نهضت مكابيان (1)

نهضت مكابيان حركتي بود كه يهوديان تحت حاكميت شهرياران سلوكي ـ جانشينان اسكندر مقدوني در سوريه ـ پديد آوردند. اسكندر تربيت شده ارسطو و تحت تأثير وي بود. او پيش از اين كه عنصري نظامي باشد، عنصري فرهنگي بود. از اين رو، همزمان با فتوحات سرزمين هايي مانند ايران، آسياي صغير، هندوستان، سوريه و مصر به ترويج فرهنگ يونان اقدام كرد. در اين فرآيند عقايد و انديشه هاي قوم يهود مورد تهاجم تمدن يونان قرار گرفت.
يکشنبه، 12 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهضت مكابيان (1)

نهضت مكابيان  (1)
نهضت مكابيان (1)


 

نويسنده: جواد باغباني




 

چكيده
 

نهضت مكابيان حركتي بود كه يهوديان تحت حاكميت شهرياران سلوكي ـ جانشينان اسكندر مقدوني در سوريه ـ پديد آوردند. اسكندر تربيت شده ارسطو و تحت تأثير وي بود. او پيش از اين كه عنصري نظامي باشد، عنصري فرهنگي بود. از اين رو، همزمان با فتوحات سرزمين هايي مانند ايران، آسياي صغير، هندوستان، سوريه و مصر به ترويج فرهنگ يونان اقدام كرد. در اين فرآيند عقايد و انديشه هاي قوم يهود مورد تهاجم تمدن يونان قرار گرفت.
گروهي از يكتاپرستان يهودي به نام «حسيديم» در مقابل اين تهاجم قيام كردند. اين مقاومت تا زمان مكابيان ادامه يافت. خاندان مكابي از متتياي كاهن و پسرانش يوحنا، يهوداي مكابي، اليعازار و يوناتان بودند. آنان در برابر حاكمان ستمگر سلوكي، كه فرهنگ يوناني را ترويج مي كردند، مقاومت يهوديان را رهبري كردند. قيام يهوديان يكتاپرست منجر به استقلال يهوديان شد. در اين دوره، يهوديان به دو فرقه فريسيان و صدوقيان تقسيم شدند. جنگ ونزاع بين اين دو گروه، حكومت صد ساله مكابيان را ضعيف و زمينه را براي سلطه روميان مساعد كرد. سرانجام يكي از سرداران رومي به نام «پومپه» بخشي از سوريه را در سال 63 ق. م از حاكميت مكابيان درآورد. سال هاي 142 ق. م تا 63 ق.م، ‌دوران استقلال يهود، دوره مكابيان نام دارد.
كليد واژه ها: هلنيسم،‌ حسيديم، مكابيان، حشمونيان، سلوكيان، بطالسه، تهاجم فرهنگي.

مقدمه
 

انسان موجودي اجتماعي است و جوامع انساني نيز با يكديگر ارتباط دارند. در اين ارتباطات، فرهنگ هاي جوامع بر يكديگر تأثير گذارند. اين تأثير گذاري متقابل تدريجي است؛ بدين معنا كه مدت ها طول مي كشد تا انديشه ها، اعتقادها و ارزش هاي اجتماعي يک جامعه در جامعه ديگر ديده شود. اگر چه فرهنگ ها در برابر تأثيرهاي خارجي مقاومت مي كنند، تحول پذيري يكي از ويژگي هاي آنهاست.
در اين ميان، جوامعي كه به فرهنگ خويش غنا مي بخشند و بدان توجه بيشتري دارند، كمتر دستخوش تغييرها مي شوند. اين جوامع در رويارويي فرهنگ ها، ارزش هاي بومي خود را حفظ مي كنند.
هنگامي كه اسكندر مقدوني با تهاجم نظامي و به دست آوردن سرزمين هاي وسيع، بر اقوام فراواني مسلط شد، وي و جانشينانش براي ترويج تمدن و فرهنگ يوناني كوشيدند. در اين هنگام، يهوديان كه تنها قوم موحد آن زمان بودند، دريافتند كه تسليم شدن در برابر تهاجم فرهنگي يونانيان، به نابودي همه سنت هاي ديني آنان خواهد انجاميد. از اين روي، متشكل شدند و به رهبري مكابيان بر فرمانروايان يوناني شوريدند و «نهضت مكابيان» را پديد آوردند. بخش هايي از اين نهضت در دو كتاب اول و دوم مكابيان در مجموعه اي به نام اپوكريفاي عهد عتيق ديده مي شود.

