پيام پاپ: تعصّب،خشونت و شکنجه (1)


 

نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو




 

1-دادگاه هاي تفتيش عقايد(شکنجه و قتل عام براي حفظ مسيحيت)
 

مسيحيت و پاپ ها،اقتدار و بقاء و نيز گسترش خود را در قرن وسطي،مديون خشونت و جنگ و دادگاه هاي تفتيش عقايد بودند:
«سياست مبني بر خونريزي و شکنجه راه خود را بگشود و دادگاه هاي تفتيش عقايد با فتواي پاپ و قدرت سلطنت براي برافکندن اسلام و مسلمانان،کار خود را آغاز کرد.کار اصلي اين دادگاه ها،حفاظت از اقتدار پاپ و مسيحيت کاتوليک و سرکوب مخالفان عقيدتي بود.بيشتر قربانيان آن در آغاز مسلمانان و گاه يهوديان و سپس پروتستان ها بودند.»(134)
«دادگاه هاي تفتيش عقايد که مشت درشت کليسا بودند دو هدف اساسي داشتند:ديني و سياسي.هدف سياسي دولت اسپانيا در درجه ي اول در بند کشيدن مسلمانان در اندلس و نابود ساختن اسلام در جنوب اروپا و منحل کردن مسلمانان اروپايي در جامعه ي مسيحي بود.»(135)
شعار محاکم تفتيش عقايد اين بود که:
«بهتر است صد نفر بي گناه،محکوم و شکنجه شوند تا اين که يک گناهکار از شکنجه فرار کند.»(136)
«محاکم تفتيش عقايد حاصل انديشه قديمي در کليساي روم در سال هاي دور بود و از اوايل قرن سيزدهم شکل جدّي تر به خود گرفت.پاپ،اسقف ها و آباء رومينيکن را مأمور ساخت که به جز مسيحيان تابع پاپ،بقيه عقايد و مذاهب را تحت تعقيب قرار دهند و عقوبت کنند.اين قانون در آغاز در ايتاليا و آلمان و فرانسه و سپس به طرز شنيعي در اسپانيا و...به اجرا درآمد.نمايندگان پاپ در هر جا مي گرديدند تا مخالفان و معترضان را شناسايي کنند و بگيرند و به مجازات برسانند.براي اين امر در کليسا،محاکم موقتي تشکيل شد که بايد آنها را هسته ي اصلي محاکم تفتيش عقايد در سال هاي بعد به حساب آورد.
چندي بعد براي محاکم تفتيش عقايد مراکز ثابتي به وجود آمد که بيشتر آنها در ديرهاي کشيش هاي دومينيکي و فرانسيسي تشکيل مي شد.در ابتدا اين دادگاه ها از هر جا که براي بازجويي يا زنداني کردن مناسب مي افتاد استفاده مي کردند.

2-پاپ ها:معلّمان خشونت
 

رياست اين دادگاه خشن با کشيشان بود و نمايندگان پاپ سلطه ي مطلق داشتند.تحقيقات سري انجام مي گرفت و چون حکمي صادر مي شد بدون هيچ گذشتي به مرحله ي اجرا در مي آمد.در اين محاکم شهادت زنان و کودکان و بردگان بر ضد متهم،مقبول بود و براي گرفتن اعتراف به خدعه و شکنجه هاي بسيار سخت متوسل مي شدند.شکنجه بر طبق قوانين کليسا در گرفتن اعتراف وسيله ي نامشروع بود،ولي دستگاه پاپ مي گفت براي گرفتن اقرار از به کار بردن آن چاره اي ندارد.زندان هايي که دادگاه تفتيش براي متهمان در نظر گرفته بود،تاريک و وحشت انگيز بود.بسياري از زندانيان در اثر بيماري يا آلام روحي جان مي باختند.زندانيان را غالباً به زنجيرهاي گران مي بستند.مجازات هاي رايج،زندان ابد،اعدام و غارت اموال بود.قدرت هاي ديني مسيحي و دستگاه پاپ از اموال مصادره شده سهم بسزايي مي بردند و قدرت هاي اجرايي مدني نيز بي نصبت نمي ماندند.»(137)
«پاپ در سال 1483م،فرماني صادر کرد که به مقتضاي آن شوراي عالي دادگاه هاي تفتيش(Suprema)تشکيل مي شد که اختيار مطلق داشت و مقام رياست را مفتش کل(Inquisitor General)مي گفتند.در اکتبر سال 1483م پاپ طي فرماني اسقف«توماس دتور کمادا»را که شاه و ملکه نزد او مناسک اعتراف را به جا آورده بودند به اين منصب خطير بر گزيد.
دادگاه تفتيش در اسپانيا به صورت چنان قدرتي درآمد که حتي بزرگان مملکت بيم داشتند و مردم عادي از شنيدن نامش برخود مي لرزيدند.اين محکمه وحشت انگيز و احکام مرگبارش در تاريخ اسپانيا عنصر بارزي بود و به نوبه ي خود در راندن اسپانيا به لبه سراشيبي که قريب به سه قرن اسپانيا در آن فرو مي غلطيد،سهم بسزايي داشته است و فرهنگ و اقتصاد اسپانيا را که در عصر اسلامي اندلي به اوج شکوفايي رسيده بود،دچار انحطاط ساخت.
توماس دتورکمادا،کشيش متعصب با وجود اظهار زهد و پرهيز،پس از پادشاه،بزرگترين قدرت اسپانيا بود و در کاخ هاي فخيم زندگي مي کرد و گروه بزرگي نگهبان از سواره و پياده داشت،مظهر خشونت مسيحي و خودکامگي و ستمگري بود که پاپ در سال 1494م پنج تن قاضي ديگر را نيز به کمک او فرستاد.

