رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)

به لحاظ شواهد تاريخي دغدغه رؤيت خدا به قبل از اسلام مربوط مي شود. در اسلام نيز رويت خدا از همان آغاز دعوت به يگانه پرستي، يکي از دلمشغولي هاي اصلي دعوت شدگان بود. ديده نشدن خداي يگانه در مقابل ديده شدن بت هاي مشرکان، دستاويزي براي مشرکان و معاندان در رهزني تازه مسلمانان بوده است. اما جداي از اين جدال که چندان دوام نداشت، خداپرستان و متفکران اسلامي نيز با يکديگر بر سر اين مسئله جدال داشته اند.
پنجشنبه، 13 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)

رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)
رؤيت خداوند از ديدگاه اشاعره و ابن عربي (1)


 

نويسنده: محمد عيسي جعفري (1)




 

اشاره
 

به لحاظ شواهد تاريخي دغدغه رؤيت خدا به قبل از اسلام مربوط مي شود. در اسلام نيز رويت خدا از همان آغاز دعوت به يگانه پرستي، يکي از دلمشغولي هاي اصلي دعوت شدگان بود. ديده نشدن خداي يگانه در مقابل ديده شدن بت هاي مشرکان، دستاويزي براي مشرکان و معاندان در رهزني تازه مسلمانان بوده است. اما جداي از اين جدال که چندان دوام نداشت، خداپرستان و متفکران اسلامي نيز با يکديگر بر سر اين مسئله جدال داشته اند. مهم ترين مدافعان رؤيت در بين امت اسلامي، اشاعره هستند. آنان علاوه بر استناد به شواهدي از قرآن و روايات به توجيه عقلاني آن نيز پرداخته اند. در اين بين روشن نبودن ديدگاه عرفا و نيز شباهت هاي ظاهري بين آنان و اشاعره در برخي مسائل، زمينه را براي پيوند دادن آنان به اشاعره و به نحوي دنباله رو اشاعره قلمداد کردن آنان مساعد ساخته است. اين نوشتار در صدد مقايسه ديدگاه اشاعره در اين زمينه با نظرات ابن عربي است که پايه گذار و خبير بي بدليل عرفان نظري شناخته مي شود. براي اين کار ابتدا نظرات و ادله ي اشاعره معرفي و سپس سخنان ابن عربي در اين زمينه تبيين شده است. در پايان نيز علاوه بر بررسي چند عبارت دوپهلوي ابن عربي، به نقدهاي او بر اشاعره اشاره شده است.
کليد واژه ها: رؤيت خدا، اشاعره، ابن عربي، رؤيت حسي، مشاهده قلبي
رؤيت حق تعالي از مباحثي است که متفکران اسلامي را دچار پراکنده گويي و اختلاف آرا کرده است. اولين اثر مکتوبي که به اين بحث پرداخته الفقه الاکبر ابوحنيفه (80 ـ150ق) است، سپس شافعي در کتابي به همين نام اين مسئله را مطرح کرده است. گويا اولين کسي که ادعا کرده است مي توان خدا را ديد حسن بصري (22ـ110ق) است، (قاري حنفي، بي تا: 139ـ136). از آن پس متفکران اسلامي اين بحث را جدي تلقي کرده و به صورت فردي و گروهي به نفي و اثبات آن پرداخته اند. اهل حديث با برداشت ظاهري و سطحي از برخي آيات و روايات قائل به رؤيت حق شده اند؛ اما معتزله (قاضي عبدالجبار، 1422: 155و شهرستاني،1421: 39) و اماميه (علامه حلي، 410:1419و414، همو، 1414: 46 و شيخ طوسي، 1358: 171) (2) به انکار آن برخاسته اند. در اين ميان اشاعره به تبع اهل حديث رؤيت را پذيرفته و بر آن دليل هاي عقلي و نقلي اقامه کرده اند. عرفا نيز بنا بر مبناي خاص عرفاني خود (کشف و شهود) نظرات تامل برانگيزي را ابراز داشته اند. و به نحوي قائل به شهود و کشف قلبي شده اند. در اين نوشتار، ابتدا نظرات اشاعره و سپس ديدگاه ابن عربي، به بنيان گذار عرفان نظري، بيان گشته و در پايان نيز نتيجه اين دو ديدگاه ارائه شده است.

ديدگاه اشاعره
 

ابوالحسن اشعري ضمن پذيرش رويت، دلايلي چند براي ذکر مي کند. وي علاوه بر استناد به ظاهر برخي نصوص تلاش مي کند توجيه عقلي نيز براي رؤيت بيابد (البته بسياري از توجيهات وي را حتي سران بعدي اشاعره نيز نپذيرفته اند. پيروان ابوالحسن نيز به نوبه خود سعي کرده اند که دلايل مناسبي براي اين عقيده پيدا کنند که ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
مهم ترين دليل نقلي آنان اين آيه است: «وجوه يومئذ ناضره، الي ربها ناظره؛ در آن روز صورت هايي شاداب و مسرورند و به پروردگارش مي نگرند (قيامت:23-22). اشعري (بي تا:21و 1421: 39 -40)، باقلاني (73:1407)، جويني (168:1416) و بغدادي (100:1401) به اين آيه استناد کرده اند (درباره رؤيت و آرا مختلف، رک: سبزواري، 1375: 509 ـ 518).
آيه ديگري که اشاعره به آن استناد کرده اند آيه مربوط به درخواست رؤيت حق از سوي موسي (ع) است: «رب ارني انظر اليک؛ پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم» (اعراف:143). نحوه استدلال آنان چنين است که موسي (ع) معصوم بود و معصوم امر محالي را درخواست نمي کند؛ پس رؤيت حق امر ممکني است (اشعري،بي تا: 23؛ باقلاني،72:1407و بغدادي، 99:1401).
به همين آيه از جهت ديگري نيز استناد شده است: «فان استقر مکانه فسوف تراني؛ پس اگر کوه در مکان خود پا بر جا ماند، آنگاه در آينده مرا خواهي ديد» (اعراف:143). با اين بيان که استقرار کوه در جاي خود امر ممکني است، پس رؤيت حق نيز امر ممکني است، (اشعري، بي تا:23). آيات ديگري نيز مورد استناد قرار گرفته اند (مانند احزاب:44 و يونس: 26) که ما از آوردن آنها صرف نظر مي کنيم (رک:باقلاني،72:1407).
اما مهم ترين احاديثي که مورد استناد آنان قرار گرفته اند، دو روايت نبوي زير هستند:
1.«ترون ربکم کما ترون القمر ليله البدر؛ به زودي پروردگارتان را همانند ماه شب چهاردهم، مي بينيد»(باقلاني،73:1407 و اشعري، بي تا: 26).
2.«نور إني أراه؛ او نور است؛ من او را مي بينم» (اشعري، بي تا: 26).
غير از ادله نقلي، اشاعره به چند دليل عقلي نيز تمسک کرده اند. برخي از اين ادله را اشعري (اشعري،1421: 38-40) ذکر کرده است و برخي ديگر را پيروان او افزوده اند. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
اشعري مي گويد تجويز رؤيت حق، هيچ تالي فاسدي را به دنبال ندارد؛ نه موجب حدوث او و نه موجب تشبيه و تجنيس و دگرگوني حقيقت او و نه موجب نسبت دادن جور و ظلم به او و نه موجب تکذيب او مي شود. پس وقتي تجويز رؤيت او موجب نسبت ناروايي به او نمي شود، در اين صورت نبايد رؤيت او محال باشد و وقتي محال نباشد پس جايز خواهد بود (اشعري،1421: 38- 39).
باقلاني مي گويد: دليل عقلي براي رؤيت اين است که حق تعالي موجود است و رؤيت موجود هم محال نيست؛ آنچه محال است رؤيت معدوم است و از طرفي خداوند متعال تمامي موجودات ديدني را مي بيند چنان که خود مي فرمايد: الم يعلم بان الله يري [علق:14] و مي فرمايد: الذي يراک [شعراء:218] و هر بيننده اي را مي توان ديد [در نتيجه خدا را مي توان ديد]. نبايد رؤيت خداوند را به علم پيداکردن نسبت به او برگرداند؛ زيرا او خود بين علم و رؤيت فرق گذاشت. از اين رو نيازي نيست که ما يکي را به ديگري برگردانيم... صحابه از پيامبر(ص) پرسيدند: آيا ما پروردگارمان را مي بينيم؟ فرمود: بلي. نمي توان گفت سوال آنان اين بوده است که آيا ما خدا را مي دانيم و يا آيا خدا ما را مي داند؟ بنابراين سخن کسي که رؤيت را به علم برمي گرداند، نادرست خواهد بود» (باقلاني، 1407: 247-248). وي رؤيت حق را به لحاظ عقلي امري ممکن و به لحاظ شرع امري حتمي و ضروري مي داند (همان:240).
بغدادي با نقل از اشعري، رؤيت هر موجودي را مي پذيرد و با برهان سبر و تقسيم، علت رؤيت را «وجود» ذکر مي کند و نتيجه مي گيرد چون خدا نيز موجود است، پس مي شود او را ديد (1401: 97-99). شهرستاني نيز بر اساس مذهب اشاعره مصحح رؤيت را «وجود» مي داند (200:1425).
جويني در اثبات رؤيت و دفاع از آن، بحث عقلي مفصلي را ترتيب مي دهد (1416: 157-171). رازي در برخي آثارش ضمن پذيرش رؤيت، براي اثبات آن استدلال مي کند و مدعي مي شود که اهل سنت بر امکان رؤيت اجماع دارند. او از فلاسفه، معتزله، کراميه و مجسمه به عنوان مخالفان و منکران رؤيت ياد مي کند (1992: 53-57)؛ اما در جاي ديگري در اثبات آن به لحاظ عقلي حکم به توقف مي کند و در فرض حصول رؤيت، حکم به استبعاد رؤيت حسي مي کند و حتي ادله عقلي اشاعره پيشين را رد مي کند (رازي 55/2:1420) و سرانجام مي گويد:
اين بحث (به لحاظ عقلي) جاي توقف دارد اما از سويي، ما مي بينيم که انبيا عليهم السلام از حصول اين رؤيت سخن گفته اند و اهل مکاشفه نيز از حالاتي خبر داده اند که حکم مقدمات رؤيت را دارند، از اين رو اين گمان تقويت مي شود که چنين رؤيتي امکان وقوع داشته باشد (رازي،58/2:1420).
وي در اثر ديگري، رؤيت حق در قيامت را تاويل، و سند يکي از روايات مربوط به رؤيت را تضعيف مي کند (رازي،1406ب: 135- 148).
بدين ترتيب، آنچه را مي توان دليل اصلي اشاعره دانست همان کريمه هاي قرآني اند که تقريباً مورد استناد همه اشاعره قرار گرفته اند. بر اين اساس، ثقل بحث ما بر روي ادله نقلي خواهد بود.
نکته مهمي که در اينجا بايد بدان اشاره شود اين است که مراد از رؤيت نزد اشاعره، رؤيت ذات حق و وجود او است، چنان که از عبارت متعدد آنان برمي آيد (به عنوان نمونه رک: باقلاني، 258:1407)؛ زيرا نزد آنان بحث از اسماء و صفات و يا مظاهر وجودي به نحو عرفاني آن معنا ندارد و وقتي مي گويند مي توان خدا را ديد، مرادشان همان ذات خدا است.

رؤيت در دنيا يا در آخرت
 

ديدگاه اشاعره درباره اينکه رؤيت در دنيا امکان دارد و يا در آخرت، چندان مرزبندي نشده است. هر چند بيشتر آنان به رؤيت در آخرت نظر دارند، برخي سخنانشان موهم رؤيت در دنيا است. اشعري درباره رؤيت در آخرت ادعاي اجمال مي کند؛ ولي درباره رؤيت در دنيا موضع قاطعي ابراز نمي کند (اشعري،72:1417). اما با توجه به استدلال آنان به آيه 143 سوره اعراف که مربوط به درخواست موسي(ع) براي رؤيت حق است و نيز با توجه به براهين عقلي آنان، مي توان گفت که اشاعره به رؤيت در دنيا نيز معتقدند؛ البته ممکن است برخي از اشاعره با اين مسئله مخالف باشند که اين امر ادعاي اجمال بر رؤيت در دنيا را با مشکل مواجه مي کند؛ از اين رو اشعري تنها درباره رؤيت در آخرت ادعاي اجمال مي کند. باقلاني نيز همانند سلف خود نسبت به رؤيت در آخرت، ادعاي اجماع (صحابه پيامبر و نيز اهل سنت) مي کند و نسبت به رؤيت در دنيا دو قول مخالف را از صحابه نقل مي کند و خود قول ابن عباس را، که به نظر وي قائل به رؤيت حسي خدا است، مي پذيرد (باقلاني، 241:1407).

رؤيت حسي يا غيرحسي
 

درباره ماهيت رويت، اشاعره دچار پراکنده گويي شده اند. شهرستاني دو قول مختلف را از اشعري نقل مي کند؛ در يک قول اشعري رؤيت را علم مخصوص مي داند که تنها به وجود تعلق مي گيرد و به عدم تعلق نمي گيرد و به عدم تعلق نمي گيرد و در قول ديگر آن را ادراکي غير از علم مي داند که از مدرک تأثير و تأثر نمي پذيرد (شهرستاني، 80:1421؛ همو: 200:1425). اما در آثاري که هم اکنون از اشعري در دست ما است، وي به رؤيت حسي تصريح مي کند و در ذيل آيه «وجوه يومئذ ناضره، الي ربّها ناظره» (قيامت:23-22) مي گويد: «وقتي نظر همراه با وجه ذکر مي شود معناي آن نظر با وجه يعني نظر چشمي است که در وجه قرار دارد» (اشعري،40:1421) و در يکي ديگر از آثارش بحث رؤيت را با اين عنوان آغاز مي کند: «الکلام في اثبات رؤيه الله تعالي بالابصار في الآخره» و سپس در متن در اثبات رؤيت بصري و حسي و نفي رؤيت قلبي به تفصيل سخن مي گويد (اشعري، بي تا: 210-30). باقلاني نيز رؤيت را علم نمي داند و آناني را که رؤيت را به علم برمي گردانند، تخطئه مي کند (248:1407)؛ و از عبارات وي برمي آيد که او رؤيت را حسي مي داند (همان: 241:1407 و 250-256). باقلاني مي گويد خداوند در آخرت چشمي غير از اين چشم دنيايي يعني حس ششمي براي بندگان مي آفريند که با آن مي توانند او را ببينند (همان:251). ابواسحاق اسفراييني نيز به رؤيت حسي اشاره مي کند؛ ولي آن را ادراک خاصي همانند علم و يا از جنس علم ذکر مي داند (شهرستاني، 201:1425).
اما از ظاهر برخي تعبيرات غزالي برمي آيد که وي در رؤيت به نحوي به ديدگاه عرفا نظر دارد و اين رؤيت را کشفي کامل تر از رؤيت حسي دنيوي مي داند. او مي گويد: «عقل نه تنها آن [رؤيت] را محال نمي داند بلکه خود دليل بر امکان آن است، جز اينکه اين کمال در کشف، به سبب اشتغال بدن و کدورت نفس و تراکم حجاب ها، در اين دنيا حاصل نمي شود؛ اما در آخرت با تزکيه اي که حاصل مي کند، مي تواند معلولات از جمله ذات حق را رؤيت کند» (45:1409 و 46). اين سخن بيشتر براي تعديل ديدگاه نامعقول اشاعره درباره رؤيت است؛ زيرا روح حاکم بر آثار کلامي غزالي دفاع از همان ديدگاه رايج اشاعره است و اين تبيين ها و تفسيرها هم در دفاع از همان ديدگاه هستند. از اين رو غزالي در اينجا به رؤيت «ذات حق تعالي» اشاره مي کند (چيزي که مورد قبول هيچ يک از عرفا نيست، زيرا عرفا ذات را متعلق کشف نمي دانند) و رؤيت حسي را نيز به صراحت نفي نمي کند. علاوه بر اين، همين ديدگاه نيز مورد نقد ابن عربي قرار گرفته است (ابن عربي، بي تا: 46/1).
اما چيزي که مورد وفاق همه اشاعره است، نفي لوازم رؤيت حسي يعني جهت، مکان، صورت، مقابله و انطباع صورت است (شهرستاني،80/1:1421 و باقلاني، 1407: 252، 259، 260) اين گونه ابهام گويي اشاعره علاوه بر آنکه زبان مخالفان آنان را در نقد تيزتر کرده، خود آنان را نيز به پراکنده گويي در کيفيت اين رؤيت دچار کرده است.

پي نوشت ها :
 

1.کارشناس ارشد عرفان و تصوف.
2.بايد يادآوري نمود که مراد از نفي رؤيت ؛ رؤيت به معني حسي آن است ؛ زيرا شيعه رؤيت قلبي را مي پذيرد (رک: ملاهادي سبزواري ، 518:1375 و مطهري ، 78/2:1380).
 

منبع: نشريه هفت آسمان شماره 45



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط