رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)
رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)
رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)
نويسنده: محمد عيسي جعفري (1)
اشاره
کليد واژه ها: رؤيت خدا، اشاعره، ابن عربي، رؤيت حسي، مشاهده قلبي
رؤيت حق تعالي از مباحثي است که متفکران اسلامي را دچار پراکنده گويي و اختلاف آرا کرده است. اولين اثر مکتوبي که به اين بحث پرداخته الفقه الاکبر ابوحنيفه (80 ـ150ق) است، سپس شافعي در کتابي به همين نام اين مسئله را مطرح کرده است. گويا اولين کسي که ادعا کرده است مي توان خدا را ديد حسن بصري (22ـ110ق) است، (قاري حنفي، بي تا: 139ـ136). از آن پس متفکران اسلامي اين بحث را جدي تلقي کرده و به صورت فردي و گروهي به نفي و اثبات آن پرداخته اند. اهل حديث با برداشت ظاهري و سطحي از برخي آيات و روايات قائل به رؤيت حق شده اند؛ اما معتزله (قاضي عبدالجبار، 1422: 155و شهرستاني،1421: 39) و اماميه (علامه حلي، 410:1419و414، همو، 1414: 46 و شيخ طوسي، 1358: 171) (2) به انکار آن برخاسته اند. در اين ميان اشاعره به تبع اهل حديث رؤيت را پذيرفته و بر آن دليل هاي عقلي و نقلي اقامه کرده اند. عرفا نيز بنا بر مبناي خاص عرفاني خود (کشف و شهود) نظرات تامل برانگيزي را ابراز داشته اند. و به نحوي قائل به شهود و کشف قلبي شده اند. در اين نوشتار، ابتدا نظرات اشاعره و سپس ديدگاه ابن عربي، به بنيان گذار عرفان نظري، بيان گشته و در پايان نيز نتيجه اين دو ديدگاه ارائه شده است.
ديدگاه اشاعره
مهم ترين دليل نقلي آنان اين آيه است: «وجوه يومئذ ناضره، الي ربها ناظره؛ در آن روز صورت هايي شاداب و مسرورند و به پروردگارش مي نگرند (قيامت:23-22). اشعري (بي تا:21و 1421: 39 -40)، باقلاني (73:1407)، جويني (168:1416) و بغدادي (100:1401) به اين آيه استناد کرده اند (درباره رؤيت و آرا مختلف، رک: سبزواري، 1375: 509 ـ 518).
آيه ديگري که اشاعره به آن استناد کرده اند آيه مربوط به درخواست رؤيت حق از سوي موسي (ع) است: «رب ارني انظر اليک؛ پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم» (اعراف:143). نحوه استدلال آنان چنين است که موسي (ع) معصوم بود و معصوم امر محالي را درخواست نمي کند؛ پس رؤيت حق امر ممکني است (اشعري،بي تا: 23؛ باقلاني،72:1407و بغدادي، 99:1401).
به همين آيه از جهت ديگري نيز استناد شده است: «فان استقر مکانه فسوف تراني؛ پس اگر کوه در مکان خود پا بر جا ماند، آنگاه در آينده مرا خواهي ديد» (اعراف:143). با اين بيان که استقرار کوه در جاي خود امر ممکني است، پس رؤيت حق نيز امر ممکني است، (اشعري، بي تا:23). آيات ديگري نيز مورد استناد قرار گرفته اند (مانند احزاب:44 و يونس: 26) که ما از آوردن آنها صرف نظر مي کنيم (رک:باقلاني،72:1407).
اما مهم ترين احاديثي که مورد استناد آنان قرار گرفته اند، دو روايت نبوي زير هستند:
1.«ترون ربکم کما ترون القمر ليله البدر؛ به زودي پروردگارتان را همانند ماه شب چهاردهم، مي بينيد»(باقلاني،73:1407 و اشعري، بي تا: 26).
2.«نور إني أراه؛ او نور است؛ من او را مي بينم» (اشعري، بي تا: 26).
غير از ادله نقلي، اشاعره به چند دليل عقلي نيز تمسک کرده اند. برخي از اين ادله را اشعري (اشعري،1421: 38-40) ذکر کرده است و برخي ديگر را پيروان او افزوده اند. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
اشعري مي گويد تجويز رؤيت حق، هيچ تالي فاسدي را به دنبال ندارد؛ نه موجب حدوث او و نه موجب تشبيه و تجنيس و دگرگوني حقيقت او و نه موجب نسبت دادن جور و ظلم به او و نه موجب تکذيب او مي شود. پس وقتي تجويز رؤيت او موجب نسبت ناروايي به او نمي شود، در اين صورت نبايد رؤيت او محال باشد و وقتي محال نباشد پس جايز خواهد بود (اشعري،1421: 38- 39).
باقلاني مي گويد: دليل عقلي براي رؤيت اين است که حق تعالي موجود است و رؤيت موجود هم محال نيست؛ آنچه محال است رؤيت معدوم است و از طرفي خداوند متعال تمامي موجودات ديدني را مي بيند چنان که خود مي فرمايد: الم يعلم بان الله يري [علق:14] و مي فرمايد: الذي يراک [شعراء:218] و هر بيننده اي را مي توان ديد [در نتيجه خدا را مي توان ديد]. نبايد رؤيت خداوند را به علم پيداکردن نسبت به او برگرداند؛ زيرا او خود بين علم و رؤيت فرق گذاشت. از اين رو نيازي نيست که ما يکي را به ديگري برگردانيم... صحابه از پيامبر(ص) پرسيدند: آيا ما پروردگارمان را مي بينيم؟ فرمود: بلي. نمي توان گفت سوال آنان اين بوده است که آيا ما خدا را مي دانيم و يا آيا خدا ما را مي داند؟ بنابراين سخن کسي که رؤيت را به علم برمي گرداند، نادرست خواهد بود» (باقلاني، 1407: 247-248). وي رؤيت حق را به لحاظ عقلي امري ممکن و به لحاظ شرع امري حتمي و ضروري مي داند (همان:240).
بغدادي با نقل از اشعري، رؤيت هر موجودي را مي پذيرد و با برهان سبر و تقسيم، علت رؤيت را «وجود» ذکر مي کند و نتيجه مي گيرد چون خدا نيز موجود است، پس مي شود او را ديد (1401: 97-99). شهرستاني نيز بر اساس مذهب اشاعره مصحح رؤيت را «وجود» مي داند (200:1425).
جويني در اثبات رؤيت و دفاع از آن، بحث عقلي مفصلي را ترتيب مي دهد (1416: 157-171). رازي در برخي آثارش ضمن پذيرش رؤيت، براي اثبات آن استدلال مي کند و مدعي مي شود که اهل سنت بر امکان رؤيت اجماع دارند. او از فلاسفه، معتزله، کراميه و مجسمه به عنوان مخالفان و منکران رؤيت ياد مي کند (1992: 53-57)؛ اما در جاي ديگري در اثبات آن به لحاظ عقلي حکم به توقف مي کند و در فرض حصول رؤيت، حکم به استبعاد رؤيت حسي مي کند و حتي ادله عقلي اشاعره پيشين را رد مي کند (رازي 55/2:1420) و سرانجام مي گويد:
اين بحث (به لحاظ عقلي) جاي توقف دارد اما از سويي، ما مي بينيم که انبيا عليهم السلام از حصول اين رؤيت سخن گفته اند و اهل مکاشفه نيز از حالاتي خبر داده اند که حکم مقدمات رؤيت را دارند، از اين رو اين گمان تقويت مي شود که چنين رؤيتي امکان وقوع داشته باشد (رازي،58/2:1420).
وي در اثر ديگري، رؤيت حق در قيامت را تاويل، و سند يکي از روايات مربوط به رؤيت را تضعيف مي کند (رازي،1406ب: 135- 148).
بدين ترتيب، آنچه را مي توان دليل اصلي اشاعره دانست همان کريمه هاي قرآني اند که تقريباً مورد استناد همه اشاعره قرار گرفته اند. بر اين اساس، ثقل بحث ما بر روي ادله نقلي خواهد بود.
نکته مهمي که در اينجا بايد بدان اشاره شود اين است که مراد از رؤيت نزد اشاعره، رؤيت ذات حق و وجود او است، چنان که از عبارت متعدد آنان برمي آيد (به عنوان نمونه رک: باقلاني، 258:1407)؛ زيرا نزد آنان بحث از اسماء و صفات و يا مظاهر وجودي به نحو عرفاني آن معنا ندارد و وقتي مي گويند مي توان خدا را ديد، مرادشان همان ذات خدا است.
رؤيت در دنيا يا در آخرت
رؤيت حسي يا غيرحسي
اما از ظاهر برخي تعبيرات غزالي برمي آيد که وي در رؤيت به نحوي به ديدگاه عرفا نظر دارد و اين رؤيت را کشفي کامل تر از رؤيت حسي دنيوي مي داند. او مي گويد: «عقل نه تنها آن [رؤيت] را محال نمي داند بلکه خود دليل بر امکان آن است، جز اينکه اين کمال در کشف، به سبب اشتغال بدن و کدورت نفس و تراکم حجاب ها، در اين دنيا حاصل نمي شود؛ اما در آخرت با تزکيه اي که حاصل مي کند، مي تواند معلولات از جمله ذات حق را رؤيت کند» (45:1409 و 46). اين سخن بيشتر براي تعديل ديدگاه نامعقول اشاعره درباره رؤيت است؛ زيرا روح حاکم بر آثار کلامي غزالي دفاع از همان ديدگاه رايج اشاعره است و اين تبيين ها و تفسيرها هم در دفاع از همان ديدگاه هستند. از اين رو غزالي در اينجا به رؤيت «ذات حق تعالي» اشاره مي کند (چيزي که مورد قبول هيچ يک از عرفا نيست، زيرا عرفا ذات را متعلق کشف نمي دانند) و رؤيت حسي را نيز به صراحت نفي نمي کند. علاوه بر اين، همين ديدگاه نيز مورد نقد ابن عربي قرار گرفته است (ابن عربي، بي تا: 46/1).
اما چيزي که مورد وفاق همه اشاعره است، نفي لوازم رؤيت حسي يعني جهت، مکان، صورت، مقابله و انطباع صورت است (شهرستاني،80/1:1421 و باقلاني، 1407: 252، 259، 260) اين گونه ابهام گويي اشاعره علاوه بر آنکه زبان مخالفان آنان را در نقد تيزتر کرده، خود آنان را نيز به پراکنده گويي در کيفيت اين رؤيت دچار کرده است.
پي نوشت ها :
1.کارشناس ارشد عرفان و تصوف.
2.بايد يادآوري نمود که مراد از نفي رؤيت ؛ رؤيت به معني حسي آن است ؛ زيرا شيعه رؤيت قلبي را مي پذيرد (رک: ملاهادي سبزواري ، 518:1375 و مطهري ، 78/2:1380).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}