3-نام کليسا و مسيحت،يادآور ترس و وحشت
 

اين دادگاه ها،از مبادي منطق و عدالت به دور و شديداً دچار ستمگري و سخت دلي و توحش بودند .قضاياي محکمه تفتيش يا محاکم فرعي آن از يک گزارش عادي يا چيزي همانند آن آغاز مي شد و فرقي نداشت که گزارش دهنده،شخص معيني باشد يا يک نامه ي بي نام و نشان.کشيشان موظف بودند که حتي اعترافاتي را که مسيحيان عادي در کليسا نزد آنان مي کنند و بوي انحراف از عقايد مسيحي و کاتوليکي مي دهد به سرعت گزارش دهند.و مفاد گزارش اين بود که در اعترافات فلان کس چيزهايي بود که با فرمايشات پاپ يا مفاهيم مسيحي کاتوليکي منافات داشته است.همين کافي بود که دادگاه تفتيش عقايد به سرعت دست به کار شده و به تحقيقات سرّي بپردازد.اين تحقيقات،سرنوشت فرد را رقم مي زد.بيشتر گزارشگران از ميان کشيش هاي نادان و متعصب انتخاب مي شدند.از اين رو اخلاق و آراء بلکه شرف و وجدانشان مورد ترديد بود آراءشان جز در مورد نادر به زيان متهم بود.
چون گزارش تحقيقي مي رسيد فرمان دستگيري و آغاز بازجويي و شکنجه متهم صادر مي شد.اين زندان ها غالباً مخفي و به اطاق هاي بازجويي و شکنجه متصل بودند.اين زندان ها گود و تاريک و مرطوب و پر از موش ها و حشرات بود و متهم را زنجير مي کردند.
به قول«لورنته»مورخ محاکم تفتيش عقايد اسپانيايي آنچه بيش از همه دردناک بود آن بود که پايش به زندان هاي تفتيش عقايد پاپ و کليسا مي رسيد،بلافاصله از همه ي حقوق اجتماعي و احترام مدني نيز محروم و بي حيثيت مي شد.زنداني در اندوهي وصف ناشدني و عزلتي عميق و دايم فرو مي رفت و هرگز نمي دانست چه وقت به پرونده او رسيدگي خواهد کرد.در اين مدت نه کسي او را تسليتي مي داد و نه از او دفاعي مي کرد.
دکتر «لي»مي گويد:
«دستگيري که به وسيله ي دادگاه هاي مسيحي انجام مي گرفت خود عقوبت خطرناکي بود.اموال زنداني بالفور توقف مي شد و رابطه اش با جهان خارج قطع مي شد.معمولاً دادگاه ها از يک تا سه سال طول مي کشيد و در طول اين مدت،نه زنداني و نه خانواده اش چيزي از سرنوشت خود نمي دانست.هزينه ي زندان هم از فروش اموال خود متهم تامين مي شد و چه بسا همه ي آن در ايام محاکمه به مصرف مي رسيد.»
زنداني غالباً نمي دانست او را به چه گناهي متهم کرده اند.ولي پس از دستگيري چند نوبت متوالي او را به بازجويي هايي مي بردند که به «جلسات رأي و انذار»معروف بود.در آن جلسات از او مي خواستند که به حقيقت اقرار کند و وعده اش مي دادند که اگر خود به گناه خود اقرار کند با او رفق و مدارا رفتار خواهد شد و اگر دروغ گويد يا انکار کند او را شکنجه خواهند کرد.زيرا «ديوان مقدس»هيچ کس را بدون ادله ي کافي نمي گيرد و اين روش غدّارانه بود.
بسا متهم مرتکب چنان کاري نشده بود ولي براي برخوردار شدن رفق و مدارا يا تخفيف در مجازات به آن اعتراف مي کرد.در اين هنگام دادگاه،حکم به کفرش مي داد و باهمه وعده هايي که داده بود او را تسليم شکنجه و مرگ مي ساخت .
مأموران تفتيش عقايد،تکنيک هاي گوناگوني را براي اعتراف گيري مي آزمودند.هر چه زنداني براي مدتي اطاعات خود را پنهان نگه مي داشت،اين تکنيک ها وحشيانه تر مي شد.

4-اصل کليسا يي:همه ملحد و مجرمند!!
 

هر گاه متهم پس از اين بازخويي ها همچنان بر انکار خود باقي مي ماند بر طبق همان گزارش ها هر چند که رکيک و ضعيف مي بودند او را مجرم مي شناختند و به شکنجه گاه مي فرستادند.زيرا اصل بر اين بود که متهم حقيقت را مخفي داشته و به آن اعتراف نکرده يا دروغ گفته است.قرار شکنجه در غرفه ي مشورت و در مجمع قضات صادر مي شد.در اوايل چنان بود که متهم را به محض دستگيري در محاکم تفتيش عقايد به شکنجه مي کشيدند،و از اواسط قرن سيزدهم براي حصول اعتراف،شکنجه خشن تر و رايج تر شد.»(138)
«بدين ترتيب،دستگاه تفتيش عقايد که مي کوشيد اين افراد بخت برگشته را به زور وادار به اعتراف کند،از مجموعه اي از تکنيک هاي شکنجه استفاده مي کرد که ممکن بود سرانجام حتي دليرترين و نيرومندترين افراد را وادار به متهم ساختن خود کند.کليسا کاربرد شکنجه را براي اعتراف گيري کاملاً تأييد مي کرد.»(139)
«در سال 1256م پاپ«الکساندر چهارم»به مأموران تفتيش عقايد حق داد که خود و آشناهايشان از قيد تعصب بيش از حد در امر اعتراف گيري،معاف باشند و استثناءهايي وضع شود.اگر يک جلسه ي شکنجه بدون اعتراف پايان مي يافت،مأمور تفتيش عقايد در اسنادش مي نوشت که شکنجه به حال تعليق درآمد،و نه اين که به پايان رسيد.آن وقت مي شد شکنجه را روز بعد يا هفته ي بعد از سر گرفت،بدون اين که به معناي دقيق کلمه به قواعد دادگاه هاي تفتيش عقايد خدشه اي وارد شده باشد.
علامت دستگاه تفتيش عقايد شامل نمادهايي به نشانه ي رحمت و عدالت بود.با وجود اين ادعاها،مأموران تفتيش عقايد در کاربرد شکنجه غالباً بي رحم بودند خود مأمور تفتيش عقايد معمولاً به اعمال شکنجه نمي پرداخت ،اما لازم بود که به هنگام اعمال آن حضور داشته باشد.معمولاً دو مأمور تفتيش عقايد در جلسات شکنجه حضور مي يافتند و از زندان باز جويي مي کردند.مأموران تفتيش عقايد يا کاتبان آنها،هم سؤال ها و هم اظهارات زنداني را يادداشت مي کردند.
هويت بازجو و شکنجه گر از زنداني پنهان نگه داشته مي شد.آشنا،يا هرازگاهي خود مأمور تفتيش عقايد که اين وظيفه را عهده دار بود،جامه ي سياه بر تن مي کرد و ردايي مي پوشيد که صورتش را پنهان چشم ها و دهانش از ميان سوراخ هاي ردا پيدا بود.

5-پاپ،مخترع روش هاي جديد شکنجه
 

در شکنجه با آب،مقداري آب به زور به زنداني خورانده مي شد،چه با يک وسيله ي قيف مانند که در گلو وارد مي شد،يا با روش کندتري که چپاندن يک تکه پارچه در گلوي زنداني و خيس کردن آن،يا بستن راه بيني زنداني و ريختن تدريجي آب در گلوي او بود.
زندانياني که در معرض اين شکنجه قرار مي گرفتند،نمي توانستند نفس بکشند و پيوسته احساس مي کردند که دارند خفه مي شوند.شکنجه با آب،که مکرراً سبب پارگي رگ هاي خوني در گلوي قرباني مي شد،آن قدر تکرار مي شد تا زنداني يا بميرد و يا اعتراف کند.
گاه زنداني را به يک چوب بست داراي انحنا محکم مي بستند،به گونه اي که سرش کمي پايين تر از سطح پاهايش قرار گيرد،با يک لوله آهني دهانش را باز نگه مي داشتند،سوراخ هاي بيني اش را مي بستند،و يک تکه پارچه ي بلند را در دهانش مي چپاندند.زنداني هميشه در آستانه ي خفگي بود.
نوعي ديگر ازشکنجه، شکنجه با آتش بود،بدين ترتيب که به پاهاي زنداني روغن مي ماليدند،سپس يک منبع آتش را به تدريج به پاهايش نزديک و نزديک تر مي کردند.اگر زنداني اعتراف نمي کرد،پاهايش به تدريج کباب مي شد.حتي اگر متهم را سرانجام آزاد مي کردند،ديگر نمي توانست راه برود.بسياري از افراد در نتيجه ي کاربرد شکنجه ي با آتش براي هميشه زمين گيرمي شدند.
تصويري که انواع روش هاي شکنجه،از جمله تسمه و قرقره را نشان مي دهد.
شکنجه با آب
«پير مارسوليه»،در«تاريخ تفتيش عقايد»خود چنين روشي را شرح مي دهد:
آتش مهيبي بر پا مي شد؛پاهاي زنداني را که در غل و زنجير بود به آتش نزديک مي کردند،در حالي که به آنها پيه خوک يا دنبه يا هر ماده ي سوختني ديگري ماليده بودند.به اين ترتيب،او را به طرز وحشتناکي مي سوزاندند.به دفعات،حائلي بين پاهاي او و منبع آتش قرار مي گرفت؛اين لحظه ي فراغت به مأمور تفتيش امکان مي داد باز جويي خود را از سر گيرد.
شکنجه هاي پاپ،غلباً به آسيب هاي جدي و گاه مرگ متهمان،منجر مي شد.شکنجه با آب غالباً سبب پارگي رگ هاي خوني در گلو مي شد.اين شکنجه را آن قدر تکرار مي کردند که قرباني يا مي مرد يا اعتراف مي کرد.در شکنجه ي با آتش،مي کرد.در شکنجه ي با آتش،خودداري از اعتراف مي توانست به زمين گير شدن دائمي منجر شود.
روش ديگر شکنجه ي مسيحي،استفاده از تسمه و قرقره بود.بدون در نظر گرفتن اين که متهم زن بود يا مرد،تمام لباس هاي رويي او در مي آوردند،پاهاي زنداني را محکم به هم مي بستند.دست ها را نيز از پشت مي بستند.مچ هاي دست زنداني را با تسمه به يک قرقره که چند متر بالاي سرش قرار داشت متصل مي کردند.
زنداني را در اين وضعيت اسفبار بالا مي کشيدند تا پاهايش از کف اتاق شکنجه جدا شود.در مواردي براي افزايش درد و رنج او،وزنه هايي به بدن زنداني متصل مي ساختند.گاهي که زنداني از اعتراف خودداري مي کرد،او را در همين وضع تازيانه مي زدند.اغلب اوقات،زنداني را از بالاي اتاق شکنجه ناگهان رها مي کردند که به شدت به زمين کوبيده مي شد و بر اثر جابه جايي مفصل ها و شکستن استخوان ها درد جانکاهي بر او عارض مي گشت.
اتاق هاي شکنجه دستگاه تفتيش عقايد غالباً داراي چرخ بود.زنداني بي چاره را به چرخ مي بستند و شلاق مي زدند و گاهي با ابزارهاي سخت و نوک تيز بدنش را آماج قرار مي دادند که درد و رنج وصف ناپذيري ايجاد مي کرد.
بدن زنداني را روي چهار ميخ به وسيله ي غلتک ها از دوسو مي کشيدند که اغلب باعث پارگي مفاصل ها يا مرگ مي شد.
مأموران تفتيش عقايد غالباً براي اعتراف گيري به چهار ميخ نيز متوسل مي شدند.دست ها و پاهاي زنداني را به غلتگ هايي در دو سوي يک تخته چوب پهن يا چهار ميخ مي بستند.اگر زنداني،خود يا ديگران را به گناهان ناشناخته متهم نمي کرد،شکنجه گران غلتک ها را مي کشيدند.اگر اين کشيدن مدتي ادامه مدتي ادامه پيدا مي کرد،بدن زنداني آن قدر کش مي آمد تا مفصل هايش پاره شود.کسي که از اين شکنجه جان به در مي برد،اگر هميشه زمين گير نمي شد تا آخر عمر از درد،رنج مي برد.
«ويليام ليتگو»،مردي انگليسي که اسپانيايي ها او را دستگير کردند و در سال 1620م،در «مالاگا»در دستگاه تفتيش عقايد اسپانيا به چهار ميخ کشيدند و شکنجه کردند،توانست به طريقي زنده بماند و تجربيات هول انگيز خود را ثبت کند:
«دژخيم پاپ،مرا کاملاً عريان کرد و به سوي چهار ميخ برد و روي آن سوار کرد.کمي بعد مرا با دو طناب کوچک،که از زير بازوهايم رد مي شد و از دو حلقه ي آهني که روي ديوار بالاي سرم نصب شده بود عبور مي کرد،از کتف هاي عريانم آويزان کردند.وقتي مأمور شکنجه مرا تا ارتفاع مورد نظر بالا کشيد،پايين رفت،پاهايم را از دو طرف چهار ميخ سه ضلعي پايين کشيد و به دور هر يک از مچ هاي پايم طنابي بست.بعد از چهار ميخ بالا رفت و طناب ها را به سمت بالا کشيد و با تمام نيرو زانوهايم را به جلو خم کرد،به طوري که رباط هاي پشت زانوهايم پاره و سر زانوهايم خرد شد.طناب ها را محکم بست و مرا براي مدتي طولاني،آويزان نگه داشت.»
روش هاي ديگر اعتراف گيري شامل «برودکين»مي شد.در اين روش،پاهاي زنداني را بين 2قطعه چوب که برودکين ناميده مي شد تحت فشار قرار مي دادند.بعد شکنجه گر گوي هاي چوبي يا فلزي را در پاي زنداني و برودکين ها فرو مي کرد.اگر زنداني در اعتراف به همه آنچه مأموران تفتيش عقايد مي خواستند بشنوند درنگ مي کرد،تمام استخوان هاي پايش خرد مي شد.

6-يک حکم مسيحي-کليسايي جالب
 

هنگامي که به دستگاه تفتيش عقايد گزارش مي رسيد که در شهر معيني،منتقدان کليسا يا مسيحيت پاپ حضور دارند،يک حکم ديني خطاب به ساکنان آن،که در ميدان اصلي شهر گردآورده شده بودند،اعلام مي شد.اين حکم،بر گرفته از کتاب«پل هوين»به نام«تفتيش عقايد در اروپا»،در سال 1519م در «والنسيا»در«اسپانيا»صادر شد.اقدامات مورد اشاره در اين سند تکاليف ديني-سنتي يهوديان در روز شنبه(سبت)است.
«به همه ي مسيحيان،از زن و مرد،کشيش و راهب،با هر موقعيت و رتبه و مقام و توجهشان به اين(حکم)به رستگاريشان در(سايه)پروردگارمان عيسي مسيح خواهد انجاميد،که رستگاري حقيقي است؛و آگاهند که،از طريق ديگر فرامين و احکام مسئولان محترم تفتيش،يعني اسلاف ما،به آنها هشدار داده شده بود که در ظرف دوره ي معيني در پيشگاهشان حضور يابند و آنچه در مورد هر شخص يا اشخاصي،اعم از زنده و مرده،مي دانند،ديده يا شنيده اند به صراحت بگويند؛اشخاصي که بر خلاف آيين مقدس کاتوليک چيزي گفته يا کاري کرده اند؛به ترويج و اقامه ي شريعت «موسي»يا فرقه ي«محمدي»(اسلام)،يا آيين و مناسکي از آن دست پرداخته اند؛يا مرتکب جرايم گوناگون چون اقامه مراسم جمعه و شنبه،از جمله پوشيدن لباس هاي تميز در اعياد غير مسيحي و به تن کردن جامه هايي بهتر از روزهاي ديگر،آماده کردن غذا در روزهاي جمعه در قابلمه هاي با آتش ملايم،شده اند؛اشخاصي که در عصرهاي جمعه و روزهاي شنبه،مانند روزهاي ديگر کار نمي کنند،و اشخاصي که براي روشنايي از چراغ هاي تميز با فتيله هاي تازه استفاده مي کنند.»

7-يکبار شکنجه و يکبار اعتراف،کافي نيست!!
 

گزارش هاي مستندي از کاربرد انواع بسياري از روش ها و ابزارهاي شکنجه،از جمله اشکلک،چکمه ي آهني،طوق و کمربند ساخته شده از ميخ هاي وارونه،و نشاندن زندانيان روي چهارپايه هاي فلز داغ از سوي کليسا وجود دارد.
تحمل شکنجه به ندرت به مصيبت مظنونان پايان مي داد.دستگاه تفتيش عقايد بر اين نظر بود که اعترافات گرفته شده از طريق کاربرد شکنجه،کافي نيست،از اين رو کسي را که در زير شکنجه اعتراف کرده بود دوباره نزد کشيش هاي مسئول تفتيش عقايد مي بردند تا آنچه در زير فشار و شکنجه اعتراف کرده بود،مجدداً اعتراف کند.اگر برخي از زندانيان اعتراف خود را پس مي گرفتند،شکنجه ها تکرار مي شد.زياد نبودند زندانياني که بخواهند اين فرآيند را از نو تجربه کنند.
دستگاه تفتيش عقايد مي کوشيد از هر گونه اشاره اي به کاربرد شکنجه براي اعتراف گيري در اسناد رسمي خود جلوگيري کند.دستگاه تفتيش عقايد مي خواست هر گونه ترديدي را در مورد موجّه بودن حکم مجازات هاي اعمال شده،بر طرف سازد.اما به يقين اين مجازات ها،و شکنجه هايي که معمولاً پيش از آنها اعمال مي شد،از جمله هولناک ترين جنبه هاي تفتيش عقايد است.»(140)
يک مراسم عمومي شکنجه در قرون وسطي بدست دستگاه تفتيش عقايد اسپانيا
زندانيان دستگاه تفتيش عقايد را گاهي در غل و زنجير مي کردند و آنان را گرسنگي مي دادند.

8-نوآوري مسيحي در بازجويي و تفتيش عقايد
 

«نوعي ديگر شکنجه که در قرن وسطي در محاکم تفتيش معمول بود شکنجه اي بود به نام«ژاروکا»بدين قرار که دستهاي متهم را از پشت مي بستند و با ريسماني که دور کف دستها و شکمش محکم شده بود او را بالا و پايين مي کشيدند و وزنه هاي سنگيني به او مي آويختند.
از ديگر شکنجه ها داغ کردن پاها با سيخ هاي گداخته بر شکم و لمبراو.يا خرد کردن استخوان هاي او زير فشار يا پاره پاره کردن پاها يا از جا درآوردن فک و غير آن،وحشت و آلام شکنجه را حدي نبود.غالباً براي متهم عواقب پرخطري داشت و اين عواقب بر حسب نيروي جسماني و رواني او فرق مي کرد.همچنين قانون و قاعده ي معيني هم نداشت و بيشتر به نظر و رأي يا وجدان قاضي بستگي داشت.در جلسات شکنجه تنها شکنجه گر و کشيشان بازجو حضور مي يافتند.گاه نيز براي ممانعت از مرگ فوري زنداني در زير شکنجه،پزشکي هم بالاي سر او در کنار شکنجه گر حاضر مي شد.متهم غالباً نمي دانست دقيقاً چه چيز را بايد اعتراف کند و از او نمي خواستند به يک سؤال مشخصي پاسخ دهد؛بلکه او را شکنجه مي داند تا به هر چه مي خواهد و مي تواند اعتراف کند.طبيب هنگامي که متهم را در شرف بيهوشي مي ديد شکنجه را موقتاً متوقف مي کرد و چون متهم به هوش مي آمد و خونريزي بند مي آمد بار ديگر شکنجه از سر گرفته مي شد.
...پس از پايان شکنجه،متهم را مجروح و خون آلود به سالن جلسه مي بردند تا براي اولين بار به تهمت هايي که بر او وارد مي آوردند،پاسخ گويد.بدين گونه که اتهام را قاضي مي خواند و متهم بدون فاصله به آن جواب مي داد.سپس مي پرسيدند،اکنون چه دفاعي دارد؟هرگز به وکيل يا متّهم اجازه نمي دادند پرونده ي اصلي را بخواند و يا با موکل خود تنها گفتگو کند.بلکه خلاصه تحقيق و قرار اتهام را در اختيار او مي گذاشتند و هر گاه وکيلي که معمولاً تشريفاتي و تسخيري بود در کاري که به او محول شده بود قصد احقاق حق موکل خود داشت،خود نيز مورد خشم محکمه واقع مي شد.

9-هيچکس نمي دانست اتهامش چيست!
 

پس از سؤال هاي قضاوت و جواب هاي متهم،قضيه به مجمع کشيشان احاطه مي شد تا از نو رأي خود را اعلام کنند و اين مرحله حساس بود زيرا پايه و اساس رأي نهايي بود،کشيشان بار ديگر رأي مي دادند و کمتر اتفاق مي افتاد با آنچه در آغاز گفته بودند اختلاف داشته باشد.آنگاه متهم حق داشت که طلب عفو کند و مقدار زيادي پول و املاک به کليسا بدهد.خزانه ي پاپ از اين راه اموال بسياري حاصل مي کرد.از اين فرصت کساني استفاده مي کردند که داراي ثروت هنگفتي باشند.در اين محاکم به ندرت کسي تبرئه مي شد يا پيش از محاکمه آزاد مي گرديد زيرا کمترين ترديد در اتّهام،کافي بود که او را گناهکار به حساب بياورند.پس از طلب عفو و پرداخت مبالغ سنگيني نيز مجازات هايي متناسب با گناهش براي او در نظر مي گرفتند و مقرر مي شد که با انجام يک سلسله اعمال خود را از هر گونه شبيهه مخالف با کليسا و پاپ تبرئه کند.و چون حکم به برائت کسي داده مي شد-البته به ندرت-آزاد مي گرديد و به او شهادت نامه اي مي دادند حاکي از اينکه صاحب آن پاک شده است و اين به عوض از دست رفتن مال و شرف و تحمل انواع آزارها و شکنجه هايش بود.
اما اگر متهم محکوم مي شد تا زمان اجراي احکام او را از مفاد حکم آن آگاه نمي کردند و متهم در زندان مي ماند،بدون آنکه بداند چه سرنوشتي خواهد داشت.

10-مراسم مقدس«تحقير انسان»
 

آنگاه مراسم اتودافه(Auto-da-fe)انجام مي شد.خلاصه آنکه به متهم جامه ي مقدس مي پوشانيدند و ريسماني به گردنش مي بستند و شمعي به دستش مي دادند و او را به کليسا مي بردند تا مراسم توبه صورت گيرد.سپس او را به جايگاه اجراي احکام مي بردند.در آنجا براي اولين بار حکم دادگاه را براي او مي خواندند.اين حکم ممکن بود زندان ابد يا مصادره اموال يا اعدام با سوزانيدن باشد و گاهي نيز به کيفر گناهان سبک تر،متهم را براي مدت معيني به زندان يا به جريمه محکوم مي نمودند.
در شهر هاي بزرگ حکم را در ميدان بزرگ شهر اجرا مي کردند.کشيشان و بزرگان با لباس هاي رسمي حضور مي يافتند.گاه پادشاه هم شرکت مي کردند.اين مراسم غالباً براي اعدام چند نفر تشکيل مي شد.مثلاً دهها نفر را به سوختن محکوم مي کردند.قربانيان را در موکب«اتودافه»(Auto-da-fe)که از قرن 15م،در اسپانيا رواج يافته بود حرکت مي دادند و اين مراسم،مراسمي سخت وحشت انگيز بود-تا مردم بترسند و با پاپ و مسيحيت مخالفت يا انتقادي نکنند.
«فرناندوي»کاتوليکي خود را عاشقان تماشاي اين موکب هاي وحشتناک بود و از ديدن مراسم آتش زدن انسانها لذت مي برد و قضاوت محکمه تفتيش را که براي او چنين محافلي ترتيب داده اند مي ستود.
در محاکم تفتيش،احکام به کندي صادر مي شد و متهم را مأيوس مي ساخت،يعني بسته به ميل قضاوت بود و اقدامات محکمه.
گاه مدت يک محاکمه آن قدر به درازا مي کشيد که پس از سال ها متهم پيش از آنکه حکم درباره اش صادر شود در زندان مي مرد.اتفاق مي افتاد که مردگان و غائيبن را هم محاکمه و محکوم کنند.مثلاً حکم به مصادره ي اموالشان داده مي شد يا اگر مرده بودند گورشان را مي شکافتند و با همان مراسم اتودافه استخوان هايشان را مي سوزانيدند.
همچنين حکم صادره از محکوم عليه به خاندان او هم سرايت مي کرد از جمله آنان را از حقوق اجتماعي محروم مي کردند يا به گونه اي خاص مورد توهين و تحقير قرار مي دادند.يعني بي گناهان را به گناهي که بر ديگري ثابت کرده بودند مواخذه مي نمودند.»(141)

11-پاپ به دنبال شکار آنان که سرسپرده نباشند!
 

«دستگاه تفتيش افکار قوانين و آيين دادرسي خاص خود را داشت.پيش از آنکه ديوان محاکمات آن در شهري تشکيل شود،از فراز کليساها«فرمان پاپ» را به گوش مردم مي رسانيد و از آنها مي خواست که هر کس منحرف يا مخالفي سراغ دارد به اطلاع اعضاي دستگاه تفتيش افکار برساند؛آنها را به خبرچيني و به متهم ساختن همسايگان،دوستان و خويشاوندان تحريض و تشويق مي کرد.به خبرچينان،قول رازپوشي کامل و حمايت داده مي شد؛و آن کس که متّهمي را مي شناخت و گزارش نمي داد يا او را در خانه ي خويش پنهان مي داشت،خود به تکفير و نفرين و مجارات گرفتار مي شد.
به موجب قانوني که شرط بخشايش ناميده مي شد،هر آن کس که خويشتن را در مظان اتهام و انحراف احساس مي کرد،بايد مي آمد و خود را به دادگاه کليسا معرفي و به تقصير خويش اعتراف مي کرد.در اين صورت او را جريمه مي کردند،و يا به کفاره ي گناهش به کاري وا مي داشتند؛اما اگر چنين شخصي بدعتگذار ديگر را لو مي داد،بخشوده مي شد.
مفتشان مدارک و اسنادي را که به وسيله ي خبرگزاران و مأموران تحقيق در اختيار آنها گذاشته مي شد بررسي مي کردند؛حکم بازداشت صادر مي نمودند؛متهم را دور از ديگران نگاه مي داشتند و به کسي،جز عمال و مأموران شکنجه،اجازه ديدار و گفتگو با او را نمي دادند.معمولاً او را به زنجير مي کردند.او را ملزوم مي ساختند که براي خود بستر و غذا بياورد و هزينه حبس و نگاهداري خود را هم بپردازد؛اگر براي اين منظور پول کافي نمي پرداخت،به حد کفايت از اموال وي حراج مي کردند و بقيه اموال و دارايي او نيز به وسيله مأموران دستگاه تفتيش افکار ضبط مي شد،مبادا که چيزي از آن مخفي کنند و يا آنکه،براي فرار از مصادره،به فروش رسانند.
هنگامي که زنداني را براي محاکمه مي آوردند،در آغاز به متهم نمي گفتند که چه اتهاماتي بر او زده اند.تنها از او مي خواستند که کوتاهي و قصور خويش را نسبت به کليسا و پاپ،اعتراف کند و نام تمام همفکران يا منحرفاني که مي شناسد باز گوند.

12-از خردسالان تا پيران،همه را شکنجه کنيد
 

قيد سني نمي توانست کسي را از شکنجه برهاند؛دختر سيزده ساله و زن هشتاد ساله را يکسان عذاب مي کردند.ممکن بود که طنابي چند بر اطراف بازوان و ساقهايش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشتهاي تنش فرو رود و به استخوان برسد.مي گويند شکنجه هاي بسيار خشني که از طرف دستگاه تفتيش افکار اسپانيا اعمال مي شد باز حتي ملايمتر از شکنجه هايي بود که قبلاً توسط دستگاه تفتيش افکار پاپ ها و محاکمه هاي غير روحاني آن عصر اجرا مي شد.
متهم مجبور به انکار و تکذيب خويش در ملأ عام مي شد و ملزم بود که در مراسم مقدس کليسا به طور مرتب شرکت جويند و قبايي که تصوير صليب مشتعلي بر آن نقش شده بود،و آن را«سان بنيتو»مي ناميدند،بپوشد.ممکن بود او را در حالي که بالا تنه اش را برهنه کرده و گناهانش را بر آن نقش کرده بودند در کوي و برزن بگردانند.گاه مي شد که فرزندان و نسل وي را براي هميشه از مشاغل عمومي محروم مي کردند.

پي‌نوشت‌ها:
 

134-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»؛محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،ص 296.
135-همان،ص 326.
136-«تاريخچه ي کشمکش عقل و دين»،توفيق الطويل،علي فتحي لقمان،ص 41.
137-همان،صص 312-311.
138-برگرفته از«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،صص 319-315.
139-«تفتيش عقايد»،دبورابکراش،مهدي حقيقت خواه،ص 41.
140-همان،صص 50-44.
141-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،صص 323-320.
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388