مدینه فاضله
انسان هیچ گاه از رؤیای بِهْزیستن فارغ نبوده و به همین جهت، همیشه نظارهگر دور دستها بوده است. بارزترین نمونه تبلور این نگاه در زندگی انسان، اندیشه مدینه فاضله است. بهشت موعود زمینی، افزون بر بهشت آسمانی، آرمان همیشگی انسان بوده است.
در زمینه تعریف «مدینه فاضله» یا «آرمانشهر» یا هر عنوان دیگری که به آن میدهیم، دیدگاههای بسیاری ارایه شده است. در یک تعبیر ساده، میتوان آرمانشهر را «در انداختن طرحی نو برای آینده، بر ضد طرح پوسیده فعلی» تعریف کرد.
آرمانشهر یا اتوپیا، شهر، جامعه یا دولتی آرمانی و کامل است که اهل آن تاریخ ندارند و به دور از هرگونه نگرانی و ترس و آسوده از اندیشه مرگ، در شهر خود به کار مشغولند. اتوپیا شهری زمینی است که مردان آن، جایگاهی معین در شهر دارند و این انتظام را چیزی جز قانون آن شهر معین نکرده است که آن هم ساختهوپرداخته دست بشر است.1
«اتوپیا» واژهای یونانی است که توماسمور آنرا برای نخستین بار به کار برد. وی آن را از ریشه ou-topos به معنای «هیچستان» گرفته است. یا به گفته حکیم شهاب الدین سهروردی، ناکجاآباد که کنایهای طنزآمیز از eu-topos به معنای «خوبستان» در آن است. این نام سرانجام از راه کتاب توماسمور، فراگیر شد و در سدههای بعد، سرچشمه بسیاری از آثار، درباره جامعه آرمانی و ساختوساز آن در اروپا شد.2 کارل مانهایم، «روحیه اتوپیایی» را چنین ترسیم میکند:
حالت ذهن یا کیفیت اندیشه، هنگامی اتوپیایی است که با حالت واقعیتی که در آن به ظهور میرسد، ناسازگار باشد. این ناسازگاری همواره از این نکته هویداست که چنین حالت ذهنی در تجربه، اندیشه و عمل درباره موضوعهایی است که در موقعیت فعلی، وجود ندارد، ولی نباید هر حالتی از ذهن را که با موقعیت آنی و مستقیم ناسازگار است و از محدوده آن فراتر میرود، اتوپیا بدانیم. تنها جهتگیریهایی فراتر از واقعیت، اتوپیایی هستند که هرگاه به عرصه عمل در میآیند، میل دارند نظم اشیا و امور حاکم در زمان را، به طور جزئی یا کلی در هم بپاشند.3
واقع امر این است که، آرمانشهر گریز از واقعیت نیست، بلکه «بازسازی واقعیت» است. گریز از تاریخ نیست، تصویر خواستهها و توانستنها است. مردم این شهر، اهل تاریخ نیستند و نسبت به گذشته و آینده غافلاند. منظور از آرمانشهر، آینده بشر نیست؛ چون زمان ندارد. بنابراین، تاریخ هم نخواهد داشت و از همین رو، با پیشینه و آینده بشر نیز ارتباطی ندارد.
چنان که گفته شد، اتوپیا در زبان یونانی به معنی «لامکان» است و شیخ اشراق از آن به «ناکجا آباد» تعبیر میکند. وی این تعبیر را در رسالههای «آواز پر جبرئیل» و «فی حقیقةِ العشق» به کار برده است.
در آثار عارفان، این معنا بسیار به کار رفته است. عطار گفته است:
محتاج به دانه و زمین نیست
مرغی که به شاخ لامکان رفت
سیف فرغانی نیز میگوید:
زخود بگذری، بیخودی دولتی است
مکان طی کنی، لا مکانی خوشی است
و مولوی چنین سروده است:
گرچه رخنه نیست در عالم پدید
خیره یوسفوار میباید دوید
تا گشاید قفل و ره پیدا شود
سوی بیجایی شما را جا شود
آرمانشهر رؤیای بازگشت به بهشتی است که انسان از آن رانده شده است، ولی در شکلبخشی آرمانشهر، ویژگیهای این بهشت، به شهری زمینی نسبت داده میشود که در زندگی انسان متجلّی است.4
شهر آرمانی، جامعهای خیالی است که اهالی آن، در شرایط کامل میزیند. جایی دست نیافتنی است که تصور آن همواره در افق آرزوهای بشر، نمونه خیر برین و زیبایی و رستگاری بوده است. یکی از آرزوهای آدمی در درازنای تاریخ، دستیابی به جامعهای بوده است که رستگاری خویش را در آن تحقق بخشد؛ در فضایی بایسته، استعدادهای خود را از قوه به فعل در آورد و کمال معنوی را با آرامش روحی و بینیازی مادی در آمیزد.
از وقتی که جامعههای انسانی شکل یافت، انسان همواره در پی مدینه فاضله بوده است. گاهی آن را به صورت بهشت اینجهانی تصور کرده که در گوشهای دورافتاده از جهان خاکی بنا شده است و درد و رنج و بیماری و پیری را در آن راهی نیست و زمانی نیز با چنگ زدن به اسطوره عصر طلایی، دورانی را فرایاد آورده که زندگانیاش با طبیعتِ گشادهدست در آمیخته بوده و در آسایش و آزادی و فراوانی به سر میبرده است.
آن روز که فکر آدمی از اسارت در دام اسطورهها نجات یافت و آرزوهای خود را در پرتو خرد و دانش دست یافتنی دانست، تصور شهر آرمانی را از دیار اسطورهها به قلمرو خرد آورد و سعادت فردی و اجتماعی را در طرحهای اندیشیدهای جست که هم بازگوینده آرمان او بود و هم نظامهای حاکم را به محک آن میسنجید. بنابراین، اندیشه آرمان شهری پیشینهای به قدمت جامعه بشری دارد.
روشن است که هیچ کردار و عملی بدون غایت و غرضی ویژه دوام نمییابد؛ زیرا کردار بیهدف، بیهوده است و سرشت کمال جو نیز انفعال و بیهودگی را بر نمیتابد و همواره از آن روی میگرداند. از این رو، با چشمپوشی از غایت مطلوب حقیقی (که از دید ادیان آسمانی، در دنیای پس از مرگ حاصل میشود)، درک فضیلتها و کمالات انسانی و رسیدن به سرزمین و جهانی عاری از زشتی، کاستی، پلیدی، بیماری و ستم، در زمره غایت و هدفی است که همواره آدمی را در گذر از گردنهها و سختیهای دنیای مادی یاری داده است؛ زیرا دوری از بدی و بهدست آوردن خیرها و سعادتها، خواسته سرشت آدمی است؛ چه در جنبه جزئی و فردی باشد و چه در شکل جمعی و عمومی، که در قالب یک شهر و سرزمین خود را نشان میدهد. حال این خیر و نیکی در هر جنبهای که باشد (مادی یا معنوی)، انگیزه تلاش مداوم را به انسان میدهد.
مدینه فاضله، بستر آماده و مطلوبی است که اجتماع آدمیان را برای رسیدن به خیرها و فضیلتها و در امان ماندن از پلیدیها یاری میدهد و امکان گسترش عدالت و جلوگیری از شرارت را فراهم کرده و اقوام را به سوی مقصد و غایتی رهنمون میشود. شاید بتوان گفت: به همان سان که مقام «انسانِ کامل»، آرزوی انسان ناقص است، دستیابی به «شهر آرمانی» یا مدینه فاضله نیز آرزوی انسانی است که در میان خود و همنوعانش، عدالت و فضیلت را جاری نمیبیند و بر آن امید دلخوش است که روزگاری، شهر و مدینه مطلوب را تحقق یافته ببیند تا به سبب آن همه چیز، در کمال عدل و انصاف اجرا شود و همگان به انصاف از آن بهرهمند گردند.
گفت و گو از مدینه فاضله، بحث از یکی از آرزوهای دیرینه انسان است و علت این که شنیدن نام مدینه فاضله آه از نهاد آدمی بر میآورد، نشان آن است که تاکنون چنین شهری تحقق نیافته است و سلسله عواملی امکان تحقق خارجی و عینی آن را مانع شدهاند.
بررسی آثار نوشتاری و غیر نوشتاری اقوام و ملتها نشان میدهد که هم در میان فیلسوفان بزرگ، هم در ادیان و هم در آرای بنیانگذاران فرهنگ و مدنیّت جدید و معاصر، طرح مدینه فاضله، شهر آرمانی یا اتوپیا دیده میشود. هدف اصلی همه طرحهای عرضه شده نیز، دستیابی به مدینهای مطلوب و به دور از ستم و بیعدالتی است که با شادکامی و بهرهمندی از نعمتها و خیرها همراه است؛ بیآن که هیچ عامل زجرآوری آنها را بیازارد.
باید دانست که طرح «مدینه و شهر آرمانی» با دیدگاه کلی درباره انسان ارتباط نزدیک و تنگاتنگی دارد. بیشک، «شهر» صحنهای است که در آن، جایگاه آدمی و نقش او در پهنه خاک و چگونگی ارتباط میان او و خالق هستی و جهان طبیعی آشکار میشود. از این رو، طبیعی است که هر کدام از صاحبان دیدگاههای کلی درباره عالم، مدینهای را برای خودشان ـ چه در ذهن و چه در خارج ـ طراحی کرده باشند؛ زیرا هر انسانی به شرط آن که اهل اندیشیدن باشد، وقتی به جهان پیرامون مینگرد و مطلوب خویش را نمییابد، بر آن میشود که در ذهنش طرحی برای ساخت یک مدینه آرمانی بپروراند. این امر، تنها در میان اندیشمندان، شکلی منظم و ساختارمند مییابد؛ زیرا آنها با داشتن تعریفی ویژه از انسان و هستی، برآنند تا برای انسان و جهان تعریف شده خود، طرح مدینهای آرمانی ارایه دهند.
طرح مدینه آرمانی، به نقطه عطفهایی اساسی در دوران زندگانی انسان بر زمین مربوط است. چنان که امروزه با صدها هزار طرح ذهنی از شهر آرمانی روبهرو نیستیم، بلکه شمار آنها از مجموع انگشتان دودست تجاوز نمیکند. برخی از آنها نیز با هم همسانی و نزدیکی بنیادین دارند. نقطه عطفهای بزرگ به تحول و دگرگونی مربوط است که از سوی اندیشمندان در دریافتهای کلی و تعریفهای اساسی از عالم و آدم پدید آمده است.
به عبارت دیگر، در هر دورهای که اندیشهای ویژه و دستگاه فکری خاصّی عرضه شده است، سخن از شهر آرمانی نیز به میان آمده است؛ زیرا هر یک از دستگاههای نظری درباره انسان تعریفی مشخصی ارایه کرده و برای جایگاه او در هستی، سخنی نو به میان آوردهاند، همین امر میتواند در سرزمین مطلوب و مورد نظر دستگاه نظری پیشین، دگرگونی پدید آورد.
