نهضت مکابيان (3)
نويسنده: جواد باغباني
2. ايمان به امدادهاي غيبي
يهوديان موحد به امدادهاي غيبي اعتقاد داشتند و بر اين باور بودند كه نصرت الهي به ياريشان مي آيد. از اين روي، زماني كه به رهبري مكابيان در دفاع از مقدسات خويش در ميدان هاي نبرد شركت جستند، از خداوند درخواست ياري كردند:
در آن روز همه روزه گرفتند و پلاس پوشيدند، خاكستر بر سر ريختند و جامه ي خويش چاک كردند و همان گونه كه بت پرستان به هنگام گرفتاري از خدايان دروغين خود كمک مي خواستند، آنان نيز كتاب شريعت (2) را گشودند و از آن مدد جستند. آنان لباس هاي كهانت را همراه نوبرهاي گندم و عشريه غله هايشان گرد آوردند و كساني را كه به نذرهاي خويش وفا كرده بودند، فرا خواندند. آن گاه به سوي آسمان بانگ برآوردند و گفتند: خدايا با اينها چه كنيم و آنها را كجا ببريم؟ مكان مقدس تو بي حرمت و آلوده شده است و كاهنان تو در غم و اندوه فرو رفته اند. بيگانگان همه كمر به نابودي ما بسته اند وتو را از اهداف پليد آنان آگاهي. اگر تو به ياري ما برنخيزي، پس چگونه در برابر آنان بايستيم؟(3)
در گزارشي ديگر آمده است كه خداوند نيز با امدادهاي غيبي خود به كمک ايشان شتافت:
هنگامي كه خورشيد به تازگي طلوع كرده بود، دو سپاه با يكديگر درگير شدند. يک گروهِ با فضيلت، موفقيت ها و پيروزي هايشان را در پناه اعتماد به خدا مي دانستند و گروه ديگر از روي كينه توزي نبرد مي كردند. هنگامي كه نبرد شديد شد، پنج مرد خوب روي از آسمان بر دشمنان ظاهر شدند. آنان بر اسباني با لگام زرين سوار بودند و دونفرشان يهوديان را رهبري كردند. يهوداي مكابي ميان آن دو تن جاي گرفت. آنان نيز او را از هر سو با سلاح هايشان زير پوشش گرفتند و به سلامت حفظ كردند. آن گاه تيرها و آذرخش هايي را به سوي دشمنان افكندند و آنان را در حالي كه با وحشت و اضطراب نابينا شده بودند، كشتند.(4)
در نبردي ديگر:
هنگامي كه ياران يهودا شنيدند كه ليسياس قلعه ها را محاصره كرده است، همراه مردم آه و ناله سر دادند و از خداوند خواستند تا فرشته شايسته اي را براي رهايي بني اسرائيل بفرستد. يهوداي مكابي پيش از همه سلاح برگرفت و ديگران را تشويق كرد كه خود را براي فداكاري و ياري برادرانشان آماده كنند. آن گاه همه با اشتياق پيش تاختند. پيشاپيش خود سواري سفيد پوش را ديدند كه زره زرين خويش را تكان مي داد. آنان همه خداي مهربان را ستودند و چنان شهامتي يافتند كه نه تنها آماده نبرد با سربازان دشمن بودند، بلكه مي توانستند با وحشي ترين حيوانات نيز بجنگند و از ديوارهاي آهنين بگذرند. بدين سان، آنان همراه ياوري از آسمان با سلاح هايشان جنگيدند؛ زيرا خداوند با آنان مهربان بود.(5)
اطاعت از رهبران آگاه و شجاع
به گواهي تاريخ، رهبران آگاه و شجاع، مردم خويش را در برابر تهاجم دشمن هدايت كرده، حماسه هاي به ياد ماندني آفريده اند و سرانجام آنان را به پيروزي رسانده اند. يكي از اين پيشوايان، متتياي كاهن است. آن گاه كه يوناني مآبي از هر سو قوم يهود را تهديد مي كرد، متتياي غيور در برابر ناهنجاري هاي ديني و اجتماعي با خود چنين گفت:
واي بر من ! آيا در دوراني متولد شدم كه بايد نابودي مردم و ويراني شهر مقدس راببينم؟ من نشسته باشم و دشمن بر شهر چيره شود؟ مكان مقدس در چنگال دشمن گرفتار آيد؟ معبد شهر همچون آدمي پست، خوار و ذليل شده، ظروف ارزشمندش در تبعيد به غارت رفته است؛ پير و جوان را در شاهراه ها از دم شمشير مي گذرانند؛ كافران پيوسته اين سرزمين را قطعه قطعه كرده و با غنايم آن ثروتمند شده اند؛ تمام زينت هاي نيكوي اين سرزمين از دست رفته است و زنان آزاده اش را به كنيزي برده اند؛ مكان مقدسي كه آرمان و افتخار ما بود، ويران، و به دست بت پرستان بي حرمت و بدنام شده است. پس از اين براي چه زندگي كنيم؟(6)
آن گاه متتياي كاهن در صدد چاره جويي برآمد و تصميم گرفت در برابر تهاجم دشمن بايستد و مقاومت پيشه كند مأموران شاه آن گاه كه از مردم مودين مي خواستند آداب شريعت را كنار بگذارند و براي زئوس خداي خدايان يونان قرباني كنند، از متتيا پرسيدند: «آيا تو براي انجام فرمان پادشاه پيشقدم نمي شوي؟ مردم، بزرگان يهودا و آنان كه در اورشليم باقي مانده اند، نيز چنين كرده اند. در اين صورت تو و پسرانت از دوستان پادشاه مي شويد و طلا و نقره و هداياي ديگر را به عنوان پاداش دريافت مي كنيد.(7)
پاسخ متتيا شنيدني است :
اگر تمام مردم بنده ي پادشاه آنتيوخوس شوند و از حكم او اطاعت كنند و رسومي راكه پدرانشان بر طبق آن عمل كرده اند، رها سازند، من همراه پسران و قبيله ام از شريعت اجداد خود كه دست به دست به ما رسيده است، پيروي خواهيم كرد. خدا را سپاس؛ چرا خواست خدا را ناتمام بگذاريم و درخواست هاي او را با بي احترامي رها كنيم؟ ما به فرمان هاي پادشاه گوش نمي دهيم و از شريعت خود به چپ و راست منحرف نمي شويم.(8)
متتيا نيز كه رهبري آگاه و بي باک بود، مانند همه ي رهبران شجاع، قوم خود را به جانفشاني فراخواند و از آنان خواست در برابر ستمگران شجاع و گستاخ باشند. از اين روي، گفت: «پس چرا شما از تهديد سمتگر مي ترسيد؟ شكوه او به پليدي و كرم بدل خواهد شد. از منزلت بلند سلطنتي امروز وي فردا اثري نخواهد بود و به خاكي كه از آن سربرآورده است، برخواهد گشت و همه نقشه هايش بر باد خواهد رفت. پسرانم، شجاع باشيد و در جهت اهداف شريعت صف آرايي كنيد تا نامتان پرآوازه گردد».(9)
متتيا و فرزندانش همراه خانواده هايشان رو به سوي بيابان نهادند. دشمن اين گروه را نيروي چريكي كم اهميتي مي پنداشت؛ اما آنان چندين بار دشمنان خود را شكست دادند و از اورشليم بيرون راندند. متتياي كاهن پس از مدتي درگذشت و در جايي به نام «مودين» دفن شد: «مرگ او در يكصد و چهل و ششمين سال (10) بود. فرزندانش او را در آرامگاه پدرانش در مودين به خاک سپردند و همه ي بني اسرائيل بر او گريستند».(11)
پس از متتيا پسرش يهوداي مكابي رهبري بني اسرائيل را به دست گرفت و آنان را در مقابل هجوم فرهنگي و نظامي دشمن هدايت كرد. رهبري دليرانه وي زبانزد خاص و عام بود: «يهودا قومش را عزيز كرد؛ سپر برگرفت و لباس رزم پوشيد و در ميدان هاي نبرد با شمشير خود به ياري سپاه شتافت. همچون شير حمله مي كرد و مانند شيربچه اي بر طعمه فرود مي آمد. وي شريران را تعقيب كرد و كساني را كه به قومش ستم روا داشته بودند، به آتش سپرد».(12)
پس از يهودا، برادرش يوناتان جنگ را شجاعانه ادامه داد و در راه دفاع از مرزهاي عقيدتي يهود حماسه آفريد. پس از يوناتان فرزند ديگر متتيا، اليعازار نيز در راه رهايي سرزمينش جنگيد و به شهادت رسيد :
در آن روز، اليعازار پسر ساران چه كرد؟ در آن جا فيلي بود كه با نشان هاي سلطنتي آذين بندي شده بود و برجي بلند تر از بقيه داشت. اليعازار پنداشت كه پادشاه بر آن سوار است. وي براي رهايي سرزمينش و به دست آوردن شهرتي ماندگار تصميم به جانبازي گرفت. اليعازار با شهامت به سوي آن فيل شتافت و در قلب سپاه، دشمن را از چپ و راست كشت. سربازان پادشاه را از هر سو به زمين افكند تا اين كه به آن فيل رسيد و در ميان پاهايش خزيد. وي فيل را از پاي در آورد و خود نيز زير دست و پاي آن نقش بر زمين شد و در همان جا جان داد.(13)
سرانجام شمعون آخرين فرزند متتيا موفق شد يهوديان را به پيروزي كامل برساند. بدين سان، مكابيان با رهبري شجاعانه خويش توانستند ملت يهود را در برابر سختي هاي طاقت فرسا به مقاومت وادارند و نقش برجسته و تعيين كننده ي رهبري را در مقطعي از تاريخ به خوبي نشان دهند.
3. اسوه سازي
در نهضت مكابيان، متتياي كاهن نيز در آخرين وصاياي خود به اين مهم پرداخت و قهرمانان و اسوه ها را به قوم خويش معرفي كرد:
رفتار و كردار پدران را سرمشق خود قرار دهيد تا شكوهمند و جاودان شويد. بنگريد چگونه ابراهيم امتحان شد و از آزمايش ها سربلند بيرون آمد. به ياد آوريد كه چگونه يوسف در تنگناها نيز به فرمان خدا وفادار ماند تا سرانجام خدا وي را فرمانرواي سراسر مصر كرد. پدر ما فينحاس نيز سرسختانه از شريعت دفاع كرد تا به كهانت ابدي رسيد. يوشع به سبب وفاداري اش به دستور هاي خدا داور بني اسرائيل شد و كاليب مردم را دلداري داد و به سرزمين پهناوري دست يافت. داود كه قلبي مهربان داشت، سلطنت ابدي را به ارث برد. ايليا نيز كه به دفاع از شريعت برخاسته بود، به آسمان صعود كرد و چون حننيا، عزريا و ميشائيل ايمان آوردند، بر آتش چيره شدند. دانيال به دليل بي گناهي اش از كام شيرهاي وحشي نجات يافت.(14)
اليعازار پسر متتيا نيز با گفتار و كردار خود اسوه ي مناسبي براي جوانان شد. آن گاه كه او را براي خوردن گوشت خوک در تنگنا قرار دادند، گفت: «... سزاوار است با شهامت از اين زندگي بگذرم و به سوي مرگ بشتابم و اين براي جوانان نمونه ي خوبي خواهد شد تا مرگ شرافت مندانه را در راه شريعت مقدس برگزينند».(15)
پی نوشت ها :
1.اول مكابيان 2: 61.
2.ر.ک : دوم مكابيان 8 :23.
3.اول مكابيان 3 : 47-53.
4.دوم مكابيان 10: 28-30.
5.دوم مكابيان 11 :6-10.
6.اول مكابيان 2 : 7-13.
7.اول مكابيان 2 : 18.
8.اول مكابيان 2 : 19-22.
9.اول مكابيان2 : 62-64.
10.سال اسكندري، برابر با 166 ق.م.
11.اول مكابيان 2:70.
12.اول مكابيان 3 : 3-5.
13.اول مكابيان6: 43-46.
14.اول مكابيان2 : 51-60.
15.دوم مكابيان 6: 27-28.
منبع:فصلنامه علمي -تخصصي معرفت اديان شماره 1
ادامه دارد...
/ج