پيام پاپ: تعصّب،خشونت و شکنجه (1)
1-دادگاه هاي تفتيش عقايد(شکنجه و قتل عام براي حفظ مسيحيت)
«سياست مبني بر خونريزي و شکنجه راه خود را بگشود و دادگاه هاي تفتيش عقايد با فتواي پاپ و قدرت سلطنت براي برافکندن اسلام و مسلمانان،کار خود را آغاز کرد.کار اصلي اين دادگاه ها،حفاظت از اقتدار پاپ و مسيحيت کاتوليک و سرکوب مخالفان عقيدتي بود.بيشتر قربانيان آن در آغاز مسلمانان و گاه يهوديان و سپس پروتستان ها بودند.»(134)
«دادگاه هاي تفتيش عقايد که مشت درشت کليسا بودند دو هدف اساسي داشتند:ديني و سياسي.هدف سياسي دولت اسپانيا در درجه ي اول در بند کشيدن مسلمانان در اندلس و نابود ساختن اسلام در جنوب اروپا و منحل کردن مسلمانان اروپايي در جامعه ي مسيحي بود.»(135)
شعار محاکم تفتيش عقايد اين بود که:
«بهتر است صد نفر بي گناه،محکوم و شکنجه شوند تا اين که يک گناهکار از شکنجه فرار کند.»(136)
«محاکم تفتيش عقايد حاصل انديشه قديمي در کليساي روم در سال هاي دور بود و از اوايل قرن سيزدهم شکل جدّي تر به خود گرفت.پاپ،اسقف ها و آباء رومينيکن را مأمور ساخت که به جز مسيحيان تابع پاپ،بقيه عقايد و مذاهب را تحت تعقيب قرار دهند و عقوبت کنند.اين قانون در آغاز در ايتاليا و آلمان و فرانسه و سپس به طرز شنيعي در اسپانيا و...به اجرا درآمد.نمايندگان پاپ در هر جا مي گرديدند تا مخالفان و معترضان را شناسايي کنند و بگيرند و به مجازات برسانند.براي اين امر در کليسا،محاکم موقتي تشکيل شد که بايد آنها را هسته ي اصلي محاکم تفتيش عقايد در سال هاي بعد به حساب آورد.
چندي بعد براي محاکم تفتيش عقايد مراکز ثابتي به وجود آمد که بيشتر آنها در ديرهاي کشيش هاي دومينيکي و فرانسيسي تشکيل مي شد.در ابتدا اين دادگاه ها از هر جا که براي بازجويي يا زنداني کردن مناسب مي افتاد استفاده مي کردند.
2-پاپ ها:معلّمان خشونت
«پاپ در سال 1483م،فرماني صادر کرد که به مقتضاي آن شوراي عالي دادگاه هاي تفتيش(Suprema)تشکيل مي شد که اختيار مطلق داشت و مقام رياست را مفتش کل(Inquisitor General)مي گفتند.در اکتبر سال 1483م پاپ طي فرماني اسقف«توماس دتور کمادا»را که شاه و ملکه نزد او مناسک اعتراف را به جا آورده بودند به اين منصب خطير بر گزيد.
دادگاه تفتيش در اسپانيا به صورت چنان قدرتي درآمد که حتي بزرگان مملکت بيم داشتند و مردم عادي از شنيدن نامش برخود مي لرزيدند.اين محکمه وحشت انگيز و احکام مرگبارش در تاريخ اسپانيا عنصر بارزي بود و به نوبه ي خود در راندن اسپانيا به لبه سراشيبي که قريب به سه قرن اسپانيا در آن فرو مي غلطيد،سهم بسزايي داشته است و فرهنگ و اقتصاد اسپانيا را که در عصر اسلامي اندلي به اوج شکوفايي رسيده بود،دچار انحطاط ساخت.
