استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (1)
استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (1)
استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (1)
نويسنده: علي اکبر اسدي
چکيده
کليد واژه ها
آمريکا، ايران، استراتژي، مهار، اعراب، اسرائيل، خاورميانه
درآمد
1-پيش زمينه هاي ظهور استراتژي مهار
بعد از به قدرت رسيدن نومحافظه کاران و تيم بوش در آمريکا و وقوع حادثه يازده سپتامبر در سال 2001، استراتژي آمريکا در قبال بازيگران معارض در سطح خاورميانه به سوي جنگ پيشگيرانه و تغيير رژيم معطوف شد. اما پياده سازي اين استراتژي از دولت هاي ضعيف مخالف آمريکا يعني حکومت طالبان در افغانستان و رژيم بعث در عراق آغاز شد. دولت آمريکا در خصوص دولت هاي دوست و متحدان سنتي خود نيز سياست اصلاحات دموکراتيک تدريجي و آرام در قالب طرح خاورميانه بزرگ را در پيش گرفت. اين سياست آمريکا باعث آغاز مجموعه روندها و تحولاتي در منطقه شد که پيامدهاي آن استراتژي اوليه نومحافظه کاران و به ويژه برنامه هاي آنها در خصوص کنترل و يا تغيير رژيم در ايران را به شدت تحت تأثير قرار داد.
دولت بوش بر آن بود که مهم ترين تهديدات معطوف به امنيت ملي آمريکا يعني تروريسم و افراط گرايي از «دولت هاي شرور» و «رژيم هاي غير دموکراتيک» در خاورميانه ناشي مي شود. براين اساس اصلاحات و دموکراسي سازي و همچنين برچيدن «دولت هاي شرور» و مخالف آمريکا به عنوان راه حلي اساسي در جهت برقراري ثبات و امنيت در خاورميانه تلقي شد. حمله به عراق در سال 2003 و برچيدن حکومت صدام و همچنين اعمال فشار بر دولت هاي عربي به منظور انجام اصلاحات و برگزاري انتخابات هر چند محدود، در سياست خاورميانه اي آمريکا در اولويت قرار گرفت و کنترل ايران به عنوان نيروي معارض عمده آمريکا در منطقه در دستور کارهاي بعدي نومحافظه کاران قرار داشت.
دولت آمريکا در استراتژي اوليه خود سعي در تبديل عراق به دولت الگو در سطح خاورميانه و استفاده از آن در جهت ايجاد تغييراتي وسيع تر در منطقه داشت. از سويي ديگر با اعمال فشارهاي دولت بوش برخي اصلاحات و انتخابات هر چند محدود و سطحي در کشورهاي عربي نظير انتخابات شهرداري ها در عربستان انجام شد. به تصور نومحافظه کاران با موفقيت در مرحله اول استراتژي امريکا در منطقه، اعمال فشارها بر ايران در جهت الحاق آن به حوزه نفوذ آمريکا حتي با اعمال قدرت و اقدامات نظامي افزايش مي يافت. اما روند تحولات، شرايط منطقه اي متفاوتي را در مقايسه با پيش بيني ها و انتظارات تيم بوش ايجاد نمود.
حمله آمريکا به عراق نه تنها باعث ايجاد دولت الگو با عناصر دروني موافق آمريکا از جمله نخبگان سکولار- ليبرال نشد، بلکه از يکسو روندها و قواعد دموکراتيک و فشار رهبران و توده هاي شيعي درون عراق باعث روي کار آمدن دولتي با اکثريت شيعيان اسلامگراي نزديک به ايران شد و از سوي ديگر گسترش شورش سني هاي عراق به همراه افراط گرايان خارجي مرتبط با القاعده خشونت هاي فرقه اي و ناامني ها در اين کشور را به شدت افزايش داد. تحولات عراق پس از صدام از سال 2003 تا 2006 دو پيامد عمده را براي دولت آمريکا در پي داشت که خارج از انتظارات و پيش بيني هاي اوليه نومحافظه کاران بود. يکي تشکيل حکومتي نزديک به ايران در بغداد بود که نه تنها رقيبي براي توازن بخشي در مقابل اين کشور محسوب نمي شد، بلکه باعث بهبود شرايط منطقه اي ايران و جايگاه آن در معادلات توازن قواي منطقه اي شد. پيامد دوم تداوم ناامني ها و بي ثباتي در عراق بود که هزينه هاي انساني، مالي و فرصت سوزي هاي بسياري را براي دولت امريکا در پي داشت و در نتيجه توان و فرصت اين کشور براي اعمال فشارهاي بيشتر بر ايران در حوزه هاي مختلف را کاهش داد.
تاکيد امريکا بر اصلاحات سياسي و اجتماعي در کشورهاي عربي، نگاه جديد نومحافظه کاران به مقوله امنيت بعد از يازدهم سپتامبر و تلقي تروريسم و ساختارهاي سياسي و اجتماعي ايجاد کننده آن به عنوان تهديدات اصلي معطوف به امنيت ملي آمريکا، تغييراتي را در روابط امنيتي سنتي آمريکا با اين کشورها به ويژه در منطقه خليج فارس ايجاد کرد. هر چند روابط کشورهاي کوچک تر خليج فارس چون کويت و بحرين با آمريکا کماکان به صورت استراتژيک تداوم يافت. اما رهبران عربستان سعودي احساس کردند که معادله سنتي نفت در برابر امنيت در روابط با آمريکا کم رنگ شده است و در نتيجه چند جانبه گرايي و توازن بخشي در سياست خارجي اين کشور به واسطه افزايش تعاملات با ساير بازيگران فرامنطقه اي چون چين شدت يافت. ناخشنودي کشورهاي عربي از حمله آمريکا به عراق و به ويژه روندهاي سياسي جديد در عراق که منجر به کاهش نفوذ سني ها شد نيز در سردي روابط کشورهاي عربي با آمريکا تاثيرگذار بود.
علاوه بر تحولات فوق، روندهاي حوزه مديترانه اي خاورميانه يعني فلسطين و لبنان در سال هاي اخير نيز پيامدهاي منطقه اي عمده اي داشت که در گرايش آمريکا به سوي استراتژي مهار ايران بسيار تاثيرگذار بودند. دولت آمريکا همواره يکي از اهداف اصلي سياست خاورميانه اي خود را افزايش امنيت اسرائيل قلمداد مي کند، اما پيروزي حماس در انتخابات فلسطين و نمايش قدرت گروه حزب الله در مقابل اسرائيل در سال 2006 نشان داد که تهديدات و آسيب پذيري هاي امنيتي اسرائيل به شدت افزايش يافته است. از سويي ديگر اين دو تحول نيز به افزايش نقش و نفوذ منطقه اي ايران در خاورميانه منجر شد.
در خصوص ايران استراتژي آمريکا در مقطع اوليه بعد از يازدهم سپتامبر، قراردادن ايران در فهرست «دولت هاي محور شرارت» و برنامه ريزي براي محلق ساختن آن به کشورهاي متحد و حوزه نفوذ آمريکا در منطقه با اعمال فشارهاي مختلف و حتي در صورت لزوم جنگ پيشگيرانه بود. اما هزينه هاي مختلف جنگ آمريکا در عراق و به ويژه طولاني شدن آن و تحولاتي چون سردي روابط استراتژي آمريکا و دولت هاي عربي و همچنين افزايش نقش منطقه اي ايران، در کنار گسترش آسيب پذيري هاي امنيتي اسرائيل باعث شد تا آمريکا در بعد منطقه اي و همچنين با توجه به ملاحظات و نگرش هاي درون آمريکا نتواند موفقيت قابل توجهي را در قبال ايران به دست آورد. بر اين اساس بود که استراتژي اخير «مهار ايران» مطرح و به تدريج به کانون سياست خاورميانه اي آمريکا تبديل شد.
بدين ترتيب مي توان گفت که استراتژي مهار ايران حاصل عدم موفقيت استراتژي پيشين آمريکا در منطقه و به ويژه در قبال ايران، تحولات و روندهاي منطقه اي در سال هاي اخير و همچنين افزايش نفوذ و نقش منطقه اي ايران است. اين استراتژي از زمان سفر وزير امور خارجه آمريکا به منطقه در تابستان 2006 و در زمان جنگ سي و سه روز بين اسرائيل و حزب الله لبنان آغاز شد و در سفر خاورميانه اي جورج بوش به منطقه در ژانويه 2008 به صورت آشکار مورد تأکيد قرارگرفت. استراتژي مهار داراي محورها و ابعاد متعددي است که بخش عمده اي از آن به چگونگي نقش آفريني بازيگران منطقه اي مربوط است.
2-محورهاي استراتژي مهار
2-1- تقويت ترتيبات نظامي – امنيتي دو جانبه با دولت هاي خليج فارس
بعد از يازدهم سپتامبر نيز همکاري هاي نظامي – امنيتي کشورهاي عربي حاشيه جنوبي خليج فارس با آمريکا در طرح هاي خاورميانه اي و اقدماتي چون حمله به افغانستان و عراق تداوم يافت. با اين همه، همکاري هاي دو جانبه کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس با امريکا در اين مقطع به دليل سياست هاي انتقادي واشنگتن و اعمال فشار بر اين کشورها براي اعمال اصلاحات داخلي و همچنين ناخشنودي مقامات عربي از سياست هاي خاورميانه اي آمريکا در مواردي مانند حمله به عراق روند کندتري داشت. عربستان سعودي در ميان ساير کشورهاي شوراي همکاري در اين مقطع همکاري هاي امنيتي خود با آمريکا را به ميزان بيشتري کاهش داد.
در مقطع کنوني آمريکا در تلاش است تا ترتيبات امنيتي دوجانبه خود با کشورهاي شوراي همکاري را بيشتر تقويت نمايد و همچنين توانايي هاي نظامي اين کشورها را افزايش دهد. طرح فروش 20 ميلياردي تسليحات به دولت هاي همکاري خلج فارس که در جريان سفر مقامات سياسي – امنيتي آمريکا به منطقه در اواخر سال 2007 اعلام شد و بوش نيز در سفر خاورميانه اي در ژانويه 2008 بر آن تأکيد کرد از جمله اقدامات عملي دولت بوش در اين راستا است. از جمله مهم ترين موارد اين فروش تسليحاتي، فروش بمب هاي هدايت شونده ليزري به عربستان سعودي است. علاوه بر اين کويت و امارات متحده عربي نيز در تلاش اند تا در حدود 10 ميليارد دلار موشک پاتريوت از آمريکا خريداري کنند. در کنار اين موارد احتمال فروش هواپيماهاي جديد آواکس با سيستم هاي هشدار دهنده سريع به عربستان سعودي به ارزش حدود 400 ميليون دلار مطرح است. وزارت دفاع آمريکا ايجاد چتر دفاع هوايي و موشکي در کشورهاي جنوبي خليج فارس در مقابل ايران را طرح مي کند و در تلاش است تا چتر دفاع موشکي را به منظور مقابله با تهديدات ايران و روسيه از اروپاي شرقي تا منطقه خليج فارس گسترش دهد.
آمريکا در کنار فروش هاي تسليحاتي به کشورهاي خليج فارس، سومين دور گفت و گوي امنيتي خليج [فارس] را نيز در اکتبر سال 2007 به عنوان چارچوبي استراتژيک براي تقويت امنيت منطقه اي با کشورهاي شوراي همکاري آغاز کرد. به گفته وزير دفاع آمريکا، گفتگوي امنيتي خليج [فارس] به مقابله با تهديدات متعارف، نامتعارف، نامتقارن و تروريستي با تمرکز بر شش محور زير کمک مي کند: همکاري هاي دفاعي؛ ايجاد ارزيابي و برنامه مشترک در خصوص عراق؛ ثبات منطقه اي به ويژه در خصوص ايران؛ امنيت زيرساخت انرژي؛ مبارزه با اشاعه و مبارزه با تروريسم. همکاري هاي دفاعي شامل مسائلي چون هشدار سريع مشترک، دفاع همکاري جويانه هوايي و موشکي و هشدار امنيتي دريايي است. از ديدگاه دولت آمريکا اين گفتگو، توانايي دفاعي کشورها را تقويت خواهد کرد، اما روابط دوجانبه يا تعهد ايالات متحده به منطقه را تضعيف نخواهد کرد.
دولت بوش علاوه بر تقويت ترتيبات نظامي – امنيتي دو جانبه به عنوان يکي از محورهاي جلب همکاري کشورهاي خليج فارس و مهار ايران، تداوم حضور مستقيم نظامي در منطقه و نمايش قدرت در خليج فارس را نيز به عنوان بخش مکمل فعاليت هاي خود در اين حوزه برگزيده است. استقرار حدود 15000 نيروي نظامي آمريکا در کويت، استقرار ناوگان پنجم دريايي آمريکا در بحرين و مقر فرماندهي هوايي آمريکا در قطر و همچنين حضور حدود 160000 نيروي نظامي آمريکا در عراق نمونه هاي اصلي حضور مستقيم نظامي آمريکا در منطقه محسوب مي شود. اين حضور از يکسو در راستاي کمک به مهار ايران از سوي کشورهاي منطقه تلقي مي شود و از سوي ديگر حاکي از تعهد آمريکا به تداوم ضمانت امنيتي خود براي کشورهاي عربي است.
از آنجايي که با حذف رژيم صدام ايجاد توازن قدرت در برابر ايران از سوي هيچ يک از کشورهاي عربي خليج فارس و يا حتي مجموع آنها بسيار دشوار به نظر مي رسد، آمريکا در تلاش است که با تداوم حضور نظامي خود در منطقه، تقويت توان نظامي کشورهاي شوراي همکاري و همچنين تحکيم بيشتر ترتيبات امنيتي دو جانبه با اين کشورها به صورتي چند جانبه، مهار ايران را امکان پذيرتر سازد. هر چند همکاري امنيتي کشورهاي خليج فارس با آمريکا و فروش تسليحاتي از چند دهه قبل آغاز شده است. اما با توجه به فقدان بازيگر منطقه اي عمده براي توازن بخشي در مقابل ايران در مقطع کنوني، تقويت اين نوع از همکاري ها و تعاملات بين آمريکا و اعضاي شوراي همکاري خليج فارس در حال حاضر در سطح بالاتري قرار دارد. ترتيبات امنيتي دو جانبه بين آمريکا و اعضاي شوراي همکاري خليج فارس، جايگاه آمريکا به عنوان يک شريک در نظام امنيتي بلند مدت خليج فارس را تضمين مي کند. از آنجايي که ايجاد نظام امنيتي چند جانبه در منطقه خليج فارس به نفع آمريکا نيست و باعث تقويت دولت هاي منطقه اي و به ويژه دولت هاي شوراي همکاري و تضعيف نقش آفريني و نفوذ آمريکا در منطقه مي شود، آمريکا همواره بر ترتيبات امنيتي دو جانبه با شوراي همکاري تأکيد خاصي دارد.
از آنجايي که ايران کشورهاي خليج فارس را به ايجاد نظام امنيتي منطقه اي بدون حضور قدرت هاي فرامنطقه اي از جمله آمريکا ترغيب مي کند، تقويت ترتيبات امنيت منطقه اي حتي بدون حضور ايران و در ميان ساير کشورهاي منطقه مي تواند به تدريج از يکسو نيازمندي و وابستگي اين کشورها به آمريکا را کاهش دهد و از سوي ديگر زمينه هايي را براي ايجاد ترتيبات امنيتي منطقه اي فراگيرتر با حضور ايران فراهم سازد. در اين صورت يکي از محورهاي اصلي مهار ايران با چالش و مانع مواجه خواهد شد.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}