پدر، مادر، من متهم نيستم!


 






 
هر بخشي از مغز مسووليت انجام وظايفي را به عهده دارد. وقتي رشد در قسمتي کامل انجام نشود، باعث کندي و يا ضعف در آن وظيفه خاص يا مشخص مي شود.
دست خودش نيست. هر چه بيشتر درس مي خواند، کمتر نتيجه مي گيرد. در برابر نگراني، پرسش و گاهي عصبانيت پدر و مادر که مي خواهند بدانند چرا حواسش را جمع نمي کند، درمانده مي شود. خودش هم نمي داند چرا و تنها با بغض نگاهشان مي کند. برخي از بچه ها در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و گاهي دبيرستان دچار اختلال يادگيري هستند. آن ها به طور ناخواسته در تعدادي از دروس مشکل دارند و از پس آنها بر نمي آيند. آشنايي با اين اختلال، اولين گام براي حل اين مشکل است.

دنياي ناشناخته کلمات و ترکيبات تازه
 

فرزندش سوم ابتدايي است. مي گويد اوايل براي رفتن به مدرسه سر از پا نمي شناخت. اما حالا ديگر از مدرسه بدش مي آيد و با اکراه راهيش مي کند. درس ها را دوست ندارد. بهانه هاي جورواجور مي تراشد تا نوشتن مشق هايش را تا آنجا که مي شود به دنبال بيندازد. بيشتر مشکلش در املا، روخواني کلمات و نوشتن ابتدايي و تکراري است. از ساده ترين کلمات استفاده مي کند. نمي تواند کلماتي را که شبيه به هم هستند (هم خانواده ها)، درست و بجا به کار بگيرد، حروفي که مخارج تلفظي مشترک دارند، مثل ن، د، ور را به خوبي از هم تميز نمي دهد. حروفي که شکل شبيه به هم دارند را با هم اشتباه مي گيرد، مثل چ، ج، ح، خ و يا ب ، پ، ث، ت. جزئيات کلمه ها، جمله بندي و دستور زبان، بزرگ ترين محل اشکال او هستند. تعداد دندانه ها و يا جاي قرار گرفتن نقطه و موارد استثنايي مثل واو تزئين در کلماتي مثل خواهر، دائم اشتباه نوشته مي شوند. ممکن است کلمه اي را بشنود و کلمه مشابهش را بنويسد. گاهي حروف را بر عکس مي نويسد يا از آخر به اول مي خواند. او حروف فارسي و عربي را که صداي مشابه دارند اشتباه مي گيرد، مثل س ، ص، ث، ياز، ذ، ض، ظ. کلمات مسجع (هم آهنگ) را اشتباه مي گيرد. مفاهيم مشابه را نمي شناسد. مثلا نمي تواند درک کند که غصه و گريه هر چند شبيه به هم هستند ولي معني يکسان ندارند و دو مقوله جدا از هم تلقي مي شوند، به طور کلي در هرسن و هر مرحله اي از تحصيل، در زمينه اي که مشکل دارد، خصوصا املا، روخواني، درک و به ذهن سپردن درس هاي تشريحي، جمله بندي و گاهي حتي در رونويسي چند قدم عقب تر از بچه هاي هم سن و سال خودش است. گاهي درس ها را در منزل خوب و حتي سريع ياد مي گيرد، ولي خيلي زود فراموش مي کند و دوباره اشتباه هاي پيشين را تکرار مي کند. سر امتحان مطلبي را که شب قبل به خوبي ياد گرفته بوده است، به ياد نمي آورد و به همين علت نمره هايش در حد انتظار نيست.

مشکل از کجاست؟
 

مادر اين کودک نه ساله از آنجايي که نمي داند فرزندش چه مشکلي دارد، احساس نگراني مي کند. «در کارهاي ديگر بهترين است. نمرات رياضي و علومش عالي است. بدون اينکه از او بخواهم در کارهاي خانه به من کمک مي کند. راه و روش خريد کردن را بسيار خوب مي داند و تا به حال پيش نيامده که بد خريد کند. کار کردن، با موبايل را به راحتي ياد گرفت. نکته هايي از کامپيوتر مي داند که خيلي از بچه هاي بزرگ تر از او بلد نيستند. خيلي پيش از آني که به مدرسه برود نقاشي مي کرد. طوري که باورمان نمي شد نقاشي هاي بچه اي به اين سن اين قدر با معني باشند. در رانندگي از پدرش ايراد مي گيرد و به قوانين راهنمايي و رانندگي مسلط است. با اين همه نمي دانم چرا در زمينه ادبيات و درس هاي شفاهي و هر موردي که بخواهد يک مفهوم ذهني را توضيح بدهد، مشکل دارد. با خودم مي گويم اگر هواش اش کم بود که چيزي هاي ديگر را هم نبايد ياد مي گرفت.» اين شکايات تمامي ندارند. مادر در برابر مشکلات تحصيلي پسرش مستاصل شده است. مي گويد پسرش چند دقيقه پس از اين که شروع به مشق نوشتن مي کند، خسته مي شود. حتي وقتي معاني تک تک کلمات را بلد است، باز نمي تواند خوب به هم ربطشان بدهد.

مشق هاي خط نخورده
 

پدر و مادرهايي که بچه اي با اين علائم دارند، غالبا اولين فکري که به ذهنشان خطر مي کند اين است که بچه شان تنبلي و سهل انگاري مي کند و دل به درس نمي دهد. بعضي ها مي گويند بچه مان کند ذهن و عقب افتاده است! معلم هايي هم ديده شده اند که چنين برداشت هايي دارند. والدين پيشرفتي در تحصيل فرزند دلبندشان نمي بينند. از آنجايي که نمي دانند مشکل اصلي چيست، او را به حواس پرتي، بازيگوشي و فرار از درس متهم مي کنند. از طرفي براي اين که ضعف به وجود آمده را از بين ببرند. فشار بيشتري به فرزندشان وارد مي کنند و او را وادار مي کنند تمرين بيشتري انجام دهد و از تو توقع دارند بيشتر درس بخواند. کودک به خاطر کند بودن، مشق هايش دير تمام مي شود و چون مجبور مي شود ساعت ها پاي درس و مشقي که برايش سخت است بنشيند، از درس خواندن متنفر مي شود.

اول شنيدن، بعد صحبت کردن!
 

فرآيند يادگيري زبان به اين ترتيب است که در ابتدا کودک اصوات گفتاري را مي شنود. او به تدريج متوجه مي شود که بزرگ تر ها براي هر چيزي مجموعه اي از اين اصوات را کنار هم به کار مي برند تا کلمه اي را ادا کنند. کودکي که تازه زبان باز کرده صرفا به تقليد از ديگران کلمات را تکرار مي کند. او مي فهمد که براي ناميدن هر شيئي يک کلمه وجود دارد. در مراحل بعدي و به طور طبيعي متوجه مي شود که مفاهيم انتزاعي (ذهني) هم اسمي دارند. حالات دروني مثل غم و شادي، حسادت و خشم، يا موجودات خيالي که در عالم واقع نيستند مثل سيمرغ، ديو و پري. اگر دقت کرده باشيد کانال اصلي و پيش زمينه تکلم، شنيدن است. پس ممکن است بچه اي که نمي تواند خوب صحبت کند، مشکل خفيف شنوايي داشته باشد. يعني نه مشکل در شنوايي معمولي، بلکه مشکلات خفيف در شنوايي سريع و صحيح اصوات گفتاري. يعني تشخيص ظريف، سريع و کامل حروفي که شبيه به هم تلفظ مي شوند: مثل ک ، گ، ياز، س ، ژ، ش ياي، ل، ر، ياب، م، و مشکل در حافظه شنيداري براي به خاطر آوردن کلمات و معاني آنها براي صحبت کردن. در مدرسه کودک ياد مي گيرد که هر کدام از اين اصوات به شکلي نوشته مي شوند، يعني با حروف آشنا مي شود ومي فهمد که با کنار هم گذاشتن اين حروف مي توان کلمات را نوشت. اگر او اشکالات خفيفي در حافظه ديداري داشته باشد، نمي تواند شکل حروف و کلمات را به راحتي ياد بگيرد و حروف و کلمه هايي که شکل مشابه دارند را با هم اشتباه مي کند، پس در روخواني دچار مشکل مي شود. هم چنين نمي تواند براي نوشتن، شکل آنها به درستي و دقيق به خاطر بياورد بنابراين در املا ضعيف خواهد بود. برخي کودکان ممکن است اين اختلال را در يادگيري اعداد و مفاهيم رياضي داشته باشند.

اختلال يادگيري
 

آن دسته از بچه هايي که علايم و نشانه هايي را که درباره شان حرف زديم، دارند، اصطلاحا دچار اختلال يادگيري هستند. اين نوع از اختلال در اثر عوامل ارثي (ژنتيکي) ايجاد مي شود و شدت و ضعف دارد. هر بخش از مغز مسووليت انجام وظايفي را دارد. وقتي رشد در قسمتي کامل صورت نگيرد، باعث کندي و يا ضعف در آن وظيفه خاص و مشخص مي شود. اگر کودکي دير زبان باز مي کند و يا در يادگيري و فهم دروس بخصوصي مشکل دارد، عامل اصلي آن مي تواند اختلال هاي خفيف، کم کاري، کند، ناقص بايد عمل کردن برخي نواحي خاص مغزي باشد. اين در حالي است که ديگر قسمت هاي مغز به خوبي و کامل در حال کار کردن هستند و باعث مي شوند اين کودکان در جنبه هاي ديگر توانمند باشند. اين اختلال ها به قدري خفيف است که نمي تواند خود را در نوار مغزي يا عکسبرداري از مغز نشان دهد. اين کودکان مي توانند از هوش طبيعي برخوردار باشند و تنها در يادگيري برخي درس ها مشکل اساسي داشته باشند. آنها نسبت به بچه هاي هم سن خودشان به تمرين هاي ويژه و تکرار بيشتري احتياج دارند.
وقتي دانش آموزي پيشرفت تحصيلي ندارد والدين و معلم نبايد همه تقصيرها را گردن او بيندازند. واقعيت اين است که هيچ بچه اي خودش باعث ايجاد اين اختلال نشده است. او با اين اختلال به دنيا آمده است و او و والدينش در ايجاد اين مشکل نقشي نداشته اند. در موارد اين چنيني بهترين راه مراجعه به مراکز دانشگاهي و روان پزشکي است. اين مراکز معتبرترين نهادي هستند که مي تواند بدون دردسر و به صورت علمي اختلال يادگيري را درمان کند. باز هم تاکيد مي کنم که معلم يا پدر و مادر خودشان به تنهايي نمي توانند از پس درمان بر بيايند و تجربه نشان داده که فقط مشکل را طولاني تر مي کنند. گرفتن معلم خصوصي نمي تواند درد را به صورت اساسي دوا کند. شماتت ها و فشارهاي زياد روي بچه فايده اي ندارد و مي تواند زمينه اختلال رفتاري، لجبازي، پرخاشگري، افسردگي و اضطراب را فراهم کند.

کار را به کاردان بسپاريد!
 

در مراکز دانشگاهي روان پزشکي، تيم متخصصي متشکل از روان پزشک، روان شناس، گفتار درمانگر، درمانگر اختلال يادگيري، خانواده درمانگر، مشاور، مددکار و روان پرستار با هم همکاري مي کنند. تشخيص بر عهده روان پزشک است و اوست که بنا به مورد، بخش هاي مختلفي از بررسي اختلال و درمان را به اين کارشناسان مي سپارد و درمان را مديريت مي نمايد. جلسات درمان با يک يا چندجلسه در هفته آغاز مي شود و بنا به نوع تشخيص و شدت و ضعف اختلال چندين ماه طول مي کشد.
منبع مجله همشهری 161