن انساني هزاران سال قبل در بين النهرين و در خاورميانه بنا نهاده شده و بنيان گذاشته شده است. شاخصه ديگر هويت، تعامل پذيري هويت ها. هويت انسان يک اصل ثابت و قطعي و از پيش تعيين شده نيست، بلکه داراي ماهيتي پويا و در حال پيشرفت است. هويت انساني ضرورتاً در حال بازگشايي و تعامل و تحول است و نه صرفاً در حالت جمود و عزلت. مشخصه ديگر هويت در حال جامعه انساني مرکب بودن هويت است. هويت انسان علاوه بر ويژگي هاي تاريخي و تعاملش با ساير هويت هاي ديگر، داراي بعد سومي است. هويت از عناصر مختلف ديني، زباني، نژادي، فرهنگي، احساسي، ساختاري، تاريخي و تجارب مشترک اجتماعي و حتي اصل سودجويي تشکيل شده است. تمامي عناصر تشکيل دهنده هويت انساني عناصر مثبتي نيستند؛ بلکه عناصر مثبت و منفي، شکل دهنده هويت در يک جامعه انساني هستند. پس هويت داراي ماهيت مرکبي است که از پيوستگي، انفصال، انقطاع، تداخل و تعامل عناصر فوق الذکر بر يکديگر، ظهور و بروز پيدا کرده است. بدون ترديد جنبه هاي مختلف زندگي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي جوامع خاورميانه، طي يک صد سال گذشته به مثابه ساير جوامع مناطق جغرافيايي ديگر دچار تغيير و تحول شده است. با وجود موج روشن گرايي و تجدد در طول قرن بيستم، همچنان شاهد عقب ماندگي اجتماعي کشورهاي خاورميانه هستيم. پراکندگي قومي و نژادي به خصوص طي چند سال اخير در حال شدت گرفتن است و از نظر فرهنگي هم فرهنگ عمومي در جوامع خاورميانه از شاخص هاي بالايي برخوردار نيست. پرسش هويت در يک جامعه هنگامي مطرح مي شود که هويت در آن جامعه در بحران قرار گرفته باشد. در وضعيت فعلي خاورميانه که منطقه با بحران هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مواجه است، پرسش هويت و طرح پرسش هويت، پرسش کاملا مشروعي است. در هر حال راه برون رفت از اين شرايط طي صد سال اخير (از موج روشن گرايي اسلامي گرفته که از سيد جمال الدين اسدآبادي آغاز و توسط محمد عبدو در مصر دنبال گرديد) تا به امروز بر حول دو محور بوده است. برخي حل مشکلات امروز منطقه خاورميانه را در پيمودن راه گذشته مي دانند و تاکيد بر ضرورت بازگشت به سنت، البته با تغيير و تفسير خاص خودشان دارند. در اين قالب فکري " وهابيسم" و "سلفي گري" و افراطي گري ظهور پيدا مي کند و مشکل معضل خاورميانه را در بازگشت به سنت مي داند و عده اي ديگر که مخالف اين نظر بوده و هستند بر اين اعتقادند که راه برون رفت از معضلات هويتي خاورميانه، الگوپذيري صرف از نگرشها و ايده هاي جهان غرب مي باشد.
تمام جوامع منطقه از جمله جامعه ايران در طول تاريخ معاصر شاهد جدال اين دو ديدگاه بوده است. در اوايل مشروطه متفکراني مثل ميرزا ملکم خان و آخوندزاده، معتقد بودند براي برون رفتن از بحرانهاي جامعه ايراني بايد کاملا فرهنگي مآب و غربي شد. مي توان گفت براي رفع بحران هاي هويتي منطقه راهي جز توسعه همه جانبه عقلانيت و احترام به اختلاف نظرها و پذيرش روحيه نقد و انتقادپذيري و آزادي و نوآوري گزينه اي وجود ندارد. حلقه مفقوده توسعه سياسي، فرهنگي در خاورميانه طي دهه هاي متمادي همين مسئله بوده است. فقدان روحيه انتقادپذيري و عدم نوآوري علمي و فکري. موضوع ديگري که با نزاع هويتها در خاورميانه مرتبط مي باشد مربوط به فرهنگهاي موجود در جوامع خاورميانه است. فرهنگهايي بعضا متفاوت و نامتجانس. فرهنگها همواره هويت ساز هستند. هويت فرهنگي هر جامعه، پايداري فرهنگي آن جامعه را تضمين مي کند. براي هويت ملي اساساً احساس خودآگاهي ضروري به نظر مي رسد و فرهنگ انعکاسي از ارزشهاست. صاحبنظران سه منشا و مرجع براي ارزشهاي موجد در خاورميانه ذکر کرده اند؛ موضوع اول دين است، در هر جامعه اي بخشي از ارزشهاي فرهنگي جامعه را اديان توليد مي کنند؛ خاورميانه مهد و خاستگاه اديان توحيدي است. مسئله دوم طبيعت است. بخشي از توليدات فرهنگي و هويتي ريشه در خصلتهاي محيط زيست انسان و در واقع جغرافياي طبيعي انسان دارد. خاورميانه با توجه به شرايط خاصي که تاريخ و جغرافيا در طول هزاران سال بر آن تحميل کرده است، از اين مسئله نيز متاثر است. مسئله سوم تاريخ و سنت است مسايلي که در گذر زمان نهادينه شده و در جوامع خاورميانه استقرار پيدا کرده است.
اصولا در حوزه جغرافيا از خرده فرهنگها صحبت مي شود و از آنها به عنوان موزاييک فرهنگي يا قومي در فضاي جغرافيايي ياد مي شود. مسئله اي که به وفور در سطح جوامع مختلف در خاورميانه مي توان مشاهده نمود. (درگيري هاي فرقه اي عراق و لبنان متاثر از بافت خاص اجتماعي اين دو کشور است) به تعبيري خرده فرهنگها تلاش مي کنند در برابر فرهنگ غالب جامعه، خودشان را ظهور دهند.

2- هويت ملي جوامع خاورميانه و جهاني شدن
 

مليت يکي از مهمترين اختراعات نرم افزاري سياست مدرن است که از جنگهاي مذهبي سي ساله تا انقلاب فرانسه به مدت دو قرن تکوين پيدا کرد و ضمن آن واحد جغرافياي سياسي از امپراطوريهاي بزرگ و دولت شهرهاي کوچک، به سوي حدودي که دولت - ملت ها خوانده مي شد تغيير کرد. وجود دولت - ملت ها در طي جنگ ها، صلح ها و انقلاب ها تغيير و تکوين پيدا نمود. هويت مشترک ملي قادر بود که جمعيت گسترده اي را که به واسطه انواع خاص گرايي ها دچار تفرقه و تخاصم بودند، حول يک محور جمع نمايد. آن محور منافع ملي مي باشد که مي تواند نيروهاي واگرا و پراکنده را در حول منافع کلي کشور همگرا سازد. به دليل نوع فرايند تشکيل دولت هاي خاورميانه پس از فروپاشي امپراطوري عثماني، (بعد از جنگ جهاني اول) و متعاقب آن پيمان سايکس - پيکو بين وزراي خارجه دول استعماري انگليس و فرانسه که در واقع تقسيم قدرت و حوزه نفوذي بين لندن و پاريس بود که بر اساس آن سوريه و لبنان تحت حکمراني فرانسه و اردن، عراق و فلسطين امروزي، تحت قيموميت انگلستان قرار گرفتند به جز ايران و مصر دو تمدن بزرگ و دو کشور تاثيرگذار در خاورميانه، بقيه کشورهاي منطقه در طول قرن بيستم درگير عوامل واگرا و دچار تفرقه و تخاصم آشکار و نهان هويتي بودند. به اعتقاد منتقدين، رابطه اي که جهاني شدن بين فرهنگ ها و هويت هاي مختلف ايجاد مي کند، جدا از استعمار فکر و انديشه، نتيجه اي جز بي ثبات ساختن هويت هاي ضعيف و وابسته ساختن نخبه هاي آنان نداشته است. واکنش هايي که در قالب سلفي گري در وهابيسم مشاهده مي گردد به نظر برخي از منتقدان و صاحبنظران به دليل آن است که امواج مدرنيزم غربي و جهاني شدن، فرهنگهاي ضعيف و فروملي را دچار تنش کرده است. در چنين شرايطي بحران هويت در جوامع خاورميانه بيش از گذشته نمودار و هويداست. بحران هويت به دليل از دست دادن نشانه هاي هويت توده هاي مردمي است که فرهنگهاي آنان قادر به حفظ خود در عرصه رقابت جهاني در برابر رسانه هاي بزرگ نيستند.
در فرآيند بحران هويتي خاورميانه با دو جنبش مواجه است: جنبش الحاقي، که معتقد است بازتاب فرآيند جهاني شدن بايد همراه با الحاق جوامع خاورميانه و فرهنگهاي خاورميانه به سيستم ارزشهاي مشترک، جهان شمول، طرد مذهب، سکولاريسم و پست مدرنيسم باشد. اين عده خواهان گسترش روحيه جهان شمولي هستند که از قيدهاي نژادي، ملي و مذهبي آزاد باشد. اين جنبش را مي توان در سراسر خاورميانه مشاهده نمود. امروزه در ترکيه اگر چه دولت جديد حزب عدالت و توسعه تلاش مي کند چهره نو و متفاوت از جمهوري ترکيه به جهان خارج ارائه دهد. اما با اين وجود با مخالفتهاي شديدي از سوي کماليست ها و ارتش مواجه مي گردد که نسبت به نيات رهبران حزب حاکم بدبين هستند. جنبش دوم جنبش تجربه گرايي است. طرفداران اين تفکر معتقدند جوامع خاورميانه به دليل تاريخ و ساختار اجتماعي وفرهنگي متفاوت، بايد خصوصيات خاص خود را داشته باشد (چنين هويتهايي از افکار خانوادگي، ايلي، قومي و نژادي تغذيه مي شود). اين دو جنبش در خاورميانه در اشکال و قالبهاي گوناگون مشاهده مي گردد و به طور بنياديني در تعارض با يکديگر هستند و زمينه را براي هر گونه نژادپرستي، بيگانه ستيزي و مشکلات اخلاقي و فکري فراهم کرده است. تنازع هويتها و تفاوت فرهنگ ها باعث تنش و تعارض بين ملتها مي گردد. خاورميانه هويتها و فرهنگهاي متفاوت و بعضاً نامتجانس و متضاد را در خود جاي داده است. مصائبي که شصت سال است که بر فلسطين مي گذرد نتيجه رويارويي و نزاع دو هويت است. اشتغال فلسطين علاوه بر اينکه از نظر انساني، اخلاقي و حقوق و مقررات بين المللي، مردود و غير اخلاقي است، در بطن خود نمايانگر بحران و تنازع شديد هويتي است. جنبش حماس به عنوان نماينده بخشي از جامعه فلسطيني، همچنان خود را متعهد به حذف اسرائيل مي داند و از سويي چهره هاي افراطي و بنيادگرايي يهودي در اسرائيل حضور و استمرار دولت يهودي را منوط به حذف اعراب مي داند. تعارض هويتها با توجه به شرايط خاص خاورميانه جدالي بي سرانجام است.

3- عوامل تأثيرگذار بر هويت هاي خاورميانه اي
 

هويت در جوامع خاورميانه متأثر از عوامل گوناگون است. عامل اول ميراث استعماري و امپرياليسمي است. همانطور که ذکر گرديد فرانسه در سوريه و لبنان سابقه استعماري دارد و پادشاهي انگلستان در اردن و عراق و فلسطين و کشورهاي عربي حوزه خليج فارس. اين خوي و ميراث استعماري همجنان آشکار است و به طور مثال فرانسه همچنان براي خود نقش مهم و تعيين کننده در تحولات لبنان قايل است. مسئله کردها نيز به نحوه تشکيل دولتهاي جديد در خاورميانه پس از فروپاشي عثماني (پيمان سايکس - پيکو) برمي گردد که موجب پراکندگي اکراد در سطح خاورميانه گرديده است. امروز جوامع در ايران، عراق، سوريه و ترکيه هرکدام به دنبال استيفاي حقوقي هستند که مدعي هستند که دولتهاي مذکور به آنها بي توجهي نشان ميدهند.
عامل دوم هويت مذهبي است. خاورميانه مهد و خواستگاه اديان توحيدي اسلام، مسيحيت و يهوديت است. اسلام نقش بارزي در کشورهاي خاورميانه دارد و هويت حاکم است و اين مسئله تبعاً واکنش اقليتهاي ديني و مذهبي را در منطقه به دنبال داشته است. تشکيل و استمرار موجوديت اسرائيل با تمسک به آموزه هاي مذهبي بوده و اکنون خود اسرائيل با يک معماي هويتي در داخل چه از سوي اعراب داخل اسرائيل که يک پنجم جمعيت اسرائيل را تشکيل مي دهند و چه در مواجه با ساکنان فلسطيني نوار غزه و کرانه باختري مواجه است. مورد سوم هويت خانداني است. در بيست و دو کشور منطقه خاورميانه، هشت کشور داراي پادشاهي سلطنتي مي باشند و حاکميت دراين کشورها به صورت موروثي و خانداني اداره مي شود. از 1932 سال تأسيس دولت عربستان سعودي تا به امروز تنها شش حاکم در رياض پادشاهي کرده اند. همين شرايط در بحرين، قطر، امارات، عمان و کويت نيز حکم فرماست. در سطحي متفاوت تر در برخي از کشورهاي خاورميانه شاهد بروز هويت عشيره اي و قبيله اي هستيم. تأثيرپذيري افراد با مليتهاي متفاوت در برخي از کشورهاي خاورميانه بيشتر از سران قبايل و عشايراست. به طور مثال قبيله يماني يا قبيله شمر علاوه بر عراق در اردن، سوريه و عربستان طرفداران و هواداراني دارد و دستورات رئيس قبيله (ساکن در عراق) در مورد مسئله خاصي (مقاومت و يا همراهي با نيروهاي آمريکايي يا مقاومت در برابر دولت عراق) براي افراد قبيله لازم الاجراست. ساختار قبيله اي و عشيره اي به يک هويت در خاورميانه تبديل شده است. موضوع چهارم، هويت فراملي است. به طور مشخص پان عربيسم و پان اسلاميسم که تأکيدي بر پس زمينه هاي مشترک فرهنگي و ديني مي باشد، دو شاخص هويت هاي فراملي است. پان عربيسم که متأثر از ايده ها و افکار سوسياليستي و چپ بود و در دهه هاي 60 و 70 ميلادي دولتهاي وقت عراق، مصر و سوريه را تحت تأثير خود داشت به دنبال اين بود که با توجه به اشتراکات عربي و منطقه اي، کشورهاي منطقه بايد اتحاد عربي خود را حفظ نمايند. (مقاومتي که امروزه از سوي برخي رهبران عرب به خصوص عربستان مشاهده مي گردد به خاطر همين مسئله است. دول عربي معتقدند که عراق بخشي از جهان عرب است و بايد عربي باقي بماند و واکنشهايي که در برابر سياستهاي ايران در سطح کشور عراق طي پنج سال اخير اتخاذ مي گردد به اين موضوع باز مي گردد) مورد دوم تفکرات پان اسلاميسم است که بر اشتراکات ديني و مذهبي تاکيد مي کند (به طور مشخص جنبش اخوان المسلمين که همچنان درمصر، اردن و سوريه به فعاليت خود ادامه مي دهند) پان عربيسم و پان اسلاميسم با حدود چند دهه فعاليت فکري و انديشه اي در محافل فکري جهان عرب تبديل به هويت هاي حاضر در منطقه خاورميانه شده اند، موضوع پنجم هويت هاي فراملي مي باشد. (بدون دولت.) نمونه شاخص اين هويت کردها مي باشند که کشور خاصي ندارند و در چند کشور خاورميانه حضور دارند اکراد هويت خاص خودشان را حفظ کرده اند، همچنين فلسطيني ها که شامل شهروندان عرب اسرائيل، ساکنان کرانه غربي و غزه، شهروندان اردن و آورگاني که در کشورهاي مختلف زندگي مي کنند مي شوند و دغدغه و نگراني آنها هم بازگشت به سرزمين تاريخي فلسطين است. اين هويت که از حاکميت ملي خاصي تبعيت نمي کند تبديل به هويت غالب در بين فلسطيني ها شده است. تقسيم بندي ديگري که در مورد هويت گفته مي شود اين است که ما با سه نوع هويت در منطقه مواجه هستيم، هويت مشروعيت بخش، هويت مقاومت و هويت برنامه دار. هويت مشروعيت بخش که توسط نهادهاي ملي گرايانه هم خواني دارد. در خاورميانه با ضعف شديد دولت ملي و تزلزل هويت مشروعيت بخش مواجهيم به طور مثال انتخاب رئيس جمهور که نماد و سنبل حاکميت ملي است به دليل استمرار شکاف هاي قومي و نژادي در لبنان با مشکلاتي مواجه گرديد و شرايطي که در افغانستان و پاکستان به وقوع مي پيوندد به خاطر ضعف هويت ملي و هويت مشروعيت بخشي است. هويت مشروعيت بخش و همگرايي که قادر باشد نيروهاي خاص و واگرا را به دور حول محور منافع ملي گرد هم آورد. هويت دوم هويت مقاومت است که در خاوميانه آشکار است. تحرکات القاعده در سطح منطقه خاورميانه و هويتي که حزب الله لبنان و حماس براي خود تعريف مي کنند در اين مجموعه جاي مي گيرند و هويت برنامه دار هويتي است که کنش گران اجتماعي و بازيگران داخلي در هر کشور به دنبال تعريف مجدد از موقعيت خود مي باشند.

4- بنيادگيرايي اسلامي
 

دهه 1970زمان آغاز انقلاب تکنولوژي ارتباطي (همزمان با بحث دهکده جهاني مک لوهان) براي خاورميانه و جهان اسلام تعريف متفاوتي داشت، دهه 1970 مصادف بود با آغاز قرن چهاردهم هجري. يعني دوره تازه اي از احياي اسلامي، تزکيه و خلوص و نيرو گرفتن، که مشخصه آغاز هر قرن جديد است. در زبان عربي کلاسيک لغت شريعت از واژه شراع به معناي راه رفتن به سمت يک هدف مشخص گرفته شده است. براي اکثر مسلمانان در جوامع خاورميانه شريعت فرمان لايتغير و خشک نيست بلکه راهنمايي است به سوي رفتن به سوي خدا با جرح و تعديل هايي که لازمه هر ظرف و زمينه اجتماعي و تاريخي آن جامعه است. در مقابل، بنيادگرايي اسلامي که در قالب سلفي گري و وهابيسم در سطح منطقه متجلي مي گردد گوياي يکي شدن شريعت با فقه، تحت سلطه مستقيم شريعت است. اين نحله فکري در خاورميانه ريشه تاريخي دارد و در آثار و انديشه هاي ابولعلا مودودي در پاکستان، حسن البنا و سيد قطب در مصر مشاهده مي گردد. براين اساس تاريخ اسلام بازسازي مي شود تا تبعيت هميشگي دولت از دين را نشان دهد. بنيادگرايي اسلامي يک تضاد هميشگي بين دارالاسلام و دارالحرب را تئوريزه مي کند و بنيادگرايي براي مقاومت اجتماعي و قيام سياسي همواره به بازسازي هويت فرهنگي متوسل شده و در واقع پديده فرامدرن تلقي مي گردد. اگر چه وهابيت تا چند دهه پيش در برابر هر انديشه نو و هر تکنولوژي جديدي که در عربستان مي آمد مقاومت مي کرد اما به اعتقاد بسياري از ناظران بنيادگرايي اينک پديده فرامدرن محسوب مي گردد و بنيادگرايان براي نيل به اهدافشان از تمامي ابزار زندگي مدرن بهره مي جويند.
راشدالغنوشي از روشنفکران نهضت اسلامي تونس معتقد است که "تنها راه نيل به مدرنيته قدم گذاشتن در راه خودمان است. راهي که دين ما، تاريخ ما و تمدن ما براي ما مشخص کرده است". از سوي ديگر بسام طيبي روشنفکر الجزايري معتقداست که پيدايش بنيادگرايي اسلامي در خاورميانه ارتباط مستقيم و متقابلي با در معرض قرار گرفتن هويت اسلامي با فرايند جهاني شدن دارد. دلايلي هم که در مورد بروز افراطي گرايي مطرح مي شود، دلايل متعددي است، نابودي جوامع سنتي و ساختارهاي سنتي و ناکامي دولت ملي برخواسته از نهضتهاي ملي گرايي در خاورميانه. به عنوان مثال شکست فرهنگي دولت ملي در مصر (ناصريسم) به نوعي موجب تشويق و تقويت جنبش اسلامگرايي در مصر، بخصوص بعد از به قدرت رسيدن انورسادات و امضاي قرارداد کمپ ديويد گرديد. عامل بعدي ناکامي در توسعه اقتصادي و توزيع منابع رشد اقتصادي است. مصداق اين مسئله ايران قبل از انقلاب است. انقلاب سفيد شاه در 1342 (1963) تلاش بسيار بلندپروازانه براي نوسازي اقتصادي در جامعه ايراني بود که حمايت آمريکا را نيز به دنبال داشت و هدفش اتصال ايران به سرمايه داري جهاني بود. اين امر به تضعيف نهادهاي سنتي جامعه ايراني از کشاورزي گرفته (اصطلاحات ارضي) تا تغيير تقويم و تاريخ هجري انجاميد و موجب بروز مخالفتها و اعتراضاتي در سطح جامعه ايراني شد که در نهايت به حرکت انقلابي مردم در 22 بهمن منتهي گرديد. عامل اساسي ديگر، بحران مشروعيت دولت ملي در نتيجه دهه ها تباهي و فساد دولتي، بي کفايتي و وابستگي حاکمان به قدرتهاي خارجي است و به طور مشخص تحقيرهاي مکرر نظامي دول عربي توسط اسرائيل و سازشهاي رهبران اعراب با اسرائيل که باعث تشديد بحران مشروعيت در سطح نظام هاي سياسي خاورميانه گرديده است. نکته قابل تأمل اين است که اسلام گرايي راديکال که در سطح خاورميانه وجود دارد به جوامع سرمايه داري غرب نيز سرايت نموده است. اعتراضات و مخالفتهاي جوانان شمال آفريقا در فرانسه و بمب گذاري هاي چند سال اخير در لندن و مادريد را ميتوان نمونه هايي از سرايت اقدامات راديکال به مناطق جوامع سرمايه داري دانست به هر حال پس از ناکامي دولتهاي ملي و سياستهاي يک جانبه و غلطي که برخي از قدرتهاي فرامنطقه اي بر منطقه تحميل کرده اند، منطقه شاهد افزايش بحرانهاي سياسي و اجتماعي مي باشد. در مجموع ميتوان گفت تنازع هويتها در خاورميانه بستگي به ساختار خاص اجتماعي و فرهنگي و پراکندگي قومي و نژادي دارد و جدالي بي سرانجام است. روند تاريخي تحولات در منطقه، نحوه تشکيل دولتهاي ملي، ناکامي دولتهاي ملي در تقويت عوامل همگرايي و عدم پذيرش روحيه نقد و انتقاد و آزادي و نوآوري، مجموعه عوامل مهمي هستند که در پيدايش و استمرار جدال هويتي و فرهنگي در خاورميانه نقش آفرين و تأثير گذار بوده و خواهند بود.
منابع:
1- عليرضا آزمنديان، هويت چيست؟ سايت تحليلي آفتاب، 25 مرداد 86.
2- محمدرضا رحيم زاده، مفهوم هويت، خبرگزاري ميراث فرهنگي، 10 آذر 86.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.