توماس دتورکمادا،کشيش متعصب با وجود اظهار زهد و پرهيز،پس از پادشاه،بزرگترين قدرت اسپانيا بود و در کاخ هاي فخيم زندگي مي کرد و گروه بزرگي نگهبان از سواره و پياده داشت،مظهر خشونت مسيحي و خودکامگي و ستمگري بود که پاپ در سال 1494م پنج تن قاضي ديگر را نيز به کمک او فرستاد.
3-نام کليسا و مسيحت،يادآور ترس و وحشت
چون گزارش تحقيقي مي رسيد فرمان دستگيري و آغاز بازجويي و شکنجه متهم صادر مي شد.اين زندان ها غالباً مخفي و به اطاق هاي بازجويي و شکنجه متصل بودند.اين زندان ها گود و تاريک و مرطوب و پر از موش ها و حشرات بود و متهم را زنجير مي کردند.
به قول«لورنته»مورخ محاکم تفتيش عقايد اسپانيايي آنچه بيش از همه دردناک بود آن بود که پايش به زندان هاي تفتيش عقايد پاپ و کليسا مي رسيد،بلافاصله از همه ي حقوق اجتماعي و احترام مدني نيز محروم و بي حيثيت مي شد.زنداني در اندوهي وصف ناشدني و عزلتي عميق و دايم فرو مي رفت و هرگز نمي دانست چه وقت به پرونده او رسيدگي خواهد کرد.در اين مدت نه کسي او را تسليتي مي داد و نه از او دفاعي مي کرد.
دکتر «لي»مي گويد:
«دستگيري که به وسيله ي دادگاه هاي مسيحي انجام مي گرفت خود عقوبت خطرناکي بود.اموال زنداني بالفور توقف مي شد و رابطه اش با جهان خارج قطع مي شد.معمولاً دادگاه ها از يک تا سه سال طول مي کشيد و در طول اين مدت،نه زنداني و نه خانواده اش چيزي از سرنوشت خود نمي دانست.هزينه ي زندان هم از فروش اموال خود متهم تامين مي شد و چه بسا همه ي آن در ايام محاکمه به مصرف مي رسيد.»
زنداني غالباً نمي دانست او را به چه گناهي متهم کرده اند.ولي پس از دستگيري چند نوبت متوالي او را به بازجويي هايي مي بردند که به «جلسات رأي و انذار»معروف بود.در آن جلسات از او مي خواستند که به حقيقت اقرار کند و وعده اش مي دادند که اگر خود به گناه خود اقرار کند با او رفق و مدارا رفتار خواهد شد و اگر دروغ گويد يا انکار کند او را شکنجه خواهند کرد.زيرا «ديوان مقدس»هيچ کس را بدون ادله ي کافي نمي گيرد و اين روش غدّارانه بود.
بسا متهم مرتکب چنان کاري نشده بود ولي براي برخوردار شدن رفق و مدارا يا تخفيف در مجازات به آن اعتراف مي کرد.در اين هنگام دادگاه،حکم به کفرش مي داد و باهمه وعده هايي که داده بود او را تسليم شکنجه و مرگ مي ساخت .
مأموران تفتيش عقايد،تکنيک هاي گوناگوني را براي اعتراف گيري مي آزمودند.هر چه زنداني براي مدتي اطاعات خود را پنهان نگه مي داشت،اين تکنيک ها وحشيانه تر مي شد.
4-اصل کليسا يي:همه ملحد و مجرمند!!
«بدين ترتيب،دستگاه تفتيش عقايد که مي کوشيد اين افراد بخت برگشته را به زور وادار به اعتراف کند،از مجموعه اي از تکنيک هاي شکنجه استفاده مي کرد که ممکن بود سرانجام حتي دليرترين و نيرومندترين افراد را وادار به متهم ساختن خود کند.کليسا کاربرد شکنجه را براي اعتراف گيري کاملاً تأييد مي کرد.»(139)
«در سال 1256م پاپ«الکساندر چهارم»به مأموران تفتيش عقايد حق داد که خود و آشناهايشان از قيد تعصب بيش از حد در امر اعتراف گيري،معاف باشند و استثناءهايي وضع شود.اگر يک جلسه ي شکنجه بدون اعتراف پايان مي يافت،مأمور تفتيش عقايد در اسنادش مي نوشت که شکنجه به حال تعليق درآمد،و نه اين که به پايان رسيد.آن وقت مي شد شکنجه را روز بعد يا هفته ي بعد از سر گرفت،بدون اين که به معناي دقيق کلمه به قواعد دادگاه هاي تفتيش عقايد خدشه اي وارد شده باشد.
علامت دستگاه تفتيش عقايد شامل نمادهايي به نشانه ي رحمت و عدالت بود.با وجود اين ادعاها،مأموران تفتيش عقايد در کاربرد شکنجه غالباً بي رحم بودند خود مأمور تفتيش عقايد معمولاً به اعمال شکنجه نمي پرداخت ،اما لازم بود که به هنگام اعمال آن حضور داشته باشد.معمولاً دو مأمور تفتيش عقايد در جلسات شکنجه حضور مي يافتند و از زندان باز جويي مي کردند.مأموران تفتيش عقايد يا کاتبان آنها،هم سؤال ها و هم اظهارات زنداني را يادداشت مي کردند.
هويت بازجو و شکنجه گر از زنداني پنهان نگه داشته مي شد.آشنا،يا هرازگاهي خود مأمور تفتيش عقايد که اين وظيفه را عهده دار بود،جامه ي سياه بر تن مي کرد و ردايي مي پوشيد که صورتش را پنهان چشم ها و دهانش از ميان سوراخ هاي ردا پيدا بود.
5-پاپ،مخترع روش هاي جديد شکنجه
زندانياني که در معرض اين شکنجه قرار مي گرفتند،نمي توانستند نفس بکشند و پيوسته احساس مي کردند که دارند خفه مي شوند.شکنجه با آب،که مکرراً سبب پارگي رگ هاي خوني در گلوي قرباني مي شد،آن قدر تکرار مي شد تا زنداني يا بميرد و يا اعتراف کند.
گاه زنداني را به يک چوب بست داراي انحنا محکم مي بستند،به گونه اي که سرش کمي پايين تر از سطح پاهايش قرار گيرد،با يک لوله آهني دهانش را باز نگه مي داشتند،سوراخ هاي بيني اش را مي بستند،و يک تکه پارچه ي بلند را در دهانش مي چپاندند.زنداني هميشه در آستانه ي خفگي بود.
نوعي ديگر ازشکنجه، شکنجه با آتش بود،بدين ترتيب که به پاهاي زنداني روغن مي ماليدند،سپس يک منبع آتش را به تدريج به پاهايش نزديک و نزديک تر مي کردند.اگر زنداني اعتراف نمي کرد،پاهايش به تدريج کباب مي شد.حتي اگر متهم را سرانجام آزاد مي کردند،ديگر نمي توانست راه برود.بسياري از افراد در نتيجه ي کاربرد شکنجه ي با آتش براي هميشه زمين گيرمي شدند.
تصويري که انواع روش هاي شکنجه،از جمله تسمه و قرقره را نشان مي دهد.
شکنجه با آب
«پير مارسوليه»،در«تاريخ تفتيش عقايد»خود چنين روشي را شرح مي دهد:
آتش مهيبي بر پا مي شد؛پاهاي زنداني را که در غل و زنجير بود به آتش نزديک مي کردند،در حالي که به آنها پيه خوک يا دنبه يا هر ماده ي سوختني ديگري ماليده بودند.به اين ترتيب،او را به طرز وحشتناکي مي سوزاندند.به دفعات،حائلي بين پاهاي او و منبع آتش قرار مي گرفت؛اين لحظه ي فراغت به مأمور تفتيش امکان مي داد باز جويي خود را از سر گيرد.
شکنجه هاي پاپ،غلباً به آسيب هاي جدي و گاه مرگ متهمان،منجر مي شد.شکنجه با آب غالباً سبب پارگي رگ هاي خوني در گلو مي شد.اين شکنجه را آن قدر تکرار مي کردند که قرباني يا مي مرد يا اعتراف مي کرد.در شکنجه ي با آتش،مي کرد.در شکنجه ي با آتش،خودداري از اعتراف مي توانست به زمين گير شدن دائمي منجر شود.
روش ديگر شکنجه ي مسيحي،استفاده از تسمه و قرقره بود.بدون در نظر گرفتن اين که متهم زن بود يا مرد،تمام لباس هاي رويي او در مي آوردند،پاهاي زنداني را محکم به هم مي بستند.دست ها را نيز از پشت مي بستند.مچ هاي دست زنداني را با تسمه به يک قرقره که چند متر بالاي سرش قرار داشت متصل مي کردند.
زنداني را در اين وضعيت اسفبار بالا مي کشيدند تا پاهايش از کف اتاق شکنجه جدا شود.در مواردي براي افزايش درد و رنج او،وزنه هايي به بدن زنداني متصل مي ساختند.گاهي که زنداني از اعتراف خودداري مي کرد،او را در همين وضع تازيانه مي زدند.اغلب اوقات،زنداني را از بالاي اتاق شکنجه ناگهان رها مي کردند که به شدت به زمين کوبيده مي شد و بر اثر جابه جايي مفصل ها و شکستن استخوان ها درد جانکاهي بر او عارض مي گشت.
اتاق هاي شکنجه دستگاه تفتيش عقايد غالباً داراي چرخ بود.زنداني بي چاره را به چرخ مي بستند و شلاق مي زدند و گاهي با ابزارهاي سخت و نوک تيز بدنش را آماج قرار مي دادند که درد و رنج وصف ناپذيري ايجاد مي کرد.
بدن زنداني را روي چهار ميخ به وسيله ي غلتک ها از دوسو مي کشيدند که اغلب باعث پارگي مفاصل ها يا مرگ مي شد.
مأموران تفتيش عقايد غالباً براي اعتراف گيري به چهار ميخ نيز متوسل مي شدند.دست ها و پاهاي زنداني را به غلتگ هايي در دو سوي يک تخته چوب پهن يا چهار ميخ مي بستند.اگر زنداني،خود يا ديگران را به گناهان ناشناخته متهم نمي کرد،شکنجه گران غلتک ها را مي کشيدند.اگر اين کشيدن مدتي ادامه مدتي ادامه پيدا مي کرد،بدن زنداني آن قدر کش مي آمد تا مفصل هايش پاره شود.کسي که از اين شکنجه جان به در مي برد،اگر هميشه زمين گير نمي شد تا آخر عمر از درد،رنج مي برد.
«ويليام ليتگو»،مردي انگليسي که اسپانيايي ها او را دستگير کردند و در سال 1620م،در «مالاگا»در دستگاه تفتيش عقايد اسپانيا به چهار ميخ کشيدند و شکنجه کردند،توانست به طريقي زنده بماند و تجربيات هول انگيز خود را ثبت کند:
«دژخيم پاپ،مرا کاملاً عريان کرد و به سوي چهار ميخ برد و روي آن سوار کرد.کمي بعد مرا با دو طناب کوچک،که از زير بازوهايم رد مي شد و از دو حلقه ي آهني که روي ديوار بالاي سرم نصب شده بود عبور مي کرد،از کتف هاي عريانم آويزان کردند.وقتي مأمور شکنجه مرا تا ارتفاع مورد نظر بالا کشيد،پايين رفت،پاهايم را از دو طرف چهار ميخ سه ضلعي پايين کشيد و به دور هر يک از مچ هاي پايم طنابي بست.بعد از چهار ميخ بالا رفت و طناب ها را به سمت بالا کشيد و با تمام نيرو زانوهايم را به جلو خم کرد،به طوري که رباط هاي پشت زانوهايم پاره و سر زانوهايم خرد شد.طناب ها را محکم بست و مرا براي مدتي طولاني،آويزان نگه داشت.»
روش هاي ديگر اعتراف گيري شامل «برودکين»مي شد.در اين روش،پاهاي زنداني را بين 2قطعه چوب که برودکين ناميده مي شد تحت فشار قرار مي دادند.بعد شکنجه گر گوي هاي چوبي يا فلزي را در پاي زنداني و برودکين ها فرو مي کرد.اگر زنداني در اعتراف به همه آنچه مأموران تفتيش عقايد مي خواستند بشنوند درنگ مي کرد،تمام استخوان هاي پايش خرد مي شد.
6-يک حکم مسيحي-کليسايي جالب
«به همه ي مسيحيان،از زن و مرد،کشيش و راهب،با هر موقعيت و رتبه و مقام و توجهشان به اين(حکم)به رستگاريشان در(سايه)پروردگارمان عيسي مسيح خواهد انجاميد،که رستگاري حقيقي است؛و آگاهند که،از طريق ديگر فرامين و احکام مسئولان محترم تفتيش،يعني اسلاف ما،به آنها هشدار داده شده بود که در ظرف دوره ي معيني در پيشگاهشان حضور يابند و آنچه در مورد هر شخص يا اشخاصي،اعم از زنده و مرده،مي دانند،ديده يا شنيده اند به صراحت بگويند؛اشخاصي که بر خلاف آيين مقدس کاتوليک چيزي گفته يا کاري کرده اند؛به ترويج و اقامه ي شريعت «موسي»يا فرقه ي«محمدي»(اسلام)،يا آيين و مناسکي از آن دست پرداخته اند؛يا مرتکب جرايم گوناگون چون اقامه مراسم جمعه و شنبه،از جمله پوشيدن لباس هاي تميز در اعياد غير مسيحي و به تن کردن جامه هايي بهتر از روزهاي ديگر،آماده کردن غذا در روزهاي جمعه در قابلمه هاي با آتش ملايم،شده اند؛اشخاصي که در عصرهاي جمعه و روزهاي شنبه،مانند روزهاي ديگر کار نمي کنند،و اشخاصي که براي روشنايي از چراغ هاي تميز با فتيله هاي تازه استفاده مي کنند.»
7-يکبار شکنجه و يکبار اعتراف،کافي نيست!!
تحمل شکنجه به ندرت به مصيبت مظنونان پايان مي داد.دستگاه تفتيش عقايد بر اين نظر بود که اعترافات گرفته شده از طريق کاربرد شکنجه،کافي نيست،از اين رو کسي را که در زير شکنجه اعتراف کرده بود دوباره نزد کشيش هاي مسئول تفتيش عقايد مي بردند تا آنچه در زير فشار و شکنجه اعتراف کرده بود،مجدداً اعتراف کند.اگر برخي از زندانيان اعتراف خود را پس مي گرفتند،شکنجه ها تکرار مي شد.زياد نبودند زندانياني که بخواهند اين فرآيند را از نو تجربه کنند.
دستگاه تفتيش عقايد مي کوشيد از هر گونه اشاره اي به کاربرد شکنجه براي اعتراف گيري در اسناد رسمي خود جلوگيري کند.دستگاه تفتيش عقايد مي خواست هر گونه ترديدي را در مورد موجّه بودن حکم مجازات هاي اعمال شده،بر طرف سازد.اما به يقين اين مجازات ها،و شکنجه هايي که معمولاً پيش از آنها اعمال مي شد،از جمله هولناک ترين جنبه هاي تفتيش عقايد است.»(140)
يک مراسم عمومي شکنجه در قرون وسطي بدست دستگاه تفتيش عقايد اسپانيا
زندانيان دستگاه تفتيش عقايد را گاهي در غل و زنجير مي کردند و آنان را گرسنگي مي دادند.
8-نوآوري مسيحي در بازجويي و تفتيش عقايد
از ديگر شکنجه ها داغ کردن پاها با سيخ هاي گداخته بر شکم و لمبراو.يا خرد کردن استخوان هاي او زير فشار يا پاره پاره کردن پاها يا از جا درآوردن فک و غير آن،وحشت و آلام شکنجه را حدي نبود.غالباً براي متهم عواقب پرخطري داشت و اين عواقب بر حسب نيروي جسماني و رواني او فرق مي کرد.همچنين قانون و قاعده ي معيني هم نداشت و بيشتر به نظر و رأي يا وجدان قاضي بستگي داشت.در جلسات شکنجه تنها شکنجه گر و کشيشان بازجو حضور مي يافتند.گاه نيز براي ممانعت از مرگ فوري زنداني در زير شکنجه،پزشکي هم بالاي سر او در کنار شکنجه گر حاضر مي شد.متهم غالباً نمي دانست دقيقاً چه چيز را بايد اعتراف کند و از او نمي خواستند به يک سؤال مشخصي پاسخ دهد؛بلکه او را شکنجه مي داند تا به هر چه مي خواهد و مي تواند اعتراف کند.طبيب هنگامي که متهم را در شرف بيهوشي مي ديد شکنجه را موقتاً متوقف مي کرد و چون متهم به هوش مي آمد و خونريزي بند مي آمد بار ديگر شکنجه از سر گرفته مي شد.
...پس از پايان شکنجه،متهم را مجروح و خون آلود به سالن جلسه مي بردند تا براي اولين بار به تهمت هايي که بر او وارد مي آوردند،پاسخ گويد.بدين گونه که اتهام را قاضي مي خواند و متهم بدون فاصله به آن جواب مي داد.سپس مي پرسيدند،اکنون چه دفاعي دارد؟هرگز به وکيل يا متّهم اجازه نمي دادند پرونده ي اصلي را بخواند و يا با موکل خود تنها گفتگو کند.بلکه خلاصه تحقيق و قرار اتهام را در اختيار او مي گذاشتند و هر گاه وکيلي که معمولاً تشريفاتي و تسخيري بود در کاري که به او محول شده بود قصد احقاق حق موکل خود داشت،خود نيز مورد خشم محکمه واقع مي شد.
9-هيچکس نمي دانست اتهامش چيست!
اما اگر متهم محکوم مي شد تا زمان اجراي احکام او را از مفاد حکم آن آگاه نمي کردند و متهم در زندان مي ماند،بدون آنکه بداند چه سرنوشتي خواهد داشت.
10-مراسم مقدس«تحقير انسان»
در شهر هاي بزرگ حکم را در ميدان بزرگ شهر اجرا مي کردند.کشيشان و بزرگان با لباس هاي رسمي حضور مي يافتند.گاه پادشاه هم شرکت مي کردند.اين مراسم غالباً براي اعدام چند نفر تشکيل مي شد.مثلاً دهها نفر را به سوختن محکوم مي کردند.قربانيان را در موکب«اتودافه»(Auto-da-fe)که از قرن 15م،در اسپانيا رواج يافته بود حرکت مي دادند و اين مراسم،مراسمي سخت وحشت انگيز بود-تا مردم بترسند و با پاپ و مسيحيت مخالفت يا انتقادي نکنند.
«فرناندوي»کاتوليکي خود را عاشقان تماشاي اين موکب هاي وحشتناک بود و از ديدن مراسم آتش زدن انسانها لذت مي برد و قضاوت محکمه تفتيش را که براي او چنين محافلي ترتيب داده اند مي ستود.
در محاکم تفتيش،احکام به کندي صادر مي شد و متهم را مأيوس مي ساخت،يعني بسته به ميل قضاوت بود و اقدامات محکمه.
