هر انسانی که پا بر عرصة وجود مینهد، خلقت او بیهوده و عبث نبوده و دارای هدف میباشد. هدف غائی تمام موجودات کمال بوده و برای رسیدن به این کمال بایستی، مراحل رشد و تکامل را بپیماید؛ و این حرکت او همراه با وظایفی بوده که اگر توانست آن وظایف را انجام دهد به سعات خود نائل میآید. انسان با توجه به محیط اطراف خود، جامعهای که در آن زندگی میکند، مکتبی که به آن معتقد است و هدفی که دنبال میکند، دارای وظایفی است که میتوان آنها به دو دستة فردی و اجتماعی تقسیم نمود. روحانیت نیز برای آنکه رسالت خود را به خوبی برساند، بایستی وظایفی که بر عهدة اوست را به نحو احسن انجام دهد؛ و از طرفی، آنها طبق فرمایشات ائمه اطهار (ع) محل رجوع مردم بوده، که میتوان به فرمایش حضرت حجه (عج) اشاره نمود که فرمودند: «و أَمّا الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا. فانّهم حجّتی علیکم و أنا حجهالله.»(1) لذا آنها چون به عنوان هادی جامعه محسوب میشوند وظایف بیشتری و سنگینتری را بر عهده دارند. مطالب تحقیق در سه فصل، آورده شده است. که فصل اول پیرامون وظایف فردی روحانیت، فصل دوم پیرامون وظایف اجتماعی و در آخر، فصل سوم که شامل چکیده و نتیجه میباشد.
کلید واژه : روحانیت، غیبت، ولایت فقیه، تبلیغ، ارشاد
مقدمه
خداوند هیچگاه انسان را به حال خود رها نکرده و همیشه از طرف خود حجتی در میان انسانها قرار داده است تا راهنمای سعادت او باشد؛ و مقام امامت را هر زمان بر عهدة آنی قرار میدهد که شایستگی او برای خداوند معلوم باشد. ولی بعد از زمان غیبت، خداوند حجت خود را پنهان نمود و انسان از فیض حضور محروم شد. لیکن ائمه اطهار راه را به مردمان آخرالزمان نشان دادند و آنها را به علماء دین رهنمون شدند؛ لذا از بعد از زمان غیبت کبری تا زمان فرا رسیدن ظهور، این علماء ربّانی بوده که جامعه را رهبری و هدایت کرده و میکنند. اگر انسان به حال خود رها میشد، دیگر او در کوچه بنبستهای دنیا، شیطان و هوای نفس میماند و توان حرکت برای او باقی نمیماند. چرا که عقل بشر به تنهایی نمیتواند انسان را به کمال برساند. چنانچه امروزه در جوامع غربی شاهدیم که چه میگذرد؛ و چه زیبا امام هادی (ع) به نیاز علماء در زمان غیبت اشاره فرمودهاند: «لو لا من یبقی بعد غیبه قائمکم، من العلماء الدّاعین الیه و الّدالِّین علیه، و الذّابینَ عن دینه به حجج الله، والمنقذین لضعفاء عباد الله، من شَباک ابلیس و مردته و من فخاخ النَّواصب، الذین یمسکون أزمه قلوب ضعفاء الشیعه کما یمسک السفینه سکانها، لمّا بقی احد الا ارتدَّ عن دین الله، اولئک هم الأفضلون عندالله عزّوجل.»(2) پس این وظیفة خطیر بر عهدة علما ربّانی گذاشته شده که حال که بشر تاب تحمل پذیرش امام معصوم را ندارد، آنان جانشین او باشند و انسان را آهستهآهسته حرکت داده تا به رشدی برسد که شایستگی حضور امام را در میان خود، بدست آورد. از طرف دیگر علماء، وظیفة سنگین حراست از دین را بر عهده دارند، که آنرا باید از گزند تحریفها و انحرافها و کژرویها حفظکنند و این آب حیات را، برای انسان همیشه گوارا نگهدارندو به خورد جان او دهند؛ لذا اگر در طول زمان غیبت تا کنون را ملاحظه کنیم در مییابیم که چه سختیهایی را علماء برجان خریدند تا اینکه ما امروزه این فقه پویا و این مکتب غنی را در اختیار داریم. چنانچه حضرت امام خمینی میفرمایند: «در طول زمان غیبت امام- سلام الله علیه- تا حالا آن که حفظ کرده است اسلام را حفظ کرده است ملت اسلامی را این طبقة روحانیون بودهاند» (3) «این مجاهدت روحانیون است که برای ما اسلام را تا کنون نگه داشته است.»(4) تشیع که مدعی صاحب دین اکمل و فرقة منجیه میباشد، از بعد از زمان غیبت کبری فراز و نشیبهای زیادی را طی کرد و دوران نقاهتی خود را پیمود تا توانست به فقه جواهری دست پیدا کند و پایههای فقهی اعتقادی او استوار شود؛ و از آنجایی که هدایت جامعه نیازمند حکومت است و اجرای احکام اسلام همچون، اجرای حدود و انجام امر به معروف و نهی از منکر و رسیدگی به قضا شهادات و از این جمله امورات، بدون حکومت، ضمانت اجرائی ندارند، تشیع همواره به دنبال تشکیل حکومت بوده تا اینکه این امر توسط مرجع عالی قدر، عالم وارسته حضرت امام خمینی (ره) متحقق گردید و شیعه توانست بعد از حدود هزار و چهارصد سال، تشکیل حکومت مستقل دهد.
از بعد از انقلاب اسلامی ایران، شیعه در مرحلهای جدید از تکامل و حرکت روبه جلوی خود قرار گرفت. چرا که با تشکیل حکومت مستقل، موانع زیادی از سر راه علماء تشیع برداشته شد و امکان جراء دستورات اسلام فراهم آمد. در این وجیزه، در پی آنیم که با توجه، به تحولات کنونی، یک نقشة کوچکی از وظایف بزرگ روحانیت در عصر غیبت رابا استمداد از قرآن کریم و جوامع روایی و آثار معمار انقلاب ترسیم بنمائیم. بعون الله و توفیقه.
وظایف فردی
1- کسب علم
أمن هو قانتٌ آناء الیل ساجداَ و قائماً یحذَرُ الآخره و یرجو رحمه ربّه قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکَّرُ اولوا الالباب. (5) از آنجائی که برای انجام هر کاری نیاز به ابزار مخصوص با آن کار میباشد: یکی از اصلیترین ابزار یک روحانی علم است و فردی که فاقد این ابزار میباشد نمیتواند وظایف روحانیت را انجام دهد و هر اندازه از جهت علمیت بیشتر قوی باشد خدمت رسانی او بیشتر خواهد بود. روایات زیادی در ترغیب به کسب علم و فضلیت علم و عالم وارد شده است که چند نمونه را بیان میکنیم.
فضلیت علم:
الامام علی(ع): لاشَرف کالعلم. (6)
الامام علی(ع): العلم افضل هدایه. (7)
الامام الرضا (ع) : العلم ضالّه المؤمن. (8)
رسول الله (ص): العلم رأس الخیر کلِّه. (9)
فضلیت عالم:
رسول الله (ص) : العالم بین الجُهّال کالحی بین الأموات. (10)
رسول الله (ص) : العماء ورثهُ الانبیاء یحبهم اهل السّماء و یَسْتغفرُُ لهم الحیتان فی البحر اذا ما ماتوا الی یوم القیامه. (11)
در ترغیب کسب علم:
رسول الله (ص): اطلبو العلم ولو بالصِّین: فانَّ طلبِ العلمِ فریضهٌ علی کلِّ مسلم. (12)
الامام الصادق (ع): لو علم النّاس ما فی طلب العلمِ لطلبوه و لو بِسَفکِ المُهَج و خَوضِ اللُّجج. (13)
در شرایط تعلیم:
الف اخلاص
بایستی که هدف اصلی انجام وظیفه بوده و فقط خداوند را مدنظر داشت چرا که باید اساس تمام کارهای اخلاص میباشد چنانچه حضرت رسول اکرم میفرمایند: من تعلَّم العلم لغیر الله تعالی فلبتوَّأْ مقعدهُ من نارٍ. (14)
ب جدیت درامر تحصیل
برای رسیدن به علم واقعی و فقیه شدن انسان باید حداکثر تلاش و کوشش خود را به کار گرفته و تمام قوا درس بخواند چنانچه حضرت امیر (ع) میفرمایند:لن یحرز العلم الّا مَن یِطیلُ درسَه. (15)
در مورد این دو وظیفة مهم امام خمینی چنین سفارش میکنند: «باید چه طبقة جوان روحانی و چه دانشگاهی، با کمال جدیت به تحصیل علم، هر یک در محیط خود ادامه دهند. این زمزمة بسیار ناراحت کننده که اخیراً بین بعضی جوانان شایع شده که درس خواندن چه فایدهای دارد، مطلبی است انحرافی و مطمئناً یا از روی جهالت و بیخبری است و یا با سوء نیّت و از القائات طاغوتی شیطانی است که میخواهند طلاب علوم دینی را از علوم اسلامی باز دارند که احکام اسلام به طاق نیستان سپرده شود و محو آثار دیانت به دست خودمان تحقق پیدا کند.»(16) در طول زمان عصر غیبت، علمیت علماء است که پاسخگویی پرسشها و شبهات و انحرافات فکری میباشد؛ لذا بایستی در کسب این مهم، روحانیّت جدّیت کرده و به خوبی خود را به سلاح علم مجهز نموده و در گرداب فتنهها، منجی جامعة تحت پوشش خود باشند.
2- تهذیب نفس
ضرورت تهذیب
شاید بتوان گفت که تهذیب حتی از کسب علم هم واجبتر و اولیتر است چنانچه از تقدیم لفظی یزکیهم نسبت به تعلیم کتاب و حکمت در آیة شریفة «وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة».(17) میتوان به تقدیم معنوی آن نیز رسید. امام خمینی نیز میفرمایند: «تربیت و تزکیه مقدم بر تعلیم است.»(18) تهذیب نفس عبارت است از پاک کردن درون از صفات رذیله همچون کبر، ریا، غرور، حسد و ... و در مقابل وقتی درون از صفات رذیله خالی گشت، جای آن را با صفات حمیده همچون حسن خلق، سخاوت، تواضع و ... پر نمود. در قرآن کریم آیات متعددی پیرامون این آمده. البته نه اینکه مخصوص روحانیون باشد بلکه هر فرد مسلمانی بایستی که خود را مهذّب نماید؛ چرا که انسانیت او به تهذیب اوست. بارزترین و شاخصترین آیات پیرامون تهذیب، سورة شمس بوده که خداوند بعد از ذکر یازده قسم، میفرمایند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهاوَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».(19) که شدیداً انسان را به تزکیه نفس فرا میخواند. در این باب روایات و احادیث فراوانی وارد شده است و علماء را به خصوص، دعوت به تهذیب نموده است. حضرت امیر (ع) میفرمایند: «العلماء الطهر الناس اخلاقاً و اقلّهم فی المطامع اعراقاً».(20) و مردم را از رجوع به علماء غیر مهذّب نهی نمودهاند. چنانچه حضرت رسول اکرم (ص) میفرمایند: «لا تجلسوا عند کلّ داعٍ یدعوکم من الیقین الی الشک و من الاخلاص الی الریاء و من التواضع الی الکبر و من النصیحه الی العداوه و من الزهد الی الرغبه».(21)
مفاسد عدم تهذیب
الف دوری از خداوند
عالمی که خود را نساخته باشد؛ هر چه از لحاظ علمی بیشتر پیشرفت کند، آن علم باعث بزرگتر شدن نفسانیت و منیت او شده و او را از خداوند و مسیر حق باز میدارد. چنانچه رسول اکرم (ص) میفرمایند: «من از داد علماً و لم یزدد هدی، لم یزدد من الله الّا بُعداً».(22) امام خمینی این موضوع را چنین توضیح میدهند: «تو طلبة فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته ندانی. اگر این علوم که همهاش مربوط به عمل است، در تو اضافهای نکرده و تو را اصلاح ننموده، بلکه مفاسد اخلاقیه و علمیه بار آورده، کارت از علمای سایر علوم پستتر و ناچیز تر، بلکه از کار همة عوام پستتر است. این مفاهیم عرضیّه و معانی حرفیّه و نزاعهای بیفایده، که بسیاری از آن به دین خدا ارتباطی ندارد و از علوم هم حساب نمیشود که اسمش را بگذاری ثمرة علمیه دارد، اینقدر ابتهاج و تکبّر ندارد. خدا شاهد است و کفی به شهید که علم اگر نتیجهاش اینها باشد و تو را هدایت نکند و مفاسد اخلاقی و عملی را از تو دور نکند، پستترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که آنها نتیجة عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویش کمتر است و تو بیچاره، جز وزر و وبال نتیجهای نبری و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی بر نداری.»(23)
ب هلاک جامعه
یک عالم و غیر مهذّب، که خود منشأ عیوب است وقتی به عنوان یک متخصص دینی در اجتماع مطرح میشود، عدّهای از مردم اطراف او را گرفته و مسائل دینی خود را از او اخذ میکنند و آنها او را الگویی برای خود انتخاب میکنند، بنابراین انحراف آن عالِم، باعث انحراف اجتماع تحت پوشش خود نیز میشود؛ و چه زیبا تشبیه کردهاند حضرت امیر (ع) که فرمودند: «زلَّه العالم، کانکسار السَّفینه تغرق و تغرق معها غیرها».(24) بنابراین لغزش یک عالم بسیار خطرناک است. «زلّه العالم کبیره الجنایه».(25) امام خمینی چنین میفرمایند: «اگر در حوزههای علمی قدیمی تهذیب نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوی نباشد، فقط آموزش علمی باشد، فقط علم در کار باشد، آنجا هم افرادی از آن خواهند بیرون بیاید که دنیا را هلاک میکنند، بهم میزنند.» (26) «اینکه در روایات ما هست که اهل جهنّم متأزی میشوند از بوی عالمی که به علمش عمل نکند این برای چیست که عالم وضعش اینطور است؟ این برای این است که فرق است مابین عالم و غیر عالم. عالم اگر خدای نخواسته منحرف شد یک امّت را ممکن است منحرف کند!»(27)
ج مخدوش شدن دین
روحانی و طلبه در اجتماع به عنوان نماینده و مبلغ دین شناخته شده است و تمام گفتار و کردار او تحت نظر و کنترل مردم اجتماع بوده و از او الگویی میپذیرند. حال اگر از او خطایی سر زند، به علت جهالت بعضی افراد و همچنین وجود افرادی مغرض و بهانه جو، این خطای طلبه را، به دین نسبت میدهند؛ که این ضربة سنگینی بر پیکرة اسلام وارد میکند. امام خمینی (ره) نیز به این نکته چنین اشاره میفرمایند: «اگر امروز از ما یک خلافی صادر بشود، اشخاصی با قلمهای زهرآلود، چشمها را دوختهاند که یک چیزی پیدا بکنند، برش یک هزار تا اضافه بکنند و به اسلام نسبت بدهند؛ نه به شما، نه به من.»
وظایف اجتماعی
1- تبلیغ و ارشاد
2- پاسداری و دفاع از اسلام
3- رهبری و تشکیل حکومت
وظایف اجتماعی
1- تبلیغ و ارشاد
بعد از آنی که روحانی خود را مجهز به سلاح علم و تقوی نمود و آمادگی کامل را کسب کرد، در صورت عدم وجود مانع، وظایف سنگینی متوجه او میشود که یکی از آنها تبلیغ و ارشاد است و او مخاطب این آیه شریفه قرار میگیرد : «ادع الی سبیل ربّک، با لحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی احسن».(28) او وظیفه دارد پیامبرگونه مسائل دینی را به اطلاع مردم برساند و آنها را از تاریکی جهل و نادانی به سمت نور علم حرکت دهد و ابلاغ رسالت خویش کند. خداوند این وظیفه را بر عهده او نهاده است. «إن الله لم یأخد علی الجهال عهداً بطلب العلم حتّی أخذ علی العلماء عهداً به بذل العلم للجهال» (29) و البته به خوبی روشن است که یک وظیفه سنگین بوده و همراه با موانع و مشکلات خواهد بود. امام خمینی در جمع وعاظ تهران چنین میفرمایند: «باید شما سخنگوی اسلام باشید، این شغل شماست و این شغل اگر واقعیتی داشته باشد، از همة شغلها بالاتر است، برای اینکه مقاصد اسلام با زبان شما ادا میشود، همه مقاصد اسلام، و مسئولیتش از همه چیز زیادتر است.»(30)
شرایط تبلیغ
در قرآن کریم آیاتی که پیرامون تبلیغ رسالت آمده 2 دستهاند، دستهای از آیات که همراه با انذار و تبشیر بوده مانند آیه شریفة : «فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا».(31) دستة دیگر که فقط جنبة انذار لحاظ شده است مثل آیة شریفه: «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَک».(32) و از طرف دیگر اگر نگاه کلی بر روایات تربیتی اخلاقی داشته باشیم، متوجه میشویم که لحن اکثر آنها، همراه با عتاب و سرزنش و خوف میباشد، که نمونة بارز آن کتاب شریف نهجالبلاغه میباشد. حال اگر به روایات خوف و رجاء رجوع کنیم. مشاهده میکنیم که ما را دعوت به حد اعتدال از هر کدام نمودهاند، چنانچه حضرت امیر (ع) میفرمایند: «خیر الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف» (33) حال این سؤال مطرح است که اگر چنانچه بایستی حد اعتدال رعایت شود پس چرا در آیات قرآن و روایات جنبة خوف غلبه بر رجاء دارد؟ و البته میتوان چنین جواب داد که انسان خواب آلود و غفلت زده را با عتاب است که بیدار میشود و برای اینکه او به حرکت درآید لذا چنین است.
پس نتیجهمیگیریم که چون اکثر مردم غفلتزده میباشند لذا بایستی بیشتر انذار باشد نه تبشیر.
اگر چنانچه به سیر نزول شریعت از ابتدا تا دین خاتم توجه نمائیم متوجه میشویم که به اندازة فهم و رشد فکری مردمان هر زمان شریعت هم نازل میشده است. یک مبلغ نیز باید ابتدا شناخت کافی از مخاطب خود داشته باشد تا بتواند نیازهای آنها را دریافته و مطابق نیاز آنها و اندازة درک و فهم آنها مطالب مورد نیاز آنها را بیان نماید. چنانچه حضرت امیر (ع) میفرمایند: «کن کالطبیب الرفیق الشفیق الذی یضع الدواء به حیث ینفع».(34)
انسان برای آنکه به نتیجة مطلوب در کارهای خود برسد نیازمند به صبر و استقامت است و هر چه کار بزرگتر باشد، صبر بیشتری را میطلبد. صبور بودن صفت حمیده و پسندیدهای است و خداوند در قرآن کریم از انسانهای صبور، تجلیل نموده است. چنانچه میفرماید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرین».(35) «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین».(36) و از انسان میخواهد که از صبر کمک بگیرد. «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة».(37) مبلغ نیز در امر تبلیغ نیازمند صبر است چنانچه امام صادق (ع) میفرمایند: «علیک بالصبر فیجیمع امورک، فانّ الله عزوجلّ بعث محمّد (ص) فأمره بالصبر و الرفق».(38) خداوند خطاب به پیامبر اکرم (ص)، در مورد اذیت مشرکان و عداوت آنها دستور به صبر میدهد و میفرماید: «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُون».(39) از شرایط دیگر میتوان به فصاحت و بلاغت کلام اشاره نمود که برای انتقال پیام به مخاطب بسیار مؤثر است و همچنین از شرایط دیگر داشتن حسن خلق میباشد که خود یک نوع تبلیغ رفتاری و عملی میباشد؛ و در جذب مخاطب بسیار اثر گذار است. چنانچه خداوندنسبت به رسول اکرم (ص) میفرماید: «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک».(40) «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (41)»
تبلیغ در زمان حاضر
امروزه تبلیغ از اهمیت بسزایی برخوردار میباشد. چنانچه امام خمینی میفرمایند: «امروز مسئولیت روحانیت و کسانی که در این لباس مقدس هستند، مسئولیتی است که در طول تاریخ بر عهدة روحانیت نبوده است» (42) امروزه که به برکت انقلاب اسلامی ایران، گفتمان عدالت محوری تشیع در تمام جهان صادر شده است، اقبال زیادی نسبت به اسلام، از طرف مردمان حق طلب، شده است. از طرف دیگر مکتبهای لیبرالیستی و سوسیالیستی غرب، کارائی خود را از دست دادهاند و مردم به پوچی آنها پی بردهاند؛ لذا این مبلّغین هستند که باید از این تشنگی آنها بهترین استفاده را نموده و دین غنی و گوارای اسلام را به آنها عرضه داشته و با این کار خود جهان را برای پذیرش امام موعود فراهم آورند. امام خمینی در مورد تبلیغ در عصر کنونی چنین میفرمایند: «امروز توقع ملت، بلکه توقع مستضعفان و ملتهای جهان از شما آقایان روحانیون، در هر جا هستید، بسیار زیاد است».(43)
2- پاسداری و دفاع از اسلام
یکی از اصلیترین وظایف روحانیت پاسداری از دین و شریعت میباشد، دین که امانتی است که خداوند نزد انسانها نهاده است، حفظ این امانت متوجه روحانیت میباشد. رسولان و پیامبران هر کدام این وظیفه را بر عهده داشتهاند و ائمه اطهار نیز به خوبی وظیفة خود را عملی مینمودهاند وبا توجه به شرایط زمان خود تدابیری را برای حفظ تشییع میاندیشیدهاند. در زیارت مطلقة امیرالمؤمنین چنین میخوانیم : «اللهم صل علی الائمه من ولده. القوامون با مرک من به عده، المطّهرین الذین ارتضیتهم انصاراً لدینک و حفظهً لِسّرک».(44) و در زیارت جامعه کبیره آنها را چنین خطاب میکنیم: «السلام علی الائمه الدعاه و انصاره الهداه و الساده الولاده و الّذاده الحماه».(45) «سلام بر پیشوایان خلق که داعیان به سوی حق و رهبر و رهنمای بزرگ و والیان و حامیان دین خدایند.» در عصر غیبت این وظیفه متوجه علما میباشد. شیخ کلینی از علی بن ابی حمزه روایت کرده است که موسیبن جعفر (ع) میفرمود: «ان المؤمنین الفقها حصون الاسلام کحصن سورالمدینه لها».(46) که امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، این روایت را چنین توضیح میدهند: «اینکه فرمودهاند: »فقها حصون اسلامند یعنی مکلفند اسلام را حفظ کنند و زمینهای را فراهم آورند که بتوانند حافظ اسلام باشند و این از اهم واجبات است ... حوزههای دینی باید به فکر باشند و خود را مجهز به تشکیلات و لوازم و قدرتی کنند که بتوانند اسلام را به تمام معنا نگهبانی کنند، همان گونه که خود و رسول اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه (ع) حافظ اسلام بودند و عقاید و احکام و نظامات اسلام را به تمام معنا حفظ میکردند. (47)
3- رهبری جامعه و تشکیل حکومت
حکومت یک ضرورت اجتماعی است. جامعة انسانی از آن جهت که متشکل از افراد با منابع و علاقهها و سلیقههای متعارض و مختلف است، ضرورتاً نیازمند حکومت است. اجتماع انسانی، حتی در شکل بسیار محدود و مختصر آن مانند یک قبیله یا روستا، نیازمند اعتبار ریاست و مرئوسیت است. اصطکاک منافع، نزاع میان افراد، حقکشیها، و اخلالهایی که در نظم و امنیت عمومی پدید میآید، زمینههایی است که وجود مرجعی برای رسیدگی به این امور و برقراری نظم و امنیت را ایجاب میکند. بنابراین، جامعه بدون چنین مرجعی، که آن را حکومت یا دولت مینامند، ناقص خواهد بود و دوام و بقای خویش را از دست میدهد. این مرجع، دارای اقتدار سیاسی و قدرت تصمیم گیری و امر و نهی است. حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در مقابل خوارج با تفکری افراطی و هرج و مرج طلبانه شعار «لا حکم الا لله» سر میدادند و بر نفی وجود حکومت در جامعه اسلامی اصرار ورزیده، خواهان حکومت خدا بر خویش بودند، چنین میفرماید: «أنّه لابدَّ للناس من امیر بر أو فاجر، یعملُ فی امرته المؤمن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلّغ الله فیها الأجل و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدو، و تأمَنُ به السُبل و یؤخذ به الضعیف من القّوی حتّی یستریح بر ویستراح من فاجر.»(48) این بیان، ناظر به ضرورت وجود حکومت است و نشان میدهد که در جامعة بشری، اهمیت وجود حاکم به اندازهای است که حتی وجود حکومت غاصبانه و ولایت سیاسی نامشروع یک فرد ناصالح، بهتر از وضعیت هرج و مرج اجتماعی و فقدان حکومت است؛ زیرا حکومت هر چند نامشروع و ناموجه، برخی از نقصهای و خللهای اجتماعی را میپوشاند و بخشی از نیازمندیهای اجتماع انسانی را تأمین میکند. با مراجعه به قرآن و احادیث، این نکته آشکار میشود که اسلام به عنوان یک فرمان و دعوت دینی، مسلمانان را به تشکیل حکومت فرا نخوانده است؛ زیرا همان طور که مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان یادآوری میشود، مردم به طور ضروری، در اجتماع خود به تأسیس اعتبار ریاست مرئوسیت مبادرت میروزند و برای تمشیت امور خویش به شخص یا اشخاصی ریاست و اقتدار سیاسی میبخشند. از این رو، قرآن، انسانها را به تأسیس حکومت و سلطة سیاسی دعوت نکرده، بلکه آن را شأنی از شؤون ضروری و لازم تلقّی کرده است که نیازی به دعوت و ترغیب و توصیه ندارد. آن چه قرآن مردم را به آن دعوت میکند، اتفاق و اجتماع بر محور دین است. (49) با وجود این، آیا حکومت و سیاست به عنوان واقعیت ضروری جامعة بشری مورد توجه دین اسلام قرار نگرفته است؟ آیا این دین که خود را خاتم ادیان و دین کامل معرفی میکند، از کنار این واقعیت ضروری گذشته است و هیچ توصیه و فرمان و هدایتی در این زمینه ندارد؟ آیا تعالیم اسلامی یکسره به حیات فردی بشر و روابط انسان با خدا محدود میشود و این دین شریف، تنظیم روابط اجتماعی و کیفیت ادارة جامعه و نحوة سیاست و حکومت را به خود انسانها وانهاده است؟ و چگونه میتوان پذیرفت این دین کامل، امر مهم حکومت و ادارة جامعه را، که تاثیر بسزایی در شخصیت و سعادت افراد دارد. به کنار نهاده و در باب شوؤن مختلف آن اظهار نظر نکرده است؟ این پرسشها در واقع بیانگر یک پرسش است: «آیا اسلام دارای اندیشة سیاسی است؟»پاسخ مثبت به این پرسش، به معنای آن است که گرچه اسلام به اصل وجود حکومت به سبب ضروری بودن آن دعوتی نکرده: امّا در باب چگونگی حکومت کردن و این که چه کسانی حقّ حکمرانی دارند، اظهار نظر کرده است. همچنان که اسلام در محیط خانواده و در اجتماع بشری، روابط حقوقی افراد را تنظیم کرده، در عرصه سیاست و حکومت نیز روابط متقابل حاکمان و مسؤولان با مردم را تنظیم کرده و حقوق و وظایف هر یک را تبیین کرده است. بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره) از زمره عالمان و فقیهانی بود که عمیقاً به بعد اجتماعی اسلام توجه خاص نشان داد و برآن بود که این نگاه انزوا طلبانة حذف اسلام از میدان اجتماع و سیاست و تبدیل آن به دینی فردی، ناشی از دسیسة عوامل بیگانه و قدرتهای استعماری است که میکوشند با القای این فکر، اسباب خمود و عقب ماندگی کشورهای اسلامی را فراهم آورند: «اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند دین کسانی است که آزادی و استقلال میخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعماری است. اما اینها اسلام را طور دیگری معرفی کردهاند و میکنند. تصّور نادرستی که از اسلام در اذعان عامه به وجود آورده و شکل ناقصی که در حوزههای علیمه عرضه میشود، برای این است که خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن بگیرند. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»(50) از آنجائی که امام خمینی (ره) از جمله اندک فقیهانی بودند که توانستند این مسأله را یعنی حکومت اسلامی و حاکم اسلامی را به خوبی تبیین نموده و به جامة عمل بپوشانند؛ لذا این موضوع را به صورت مختصر جامع از دیدگاه ایشان بررسی میکنیم.
سیاست از دیدگاه امام خمینی
امام خمینی بر اساس نگرش خود نسبت به جهان هستی و جایگاه انسان در آن و نقشی که به او محول شده و هدفی که سیاست معطوف به آن است، به تقسیم بندی یا بیان انواعی از سیاست میپردازد و سیاست را به سه قسم؛ شامل سیاست شیطانی، سیاست تک بعدی و سیاست الهی تقسیمبندی میکنند:
الف سیاست شیطانی یا سیاست فاسد
امام خمینی در بیان ویژگیهای این نوع سیاست میگویند: «آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارتاست از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدر سوختگی است! ... گفتم: ما از اول وارد این سیاست که شما میگویید، نبودهایم.»(51)
ب سیاست تک بعدی یا سیاست ناقص
دومین نوع سیاست از نگاه امام خمینی، سیاست این جهانی است یعنی فقط بُعد مادی بشر را مد نظر داشته و بُعد معنوی را شامل نمیباشد. که چنین سیاستی هر چند به خیر و صلاح هست ولی سیاست مطلوب نبوده و ناقص میباشد. ایشان در بیان این نوع سیاست میفرمایند: «ما اگر فرض کنیم که یک فردی هم پیدا بشود که سیاست صحیح را اجرا کند؛ نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس جمهوری، یک دولتی، سیاست صحیح را هم اجرا کند و به خیر و صلاح ملت باشد، این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء بوده است و برای اولیاء و حالا برای علمای اسلام.»(52)
ج سیاست الهی یا سیاست مطلوب
سیاستی مطلوب و مورد توجه کامل امام خمینی است که آن سیاست موجب حرکت انسان در مسیر هدایت و کمال جامعه به سوی مصالح آن شود. ایشان این نوع سیاست را چنین تعریف میفرمایند: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند وراه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست ... و این مختص به انبیاء است.»(53) مشخص شد که ایشان دو نوع اول را نپذیرفته و فقط همان سیاست الهی را که صحیح و کامل بوده را قبول داشتهاند.
دین از دیدگاه امام خمینی
اسلام در نگاه امام خمینی دینی کامل و جامع است. دینی است که برای برپایی قسط و عدالت نازل شده است و لذا در ارتباط تنگاتنگ بازندگانی این جهانی و امور اجتماعی و سیاسی میباشد. دین به گفته ایشان:
«مکتبی است که بر خلاف مکتبهای غیر توحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده است.» (54) امام خمینی اعتقاد به جامعیّت کمال و جاودانگی قوانین اسلامی را یک اصل اساسی میداند که در کتاب و سنت مطرح شده است. ایشان در کتاب البیع به روایاتی چند اشاره دارد که این روایات در کتاب شریف کافی، تحت عنوان «باب الرد الی الکتاب و السنته» ذکر کرده است. (55) که در این باب، کلینی، چند روایت را دربارة جامعیت مال مکتب اسلام آورده که حضرت امام برخی از آنها را بیان نموده است. بای نمونه از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود:: «ن الله تبارک و تعالی انزل فیالقرآن تبیان کل شیء حتی والله ما ترکالله شیئاً تحتاجُ الیه العباد این معنا را که کسی بگوید، اسلام به زندگی چه کار دارد !این جنگ با اسلام است. این نشناختن اسلام است؛ اسلام به سیاست چه کار دارد !اینجا جنگ با اسلام است.»(56)
رابطة دین و سیاست
با توجه به عبارت مذکور از دین و سیاست، امام خمینی دین و سیاست را در واقع یک واقعیت و یا عین یکدیگر میدانند، به طوری که این جمله سیدحسن مدرس را تکرار میکردند که دیانت ما عین سیاست است.
زیرا اولاً هدف هر دو، هدایت جامعه، تربیت انسانها در رسیدن به سعادت، زمینه سازی برای رشد تکامل جامعه و تحقق عدالت در جامعه میباشد.
ثانیاً سیاست صحیح، روش تحقق عدل است و بر همین اساس از دیدگاه امام خمینی همة پیامبران الهی، برای تحقق حکومت عدل مبعوث شدند و چنین حکومتی عین سیاست است. ایشان در بیانی روشن این مسأله را این گونه مطرح میسازند: «حکومت عدل و سیاست است، تمام معنای سیاست است ... این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است. در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابت شد.»(57)
ثالثاً پرداختن به سیاست در اسلام مقدمه اجرای احکام اسلام است و بدون سیاست بخشی از احکام اسلام قابل اجرا نخواهد بود. امام در این مورد میگویند: «اسلام دین سیاست است، این نکته برای هر کس که کمترین تدبّری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار میگردد، پس هر که را گمان بر این برود که دین از سیاست جداست نه دین را شناخته نه سیاست را.»(58) بنابراین در مییابیم که در نگاه امام، اسلام نه تنها دین سیاست است، بلکه تمام آن سیاست است. آمیختگی دین و سیاست در این نگاه به شدیدترین مفهوم خود، مطرح میگردد. به گونهای که احساس میشود در اسلام، دین و سیاست به طور کامل یکی هستند و از همدیگر هیچگونه افتراق و جدایی ندارند.
رابعاً تاریخ صدر اسلام، دین و سیاست را در قالبی واحد به جامعه ارائه کرده و بهگونهای که پیامبر (ص) هم رهبر دینی و هم رهبر سیاسی مسلمانان بود و سیاست، یکی از شئون رسالت آن حضرت محسوب میشد. بنابراین دولت اسلامی که به وسیلة حضرت در مدینه بوجود آمد، بیان کنندة آمیختگی کامل سیاست و دین در تاریخ اسلام میباشد. این امر در سیره سایر انبیاء و اولیای آنان نیز جاری بوده است. امام خمینی در این ارتباط به سیرة پیامبر و ائمه اشاره دارد و معتقد است «پیغمبر تمام عمرش را صرف در سیاست اسلامی کرد.»(59) در نگاه امام خمینی، سیرة تمام پیامبران الهی نیز حاکی از پیوستگی و یکسانی دین و سیاست است، چه آنها نظراً و عملاً وارد صحنة سیاست جامعة خود شده و از انزوا و پرهیز از مردم و جمع، دوری میکردند و در صورت توان، حکومت و ادارة جامعه را بدست میگرفتند. امامخمینی در این باره میگویند: «انبیاء و اهل بیت- علیهم السلام- این نبوده است که از مردم کنارهگیری کنند؛ آنان با مردم بودند و هر وقت دستشان میرسید، حکومت را میگرفتند.»(60)
خامساً قرآن کریم مبارزات متعددی را از برخی از پیامبران بیان کرده که در جهت احقاق حقوق و ایجاد حکومت صالح در جوامع بشری بوده است.
ادامه دارد
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}