هلنيسم در عهد باستان
 

يونانيان كشور خود را هلاس (1) مي نامند كه نام نياي فرضي آنان است. به همين دليل، يونانيان نيز قوم هلني ناميده مي شوند. گرايش به تمدن و فرهنگ يونان را هلنيسم (2) مي گويند كه معادل فارسي آن، واژه «يونان مآبي» است. هلنيسم همزمان با فتوحات اسكندر و پس از آن گسترش يافت. به دوره اي از تاريخ يونان كه از حدود سال 146 تا 350 ق.م ادامه داشت و فرهنگ يونان باستان در نتيجه ي اقدام هاي اسكندر و جانشينانش با تمدن و فرهنگ مشرق زمين آميخته شد، «دوره ي هلنيستي» مي گويند.
ارسطو، فيلسوف مشهور يونان، بر تمدن يوناني تأثير عظيمي گذاشت. در زمان وي، فلسفه در راه هاي تازه اي گام برداشت و پژوهش هاي جديدي در طب، نجوم و رياضيات انجام شد؛ يونانيان به فلسفه و علوم علاقه مند شدند. پرستش خدايان متعدد، لذت طلبي، باده گساري، آواز، موسيقي و عيش و نوش در ميان آنان رواج يافت و هنر و ورزش نيز علاقه مندان زيادي را به خود جلب كرد.
با تلاش اسكندر و جانشينان او، فرهنگ يوناني مرزها را درهم نورديد و تمدن يونان با زندگي مردم شرق درآميخت. اين تمدن در عقايد و انديشه هاي قوم يهود نيز نفوذ كرد؛ زبان، آداب و رسوم يونان به گونه اي رواج يافت كه كسي انسان بافرهنگ ناميده مي شد كه زبان يوناني را بداند از نمايشنامه هاي يوناني لذت ببرد.(3)
به عقيده ويل دورانت، تسلط تمدن يوناني بر خاور نزديک، يكي از نمونه هاي عجيب تاريخ باستان است. از ديدگاه وي ،‌هيچ تغييري به اين سرعت و وسعت در آسيا ديده نشده است. با وجود اين، آسيا و از جمله ايران (4) مغلوب تمدن يونان نشد؛ زيرا تمدن آسيا قديمي تر و عميق تر از آن بود كه تسليم شود.(5)

اسكندر مقدوني
 

در همسايگي يونان، سرزميني كوهستاني به نام مقدونيه وجود دارد. يونانيان پيش از اسكندر مقدوني ها را بيگانه مي پنداشتند؛ اما پادشاهان مقدونيه خود را يوناني مي دانستند. زماني كه حكومت سلطنتي از يونان برچيده شد، در مقدونيه همچنان نظام سلطنتي حاكم بود.
در سال 359 ق.م «فيليپ دوم» پادشاه مقدونيه شد. او كه مردي باهوش و كاردان بود، يكي از نيرومندترين زمامداران شد. پس از مرگ وي، پسرش اسكندر در سال 336 ق.م زمامدار امور كشور شد. اسكندر جوان مناطق وسيعي از جهان را زير سيطره ي خود در آورد؛ امپراتوري بزرگ ايران كه از رود سند تا درياي مديترانه امتداد داشت، در برابر حمله او از هم گسيخت. وي آسياي صغير، هندوستان، سوريه و مصر را فتح كرد. اسكندر كه قدرت فراواني پيدا كرده بود، نقشه تسلط بر شرق و غرب را در سر مي پروراند. اما وي در 33 سالگي در بستر بيماري افتاد و از دنيا رفت. او در طول زندگي كوتاهش ، امپراتوري بزرگ بالكان تا سند را تشكيل داد و در صدد بود فرهنگ و تمدن مورد علاقه ي خود را ميان اقوام ساكن آن مناطق گسترش دهد.

نقش اسكندر در ترويج فرهنگ يوناني
 

اسكندر كه تربيت يافته ي مكتب ارسطو بود، به فرهنگ و عقايد يونان علاقه ي فراواني داشت. او پس از دستيابي به مناطق وسيعي از جهان، تمدن و فرهنگ يونان را گسترش داد. كوشش هاي او براي رواج هلنيسم در آسيا با واكنش هاي ملي و ميهني روبه رو شد و در ايران به كلي شكست خورد.(6) يونانيان در اين كشور نفوذ كردند، اما اين سبب نشد كه مردم اين كشور تسليم فرهنگ يونان شوند؛ بلكه ايرانيان با فرهنگ و تمدن ايراني خود به حيات خويش ادامه دادند.
اسكندر درصدد ايجاد پايگاهي براي نشر فرهنگ و تمدن يونان برآمد و به اين منظور، شهر اسكندريه را در سال 323ق.م در مصر تأسيس كرد. اين شهر، مركزي براي علوم يوناني و جايگاه دانشمندان شد. مصريان، اسكندريه را همچون پايگاهي مي دانستند كه بيگانگان در آن لنگر انداخته اند و از آنجا بر مصر حكومت مي كنند.(7) اسكندر از يهوديان خواست تا در يكي از سه محله شهر اسكندريه كه به آنان اختصاص داده بود، ساكن شوند.(8)

جانشينان اسكندر
 

با مرگ اسكندر در سال 324 ق.م، قلمرو پادشاهي او ميان حدود سي نفر از سرداران وي تقسيم شد.(9) جانشينان به يكديگر رشک مي بردند و پس از مدتي درگيري و كشمكش، از تعدادشان كاسته شد. چهار نفر از نيرومند ترين آنان باقي ماندند و هر يک حكمران ايالتي شد. بطلميوس بر مصر فرمانروايي كرد؛ آنتيگونوس فرمانرواي قسمت اعظم شمال سوريه و غرب بابل شد؛ ليسيماكس به تراس و قسمت غربي آسياي صغير دست يافت و كاساندر بر مقدونيه و يونان فرمان راند. بعدها سلوكس اول جانشين آنتيگونوس شد و سلسله سلوكيان (10) را در سوريه تشكيل داد و در مصر، بطلميوس حكومت بطالسه (11) را پايه گذاري كرد. اين دو سلسله مدت ها بر اين دو منطقه حكمراني كردند.

تأثير پذيري قوم يهود
 

نفوذ فرهنگ بيگانگان اعم از يوناني و ايراني در دوره ي سلطه يونانيان و حتي مكابيان، در بخش هايي از عهد عتيق به روشني ديده مي شود. كتاب هاي امثال سليمان، ايوب، جامعه، روت، استر، يونس و مزامير در اين دوران تدوين شده اند.(12)
كتاب هاي حكمت سليمان و حكمت يشوع بن سيراخ نيز از كتاب هاي اپوكريفاي عهد عتيق نيز مربوط به اين دوران است. انديشه هاي يوناني در باور متفكران و نويسندگان يهود تأثير گذاشت و آنان براي اثبات باورهاي ديني، به استدلال هاي عقلي روي آوردند.
بخش هايي از اين كتاب ها دستورهاي اخلاقي را نه بر پايه شرع و دين، بلكه بر اساس حكمت و عقل بنا كرده اند. ترجمه ي عهد عتيق از زبان عبري به زبان يوناني كه «ترجمه ي سبعينيه» (13) ناميده مي شود، به دست بزرگان يهود در اين دوران ودر شهر اسكندريه انجام شد.
برخي بر اين باورند كه تأثير عقايد زردشتي در عهد عتيق از افكار يوناني بيشتر بود؛ زيرا هلنيسم از استدلال هاي فلسفي سرچشمه گرفته بود و آيين زردشت، مكتبي ديني و معنوي بود و يهوديان موحد بين آن و عقايد خود سنخيت بيشتري مي ديدند. آنان مي گويند عقيده به شيطان، فرشتگان، رستاخيز و ظهور مسيحاي نجات دهنده، از آيين زردشت به دين يهود راه يافته است.

بطالسه
 

پس از مرگ اسكندر، يكي از سردارانش به نام بطلميوس به حكومت مصر دست يافت. زمامداران بعدي نيز نام بطلميوس را بر خود گذاشتند. آنان بين سال هاي 146 تا 323ق.م بر مصر حكمراني كردند. اين سلسله به نام «بطالسه» شهرت يافت. اسكندريه مركز حكومت آنان بود و فلسطين مدتي زير نفوذشان اداره مي شد.
در دوره ي تسلط بطالسه بر فلسطين، يهوديان آنجا آزادي هاي فراواني داشتند و در بيشتر موارد با آنان خوشرفتاري مي شد. از آنجا كه ياد گرفتن زبان يوناني براي مصريان دشوار بود، اين زبان فراگير نشد؛ اما هر كس انديشه و آرزوي دست يافتن به مناصب دولتي داشت، ناچار بود اين زبان را بياموزد. با وجود اين، نسل جوان سعي مي كرد از آداب و سنت هاي يوناني پيروي كند و به زبان يوناني سخن بگويد؛ به طوري كه به تدريج عادات و افكار قومي خود را از دست مي داد.
گفته مي شود «ترجمه سبعينيه» يا «هفتاد» در عهد عتيق در زمان فرمانروايي بطلميوس فيلادلفوس انجام شد و در اختيار يهوديان يوناني زبان قرار گرفت. بطالسه آداب و رسوم يوناني را معرفي كردند و تمدن يوناني را با زندگي مردم اين منطقه درهم آميختند.

سلوكيان
 

همزمان با توسعه فرمانروايي بطالسه بر مصر، گروه ديگري از جانشينان اسكندر به نام «سلوكيان» در سوريه حكومت مي كردند. پايتخت آنان شهر انطاكيه در تركيه امروزي بود. كشمكش براي فلسطين، مدت ها بين بطالسه و سلوكيان ادامه داشت. اين سرزمين در نبردهاي متعدد دست به دست شد تا اين كه سرانجام در سال 198ق.م به دست سلوكيان افتاد. يهودياني كه زير فرمان سلاطين سلوكي به سر مي بردند، تا آغاز سلطنت آنتيوخوس اپيفانوس (178-164ق.م) به قوانين و شريعت خود عمل مي كردند و دولت دخالت چنداني در كارهاي آنان نداشت؛ اما اين پادشاه كه دلباخته تمدن يونان بود، آنان را به پذيرش فرهنگ و تمدن يونان مجبور كرد.
سلوكيان در معماري از يونانيان تقليد مي كردند. زبان رسمي حكومت آنان يوناني بود و مردم نامه ها، صورت حساب ها، مقاله ها، اشعار و مكاتبات تجاري را به زبان يوناني مي نوشتند. حاكمان مي كوشيدند تمدن يونان را با زندگي مردم در مي آميزند. آنتيوخوس اپيفانوس معبد يهود را غارت كرد و آن معبد به بتكده اي براي عبادت زئوس تبديل شد و در آن خوک (14) قرباني كردند و كساني كه حاضر نبودند از شريعت دست بردارند، شكنجه واعدام شدند.
افزايش ماليات ها و ترويج گسترده ي تمدن يوناني، نارضايتي ساكنان فلسطين را كه بيشتر آنان يهودي بودند، به دنبال داشت. آنان اين فشارها را تحمل نكردند و متتيا، ‌كاهني سالخورده از خاندان مكابيان در دهكده مودين، نخستين قدم براي انجام اين نهضت را برداشت.

حسيديم
 

حسيديم به معناي پارسايان، گروهي از موحدان يهود بودند كه با هجوم فرهنگ بيگانه، هويت ديني خويش را در مخاطره مي ديدند و حدود سال 300 ق.م براي زدودن آثار بت پرستي كنار هم گرد آمدند . آنان غيرت داشتند و در آغاز باز يكديگر پيمان بستند از ميگساري بپرهيزند؛ اما با گذشت زمان، از ساير لذت هاي جسماني نيز كناره گيري كردند. آنان لذت جويي را با تسليم شدن به شيطان و يونانيان برابر مي دانستند. يونانيان نيز با تعجب به حسيديم مي نگريستند و آنان را با مرتاضان هندي كه در لشكركشي اسكندر به هندوستان ديده بودند، برابر مي دانستند.
ساير يهوديان نيز آنان را سرزنش مي كردند و در جست و جوي راه متعادل تري براي دين داري بودند. مقاومت حسيديم در برابر فرهنگ بيگانه، تا زمان مكابيان ادامه يافت و در جنگ هاي مكابيان عليه استعمار شركت كردند و هسته ي مركزي سپاه آنان را تشكيل دادند. آنان در راه دين جانبازي كرده، شكنجه ديدند و شهيد دادند.(15)

پی نوشت ها :
 

1.Hellas.
2.Hellenism.
3.ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي جمعي از مترجمين، ج2، ص 646.
4.هربرت جرج ولز، كليات تاريخ، ج1، ص481.
5.ويل دورانت، تاريخ تمدن ، ج2، ص 646.
6.هربرت جرج ولز، كليات تاريخ، ج1، ص 170.
7.دليسي اوليري، انتقال علوم يوناني به عالم اسلام، ص 33.
8.همان، ص 66.
9.ويل دروانت، تاريخ تمدن، ص 156.
10.ر.ک : ضميمه شماره 1.
11.ر.ک: ضميمه شماره 2.
12.بي ناس جان، تاريخ جوامع اديان، ترجمه ي علي اصغر حكمت، ص 544.
13.The Septuagint.
14.در شريعت يهود خوک حيوان نجسي است كه براي طعام و قرباني نمي توان از آن استفاده كرد.
15.در قرن هجدهم موج تازه اي در ميان يهوديان اروپاي شرقي به نام حسيديم پيدا شد.
 

منبع: فصلنامه علمي - تخصصي معرفت اديان شماره 1
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط