وحدت و انسجام مسلمين از نظر امامان شيعه (عليهم السلام)
نويسنده:سيد صادق حقيقت
امامان شيعه و وحدت مسلمين
شايد بيراهه نرفته باشيم اگر بگوييم يكي از مهمترين و باريك ترين مسايلي كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) در طول زندگي سراسر كار و تلاش شان براي تحقق آن در عالم خارج بر اساس قرآن كريم و سنت نبوي اهتمام داشته اند،وحدت و يك پارچگي امت اسلامي در چارچوبه ي كلي جهان اسلام است. هدف آنان محافظت از عظمت و شكوه اين موجوديت در برابر دشمنان و در كمين نشستگان اسلام بود. (1)
به اعتقاد شيعه بيست و پنج سال سكوت وصي رسول خدا و جانشين بر حق او دليلي جز حفظ وحدت نداشت. امير مؤمنان علي (عليه السلام) نه تنها از قبول پيشنهاد ابوسفيان براي حمايت وي و پيشنهاد عموي خود،عباس،براي تبعيت و حكومت داري،به خاطر ترس از شكسته شدن اتحاد اصحاب رسول خدا و تفرقه سر باز زد،كه حتي خلفا از نظرهاي مفيد به حالِ حكومت و آنان محروم نمي كرد.
امام مجتبي (عليه السلام) درباره ي صلح با معاويه مي فرمايد: (اي مردم،اين امري كه من و معاويه در آن اختلاف كرده ايم،حقي است كه به خاطر اصلاح امت و حفظ خون مسلمين از آن گذشت مي كنم) (3)
به طور مسلم،هيچ كسي نمي تواند ادعا كند كساني كه در تاريخ اسلام در برابر هم ايستاده اند،از امام حسن (عليه السلام) نسبت به حكومت محق تر بوده اند،پس با ايستادگي به كشتار دست زده و سبب نابودي اتحاد مسلمانان شده اند.
بايد به اين نكته توجه داشت كه قدرت داشتن و حق بودن لشكر اسلام،و باطل بودن و دنيا خواهي طرف مقابل صرفاً نمي تواند باعث شكست اتحاد مسلمان ها و خونريزي ميان آن ها باشد. (4) البته اگر امام مصلح اسلام و مسلمانان را در پايداري در برابر باطل ببينند و يا دشمن از او چيزي طلب كند كه ضرر و زيان عموم و مكتب اسلام را در پي داشته باشد (همچون طلب بيعت يزيد از امام حسين (عليه السلام) كه مفهوم آن مشروعيت بخشيدن به خاندان سلطنتي بني اميه،آن هم با اميراني چون يزيد و كارگزاراني مانند ابن زياد بود) مسأله شكل ديگري به خود مي گيرد. چون اين گونه مشروعيت بخشي،از طرف خاندان وحي تلقي مي شد،صحه گذاشتن بر رفتار فردي و اجتماعيِ يزيد فاجر و پذيرش آن به عنوان جانشين پيامبر بود و اين چيزي جز بستن دفتر فضايل پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و خاندان اصحاب او و سوق دادن جامعه اسلامي به اطاعت از طاغوت نبود.
معاويه در زمان امام حسن (عليه السلام) مشروعيت خود را بر اساس صلح و حكم حكمين مي دانست و صرفاً به دنبال آن بود كه حاكميت خود را اعمال كند،و پيش از صلح با نامه ي سفيد امضا هرگونه شرطي را از سوي امام حسن (عليه السلام) پذيرفته بود.
به هر حال،ايشان رسماً پس از امضاي صلح و تسليم شدن مردم عراق اعلان مي كند كه به عهد و پيماني پاي بند نخواهد بود و هدف از جنگ با امام (عليه السلام) را به دست آوردن حاكميت بر همه ي مسلمين،نه چيز ديگر،بر مي شمارد و مي گويد: (به خدا سوگند! من با شما مردم نجنگيدم تا نماز بگذاريد،روزه بگيريد،عمل حج را به جا آوريد و زكوه بپردازيد،چرا كه شما اين كارها را انجام مي دهيد. اما من با شما به خاطر آن نبرد كردم كه امر حكومت تان را در دست بگيرم). (5)
جواب اين قدرت طلبي را زماني كه (مسيّب) به علت عدم پاي بندي معاويه به پيمان،بازگشت به شرايط قبل از صلح و جنگيدن را پيشنهاد مي كند،امام مجتبي (عليه السلام) چنين مي فرمايد: (اي مسيّب،اگر من در جست و جوي دنيا بودم و مي جنگيدم بدون شك معاويه شكيباتر از من به هنگامه ي نبرد و پايدارتر از من در زمان جنگ نبود. اما من خواستار صلاح شما بودم تا آن كه برخي از شما را از درگيري با برخي ديگر باز دارم،بنابراين شما از قدر و قضاي الهي خرسند باشيد تا در اين حالت نيكوكاران آسوده باشند و از چنگال بدكاران در امان مانند). (6)
آري،امام (عليه السلام) به نكته ي زيبايي اشاره مي كند و آن،برابري در جنگ است. اگر او نيز براي دنيا و حكومت،نه مصالح اسلام و مسلمين،بجنگد آن زمان فدا كردن هزاران نفر از طرفين براي او مشكلي نخواهد داشت و از روي كُشتگان مي گذشت تا به مقصود برسد،رعايت قوانين جنگ و حقوق بشر زير پا گذاشته مي شد و به صلح خواهي ظاهري دشمن وقعي نمي نهاد. آن زمان سرباز امام (عليه السلام) هم چون طرف مقابل با اجبار بايد بجنگد نه با اختيار،و كشته خواهد بود و نه شهيد،زيرا بر خلاف باور و خواست خود براي دنياي ديگري كشته شده است. امام (عليه السلام) اين مطلب را پس از نظرخواهي از لشكريان درباره ي صلح،براي (حجر بن عدي) كه از ناراضيان صلح بود و بعدها نيز به دست معاويه شهيد شد،اين گونه بيان مي كند: (اي حجر،همه ي مردم آن چه را تو دوست داري (شهادت و جنگ) دوست ندارند و نظر همه ي آنان (انتخاب دنيا با پذيرش ذلت صلح با معاويه) نظر تو نيست،آن چه را من انجام دادم هدفي جز بقاي تو نداشتم و اراده ي خداوند هر روز به گونه اي است.) (7)
آن حضرت مصالح مسلمين را در متن نامه ي صلح نامه چنين خواستار شد: (در حكومت او (معاويه) بايد همه ي مردم از هر سرزميني كه هستند؛شام ، يمن ، عراق و حجاز،آزاد و مصون باشند). (8)
امام حسين (عليه السلام) دو راه بيشتر نداشت:ذلت (به بيعت) و يا شهادت.
راه اول براي امام (عليه السلام) جز ننگ چيزي نداشت،پس تنها راهِ شهادت ماند،ولي راه صلح و رها كردن جنگ براي امام حسن (عليه السلام) باز بود. وجود (منگنه ذلت يا شهادت) براي امام حسين (عليه السلام) فارق اصلي اين دو قضيه ي تاريخي است.(9)
امام حسن (عليه السلام) اگر بناست بجنگد،جنگي ارزشي خواهد بود،همان گونه كه پدرش جنگيد و چنين جنگي با معاويه (جدّ ، دايي و برادر معاويه در جنگ با خاندان وحي كشته شدند و سبب كينه ي ديرينه اي گرديد و او براي رسيدن به قدرت از هر ابزاري حتي قرآن بهره جست) نابودي مصالح مسلمين را در بر دارد. در يك كلام،تاريخ به خوبي گواه است كه پيشوايان مكتب ما براي حفظ اتحاد و مصالح مسلمين،از حقِ مسلّم خود گذشته اند.
ابن وهب گويد: (به امام صادق (عليه السلام) عرضي كردم: چگونه شايسته است براي ما كه با قوم خود و مردماني كه با ما آميزش دارند و شيعه نيستند،رفتار كنيم؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود:
تنظرون إلي ائمتّكم الدين تقتدون بهم فتصنعون مايصنعون فوالله إنّهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشّهاده لَهم و عليم و يُؤدّون الامانه اليهم (10) ؛ به پيشوايان خود نگاه كنيد؛آنان كه از آنها پيروي مي كنيد،و هر طور آنها رفتار مي- كنند شما نيز همان طور رفتار كنيد. به خدا سوگند! آنها عيادت بيمارانشان مي كنند و بر سر جنازه هايشان حاضر مي شوند و به سود و زيان آنها گواهي مي دهند و امانت هاي آنها را به خودشان بر مي گردانند.
علامه ي طباطبايي اين بحث را به مسأله ي تقريب مذاهب پيوند زده،مي گويد:
اتحاد يا تقريب اسلامي،ترديدي در رجحان آن از نظر عقل و منطق نيست ... البته عوامل جدايي تا مي توانستند اين دو طايفه ي بزرگ اسلامي را از هم جدا نمودند،ولي بايد همواره متذكر اين حقيقت بود كه اختلاف دو طايفه در فروع است و در اصولِ دين با هم اختلافي ندارند و حتي در فروع ضروريه ي دين،مانند نماز،روزه،حج،جهاد و غير آنها متفق اند و همگي قرآن و كعبه را يكي مي دانند.
بر همين اساس بود كه شيعيان صدر اول هرگز از صف اكثريت كنار نرفته و در پيشرفت امور عامّه اسلامي،با عموم مسلمين هر گونه تشريك مساعي را بذل مي نمودند. هم اكنون نيز بر عموم مسلمين لازم است كه اتفاق خود را در اصول آيين مقدس اسلامي در نظر گرفته و از اين همه فشار و ناراحتي كه در طول اين مدت از بيگانگان و عوامل خارجي كشيده اند،به خود آمده و تفرقه ي عملي را كنار گذاشته و در يك صف قرار گيرند. (11)
پي نوشت :
1. وحدت اسلامي از ديدگاه قرآن و سنت،ترجمه ي عبدالهادي فقهي زاده،ص 13.
2. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايي،رسالت تشيع در دنياي امروز، صص 3 – 6.
3. السيد محسن امين عاملي،امام حسن و امام حسين (عليه السلام)،ترجمه ي اداره ي پژوهش و نگارش،ص 65..
4. همان،صص 65 و 70.
5. همان،ص 67.
6. همان،ص 70.
7. همان
8. همان،ص 66.
9. ر.ك: سيد صادق حقيقت، (منگنه ذلت يا شهادت) ، ص 111 – 122.
10. اصول كافي،ج4، تر جمه ي سيد هاشم رسولي ، صص 447 – 448.
11. محمد حسين طباطبايي، رسالت تشيع در دنياي امروز ، ص 14.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله