مدینه فاضله


 





 
انسان هیچ گاه از رؤیای بِهْ‏زیستن فارغ نبوده و به همین جهت، همیشه نظاره‏گر دور دست‏ها بوده است. بارزترین نمونه تبلور این نگاه در زندگی انسان، اندیشه مدینه فاضله است. بهشت موعود زمینی، افزون بر بهشت آسمانی، آرمان همیشگی انسان بوده است.
در زمینه تعریف «مدینه فاضله» یا «آرمان‏شهر» یا هر عنوان دیگری که به آن می‏دهیم، دیدگاه‏های بسیاری ارایه شده است. در یک تعبیر ساده، می‏توان آرمان‏شهر را «در انداختن طرحی نو برای آینده، بر ضد طرح پوسیده فعلی» تعریف کرد.
آرمان‏شهر یا اتوپیا، شهر، جامعه یا دولتی آرمانی و کامل است که اهل آن تاریخ ندارند و به دور از هرگونه نگرانی و ترس و آسوده از اندیشه مرگ، در شهر خود به کار مشغولند. اتوپیا شهری زمینی است که مردان آن، جایگاهی معین در شهر دارند و این انتظام را چیزی جز قانون آن شهر معین نکرده است که آن هم ساخته‏وپرداخته دست بشر است.1
«اتوپیا» واژه‏ای یونانی است که توماس‏مور آنرا برای نخستین بار به کار برد. وی آن را از ریشه ou-topos به معنای «هیچستان» گرفته است. یا به گفته حکیم شهاب الدین سهروردی، ناکجاآباد که کنایه‏ای طنزآمیز از eu-topos به معنای «خوبستان» در آن است. این نام سرانجام از راه کتاب توماس‏مور، فراگیر شد و در سده‏های بعد، سرچشمه بسیاری از آثار، درباره جامعه آرمانی و ساخت‏وساز آن در اروپا شد.2 کارل مانهایم، «روحیه اتوپیایی» را چنین ترسیم می‏کند:
حالت ذهن یا کیفیت اندیشه، هنگامی اتوپیایی است که با حالت واقعیتی که در آن به ظهور می‏رسد، ناسازگار باشد. این ناسازگاری همواره از این نکته هویداست که چنین حالت ذهنی در تجربه، اندیشه و عمل درباره موضوع‏هایی است که در موقعیت فعلی، وجود ندارد، ولی نباید هر حالتی از ذهن را که با موقعیت آنی و مستقیم ناسازگار است و از محدوده آن فراتر می‏رود، اتوپیا بدانیم. تنها جهت‏گیری‏هایی فراتر از واقعیت، اتوپیایی هستند که هرگاه به عرصه عمل در می‏آیند، میل دارند نظم اشیا و امور حاکم در زمان را، به طور جزئی یا کلی در هم بپاشند.3
واقع امر این است که، آرمان‏شهر گریز از واقعیت نیست، بلکه «بازسازی واقعیت» است. گریز از تاریخ نیست، تصویر خواسته‏ها و توانستن‏ها است. مردم این شهر، اهل تاریخ نیستند و نسبت به گذشته و آینده غافل‏اند. منظور از آرمان‏شهر، آینده بشر نیست؛ چون زمان ندارد. بنابراین، تاریخ هم نخواهد داشت و از همین رو، با پیشینه و آینده بشر نیز ارتباطی ندارد.
چنان که گفته شد، اتوپیا در زبان یونانی به معنی «لامکان» است و شیخ اشراق از آن به «ناکجا آباد» تعبیر می‏کند. وی این تعبیر را در رساله‏های «آواز پر جبرئیل» و «فی حقیقةِ العشق» به کار برده است.
در آثار عارفان، این معنا بسیار به کار رفته است. عطار گفته است:
محتاج به دانه و زمین نیست
مرغی که به شاخ لامکان رفت
سیف فرغانی نیز می‏گوید:
زخود بگذری، بی‏خودی دولتی است
مکان طی کنی، لا مکانی خوشی است
و مولوی چنین سروده است:
گرچه رخنه نیست در عالم پدید
خیره یوسف‏وار می‏باید دوید
تا گشاید قفل و ره پیدا شود
سوی بی‏جایی شما را جا شود
آرمان‏شهر رؤیای بازگشت به بهشتی است که انسان از آن رانده شده است، ولی در شکل‏بخشی آرمان‏شهر، ویژگی‏های این بهشت، به شهری زمینی نسبت داده می‏شود که در زندگی انسان متجلّی است.4
شهر آرمانی، جامعه‏ای خیالی است که اهالی آن، در شرایط کامل می‏زیند. جایی دست نیافتنی است که تصور آن همواره در افق آرزوهای بشر، نمونه خیر برین و زیبایی و رستگاری بوده است. یکی از آرزوهای آدمی در درازنای تاریخ، دست‏یابی به جامعه‏ای بوده است که رستگاری خویش را در آن تحقق بخشد؛ در فضایی بایسته، استعدادهای خود را از قوه به فعل در آورد و کمال معنوی را با آرامش روحی و بی‏نیازی مادی در آمیزد.
از وقتی که جامعه‏های انسانی شکل یافت، انسان همواره در پی مدینه فاضله بوده است. گاهی آن را به صورت بهشت این‏جهانی تصور کرده که در گوشه‏ای دورافتاده از جهان خاکی بنا شده است و درد و رنج و بیماری و پیری را در آن راهی نیست و زمانی نیز با چنگ زدن به اسطوره عصر طلایی، دورانی را فرایاد آورده که زندگانی‏اش با طبیعتِ گشاده‏دست در آمیخته بوده و در آسایش و آزادی و فراوانی به سر می‏برده است.
آن روز که فکر آدمی از اسارت در دام اسطوره‏ها نجات یافت و آرزوهای خود را در پرتو خرد و دانش دست یافتنی دانست، تصور شهر آرمانی را از دیار اسطوره‏ها به قلمرو خرد آورد و سعادت فردی و اجتماعی را در طرح‏های اندیشیده‏ای جست که هم بازگوینده آرمان او بود و هم نظام‏های حاکم را به محک آن می‏سنجید. بنابراین، اندیشه آرمان شهری پیشینه‏ای به قدمت جامعه بشری دارد.

تاریخچه
 

طبیعت سیری‏ناپذیر و کمال‏خواه آدمی همواره او را بر آن می‏دارد تا خواست عالی‏ترین کمالات را در سر بپروراند و با نفی وضع موجود، انسانی بی‏نقص و جهانی بی‏عیب را در صفحه ذهن خود تصور کند؛ انسان و جهانی که چونان الگویی به آدمی انگیزه و آرمان می‏بخشد تا با تحمل سختی‏ها، جنبه‏هایی از آن دو را به دست آورد.
روشن است که هیچ کردار و عملی بدون غایت و غرضی ویژه دوام نمی‏یابد؛ زیرا کردار بی‏هدف، بیهوده است و سرشت کمال جو نیز انفعال و بیهودگی را بر نمی‏تابد و همواره از آن روی می‏گرداند. از این رو، با چشم‏پوشی از غایت مطلوب حقیقی (که از دید ادیان آسمانی، در دنیای پس از مرگ حاصل می‏شود)، درک فضیلت‏ها و کمالات انسانی و رسیدن به سرزمین و جهانی عاری از زشتی، کاستی، پلیدی، بیماری و ستم، در زمره غایت و هدفی است که همواره آدمی را در گذر از گردنه‏ها و سختی‏های دنیای مادی یاری داده است؛ زیرا دوری از بدی و به‏دست آوردن خیرها و سعادت‏ها، خواسته سرشت آدمی است؛ چه در جنبه جزئی و فردی باشد و چه در شکل جمعی و عمومی، که در قالب یک شهر و سرزمین خود را نشان می‏دهد. حال این خیر و نیکی در هر جنبه‏ای که باشد (مادی یا معنوی)، انگیزه تلاش مداوم را به انسان می‏دهد.
مدینه فاضله، بستر آماده و مطلوبی است که اجتماع آدمیان را برای رسیدن به خیرها و فضیلت‏ها و در امان ماندن از پلیدی‏ها یاری می‏دهد و امکان گسترش عدالت و جلوگیری از شرارت را فراهم کرده و اقوام را به سوی مقصد و غایتی رهنمون می‏شود. شاید بتوان گفت: به همان سان که مقام «انسانِ کامل»، آرزوی انسان ناقص است، دست‏یابی به «شهر آرمانی» یا مدینه فاضله نیز آرزوی انسانی است که در میان خود و هم‏نوعانش، عدالت و فضیلت را جاری نمی‏بیند و بر آن امید دلخوش است که روزگاری، شهر و مدینه مطلوب را تحقق یافته ببیند تا به سبب آن همه چیز، در کمال عدل و انصاف اجرا شود و همگان به انصاف از آن بهره‏مند گردند.
گفت و گو از مدینه فاضله، بحث از یکی از آرزوهای دیرینه انسان است و علت این که شنیدن نام مدینه فاضله آه از نهاد آدمی بر می‏آورد، نشان آن است که تاکنون چنین شهری تحقق نیافته است و سلسله عواملی امکان تحقق خارجی و عینی آن را مانع شده‏اند.
بررسی آثار نوشتاری و غیر نوشتاری اقوام و ملت‏ها نشان می‏دهد که هم در میان فیلسوفان بزرگ، هم در ادیان و هم در آرای بنیانگذاران فرهنگ و مدنیّت جدید و معاصر، طرح مدینه فاضله، شهر آرمانی یا اتوپیا دیده می‏شود. هدف اصلی همه طرح‏های عرضه شده نیز، دست‏یابی به مدینه‏ای مطلوب و به دور از ستم و بی‏عدالتی است که با شادکامی و بهره‏مندی از نعمت‏ها و خیرها همراه است؛ بی‏آن که هیچ عامل زجرآوری آن‏ها را بیازارد.
باید دانست که طرح «مدینه و شهر آرمانی» با دیدگاه کلی درباره انسان ارتباط نزدیک و تنگاتنگی دارد. بی‏شک، «شهر» صحنه‏ای است که در آن، جایگاه آدمی و نقش او در پهنه خاک و چگونگی ارتباط میان او و خالق هستی و جهان طبیعی آشکار می‏شود. از این رو، طبیعی است که هر کدام از صاحبان دیدگاه‏های کلی درباره عالم، مدینه‏ای را برای خودشان ـ چه در ذهن و چه در خارج ـ طراحی کرده باشند؛ زیرا هر انسانی به شرط آن که اهل اندیشیدن باشد، وقتی به جهان پیرامون می‏نگرد و مطلوب خویش را نمی‏یابد، بر آن می‏شود که در ذهنش طرحی برای ساخت یک مدینه آرمانی بپروراند. این امر، تنها در میان اندیشمندان، شکلی منظم و ساختارمند می‏یابد؛ زیرا آن‏ها با داشتن تعریفی ویژه از انسان و هستی، برآنند تا برای انسان و جهان تعریف شده خود، طرح مدینه‏ای آرمانی ارایه دهند.
طرح مدینه آرمانی، به نقطه عطف‏هایی اساسی در دوران زندگانی انسان بر زمین مربوط است. چنان که امروزه با صدها هزار طرح ذهنی از شهر آرمانی روبه‏رو نیستیم، بلکه شمار آن‏ها از مجموع انگشتان دودست تجاوز نمی‏کند. برخی از آن‏ها نیز با هم همسانی و نزدیکی بنیادین دارند. نقطه عطف‏های بزرگ به تحول و دگرگونی مربوط است که از سوی اندیشمندان در دریافت‏های کلی و تعریف‏های اساسی از عالم و آدم پدید آمده است.
به عبارت دیگر، در هر دوره‏ای که اندیشه‏ای ویژه و دستگاه فکری خاصّی عرضه شده است، سخن از شهر آرمانی نیز به میان آمده است؛ زیرا هر یک از دستگاه‏های نظری درباره انسان تعریفی مشخصی ارایه کرده و برای جایگاه او در هستی، سخنی نو به میان آورده‏اند، همین امر می‏تواند در سرزمین مطلوب و مورد نظر دستگاه نظری پیشین، دگرگونی پدید آورد.
به جز این نکته، نبود نسخه تحقق یافته‏ای از آرمان‏شهر مشخصی در گذشته، سبب شده است تا همواره انسان از آن به عنوان آرمان و انگیزه‏ای برای همه تلاش‏ها و کوشش‏هایش بهره بگیرد. شاید همین امر سبب شده است تا انفعال و رکود، آدمی را بیش از این در منجلاب فرو نبرد؛ زیرا ایستایی و توقف زمینه فروپاشی اقوام است. مرگ و فنای بسیاری از نحله‏ها و مکتب‏های سیاسی و اجتماعی نیز دلیل بر این مدعا است. افزون بر این که طرح «مدینه مطلوب و آرمانی» پیوسته گروه بسیاری را به امید آن که با تحقق آن، در خیل ساکنان آن شهر شمرده شوند، به سوی طراحان مدینه‏های آرمانی فرا می‏خواند.
اگرچه این نوع شهرها، پیش و بیش از آن که جنبه عینی و واقعی داشته باشند، طرحی ذهنی‏اند که طراحانشان تحقق آن‏ها را به فراهم آمدن پاره‏ای از شرایط و آماده شدن امکان عملی شدنشان، مشروط دانسته‏اند که همه این‏ها به خواست درونی انسان، یعنی رسیدن به انسان آرمانی و مدینه مطلوب بر می‏گردد. طبیعی است که هیچ مدینه مطلوبی تحقق نمی‏یابد، مگر این که عوامل بازدارنده آن از پیش روی برداشته شوند. ولی باید پرسید آیا همه موانع در جهان مادی و خارج از وجود انسان‏اند؟ پاسخ ساده نیست و ورود به آن نیز بحثی گسترده می‏خواهد.
باید گفت همه عوامل به جهان خارجی و شرایط تاریخی باز نمی‏گردند و جنبه مهمی از آن را باید در وجود انسان جست.
باید دانست هر کجا انسان و خواسته او مطرح شود، اختیار آدمی در انجام اعمال خیر و شر هم مطرح می‏شود. از این رو، سخن از «چه باید کردها»، سیاست‏های مُدن، تدبیر منزل و سرانجام قانون و اخلاق به میان می‏آید؛ مجموعه‏هایی که در حرکتی هماهنگ، در پی کاستن قدرت اشرار و نیرو بخشیدن به عوامل خیر است. تا از میان آن‏ها و با اندیشه مدیران و گردانندگان، زمینه‏های برپایی شهری به دور از شر و بدی (شهر آرمانی) فراهم آید.
همه سیاست‏های مُدُن، فلسفه‏های تدبیر منزل، احکام و شریعت‏ها و قوانین و قراردادهای اجتماعی که به مدد حاکمان و سیاست مداران می‏آیند، همگی به نوع دریافتی که درباره انسان و بشر مطلوب او عرضه می‏شود، بستگی تام دارد. تضمین قلبی آدمیان به آن احکام و قوانین و تعهد آنان در برابر آرمان‏ها، مهم‏ترین عامل ماندگاری آن احکام و قوانین‏اند؛ بدان امید که عدالت، تحقق کامل یابد. افزون بر این، از نظرگاه «اهل دیانت»، تحقق هیچ امری بدون عنایت ویژه و مشیت خداوندی ممکن نیست؛ زیرا اراده و اختیار عاریتی آدمیان و اسباب و مصالح مادی، در زمره شرط‏های کافی و لازم برای پدید آوردن یا نابود کردن امری معین نیستند، بلکه همه این زمینه‏ها و نتیجه‏های مطلوب، در گرو خواست و مشیت او هستند.
البته این همه، آدمی را از تلاش در عرصه هستی باز نمی‏دارد؛ زیرا آن‏ها به همه امور و به خواست خداوند آگاه نیستند و تنها انجام دادن تکلیف وظیفه آن‏هاست. به هر صورت، در طول تاریخ، انسان هماره آرزوی تحقق شهر آرمانی را در سر می‏پرورانده است و دانسته یا ندانسته نقشه لازم برای ایجاد شهر خود را از الگوی ذهنی و طرح نظری اندیشمندان گرفته است؛ زیرا مدینه‏ها در شکل مادی و فرو کاسته خود، همان دریافت‏های اهل نظر بوده‏اند.
بی‏شک، طراحان «مدینه‏های آرمانی»، در قالب سیاست مدن، مجموعه‏ای از بایدها و نبایدها و راهکارهای اجرایی عرضه کرده‏اند و حتی پی آمدهای حاصل از ساخت و پرداخت چنین شهرهایی را هم یاد آور شده‏اند. آنان در ذهن خود همه جنبه‏های طرحشان را بازنگری کرده‏اند وگرنه شوق دست‏یابی به چنان آرمانی، در دل و جان آدمیان رخنه نمی‏کرد و در میان ضرب المثل‏ها، حکایت‏ها و حتی وعده و وعیدهای فرهنگشان راه نمی‏یافت. نخستین ردپای این خواست را در داستانهای اساطیری، اشعار، و کتاب‏های فلسفی و دینی می‏توان یافت.
همه طرح‏های ارایه شده درباره «شهر مطلوب» نشان می‏دهد که انسان‏ها در این گونه مدینه‏ها باید به دور از هر غم و اندوه و راحت از هرگونه ستم و تجاوزی، روزگار بگذرانند و شهری بهشتی در پهنه گیتی به وجود آید.
بنابراین، داستان آدمی، داستان دربدری و جویندگی او برای رسیدن به انسان آرمانی و شهر آرمانی و بهشتی است؛ زیرا آن چه را می‏بیند نمی‏خواهد و آن‏چه را می‏خواهد نمی‏یابد.
گذشته از درون و باطن انسان که همواره خواهان «شهر مطلوب» است، شکل منظم و نوشتاری این آرزو نیز در نزد اندیشمندان و فلاسفه بزرگ سامان یافته است. «مدینه فاضله» افلاطون، «شهر خدا»ی سنت آگوستین و «آرمان‏شهر» توماس مور، در زمره این مدینه‏ها هستند و با وجود این که در ظاهر اختلاف فراوانی دارند، ولی رشته‏ای آن‏ها را به هم پیوند داده است. شاید کم‏تر طرحی را بتوان یافت که از مدینه فاضله افلاطون تأثیر نپذیرفته باشد، ولی باید پذیرفت که او خود دربند خاطر لطیف و طبع کمال جوی آدمی است.5
اندیشه آرمان‏شهر از افلاطون به بعد هم چنان ادامه داشت، ولی پس از دوره رنسانس دگرگونی‏هایی در این اندیشه ایجاد شد. در سده‏های پانزدهم و شانزدهم، اروپای قرون وسطایی در نتیجه دو جنبش «رنسانس» و «رفورمیسم» زیرورو شد. به ویژه کلیسا، با دستگاه ادرای ـ روحانی بین المللی گسترده‏اش، که در سده‏های میانه، نهاد بنیادین و استوار اروپا بود، سرانجام به گونه‏ای بازگشت‏ناپذیر، با جنبش دین پیرایی از هم پاشید و چیرگی آدمی بر زندگی عقلی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اروپا درهم شکست. در پی آن انبوهی از اندیشه‏های تازه پدید آمد و نیروی بالقوه آن‏ها را آزاد کرد. مهم‏ترین جنبه آن، زنده شدن اندیشه عقلی و انتقادی یونانی، امید بستن به امکان‏ها و دست یافتنی‏های عقل بشر، دل کندن از بهشت آسمانی و چشم امید بستن به بهشت زمینی و زنده شدن اندیشه دولت آرمانی و تفکر درباره آن بود.
جنگ صلیبی در سده‏های دوازدهم و سیزدهم مردم را با ملت‏های بیگانه و آداب و فرهنگ ایشان آشنا کرد. در سده‏های پانزدهم، ساخت کشتی‏های بزرگ، سفرهای اکتشافی و گسترش تجارت را ممکن کرده بود. در جریان این سفرها، دریانوردان تنها زر و سیم باز نمی‏آوردند، بلکه کشف سرزمین‏های نویافته، تصویر جهان را در چشم مردم دگرگون می‏کرد و دانش‏ها و داستان‏های خیال انگیزی از مردمان و سرزمین‏هایی می‏آوردند که وجودشان نیز پیش از آن به ذهن کسی‏راه نمی‏یافت.
از طرف دیگر، ورود صنعت چاپ و کاغذ به صحنه نیز ضربه‏ای سخت به کلیسا وارد ساخت. خرده‏گیری به کلیسا به سبب فساد و ثروت هنگفت و زمین‏داری‏اش و به سبب انحصار نظری و محدود کردن انجیل به زبان لاتینی و آموزش آن به گروهی اندک‏شمار، بالا گرفت. صنعت چاپ سبب شد که این خرده‏گیری‏ها از مرزهای ملی بگذرد و همه‏گیر شود و شور و غوغای محلی به قیامی جهانی تبدیل شود. در این فضای دگرگونی و غوغا و نگرانی و بی‏سامانی بود که سنت اندیشه درباره دولت‏های آرمانی از نو زنده شد.6
دوره نوزایش (رنسانس) با ظهور بشر جدیدی هم زمان است؛ زیرا چگونگی برداشت بشر درباره پدیده‏ها و به طور کلی عالم و آدم دگرگون شد. علم جدید این امکان را برای بشر غربی فراهم ساخت که بهشت گمشده خود را در جهان خاکی بیابد و از تفکر مابعدالطبیعی، بینش دینی و دریافت اساطیری به کلّی دست بشوید و آن گونه که برخی از فیلسوفان غرب گفته‏اند، آدمی با سلاح علم می‏رفت تا مالک عالم شود و به وسیله آن قدرت تام بر کره زمین پیدا کند.
از این زمان به بعد، بشر در ورای هر پدیده‏ای غیب را نمی‏جست؛ زیرا او، روشن اندیشی، سطحی نگری و ظاهر انگاری را پیشه خود ساخته بود. در واقع، اندیشه‏ای آغاز شده بود که با اندیشه پیشین فاصله‏ای دراز داشت؛ زیرا دوره وحی برای بشر جدید سرآمده بود و عقل جزئی‏نگر، جلوه گری می‏نمود و یادگار عصر سیطره دین مسیح را به هیچ می‏گرفت.
تحکیم مذهب اصالت بشر (اومانیسم)، فرهنگ انسان‏مداری را در همه جا گسترده و در مسیر خود انسان‏هایی را پرورش داد که زمینه‏های ظهور شهرنشینی معاصر را فراهم آوردند؛ یعنی بشر، خود، در پی تجربه مدینه مطلوبش دست به کار شده بود و می‏خواست با وضع معیارها و قوانین، حکم خویش را در میان همه پدیده‏ها جاری سازد.
این گمان، بشر را به این نکته رساند که همه دریافت‏های پیشین مهمل‏اند و تنها انسان قرن هفدهم و هجدهم به بازخواست همه گذشته و تمامیت آن تواناست. پی آمد این امر، دریافت این نکته بود که بشر غربی به کمک علم تجربی خود، به درک همه جهان‏ها و کشف همه کرانه‏های هستی تواناست و می‏تواند به تسخیر همه دنیای مادی بپردازد و به تعبیر پروتاگوراس ـ فیلسوف یونانی ـ «آدمی مقیاس و میزان همه چیز است».
از همین جاست که انسان غربی خود را در یک سو و عالم و آدم را در سویی دیگر قرار می‏دهد. جهان طبیعی، خالق هستی و همه پدیده‏های در عالم با همه گذشته و حالشان مورد بررسی و اظهار نظر انسان غربی واقع می‏شوند و با محک و معیار او ارزیابی می‏شوند. احکام صادره از سوی انسانِ در قلمرو عقل تجربی و علم حصولی ناقص، درباره همه چیز صورت می‏گیرد.
در واقع، همه عالم از این پس، تعریفی جدید می‏یابند؛ تعریفی که انسان غربی با شناخت تجربی خود عرضه می‏دارد و همه تعریف‏های پیشین (اعم از تعریف‏های اساطیری، دینی و حتی پاره‏ای از تعریف‏های فلاسفه قدیم) درباره عالم و آدم مردود شناخته می‏شود؛ مگر آن که عامل تغییر دهنده تعریف‏ها و دگرگون کننده دریافت‏های پیشین، ظهور عقل تکنیکی و علم تجربی ـ حصولی غربی باشد. بر این اساس، همه چیز با خط‏کش اندیشه انسان مدارانه ارزیابی دوباره می‏شد. حال این انسان بود که حکم خود را صادر می‏کرد و فرمان خود را واجب می‏دانست و بر آن بود تا هر فرمان دیگری را در برابر حکم خود نادیده بگیرد.
از این رو، بشر جدید غربی، در پی دگرگونی و تسخیر عالم بر آمد و برای این امر به جست‏وجوی روش‏های سلطه و غلبه مشغول شد. دوره چهارصد ساله اخیر غرب، دوره بروز و ظهور این خواست استکباری بشر غربی است؛ دوره رؤیای دور و دراز او برای خدایی و آقایی کردن بر عرصه زمین. به همان سان که در دوره‏های پیش و در سرآغاز دوره‏ها با طرح «مدینه فاضله» روبه‏رو هستیم، در این روند جدید غرب نیز از سوی پاره‏ای از اندیشمندان غربی، آثاری که نمایانگر طرحی برای ساخت و پرداخت شهرهای نوین و آرمانی بود، ارایه شده است.
«اتوپیا»ی تامس مور، «شهر خورشید» کامپانلا، «آتلانتیس جدید» بیکن، «دنیای صنعتی جدید» فوریه، «1984» جورج اورول و «دنیای قشنگ نو» هاکسلی، در زمره این طرح‏ها هستند؛ شهرهایی رؤیایی و خیالی که از سوی عالمان و فلاسفه و دیگر اندیشمندان غربی ترسیم شده است.
یاد آوری این نکته ضروری است که بر خلاف تفاوت‏های صوری این منابع و طرح‏ها، همگی آن‏ها به اقتضای دوره تاریخی جدید غرب، مدینه‏های زمینی و بشری‏اند که نشانه‏های دگرگونی‏های فکری و نظری آن‏ها را، در میان آثار ادبی و فرهنگی ملّت‏های مغرب زمین، می‏توان یافت.
هر یک از مدینه‏ها بسته به شرایط زمانه، ویژگی‏های خاص خود را دارند، ولی همگی از نظام هماهنگ، سیاستی سنجیده و بافتی عقلایی برخوردارند؛ به گونه‏ای که همه امور مادی و فرهنگی در جای خود قرار گرفته و انسان در هر رتبه و مقام، جایگاه ویژه خود را دارد و نقش مشخص شده خویش را بر اساس سیاست مورد نظر ایفا می‏کند.

ویژگی‏های اتوپیاها
 

1 ـ اتوپیاها، طرح‏هایی ذهنی یا به عبارتی، تصویرهایی ایده آل از دنیای به نسبت بهتر یا بدتر است. رابرت اون از آن‏ها به عنوان نظام‏های عقلانی اجتماعی یادمی‏کند. اصطلاح «رؤیا» نیز که به یک پدیده غیر ارادی اشاره دارد، جنبه عقلانی اتوپیا را به ذهن نمی‏رساند. خیال‏بافی نیز که انتقال حالت‏های خودآگاهانه شخصی به تصویرهایی از دنیایی به ظاهر بهتر و مطلوب‏تر است، با اتوپیا انطباق ندارد.
2 ـ اتوپیاها، در بر گیرنده تفسیرها و تعبیرهای تجربی و عقلانی اوضاع اجتماعی موجود نیستند. آن‏ها واقعیت‏های جای‏گزین و ایده آل‏های انتزاعی ـ ذهنی هستند که به گونه‏ای قالبی و سخت، تبیین شده‏اند و هیچ گونه اقدام عملی برای رسیدن به واقعیت ملموس را تضمین نمی‏کنند. به همین دلیل است که لارگاستافو در کتاب خود با عنوان اتوپیاها از یک «تحول ناپیوسته» سخن می‏گوید؛ زیرا به اعتقاد او تصور اتوپیایی که دگرگونی تدریجی در وضعیت اجتماعی را تضمین کند، تقریباً غیر ممکن است. از این جهت، از اتوپیا تنها به عنوان سر آغاز می‏توان یاد کرد.
3 ـ اتوپیاها، واقعیت‏هایی جای‏گزین یا ضد واقعیت‏هایی هستند که در زندگی واقعی یافت نمی‏شوند. مفهوم امکان پذیری در برابر واقعیت قرار دارد. واقعیت اتوپیایی از تمام ایده‏های معمولی فراتر است. اتوپیاها هم از جنبه زمانی و هم از جنبه مکانی، هدف‏هایی غیر قابل دسترسی هستند.
4 ـ اتوپیاها برای عملی شدن ایده آل‏های مطروح در آن‏ها نوشته نشده‏اند. (و همین امر، نفس اندیشه اتوپیا را از مسأله تحقق آن جدا می‏سازد.) اگرچه بعضی از نویسندگان آن‏ها، امید آن داشته‏اند که هدف‏ها و نیت هایشان به تحقق پیوندد. برای نمونه، نظم نوین نوشته رابرت اون برای مدت کوتاهی در پنسیلوانیا تحقق یافت و به همین ترتیب، فالانستریم نوشته فوریه در تگزاس محک زده شد و هم‏چنین ژسویت‏ها کوشیدند که «دولت خورشید» کامپانلا را در پاراگوئه به وجود آورند. اگرچه تمام این تجربه‏ها به شکست انجامید، ولی به هر حال، این مسأله مانع تلاش‏های بعدی در جهت به تحقق رساندن اتوپیاها نشد.
5 ـ باید اتوپیاها را از دو دیدگاه بررسی کرد:
الف ـ اتوپیاها از سویی انتقادهایی از واقعیت‏های موجود را در بر می‏گیرند (انتقادهایی دایمی از نظام موجود) و بنابراین، با وضع موجود در ارتباط‏اند.
ب ـ از سوی دیگر، برای توصیف جامعه‏های آبادی، وضع شده‏اند که در واقعیت وجود ندارند (انتقاد از ماورای نظام موجود).
بر این اساس، آینده، حال را نفی می‏کند و این حقیقت که اتوپیاها به این ترتیب، از واقعیت دور می‏شوند، کار را برای مخالفان در محکوم کردن نویسندگان آن‏ها به عنوان دیوانگان و خیال پردازانی که هدفِ آن‏ها را نباید جدی گرفت، آسان می‏کند. بر همین اساس، از نظر این مخالفان، تمام هدف‏هایی که تحقق آن‏ها به آینده موکول می‏شود، تحقق ناپذیرند. با این حال، این امر که اتوپیاهای امروز، واقعیت‏های فردا هستند، حقیقت ملموسی است. برای نمونه، شوروشوق انقلابی امکان‏ناپذیر را به عنوان یک واقعیتِ امکان‏پذیر در نظر می‏گیرد و اتوپیا هم به عنوان یک واقعیتِ امکان‏ناپذیر، از این مقوله بیرون نیست.
6 ـ اتوپیاها هوشیارانه از مرزهای زمان و مکان می‏گذرند. جایگاه آن‏ها تخیلی است. (جزیره‏ها، سیاره‏ها و...). آن‏ها در آینده پدید می‏آیند: (1984 نوشته جرج اورول) و یا از دیدگاه آینده به پدیده‏های گذشته نگاه می‏کنند: (نگاهی به قهقرا: 1884 ـ 2000 نوشته بلامی). در این آثار، جوامع خیالی در نتیجه سفرهای حادثه جویانه کشف می‏شوند. موضوع این آثار، معمولاً درباره کشتی شکستگان سرگشته‏ای است که در جزیره‏ای ناشناخته به گل نشسته و سرگردان مانده‏اند. یا درباره هیأت‏هایی است که به یک کشور ناشناخته فرستاده شده‏اند. و یا درباره سفرهای رؤیایی و مأموریت‏هایی به فضا می‏باشد.
7 ـ جرقه پیدایش اتوپیاها در بحران‏ها زده می‏شود. افلاطون، جمهوری ایده‏آل «دوریان» خود را در برابر یونانیان جنگ زده روزگار خویش ترسیم کرد. «اتوپیا»ی توماس مور نیز به عنوان جای‏گزینی برای وضع اسف‏بار دهقانانی که زمین‏هایشان را در نتیجه طرح اصلاح اراضی از دست داده‏اند، نوشته شد.
او در مقابله با دنیای پر از نادانی و خودخواهی معاصرش، دنیای اخلاقی جدیدی (که در آن تنها حقیقت حکم‏رانی می‏کند و علم از بند خرافه‏ها رهاست) پی ریزی کرد. او مانند دیگر سوسیالیست‏های ایده آلیست پیش از خود، امیدوار است که تجربه‏های کوچک و در عین حال انسجام‏بخش، بی عدالتی‏های اجتماعی ناشی از ابزار تولید سرمایه داری را از میان ببرد.
البته بحران‏های یاد شده به تنهایی نمی‏توانند عامل اصلی در نوشتن اتوپیاها باشند؛ زیرا این گونه آگاهی نسبت به مسایل معاصر را، در بسیاری از جوامع می‏توان یافت.
8 ـ اتوپیاها، ویژگی و توان اصلاح امور را ندارند. آن‏ها با اقدام‏های کوچک عملی سروکار ندارند، بلکه به کلیت اشیا می‏پردازند. به بیان دیگر، آن‏ها نه تنها چگونگی تحقق اهدافشان را بیان نمی‏کنند، بلکه حتی از چگونگی دست‏یابی به روش ایده آل زندگی سرباز می‏زنند. بنابراین، اتوپیاهای خالص، هم از نظر سیاسی و هم به لحاظ اجتماعی ناقص‏اند؛ (یعنی نه کارایی سیاسی دارند و نه کارایی اجتماعی.) در حقیقت اتوپیاها همه چیز هستند؛ جز نظام‏های عملی. هرچند درآینده ممکن است از آنان چنین برداشتی شود. این ویژگی اتوپیاها به منشأ آنان بستگی دارد و باید آن را از تأثیرشان جدا کرد.
9 ـ اگرچه ایده آل مورد نظر اتوپیاها در زمان آینده تصور شده است و قرارگاهی تخیلی دارند، با این حال، همه آن‏ها در زمان مشخصی ریشه دارند. گوستافسون می‏نویسد:
اتوپیاها تنها پیشنهاد نیستند، بلکه به‏عکس تصویری از جامعه معاصر خویش‏اند.
10 ـ اتوپیاها، طرح‏هایی جامع یا به قول منتقدان، نظام‏های فکری استبدادی هستند. آن‏ها بسته، ایستا و خرد گرایانه‏اند و هیچ مفهومی از عمل و تحول ارائه نمی‏دهند. طرح اتوپیایی از دو جهت کامل است:
اول این که تمام جنبه‏های زندگی را فرا می‏گیرد،
دوم این که همه گونه‏های رفتاری را تعیین و ارزیابی می‏کند.
از نظر بیش‏تر نویسندگانِ معتقد به اتوپیا، ساختار حکومتی، عامل تصمیم گیرنده در جامعه است. بنابراین، استبداد گرایی یکی از ویژگی‏های اساسی اتوپیاهای خالص است.
11 ـ اتوپیاها، ایده‏آل‏های جدید و شیوه‏های تفکر نوین را ارائه می‏کنند. بیش‏تر نوآوری‏های اجتماعی و صنعتی که در متن‏های اتوپیایی آورده شده‏اند، بعدها به گونه‏ای منفی یا مثبت عملی شد. بنابراین، اتوپیاها طرح‏های شناسایی و تشخیص پیش از وقوع و یا سیستم‏های هشدار دهنده‏اند. آن‏ها واقعیت را آشکار می‏کنند و گرایش‏های اجتماعی آینده را روشن می‏سازند.
12 ـ به طور کلی، می‏توان گفت که بیش‏تر نویسندگانِ اتوپیااندیش، افرادی گوشه‏گیر و ناسازگارند. بر اساس این ویژگی، آن‏ها همانند نوآورانی هستند که از همان جایگاه حاشیه‏ای خود، اندیشه‏های اصلی را ارایه و پرورش می‏دهند. تنها دلیل آن، ناتوانی آن‏ها در سازگاری با قراردادها و ارزش‏های حاکم بر اجتماع است. سرنوشت توماس مور و مونرز به چوبه دار ختم شد. کامپانلا 27 سال زندان را سپری کرد. فوریه به رفتارهای غیر عادی و مالیخولیایی دچار شد. اون پیوسته در حال انجام آزمایش بود و تمام دارایی‏اش را در معرض خطر قرار داد. هاکسلی و اورول نیز زندگی غیر عادی داشتند.
13 ـ امکان بررسی و پی‏جویی ارتباط منطقی آثار ادبی اتوپیایی نیز وجود دارد. برای نمونه، اتوپیاهای مدرن و اولیه مور و کامپانلا، ایده‏های خود را از جمهوری افلاطون گرفته‏اند و نیز اتوپیااندیشان عصر روشنگری و سوسیالیسم اولیه، اشاره‏هایی به اختلاف خود داشته‏اند. این ارتباط منطقی را می‏توان تا به امروز پی گرفت و در حقیقت، نقطه مشترک تمام ادبیات اتوپیایی است.

نوع‏شناسی آرمان‏شهرها
 

انواع اتوپیاها را می‏توان بر حسب جنبه‏های کارکردی گوناگون تقسیم بندی کرد. در زیر به برخی از این تقسیم بندی‏ها اشاره می‏شود:
1 ـ اتوپیاهای زمانی و اتوپیاهای مکانی
این تمایز هم‏چنان‏که پیداست با جنبه‏های زمانی و مکانی در ارتباط است. تا قرن نوزدهم میلادی سنت بر این بود که اتوپیاها هم‏زمان می‏توانستند در چندین مکان روی بدهند، ولی دنیاگرایی نوین تاریخ و جای‏گزینی جوامع بازرگانی و صنعتی به جای نظام‏های فئودالی و نیز روند تکاملی کشف نقاط دور افتاده کره زمین، همگی به کم رنگ شدن اتوپیاهای مکانی انجامید. پس از این، اتوپیاهای زمانی که قرارگاه‏های آن‏ها در آینده بود و یا از آینده به عقب می‏نگریستند، جای اتوپیاهای مکانی را گرفتند.
2 ـ اتوپیاهای مثبت و اتوپیاهای منفی
این تمایز با میزان مطلوب بودن ایده‏آل (مورد بحث در اتوپیا) ارتباط دارد. به عبارت دیگر، آیا این ایده‏آلِ مثبت مطلوب است و یا مطرود است. اتوپیاها را می‏توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف ـ گروهی که ویژگی اصلی آن‏ها ترس و دلهره است؛
ب ـ گروهی دیگر که ویژگی اصلی‏شان، شوق و آرزو است. دگرگونی از اتوپیای خوش‏بین به اتوپیای بدبین، در آغاز قرن بیستم روی داد.
نوع‏شناسی دوگانه یاد شده را می‏توان از نظر تاریخی نگریست. تا قرن هجدهم، ادبیات اتوپیایی پُر از اتوپیاهای خوش‏بینانه مکانی بود. در پایان قرن هجدهم، اتوپیاهای زمانی خوش‏بینانه شکل گرفتند. اتوپیای بدبین، نوع برتر و بی‏چون‏و چرای این قرن بود. مرحله‏هایی را که تاکنون در تکامل ادبیات اتوپیایی بررسی کردیم، همگی با مرحله‏های واقعی تاریخی، در انطباق هستند.
اتوپیاهای مکانی خوش‏بین در هنگامه دگرگونی‏های دوران رنسانس و روشنگری اومانیسم ظهور کردند و ذهن مردمان آن‏زمان را به نقاط ناشناخته دنیا کنجکاو کردند. با کشف سرزمین‏های ناشناخته، اتوپیاها پس از این، به آینده نامعلوم فرستاده شدند و سرانجام در این قرن بود که تجربه‏های تلخ حاصل از حکومت‏های استبدادی و نیز دست‏آوردهای علمی ـ فنی به پیدایش اتوپیاهای بدبینانه مکانی و نیز زمانی انجامید.7
چندین تقسیم‏بندی دیگر نیز از اتوپیاها با معیارهای گوناگون ارایه شده است که جای آن‏ها در این نوشتار نمی‏گنجد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1 . شهرزاد، شاه سنی، «دادپرور دیار، آرمان‏شهر نظامی گنجوی»، کیهان فرهنگی، ش 148، آذر و دی 1377، ص 23.
2 . توماس مور، «آرمان‏شهر»، ترجمه: داریوش آشوری، تهران، انتشارات خوارزمی، چ 1، تیر 1361، ص 16.
3 . کارل مانهایم، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی، 1380، ص 257.
4 . آرمان شهر نظامی گنجوی، ص 32.
5 . اسماعیل شفیعی سروستانی، «مدینه فاضله فلاسفه»، روزنامه کیهان، یکشنبه 13 مهر 1374، ص 6 .
6 . آرمان شهر، ص 16.
7 . همان، ص 6 .
 

منبع : کتاب "نیک شهر قدسی"
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh