مرگ هنر با شعر فرا مي رسد!
مرگ هنر با شعر فرا مي رسد!
مرگ هنر با شعر فرا مي رسد!
نويسنده: مرتضي اسدي نسب
هنر همواره مورد تأمل فيلسوفان و انديشمندان از يونان باستان تا اکنون بوده و گويا اين بخش از عالم انساني راز آميزترين و دست نيافتني ترين بخش هاي توليدات انساني است. دسته بندي هنرها، آن چه امروزه مي دانيم، تا قرن هفدهم پوشيده بود وتعريف هنر هنوز در مجامع علمي جزء پر مجادله ترين مباحث در امر هنر است.
معدود متفکراني توانسته اند دانش هنر يا زيبايي شناسي را با خود تقسيم کنند تا آن علم به قبل و بعد از آنها تقسيم شود .يکي از آن متفکران هگل است. براي اين که بدانيم نظر هگل در مورد هنر چيست بايد کمي با انديشه ي فلسفي او آشنا باشيم. زيرا تعريف ، تقسيم و جايگاه هنر در هگل به سختي با نگاه او به فلسفه و جهان گره خورده است.
هگل عامل را جهان پديداري مي داند که روح آن را رقم زده و سير روح از طبيعت شروع و به فلسفه که اوج خود آگاهي است منتهي مي شود. در واقع پديدار شناسي روح هگل بررسي دستاوردهاي روح در عالم و سير تاريخ آن است.
از همين چند خط متوجه مي شويم که براي هگل دو امر اساسي است؛ يکي سير تاريخ کل امور که از نازل به عالي است و ديگري روح و تعامل آن با ماده و جهان هستي. او براساس نگاه ايده ئاليستي خود جايگاه هنر را پايين تر از دين و فلسفه قرار مي دهد و براي هر امري، تقسيمي سه گانه قايل مي شود و در نهايت بعد از دين به فلسفه مي رسد.
پس روح ابتدا در هنر خود را نمايان مي کند ولي بايد بدانيم که روح از جنس ماده نيست و تنها قسمي از هر امر فرامادي به چنگ ماده مي آيد. و همچنين بايد بدانيم که هنر و دين و فلسفه مراتب آگاهي انسان از ايده است . در واقع نوعي رابطه ديالکتيکي بينشان برقرار است. اثر هنري حامل ايده هنري است که درون مايه آن را تشکيل مي دهد .هگل زيبايي و شناخت را در تعارض با يکديگر نمي داند. بدون احساس زيباشناسي انسان نمي تواند نکته سنج باشد و حتي در باب تاريخ قادر به استدلال نخواهد بود. همچنين تفاوت بين زيبايي طبيعي و زيبايي هنري مورد توجه اوست. وي زيبايي هنري را به مراتب از زيبايي طبيعي بالاتر مي داند چون زيبايي در طبيعت بازتاب زيبايي روح و جلوه ي نارسا و ناکامل آن است. به نظر او غايب هنر تقليد يا ميمسيس نيست بلکه وظيفه و غايت هنر آن است که مافي الضمير انسان را براي احساس و حواس ما دسترس پذير کرده و ما را به وجد آورد.
هگل به سه نوع هنر قايل است: نمادين يا سمبليک، کلاسيک و رمانتيک.
در ابتدا: سمبليک گونه اي از هنر است که عنصرحسي در آن بر درون مايه معنوي يا ايده ئال چيره است. براي نمونه ابوالهول معماي عيني است . هنر نمادين با روزگاران نخستين زندگاني انسان دمسازتر است؛ روزگاري که مردمان جهان، انسان و طبيعت و روح را رازناک و معماوار احساس مي کردند.
دوم: آن گونه هنري که در آن درون مايه معنوي يا ايده ئال با يگانگي و هماهنگي در آميخته و اين هنر کلاسيک است. روح با صورت مشخص همچون روح فردي خود آگاه انگاشته مي شود که جسمانيت حس پذير آن همانا تن انسان است. اين گونه هنر بنابراين انسان انگارانه است.خدايان چيزي جز آدميان عظمت يافته نيستند. بنابراين هنر پيشرو کلاسيک، هنر پيکرتراشي است که روح را همچون روح کران مند جسمانيت يافته نشان مي دهد.
با اين همه هنر کلاسيک و دين زيبايي پرست، آن ژرفاي روح را کامل سيراب نمي کند. آن گاه به نوع سوم از هنر مي رسيم. يعني هنر رومانتيک که در آن روح، که در مقام بي کران احساس مي شود، گرايش بدان دارد که از تن آوردگي حسي خويش سرريز کند وحجاب هاي حس را کنار زند. در هنر رمانتيک، که از همه نظر هنر مسيحيت است، احساس مي شود که هيچ تن آوردگي حسي گنجايش دورن مايه معنوي را ندارد. در هنر رمانتيک روح آن گونه که هست دريافت شده؛ زندگاني روحاني بي کران در مقام خدا. بنابراين در هيچ تن آوردگي، حسي کران مند نمي گنجد. به نظر هگل سروکار هنر رمانتيک با زندگاني روح است. روح گويي مي بايد بميرد تا سوي چيزي فرارود که او بازگردد. اين حقيقتي است که در مسيحيت به آن اشاره شده است؛ در دکترين قرباني کردن خويش و رستاخيز؛ که بالاتر از همه در زندگاني و مرگ و رستاخيز مسيح نمودار شده است.
هنرهاي رمانتيک عبارتند از: نقاشي ، موسيقي و شعر. هنر رمانتيک والاترين نوع هنر است، زيرا در آن است که روح بي کران بدان مي گرايد که حجاب هاي حس را از خود فرو افکند. و اين واقعيتي است که در شعر از همه نمايان تر مي شود . البته تا زماني که در قلمرو هنر هستيم حجاب هاي حس هرگز يکسره کنار زده نمي شود اما هنر رمانتيک گذرگاهي است از آگاهي زيبا شناسي به آگاهي ديني؛ هنگامي که ذهن در مي يابد هيچ تن آوردگي مادي براي نمايش روح رسا نيست و از قلمرو هنر به قلمرو دين پا مي گذارد . هنر نمي تواند آن چنان وسيله اي باشد که روح را در کار ادراک سرشت خويش سيراب کند. در نتيجه هگل قايل به مرگ هنر در رمانتيک مي شود و روح با عبور خود از هنر رمانتيک به دين مي رسد.
منبع: ساعت عصر شماره 10
معدود متفکراني توانسته اند دانش هنر يا زيبايي شناسي را با خود تقسيم کنند تا آن علم به قبل و بعد از آنها تقسيم شود .يکي از آن متفکران هگل است. براي اين که بدانيم نظر هگل در مورد هنر چيست بايد کمي با انديشه ي فلسفي او آشنا باشيم. زيرا تعريف ، تقسيم و جايگاه هنر در هگل به سختي با نگاه او به فلسفه و جهان گره خورده است.
هگل عامل را جهان پديداري مي داند که روح آن را رقم زده و سير روح از طبيعت شروع و به فلسفه که اوج خود آگاهي است منتهي مي شود. در واقع پديدار شناسي روح هگل بررسي دستاوردهاي روح در عالم و سير تاريخ آن است.
از همين چند خط متوجه مي شويم که براي هگل دو امر اساسي است؛ يکي سير تاريخ کل امور که از نازل به عالي است و ديگري روح و تعامل آن با ماده و جهان هستي. او براساس نگاه ايده ئاليستي خود جايگاه هنر را پايين تر از دين و فلسفه قرار مي دهد و براي هر امري، تقسيمي سه گانه قايل مي شود و در نهايت بعد از دين به فلسفه مي رسد.
پس روح ابتدا در هنر خود را نمايان مي کند ولي بايد بدانيم که روح از جنس ماده نيست و تنها قسمي از هر امر فرامادي به چنگ ماده مي آيد. و همچنين بايد بدانيم که هنر و دين و فلسفه مراتب آگاهي انسان از ايده است . در واقع نوعي رابطه ديالکتيکي بينشان برقرار است. اثر هنري حامل ايده هنري است که درون مايه آن را تشکيل مي دهد .هگل زيبايي و شناخت را در تعارض با يکديگر نمي داند. بدون احساس زيباشناسي انسان نمي تواند نکته سنج باشد و حتي در باب تاريخ قادر به استدلال نخواهد بود. همچنين تفاوت بين زيبايي طبيعي و زيبايي هنري مورد توجه اوست. وي زيبايي هنري را به مراتب از زيبايي طبيعي بالاتر مي داند چون زيبايي در طبيعت بازتاب زيبايي روح و جلوه ي نارسا و ناکامل آن است. به نظر او غايب هنر تقليد يا ميمسيس نيست بلکه وظيفه و غايت هنر آن است که مافي الضمير انسان را براي احساس و حواس ما دسترس پذير کرده و ما را به وجد آورد.
هگل به سه نوع هنر قايل است: نمادين يا سمبليک، کلاسيک و رمانتيک.
در ابتدا: سمبليک گونه اي از هنر است که عنصرحسي در آن بر درون مايه معنوي يا ايده ئال چيره است. براي نمونه ابوالهول معماي عيني است . هنر نمادين با روزگاران نخستين زندگاني انسان دمسازتر است؛ روزگاري که مردمان جهان، انسان و طبيعت و روح را رازناک و معماوار احساس مي کردند.
دوم: آن گونه هنري که در آن درون مايه معنوي يا ايده ئال با يگانگي و هماهنگي در آميخته و اين هنر کلاسيک است. روح با صورت مشخص همچون روح فردي خود آگاه انگاشته مي شود که جسمانيت حس پذير آن همانا تن انسان است. اين گونه هنر بنابراين انسان انگارانه است.خدايان چيزي جز آدميان عظمت يافته نيستند. بنابراين هنر پيشرو کلاسيک، هنر پيکرتراشي است که روح را همچون روح کران مند جسمانيت يافته نشان مي دهد.
با اين همه هنر کلاسيک و دين زيبايي پرست، آن ژرفاي روح را کامل سيراب نمي کند. آن گاه به نوع سوم از هنر مي رسيم. يعني هنر رومانتيک که در آن روح، که در مقام بي کران احساس مي شود، گرايش بدان دارد که از تن آوردگي حسي خويش سرريز کند وحجاب هاي حس را کنار زند. در هنر رمانتيک، که از همه نظر هنر مسيحيت است، احساس مي شود که هيچ تن آوردگي حسي گنجايش دورن مايه معنوي را ندارد. در هنر رمانتيک روح آن گونه که هست دريافت شده؛ زندگاني روحاني بي کران در مقام خدا. بنابراين در هيچ تن آوردگي، حسي کران مند نمي گنجد. به نظر هگل سروکار هنر رمانتيک با زندگاني روح است. روح گويي مي بايد بميرد تا سوي چيزي فرارود که او بازگردد. اين حقيقتي است که در مسيحيت به آن اشاره شده است؛ در دکترين قرباني کردن خويش و رستاخيز؛ که بالاتر از همه در زندگاني و مرگ و رستاخيز مسيح نمودار شده است.
هنرهاي رمانتيک عبارتند از: نقاشي ، موسيقي و شعر. هنر رمانتيک والاترين نوع هنر است، زيرا در آن است که روح بي کران بدان مي گرايد که حجاب هاي حس را از خود فرو افکند. و اين واقعيتي است که در شعر از همه نمايان تر مي شود . البته تا زماني که در قلمرو هنر هستيم حجاب هاي حس هرگز يکسره کنار زده نمي شود اما هنر رمانتيک گذرگاهي است از آگاهي زيبا شناسي به آگاهي ديني؛ هنگامي که ذهن در مي يابد هيچ تن آوردگي مادي براي نمايش روح رسا نيست و از قلمرو هنر به قلمرو دين پا مي گذارد . هنر نمي تواند آن چنان وسيله اي باشد که روح را در کار ادراک سرشت خويش سيراب کند. در نتيجه هگل قايل به مرگ هنر در رمانتيک مي شود و روح با عبور خود از هنر رمانتيک به دين مي رسد.
منبع: ساعت عصر شماره 10
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}