خاورميانه؛ آينه تنازع هويت ها
نويسنده: محمود دهقاني
چکيده
کليد واژه ها:
بحران هويت، خاورميانه، جهاني شدن، بنيادگرايي.
درآمد
1- معماي هويت در خاورميانه
تمام جوامع منطقه از جمله جامعه ايران در طول تاريخ معاصر شاهد جدال اين دو ديدگاه بوده است. در اوايل مشروطه متفکراني مثل ميرزا ملکم خان و آخوندزاده، معتقد بودند براي برون رفتن از بحرانهاي جامعه ايراني بايد کاملا فرهنگي مآب و غربي شد. مي توان گفت براي رفع بحران هاي هويتي منطقه راهي جز توسعه همه جانبه عقلانيت و احترام به اختلاف نظرها و پذيرش روحيه نقد و انتقادپذيري و آزادي و نوآوري گزينه اي وجود ندارد. حلقه مفقوده توسعه سياسي، فرهنگي در خاورميانه طي دهه هاي متمادي همين مسئله بوده است. فقدان روحيه انتقادپذيري و عدم نوآوري علمي و فکري. موضوع ديگري که با نزاع هويتها در خاورميانه مرتبط مي باشد مربوط به فرهنگهاي موجود در جوامع خاورميانه است. فرهنگهايي بعضا متفاوت و نامتجانس. فرهنگها همواره هويت ساز هستند. هويت فرهنگي هر جامعه، پايداري فرهنگي آن جامعه را تضمين مي کند. براي هويت ملي اساساً احساس خودآگاهي ضروري به نظر مي رسد و فرهنگ انعکاسي از ارزشهاست. صاحبنظران سه منشا و مرجع براي ارزشهاي موجد در خاورميانه ذکر کرده اند؛ موضوع اول دين است، در هر جامعه اي بخشي از ارزشهاي فرهنگي جامعه را اديان توليد مي کنند؛ خاورميانه مهد و خاستگاه اديان توحيدي است. مسئله دوم طبيعت است. بخشي از توليدات فرهنگي و هويتي ريشه در خصلتهاي محيط زيست انسان و در واقع جغرافياي طبيعي انسان دارد. خاورميانه با توجه به شرايط خاصي که تاريخ و جغرافيا در طول هزاران سال بر آن تحميل کرده است، از اين مسئله نيز متاثر است. مسئله سوم تاريخ و سنت است مسايلي که در گذر زمان نهادينه شده و در جوامع خاورميانه استقرار پيدا کرده است.
اصولا در حوزه جغرافيا از خرده فرهنگها صحبت مي شود و از آنها به عنوان موزاييک فرهنگي يا قومي در فضاي جغرافيايي ياد مي شود. مسئله اي که به وفور در سطح جوامع مختلف در خاورميانه مي توان مشاهده نمود. (درگيري هاي فرقه اي عراق و لبنان متاثر از بافت خاص اجتماعي اين دو کشور است) به تعبيري خرده فرهنگها تلاش مي کنند در برابر فرهنگ غالب جامعه، خودشان را ظهور دهند.
2- هويت ملي جوامع خاورميانه و جهاني شدن
در فرآيند بحران هويتي خاورميانه با دو جنبش مواجه است: جنبش الحاقي، که معتقد است بازتاب فرآيند جهاني شدن بايد همراه با الحاق جوامع خاورميانه و فرهنگهاي خاورميانه به سيستم ارزشهاي مشترک، جهان شمول، طرد مذهب، سکولاريسم و پست مدرنيسم باشد. اين عده خواهان گسترش روحيه جهان شمولي هستند که از قيدهاي نژادي، ملي و مذهبي آزاد باشد. اين جنبش را مي توان در سراسر خاورميانه مشاهده نمود. امروزه در ترکيه اگر چه دولت جديد حزب عدالت و توسعه تلاش مي کند چهره نو و متفاوت از جمهوري ترکيه به جهان خارج ارائه دهد. اما با اين وجود با مخالفتهاي شديدي از سوي کماليست ها و ارتش مواجه مي گردد که نسبت به نيات رهبران حزب حاکم بدبين هستند. جنبش دوم جنبش تجربه گرايي است. طرفداران اين تفکر معتقدند جوامع خاورميانه به دليل تاريخ و ساختار اجتماعي وفرهنگي متفاوت، بايد خصوصيات خاص خود را داشته باشد (چنين هويتهايي از افکار خانوادگي، ايلي، قومي و نژادي تغذيه مي شود). اين دو جنبش در خاورميانه در اشکال و قالبهاي گوناگون مشاهده مي گردد و به طور بنياديني در تعارض با يکديگر هستند و زمينه را براي هر گونه نژادپرستي، بيگانه ستيزي و مشکلات اخلاقي و فکري فراهم کرده است. تنازع هويتها و تفاوت فرهنگ ها باعث تنش و تعارض بين ملتها مي گردد. خاورميانه هويتها و فرهنگهاي متفاوت و بعضاً نامتجانس و متضاد را در خود جاي داده است. مصائبي که شصت سال است که بر فلسطين مي گذرد نتيجه رويارويي و نزاع دو هويت است. اشتغال فلسطين علاوه بر اينکه از نظر انساني، اخلاقي و حقوق و مقررات بين المللي، مردود و غير اخلاقي است، در بطن خود نمايانگر بحران و تنازع شديد هويتي است. جنبش حماس به عنوان نماينده بخشي از جامعه فلسطيني، همچنان خود را متعهد به حذف اسرائيل مي داند و از سويي چهره هاي افراطي و بنيادگرايي يهودي در اسرائيل حضور و استمرار دولت يهودي را منوط به حذف اعراب مي داند. تعارض هويتها با توجه به شرايط خاص خاورميانه جدالي بي سرانجام است.
3- عوامل تأثيرگذار بر هويت هاي خاورميانه اي
عامل دوم هويت مذهبي است. خاورميانه مهد و خواستگاه اديان توحيدي اسلام، مسيحيت و يهوديت است. اسلام نقش بارزي در کشورهاي خاورميانه دارد و هويت حاکم است و اين مسئله تبعاً واکنش اقليتهاي ديني و مذهبي را در منطقه به دنبال داشته است. تشکيل و استمرار موجوديت اسرائيل با تمسک به آموزه هاي مذهبي بوده و اکنون خود اسرائيل با يک معماي هويتي در داخل چه از سوي اعراب داخل اسرائيل که يک پنجم جمعيت اسرائيل را تشکيل مي دهند و چه در مواجه با ساکنان فلسطيني نوار غزه و کرانه باختري مواجه است. مورد سوم هويت خانداني است. در بيست و دو کشور منطقه خاورميانه، هشت کشور داراي پادشاهي سلطنتي مي باشند و حاکميت دراين کشورها به صورت موروثي و خانداني اداره مي شود. از 1932 سال تأسيس دولت عربستان سعودي تا به امروز تنها شش حاکم در رياض پادشاهي کرده اند. همين شرايط در بحرين، قطر، امارات، عمان و کويت نيز حکم فرماست. در سطحي متفاوت تر در برخي از کشورهاي خاورميانه شاهد بروز هويت عشيره اي و قبيله اي هستيم. تأثيرپذيري افراد با مليتهاي متفاوت در برخي از کشورهاي خاورميانه بيشتر از سران قبايل و عشايراست. به طور مثال قبيله يماني يا قبيله شمر علاوه بر عراق در اردن، سوريه و عربستان طرفداران و هواداراني دارد و دستورات رئيس قبيله (ساکن در عراق) در مورد مسئله خاصي (مقاومت و يا همراهي با نيروهاي آمريکايي يا مقاومت در برابر دولت عراق) براي افراد قبيله لازم الاجراست. ساختار قبيله اي و عشيره اي به يک هويت در خاورميانه تبديل شده است. موضوع چهارم، هويت فراملي است. به طور مشخص پان عربيسم و پان اسلاميسم که تأکيدي بر پس زمينه هاي مشترک فرهنگي و ديني مي باشد، دو شاخص هويت هاي فراملي است. پان عربيسم که متأثر از ايده ها و افکار سوسياليستي و چپ بود و در دهه هاي 60 و 70 ميلادي دولتهاي وقت عراق، مصر و سوريه را تحت تأثير خود داشت به دنبال اين بود که با توجه به اشتراکات عربي و منطقه اي، کشورهاي منطقه بايد اتحاد عربي خود را حفظ نمايند. (مقاومتي که امروزه از سوي برخي رهبران عرب به خصوص عربستان مشاهده مي گردد به خاطر همين مسئله است. دول عربي معتقدند که عراق بخشي از جهان عرب است و بايد عربي باقي بماند و واکنشهايي که در برابر سياستهاي ايران در سطح کشور عراق طي پنج سال اخير اتخاذ مي گردد به اين موضوع باز مي گردد) مورد دوم تفکرات پان اسلاميسم است که بر اشتراکات ديني و مذهبي تاکيد مي کند (به طور مشخص جنبش اخوان المسلمين که همچنان درمصر، اردن و سوريه به فعاليت خود ادامه مي دهند) پان عربيسم و پان اسلاميسم با حدود چند دهه فعاليت فکري و انديشه اي در محافل فکري جهان عرب تبديل به هويت هاي حاضر در منطقه خاورميانه شده اند، موضوع پنجم هويت هاي فراملي مي باشد. (بدون دولت.) نمونه شاخص اين هويت کردها مي باشند که کشور خاصي ندارند و در چند کشور خاورميانه حضور دارند اکراد هويت خاص خودشان را حفظ کرده اند، همچنين فلسطيني ها که شامل شهروندان عرب اسرائيل، ساکنان کرانه غربي و غزه، شهروندان اردن و آورگاني که در کشورهاي مختلف زندگي مي کنند مي شوند و دغدغه و نگراني آنها هم بازگشت به سرزمين تاريخي فلسطين است. اين هويت که از حاکميت ملي خاصي تبعيت نمي کند تبديل به هويت غالب در بين فلسطيني ها شده است. تقسيم بندي ديگري که در مورد هويت گفته مي شود اين است که ما با سه نوع هويت در منطقه مواجه هستيم، هويت مشروعيت بخش، هويت مقاومت و هويت برنامه دار. هويت مشروعيت بخش که توسط نهادهاي ملي گرايانه هم خواني دارد. در خاورميانه با ضعف شديد دولت ملي و تزلزل هويت مشروعيت بخش مواجهيم به طور مثال انتخاب رئيس جمهور که نماد و سنبل حاکميت ملي است به دليل استمرار شکاف هاي قومي و نژادي در لبنان با مشکلاتي مواجه گرديد و شرايطي که در افغانستان و پاکستان به وقوع مي پيوندد به خاطر ضعف هويت ملي و هويت مشروعيت بخشي است. هويت مشروعيت بخش و همگرايي که قادر باشد نيروهاي خاص و واگرا را به دور حول محور منافع ملي گرد هم آورد. هويت دوم هويت مقاومت است که در خاوميانه آشکار است. تحرکات القاعده در سطح منطقه خاورميانه و هويتي که حزب الله لبنان و حماس براي خود تعريف مي کنند در اين مجموعه جاي مي گيرند و هويت برنامه دار هويتي است که کنش گران اجتماعي و بازيگران داخلي در هر کشور به دنبال تعريف مجدد از موقعيت خود مي باشند.
4- بنيادگيرايي اسلامي
راشدالغنوشي از روشنفکران نهضت اسلامي تونس معتقد است که "تنها راه نيل به مدرنيته قدم گذاشتن در راه خودمان است. راهي که دين ما، تاريخ ما و تمدن ما براي ما مشخص کرده است". از سوي ديگر بسام طيبي روشنفکر الجزايري معتقداست که پيدايش بنيادگرايي اسلامي در خاورميانه ارتباط مستقيم و متقابلي با در معرض قرار گرفتن هويت اسلامي با فرايند جهاني شدن دارد. دلايلي هم که در مورد بروز افراطي گرايي مطرح مي شود، دلايل متعددي است، نابودي جوامع سنتي و ساختارهاي سنتي و ناکامي دولت ملي برخواسته از نهضتهاي ملي گرايي در خاورميانه. به عنوان مثال شکست فرهنگي دولت ملي در مصر (ناصريسم) به نوعي موجب تشويق و تقويت جنبش اسلامگرايي در مصر، بخصوص بعد از به قدرت رسيدن انورسادات و امضاي قرارداد کمپ ديويد گرديد. عامل بعدي ناکامي در توسعه اقتصادي و توزيع منابع رشد اقتصادي است. مصداق اين مسئله ايران قبل از انقلاب است. انقلاب سفيد شاه در 1342 (1963) تلاش بسيار بلندپروازانه براي نوسازي اقتصادي در جامعه ايراني بود که حمايت آمريکا را نيز به دنبال داشت و هدفش اتصال ايران به سرمايه داري جهاني بود. اين امر به تضعيف نهادهاي سنتي جامعه ايراني از کشاورزي گرفته (اصطلاحات ارضي) تا تغيير تقويم و تاريخ هجري انجاميد و موجب بروز مخالفتها و اعتراضاتي در سطح جامعه ايراني شد که در نهايت به حرکت انقلابي مردم در 22 بهمن منتهي گرديد. عامل اساسي ديگر، بحران مشروعيت دولت ملي در نتيجه دهه ها تباهي و فساد دولتي، بي کفايتي و وابستگي حاکمان به قدرتهاي خارجي است و به طور مشخص تحقيرهاي مکرر نظامي دول عربي توسط اسرائيل و سازشهاي رهبران اعراب با اسرائيل که باعث تشديد بحران مشروعيت در سطح نظام هاي سياسي خاورميانه گرديده است. نکته قابل تأمل اين است که اسلام گرايي راديکال که در سطح خاورميانه وجود دارد به جوامع سرمايه داري غرب نيز سرايت نموده است. اعتراضات و مخالفتهاي جوانان شمال آفريقا در فرانسه و بمب گذاري هاي چند سال اخير در لندن و مادريد را ميتوان نمونه هايي از سرايت اقدامات راديکال به مناطق جوامع سرمايه داري دانست به هر حال پس از ناکامي دولتهاي ملي و سياستهاي يک جانبه و غلطي که برخي از قدرتهاي فرامنطقه اي بر منطقه تحميل کرده اند، منطقه شاهد افزايش بحرانهاي سياسي و اجتماعي مي باشد. در مجموع ميتوان گفت تنازع هويتها در خاورميانه بستگي به ساختار خاص اجتماعي و فرهنگي و پراکندگي قومي و نژادي دارد و جدالي بي سرانجام است. روند تاريخي تحولات در منطقه، نحوه تشکيل دولتهاي ملي، ناکامي دولتهاي ملي در تقويت عوامل همگرايي و عدم پذيرش روحيه نقد و انتقاد و آزادي و نوآوري، مجموعه عوامل مهمي هستند که در پيدايش و استمرار جدال هويتي و فرهنگي در خاورميانه نقش آفرين و تأثير گذار بوده و خواهند بود.
منابع:
1- عليرضا آزمنديان، هويت چيست؟ سايت تحليلي آفتاب، 25 مرداد 86.
2- محمدرضا رحيم زاده، مفهوم هويت، خبرگزاري ميراث فرهنگي، 10 آذر 86.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.