گاه مدت يک محاکمه آن قدر به درازا مي کشيد که پس از سال ها متهم پيش از آنکه حکم درباره اش صادر شود در زندان مي مرد.اتفاق مي افتاد که مردگان و غائيبن را هم محاکمه و محکوم کنند.مثلاً حکم به مصادره ي اموالشان داده مي شد يا اگر مرده بودند گورشان را مي شکافتند و با همان مراسم اتودافه استخوان هايشان را مي سوزانيدند.
همچنين حکم صادره از محکوم عليه به خاندان او هم سرايت مي کرد از جمله آنان را از حقوق اجتماعي محروم مي کردند يا به گونه اي خاص مورد توهين و تحقير قرار مي دادند.يعني بي گناهان را به گناهي که بر ديگري ثابت کرده بودند مواخذه مي نمودند.»(141)
11-پاپ به دنبال شکار آنان که سرسپرده نباشند!
به موجب قانوني که شرط بخشايش ناميده مي شد،هر آن کس که خويشتن را در مظان اتهام و انحراف احساس مي کرد،بايد مي آمد و خود را به دادگاه کليسا معرفي و به تقصير خويش اعتراف مي کرد.در اين صورت او را جريمه مي کردند،و يا به کفاره ي گناهش به کاري وا مي داشتند؛اما اگر چنين شخصي بدعتگذار ديگر را لو مي داد،بخشوده مي شد.
مفتشان مدارک و اسنادي را که به وسيله ي خبرگزاران و مأموران تحقيق در اختيار آنها گذاشته مي شد بررسي مي کردند؛حکم بازداشت صادر مي نمودند؛متهم را دور از ديگران نگاه مي داشتند و به کسي،جز عمال و مأموران شکنجه،اجازه ديدار و گفتگو با او را نمي دادند.معمولاً او را به زنجير مي کردند.او را ملزوم مي ساختند که براي خود بستر و غذا بياورد و هزينه حبس و نگاهداري خود را هم بپردازد؛اگر براي اين منظور پول کافي نمي پرداخت،به حد کفايت از اموال وي حراج مي کردند و بقيه اموال و دارايي او نيز به وسيله مأموران دستگاه تفتيش افکار ضبط مي شد،مبادا که چيزي از آن مخفي کنند و يا آنکه،براي فرار از مصادره،به فروش رسانند.
هنگامي که زنداني را براي محاکمه مي آوردند،در آغاز به متهم نمي گفتند که چه اتهاماتي بر او زده اند.تنها از او مي خواستند که کوتاهي و قصور خويش را نسبت به کليسا و پاپ،اعتراف کند و نام تمام همفکران يا منحرفاني که مي شناسد باز گوند.
12-از خردسالان تا پيران،همه را شکنجه کنيد
متهم مجبور به انکار و تکذيب خويش در ملأ عام مي شد و ملزم بود که در مراسم مقدس کليسا به طور مرتب شرکت جويند و قبايي که تصوير صليب مشتعلي بر آن نقش شده بود،و آن را«سان بنيتو»مي ناميدند،بپوشد.ممکن بود او را در حالي که بالا تنه اش را برهنه کرده و گناهانش را بر آن نقش کرده بودند در کوي و برزن بگردانند.گاه مي شد که فرزندان و نسل وي را براي هميشه از مشاغل عمومي محروم مي کردند.
پينوشتها:
134-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»؛محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،ص 296.
135-همان،ص 326.
136-«تاريخچه ي کشمکش عقل و دين»،توفيق الطويل،علي فتحي لقمان،ص 41.
137-همان،صص 312-311.
138-برگرفته از«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،صص 319-315.
139-«تفتيش عقايد»،دبورابکراش،مهدي حقيقت خواه،ص 41.
140-همان،صص 50-44.
141-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد عبدا...عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،صص 323-320.
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388
/ج