به جز این نکته، نبود نسخه تحقق یافتهای از آرمانشهر مشخصی در گذشته، سبب شده است تا همواره انسان از آن به عنوان آرمان و انگیزهای برای همه تلاشها و کوششهایش بهره بگیرد. شاید همین امر سبب شده است تا انفعال و رکود، آدمی را بیش از این در منجلاب فرو نبرد؛ زیرا ایستایی و توقف زمینه فروپاشی اقوام است. مرگ و فنای بسیاری از نحلهها و مکتبهای سیاسی و اجتماعی نیز دلیل بر این مدعا است. افزون بر این که طرح «مدینه مطلوب و آرمانی» پیوسته گروه بسیاری را به امید آن که با تحقق آن، در خیل ساکنان آن شهر شمرده شوند، به سوی طراحان مدینههای آرمانی فرا میخواند.
اگرچه این نوع شهرها، پیش و بیش از آن که جنبه عینی و واقعی داشته باشند، طرحی ذهنیاند که طراحانشان تحقق آنها را به فراهم آمدن پارهای از شرایط و آماده شدن امکان عملی شدنشان، مشروط دانستهاند که همه اینها به خواست درونی انسان، یعنی رسیدن به انسان آرمانی و مدینه مطلوب بر میگردد. طبیعی است که هیچ مدینه مطلوبی تحقق نمییابد، مگر این که عوامل بازدارنده آن از پیش روی برداشته شوند. ولی باید پرسید آیا همه موانع در جهان مادی و خارج از وجود انساناند؟ پاسخ ساده نیست و ورود به آن نیز بحثی گسترده میخواهد.
باید گفت همه عوامل به جهان خارجی و شرایط تاریخی باز نمیگردند و جنبه مهمی از آن را باید در وجود انسان جست.
باید دانست هر کجا انسان و خواسته او مطرح شود، اختیار آدمی در انجام اعمال خیر و شر هم مطرح میشود. از این رو، سخن از «چه باید کردها»، سیاستهای مُدن، تدبیر منزل و سرانجام قانون و اخلاق به میان میآید؛ مجموعههایی که در حرکتی هماهنگ، در پی کاستن قدرت اشرار و نیرو بخشیدن به عوامل خیر است. تا از میان آنها و با اندیشه مدیران و گردانندگان، زمینههای برپایی شهری به دور از شر و بدی (شهر آرمانی) فراهم آید.
همه سیاستهای مُدُن، فلسفههای تدبیر منزل، احکام و شریعتها و قوانین و قراردادهای اجتماعی که به مدد حاکمان و سیاست مداران میآیند، همگی به نوع دریافتی که درباره انسان و بشر مطلوب او عرضه میشود، بستگی تام دارد. تضمین قلبی آدمیان به آن احکام و قوانین و تعهد آنان در برابر آرمانها، مهمترین عامل ماندگاری آن احکام و قوانیناند؛ بدان امید که عدالت، تحقق کامل یابد. افزون بر این، از نظرگاه «اهل دیانت»، تحقق هیچ امری بدون عنایت ویژه و مشیت خداوندی ممکن نیست؛ زیرا اراده و اختیار عاریتی آدمیان و اسباب و مصالح مادی، در زمره شرطهای کافی و لازم برای پدید آوردن یا نابود کردن امری معین نیستند، بلکه همه این زمینهها و نتیجههای مطلوب، در گرو خواست و مشیت او هستند.
البته این همه، آدمی را از تلاش در عرصه هستی باز نمیدارد؛ زیرا آنها به همه امور و به خواست خداوند آگاه نیستند و تنها انجام دادن تکلیف وظیفه آنهاست. به هر صورت، در طول تاریخ، انسان هماره آرزوی تحقق شهر آرمانی را در سر میپرورانده است و دانسته یا ندانسته نقشه لازم برای ایجاد شهر خود را از الگوی ذهنی و طرح نظری اندیشمندان گرفته است؛ زیرا مدینهها در شکل مادی و فرو کاسته خود، همان دریافتهای اهل نظر بودهاند.
بیشک، طراحان «مدینههای آرمانی»، در قالب سیاست مدن، مجموعهای از بایدها و نبایدها و راهکارهای اجرایی عرضه کردهاند و حتی پی آمدهای حاصل از ساخت و پرداخت چنین شهرهایی را هم یاد آور شدهاند. آنان در ذهن خود همه جنبههای طرحشان را بازنگری کردهاند وگرنه شوق دستیابی به چنان آرمانی، در دل و جان آدمیان رخنه نمیکرد و در میان ضرب المثلها، حکایتها و حتی وعده و وعیدهای فرهنگشان راه نمییافت. نخستین ردپای این خواست را در داستانهای اساطیری، اشعار، و کتابهای فلسفی و دینی میتوان یافت.
همه طرحهای ارایه شده درباره «شهر مطلوب» نشان میدهد که انسانها در این گونه مدینهها باید به دور از هر غم و اندوه و راحت از هرگونه ستم و تجاوزی، روزگار بگذرانند و شهری بهشتی در پهنه گیتی به وجود آید.
بنابراین، داستان آدمی، داستان دربدری و جویندگی او برای رسیدن به انسان آرمانی و شهر آرمانی و بهشتی است؛ زیرا آن چه را میبیند نمیخواهد و آنچه را میخواهد نمییابد.
گذشته از درون و باطن انسان که همواره خواهان «شهر مطلوب» است، شکل منظم و نوشتاری این آرزو نیز در نزد اندیشمندان و فلاسفه بزرگ سامان یافته است. «مدینه فاضله» افلاطون، «شهر خدا»ی سنت آگوستین و «آرمانشهر» توماس مور، در زمره این مدینهها هستند و با وجود این که در ظاهر اختلاف فراوانی دارند، ولی رشتهای آنها را به هم پیوند داده است. شاید کمتر طرحی را بتوان یافت که از مدینه فاضله افلاطون تأثیر نپذیرفته باشد، ولی باید پذیرفت که او خود دربند خاطر لطیف و طبع کمال جوی آدمی است.5
اندیشه آرمانشهر از افلاطون به بعد هم چنان ادامه داشت، ولی پس از دوره رنسانس دگرگونیهایی در این اندیشه ایجاد شد. در سدههای پانزدهم و شانزدهم، اروپای قرون وسطایی در نتیجه دو جنبش «رنسانس» و «رفورمیسم» زیرورو شد. به ویژه کلیسا، با دستگاه ادرای ـ روحانی بین المللی گستردهاش، که در سدههای میانه، نهاد بنیادین و استوار اروپا بود، سرانجام به گونهای بازگشتناپذیر، با جنبش دین پیرایی از هم پاشید و چیرگی آدمی بر زندگی عقلی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اروپا درهم شکست. در پی آن انبوهی از اندیشههای تازه پدید آمد و نیروی بالقوه آنها را آزاد کرد. مهمترین جنبه آن، زنده شدن اندیشه عقلی و انتقادی یونانی، امید بستن به امکانها و دست یافتنیهای عقل بشر، دل کندن از بهشت آسمانی و چشم امید بستن به بهشت زمینی و زنده شدن اندیشه دولت آرمانی و تفکر درباره آن بود.
جنگ صلیبی در سدههای دوازدهم و سیزدهم مردم را با ملتهای بیگانه و آداب و فرهنگ ایشان آشنا کرد. در سدههای پانزدهم، ساخت کشتیهای بزرگ، سفرهای اکتشافی و گسترش تجارت را ممکن کرده بود. در جریان این سفرها، دریانوردان تنها زر و سیم باز نمیآوردند، بلکه کشف سرزمینهای نویافته، تصویر جهان را در چشم مردم دگرگون میکرد و دانشها و داستانهای خیال انگیزی از مردمان و سرزمینهایی میآوردند که وجودشان نیز پیش از آن به ذهن کسیراه نمییافت.
از طرف دیگر، ورود صنعت چاپ و کاغذ به صحنه نیز ضربهای سخت به کلیسا وارد ساخت. خردهگیری به کلیسا به سبب فساد و ثروت هنگفت و زمینداریاش و به سبب انحصار نظری و محدود کردن انجیل به زبان لاتینی و آموزش آن به گروهی اندکشمار، بالا گرفت. صنعت چاپ سبب شد که این خردهگیریها از مرزهای ملی بگذرد و همهگیر شود و شور و غوغای محلی به قیامی جهانی تبدیل شود. در این فضای دگرگونی و غوغا و نگرانی و بیسامانی بود که سنت اندیشه درباره دولتهای آرمانی از نو زنده شد.6
دوره نوزایش (رنسانس) با ظهور بشر جدیدی هم زمان است؛ زیرا چگونگی برداشت بشر درباره پدیدهها و به طور کلی عالم و آدم دگرگون شد. علم جدید این امکان را برای بشر غربی فراهم ساخت که بهشت گمشده خود را در جهان خاکی بیابد و از تفکر مابعدالطبیعی، بینش دینی و دریافت اساطیری به کلّی دست بشوید و آن گونه که برخی از فیلسوفان غرب گفتهاند، آدمی با سلاح علم میرفت تا مالک عالم شود و به وسیله آن قدرت تام بر کره زمین پیدا کند.
از این زمان به بعد، بشر در ورای هر پدیدهای غیب را نمیجست؛ زیرا او، روشن اندیشی، سطحی نگری و ظاهر انگاری را پیشه خود ساخته بود. در واقع، اندیشهای آغاز شده بود که با اندیشه پیشین فاصلهای دراز داشت؛ زیرا دوره وحی برای بشر جدید سرآمده بود و عقل جزئینگر، جلوه گری مینمود و یادگار عصر سیطره دین مسیح را به هیچ میگرفت.
تحکیم مذهب اصالت بشر (اومانیسم)، فرهنگ انسانمداری را در همه جا گسترده و در مسیر خود انسانهایی را پرورش داد که زمینههای ظهور شهرنشینی معاصر را فراهم آوردند؛ یعنی بشر، خود، در پی تجربه مدینه مطلوبش دست به کار شده بود و میخواست با وضع معیارها و قوانین، حکم خویش را در میان همه پدیدهها جاری سازد.
این گمان، بشر را به این نکته رساند که همه دریافتهای پیشین مهملاند و تنها انسان قرن هفدهم و هجدهم به بازخواست همه گذشته و تمامیت آن تواناست. پی آمد این امر، دریافت این نکته بود که بشر غربی به کمک علم تجربی خود، به درک همه جهانها و کشف همه کرانههای هستی تواناست و میتواند به تسخیر همه دنیای مادی بپردازد و به تعبیر پروتاگوراس ـ فیلسوف یونانی ـ «آدمی مقیاس و میزان همه چیز است».
از همین جاست که انسان غربی خود را در یک سو و عالم و آدم را در سویی دیگر قرار میدهد. جهان طبیعی، خالق هستی و همه پدیدههای در عالم با همه گذشته و حالشان مورد بررسی و اظهار نظر انسان غربی واقع میشوند و با محک و معیار او ارزیابی میشوند. احکام صادره از سوی انسانِ در قلمرو عقل تجربی و علم حصولی ناقص، درباره همه چیز صورت میگیرد.
در واقع، همه عالم از این پس، تعریفی جدید مییابند؛ تعریفی که انسان غربی با شناخت تجربی خود عرضه میدارد و همه تعریفهای پیشین (اعم از تعریفهای اساطیری، دینی و حتی پارهای از تعریفهای فلاسفه قدیم) درباره عالم و آدم مردود شناخته میشود؛ مگر آن که عامل تغییر دهنده تعریفها و دگرگون کننده دریافتهای پیشین، ظهور عقل تکنیکی و علم تجربی ـ حصولی غربی باشد. بر این اساس، همه چیز با خطکش اندیشه انسان مدارانه ارزیابی دوباره میشد. حال این انسان بود که حکم خود را صادر میکرد و فرمان خود را واجب میدانست و بر آن بود تا هر فرمان دیگری را در برابر حکم خود نادیده بگیرد.
از این رو، بشر جدید غربی، در پی دگرگونی و تسخیر عالم بر آمد و برای این امر به جستوجوی روشهای سلطه و غلبه مشغول شد. دوره چهارصد ساله اخیر غرب، دوره بروز و ظهور این خواست استکباری بشر غربی است؛ دوره رؤیای دور و دراز او برای خدایی و آقایی کردن بر عرصه زمین. به همان سان که در دورههای پیش و در سرآغاز دورهها با طرح «مدینه فاضله» روبهرو هستیم، در این روند جدید غرب نیز از سوی پارهای از اندیشمندان غربی، آثاری که نمایانگر طرحی برای ساخت و پرداخت شهرهای نوین و آرمانی بود، ارایه شده است.
«اتوپیا»ی تامس مور، «شهر خورشید» کامپانلا، «آتلانتیس جدید» بیکن، «دنیای صنعتی جدید» فوریه، «1984» جورج اورول و «دنیای قشنگ نو» هاکسلی، در زمره این طرحها هستند؛ شهرهایی رؤیایی و خیالی که از سوی عالمان و فلاسفه و دیگر اندیشمندان غربی ترسیم شده است.
یاد آوری این نکته ضروری است که بر خلاف تفاوتهای صوری این منابع و طرحها، همگی آنها به اقتضای دوره تاریخی جدید غرب، مدینههای زمینی و بشریاند که نشانههای دگرگونیهای فکری و نظری آنها را، در میان آثار ادبی و فرهنگی ملّتهای مغرب زمین، میتوان یافت.
هر یک از مدینهها بسته به شرایط زمانه، ویژگیهای خاص خود را دارند، ولی همگی از نظام هماهنگ، سیاستی سنجیده و بافتی عقلایی برخوردارند؛ به گونهای که همه امور مادی و فرهنگی در جای خود قرار گرفته و انسان در هر رتبه و مقام، جایگاه ویژه خود را دارد و نقش مشخص شده خویش را بر اساس سیاست مورد نظر ایفا میکند.
2 ـ اتوپیاها، در بر گیرنده تفسیرها و تعبیرهای تجربی و عقلانی اوضاع اجتماعی موجود نیستند. آنها واقعیتهای جایگزین و ایده آلهای انتزاعی ـ ذهنی هستند که به گونهای قالبی و سخت، تبیین شدهاند و هیچ گونه اقدام عملی برای رسیدن به واقعیت ملموس را تضمین نمیکنند. به همین دلیل است که لارگاستافو در کتاب خود با عنوان اتوپیاها از یک «تحول ناپیوسته» سخن میگوید؛ زیرا به اعتقاد او تصور اتوپیایی که دگرگونی تدریجی در وضعیت اجتماعی را تضمین کند، تقریباً غیر ممکن است. از این جهت، از اتوپیا تنها به عنوان سر آغاز میتوان یاد کرد.
3 ـ اتوپیاها، واقعیتهایی جایگزین یا ضد واقعیتهایی هستند که در زندگی واقعی یافت نمیشوند. مفهوم امکان پذیری در برابر واقعیت قرار دارد. واقعیت اتوپیایی از تمام ایدههای معمولی فراتر است. اتوپیاها هم از جنبه زمانی و هم از جنبه مکانی، هدفهایی غیر قابل دسترسی هستند.
4 ـ اتوپیاها برای عملی شدن ایده آلهای مطروح در آنها نوشته نشدهاند. (و همین امر، نفس اندیشه اتوپیا را از مسأله تحقق آن جدا میسازد.) اگرچه بعضی از نویسندگان آنها، امید آن داشتهاند که هدفها و نیت هایشان به تحقق پیوندد. برای نمونه، نظم نوین نوشته رابرت اون برای مدت کوتاهی در پنسیلوانیا تحقق یافت و به همین ترتیب، فالانستریم نوشته فوریه در تگزاس محک زده شد و همچنین ژسویتها کوشیدند که «دولت خورشید» کامپانلا را در پاراگوئه به وجود آورند. اگرچه تمام این تجربهها به شکست انجامید، ولی به هر حال، این مسأله مانع تلاشهای بعدی در جهت به تحقق رساندن اتوپیاها نشد.
5 ـ باید اتوپیاها را از دو دیدگاه بررسی کرد:
الف ـ اتوپیاها از سویی انتقادهایی از واقعیتهای موجود را در بر میگیرند (انتقادهایی دایمی از نظام موجود) و بنابراین، با وضع موجود در ارتباطاند.
ب ـ از سوی دیگر، برای توصیف جامعههای آبادی، وضع شدهاند که در واقعیت وجود ندارند (انتقاد از ماورای نظام موجود).
بر این اساس، آینده، حال را نفی میکند و این حقیقت که اتوپیاها به این ترتیب، از واقعیت دور میشوند، کار را برای مخالفان در محکوم کردن نویسندگان آنها به عنوان دیوانگان و خیال پردازانی که هدفِ آنها را نباید جدی گرفت، آسان میکند. بر همین اساس، از نظر این مخالفان، تمام هدفهایی که تحقق آنها به آینده موکول میشود، تحقق ناپذیرند. با این حال، این امر که اتوپیاهای امروز، واقعیتهای فردا هستند، حقیقت ملموسی است. برای نمونه، شوروشوق انقلابی امکانناپذیر را به عنوان یک واقعیتِ امکانپذیر در نظر میگیرد و اتوپیا هم به عنوان یک واقعیتِ امکانناپذیر، از این مقوله بیرون نیست.
6 ـ اتوپیاها هوشیارانه از مرزهای زمان و مکان میگذرند. جایگاه آنها تخیلی است. (جزیرهها، سیارهها و...). آنها در آینده پدید میآیند: (1984 نوشته جرج اورول) و یا از دیدگاه آینده به پدیدههای گذشته نگاه میکنند: (نگاهی به قهقرا: 1884 ـ 2000 نوشته بلامی). در این آثار، جوامع خیالی در نتیجه سفرهای حادثه جویانه کشف میشوند. موضوع این آثار، معمولاً درباره کشتی شکستگان سرگشتهای است که در جزیرهای ناشناخته به گل نشسته و سرگردان ماندهاند. یا درباره هیأتهایی است که به یک کشور ناشناخته فرستاده شدهاند. و یا درباره سفرهای رؤیایی و مأموریتهایی به فضا میباشد.
7 ـ جرقه پیدایش اتوپیاها در بحرانها زده میشود. افلاطون، جمهوری ایدهآل «دوریان» خود را در برابر یونانیان جنگ زده روزگار خویش ترسیم کرد. «اتوپیا»ی توماس مور نیز به عنوان جایگزینی برای وضع اسفبار دهقانانی که زمینهایشان را در نتیجه طرح اصلاح اراضی از دست دادهاند، نوشته شد.
او در مقابله با دنیای پر از نادانی و خودخواهی معاصرش، دنیای اخلاقی جدیدی (که در آن تنها حقیقت حکمرانی میکند و علم از بند خرافهها رهاست) پی ریزی کرد. او مانند دیگر سوسیالیستهای ایده آلیست پیش از خود، امیدوار است که تجربههای کوچک و در عین حال انسجامبخش، بی عدالتیهای اجتماعی ناشی از ابزار تولید سرمایه داری را از میان ببرد.
البته بحرانهای یاد شده به تنهایی نمیتوانند عامل اصلی در نوشتن اتوپیاها باشند؛ زیرا این گونه آگاهی نسبت به مسایل معاصر را، در بسیاری از جوامع میتوان یافت.
8 ـ اتوپیاها، ویژگی و توان اصلاح امور را ندارند. آنها با اقدامهای کوچک عملی سروکار ندارند، بلکه به کلیت اشیا میپردازند. به بیان دیگر، آنها نه تنها چگونگی تحقق اهدافشان را بیان نمیکنند، بلکه حتی از چگونگی دستیابی به روش ایده آل زندگی سرباز میزنند. بنابراین، اتوپیاهای خالص، هم از نظر سیاسی و هم به لحاظ اجتماعی ناقصاند؛ (یعنی نه کارایی سیاسی دارند و نه کارایی اجتماعی.) در حقیقت اتوپیاها همه چیز هستند؛ جز نظامهای عملی. هرچند درآینده ممکن است از آنان چنین برداشتی شود. این ویژگی اتوپیاها به منشأ آنان بستگی دارد و باید آن را از تأثیرشان جدا کرد.
9 ـ اگرچه ایده آل مورد نظر اتوپیاها در زمان آینده تصور شده است و قرارگاهی تخیلی دارند، با این حال، همه آنها در زمان مشخصی ریشه دارند. گوستافسون مینویسد:
اتوپیاها تنها پیشنهاد نیستند، بلکه بهعکس تصویری از جامعه معاصر خویشاند.
10 ـ اتوپیاها، طرحهایی جامع یا به قول منتقدان، نظامهای فکری استبدادی هستند. آنها بسته، ایستا و خرد گرایانهاند و هیچ مفهومی از عمل و تحول ارائه نمیدهند. طرح اتوپیایی از دو جهت کامل است:
اول این که تمام جنبههای زندگی را فرا میگیرد،
دوم این که همه گونههای رفتاری را تعیین و ارزیابی میکند.
از نظر بیشتر نویسندگانِ معتقد به اتوپیا، ساختار حکومتی، عامل تصمیم گیرنده در جامعه است. بنابراین، استبداد گرایی یکی از ویژگیهای اساسی اتوپیاهای خالص است.
11 ـ اتوپیاها، ایدهآلهای جدید و شیوههای تفکر نوین را ارائه میکنند. بیشتر نوآوریهای اجتماعی و صنعتی که در متنهای اتوپیایی آورده شدهاند، بعدها به گونهای منفی یا مثبت عملی شد. بنابراین، اتوپیاها طرحهای شناسایی و تشخیص پیش از وقوع و یا سیستمهای هشدار دهندهاند. آنها واقعیت را آشکار میکنند و گرایشهای اجتماعی آینده را روشن میسازند.
12 ـ به طور کلی، میتوان گفت که بیشتر نویسندگانِ اتوپیااندیش، افرادی گوشهگیر و ناسازگارند. بر اساس این ویژگی، آنها همانند نوآورانی هستند که از همان جایگاه حاشیهای خود، اندیشههای اصلی را ارایه و پرورش میدهند. تنها دلیل آن، ناتوانی آنها در سازگاری با قراردادها و ارزشهای حاکم بر اجتماع است. سرنوشت توماس مور و مونرز به چوبه دار ختم شد. کامپانلا 27 سال زندان را سپری کرد. فوریه به رفتارهای غیر عادی و مالیخولیایی دچار شد. اون پیوسته در حال انجام آزمایش بود و تمام داراییاش را در معرض خطر قرار داد. هاکسلی و اورول نیز زندگی غیر عادی داشتند.
13 ـ امکان بررسی و پیجویی ارتباط منطقی آثار ادبی اتوپیایی نیز وجود دارد. برای نمونه، اتوپیاهای مدرن و اولیه مور و کامپانلا، ایدههای خود را از جمهوری افلاطون گرفتهاند و نیز اتوپیااندیشان عصر روشنگری و سوسیالیسم اولیه، اشارههایی به اختلاف خود داشتهاند. این ارتباط منطقی را میتوان تا به امروز پی گرفت و در حقیقت، نقطه مشترک تمام ادبیات اتوپیایی است.
1 ـ اتوپیاهای زمانی و اتوپیاهای مکانی
این تمایز همچنانکه پیداست با جنبههای زمانی و مکانی در ارتباط است. تا قرن نوزدهم میلادی سنت بر این بود که اتوپیاها همزمان میتوانستند در چندین مکان روی بدهند، ولی دنیاگرایی نوین تاریخ و جایگزینی جوامع بازرگانی و صنعتی به جای نظامهای فئودالی و نیز روند تکاملی کشف نقاط دور افتاده کره زمین، همگی به کم رنگ شدن اتوپیاهای مکانی انجامید. پس از این، اتوپیاهای زمانی که قرارگاههای آنها در آینده بود و یا از آینده به عقب مینگریستند، جای اتوپیاهای مکانی را گرفتند.
2 ـ اتوپیاهای مثبت و اتوپیاهای منفی
این تمایز با میزان مطلوب بودن ایدهآل (مورد بحث در اتوپیا) ارتباط دارد. به عبارت دیگر، آیا این ایدهآلِ مثبت مطلوب است و یا مطرود است. اتوپیاها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف ـ گروهی که ویژگی اصلی آنها ترس و دلهره است؛
ب ـ گروهی دیگر که ویژگی اصلیشان، شوق و آرزو است. دگرگونی از اتوپیای خوشبین به اتوپیای بدبین، در آغاز قرن بیستم روی داد.
نوعشناسی دوگانه یاد شده را میتوان از نظر تاریخی نگریست. تا قرن هجدهم، ادبیات اتوپیایی پُر از اتوپیاهای خوشبینانه مکانی بود. در پایان قرن هجدهم، اتوپیاهای زمانی خوشبینانه شکل گرفتند. اتوپیای بدبین، نوع برتر و بیچونو چرای این قرن بود. مرحلههایی را که تاکنون در تکامل ادبیات اتوپیایی بررسی کردیم، همگی با مرحلههای واقعی تاریخی، در انطباق هستند.
اتوپیاهای مکانی خوشبین در هنگامه دگرگونیهای دوران رنسانس و روشنگری اومانیسم ظهور کردند و ذهن مردمان آنزمان را به نقاط ناشناخته دنیا کنجکاو کردند. با کشف سرزمینهای ناشناخته، اتوپیاها پس از این، به آینده نامعلوم فرستاده شدند و سرانجام در این قرن بود که تجربههای تلخ حاصل از حکومتهای استبدادی و نیز دستآوردهای علمی ـ فنی به پیدایش اتوپیاهای بدبینانه مکانی و نیز زمانی انجامید.7
چندین تقسیمبندی دیگر نیز از اتوپیاها با معیارهای گوناگون ارایه شده است که جای آنها در این نوشتار نمیگنجد.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
در زمینه تعریف «مدینه فاضله» یا «آرمانشهر» یا هر عنوان دیگری که به آن میدهیم، دیدگاههای بسیاری ارایه شده است. در یک تعبیر ساده، میتوان آرمانشهر را «در انداختن طرحی نو برای آینده، بر ضد طرح پوسیده فعلی» تعریف کرد.
آرمانشهر یا اتوپیا، شهر، جامعه یا دولتی آرمانی و کامل است که اهل آن تاریخ ندارند و به دور از هرگونه نگرانی و ترس و آسوده از اندیشه مرگ، در شهر خود به کار مشغولند. اتوپیا شهری زمینی است که مردان آن، جایگاهی معین در شهر دارند و این انتظام را چیزی جز قانون آن شهر معین نکرده است که آن هم ساختهوپرداخته دست بشر است.1
«اتوپیا» واژهای یونانی است که توماسمور آنرا برای نخستین بار به کار برد. وی آن را از ریشه ou-topos به معنای «هیچستان» گرفته است. یا به گفته حکیم شهاب الدین سهروردی، ناکجاآباد که کنایهای طنزآمیز از eu-topos به معنای «خوبستان» در آن است. این نام سرانجام از راه کتاب توماسمور، فراگیر شد و در سدههای بعد، سرچشمه بسیاری از آثار، درباره جامعه آرمانی و ساختوساز آن در اروپا شد.2 کارل مانهایم، «روحیه اتوپیایی» را چنین ترسیم میکند:
حالت ذهن یا کیفیت اندیشه، هنگامی اتوپیایی است که با حالت واقعیتی که در آن به ظهور میرسد، ناسازگار باشد. این ناسازگاری همواره از این نکته هویداست که چنین حالت ذهنی در تجربه، اندیشه و عمل درباره موضوعهایی است که در موقعیت فعلی، وجود ندارد، ولی نباید هر حالتی از ذهن را که با موقعیت آنی و مستقیم ناسازگار است و از محدوده آن فراتر میرود، اتوپیا بدانیم. تنها جهتگیریهایی فراتر از واقعیت، اتوپیایی هستند که هرگاه به عرصه عمل در میآیند، میل دارند نظم اشیا و امور حاکم در زمان را، به طور جزئی یا کلی در هم بپاشند.3
واقع امر این است که، آرمانشهر گریز از واقعیت نیست، بلکه «بازسازی واقعیت» است. گریز از تاریخ نیست، تصویر خواستهها و توانستنها است. مردم این شهر، اهل تاریخ نیستند و نسبت به گذشته و آینده غافلاند. منظور از آرمانشهر، آینده بشر نیست؛ چون زمان ندارد. بنابراین، تاریخ هم نخواهد داشت و از همین رو، با پیشینه و آینده بشر نیز ارتباطی ندارد.
چنان که گفته شد، اتوپیا در زبان یونانی به معنی «لامکان» است و شیخ اشراق از آن به «ناکجا آباد» تعبیر میکند. وی این تعبیر را در رسالههای «آواز پر جبرئیل» و «فی حقیقةِ العشق» به کار برده است.
در آثار عارفان، این معنا بسیار به کار رفته است. عطار گفته است:
محتاج به دانه و زمین نیست
مرغی که به شاخ لامکان رفت
سیف فرغانی نیز میگوید:
زخود بگذری، بیخودی دولتی است
مکان طی کنی، لا مکانی خوشی است
و مولوی چنین سروده است:
گرچه رخنه نیست در عالم پدید
خیره یوسفوار میباید دوید
تا گشاید قفل و ره پیدا شود
سوی بیجایی شما را جا شود
آرمانشهر رؤیای بازگشت به بهشتی است که انسان از آن رانده شده است، ولی در شکلبخشی آرمانشهر، ویژگیهای این بهشت، به شهری زمینی نسبت داده میشود که در زندگی انسان متجلّی است.4
شهر آرمانی، جامعهای خیالی است که اهالی آن، در شرایط کامل میزیند. جایی دست نیافتنی است که تصور آن همواره در افق آرزوهای بشر، نمونه خیر برین و زیبایی و رستگاری بوده است. یکی از آرزوهای آدمی در درازنای تاریخ، دستیابی به جامعهای بوده است که رستگاری خویش را در آن تحقق بخشد؛ در فضایی بایسته، استعدادهای خود را از قوه به فعل در آورد و کمال معنوی را با آرامش روحی و بینیازی مادی در آمیزد.
از وقتی که جامعههای انسانی شکل یافت، انسان همواره در پی مدینه فاضله بوده است. گاهی آن را به صورت بهشت اینجهانی تصور کرده که در گوشهای دورافتاده از جهان خاکی بنا شده است و درد و رنج و بیماری و پیری را در آن راهی نیست و زمانی نیز با چنگ زدن به اسطوره عصر طلایی، دورانی را فرایاد آورده که زندگانیاش با طبیعتِ گشادهدست در آمیخته بوده و در آسایش و آزادی و فراوانی به سر میبرده است.
آن روز که فکر آدمی از اسارت در دام اسطورهها نجات یافت و آرزوهای خود را در پرتو خرد و دانش دست یافتنی دانست، تصور شهر آرمانی را از دیار اسطورهها به قلمرو خرد آورد و سعادت فردی و اجتماعی را در طرحهای اندیشیدهای جست که هم بازگوینده آرمان او بود و هم نظامهای حاکم را به محک آن میسنجید. بنابراین، اندیشه آرمان شهری پیشینهای به قدمت جامعه بشری دارد.
تاریخچه
روشن است که هیچ کردار و عملی بدون غایت و غرضی ویژه دوام نمییابد؛ زیرا کردار بیهدف، بیهوده است و سرشت کمال جو نیز انفعال و بیهودگی را بر نمیتابد و همواره از آن روی میگرداند. از این رو، با چشمپوشی از غایت مطلوب حقیقی (که از دید ادیان آسمانی، در دنیای پس از مرگ حاصل میشود)، درک فضیلتها و کمالات انسانی و رسیدن به سرزمین و جهانی عاری از زشتی، کاستی، پلیدی، بیماری و ستم، در زمره غایت و هدفی است که همواره آدمی را در گذر از گردنهها و سختیهای دنیای مادی یاری داده است؛ زیرا دوری از بدی و بهدست آوردن خیرها و سعادتها، خواسته سرشت آدمی است؛ چه در جنبه جزئی و فردی باشد و چه در شکل جمعی و عمومی، که در قالب یک شهر و سرزمین خود را نشان میدهد. حال این خیر و نیکی در هر جنبهای که باشد (مادی یا معنوی)، انگیزه تلاش مداوم را به انسان میدهد.
مدینه فاضله، بستر آماده و مطلوبی است که اجتماع آدمیان را برای رسیدن به خیرها و فضیلتها و در امان ماندن از پلیدیها یاری میدهد و امکان گسترش عدالت و جلوگیری از شرارت را فراهم کرده و اقوام را به سوی مقصد و غایتی رهنمون میشود. شاید بتوان گفت: به همان سان که مقام «انسانِ کامل»، آرزوی انسان ناقص است، دستیابی به «شهر آرمانی» یا مدینه فاضله نیز آرزوی انسانی است که در میان خود و همنوعانش، عدالت و فضیلت را جاری نمیبیند و بر آن امید دلخوش است که روزگاری، شهر و مدینه مطلوب را تحقق یافته ببیند تا به سبب آن همه چیز، در کمال عدل و انصاف اجرا شود و همگان به انصاف از آن بهرهمند گردند.
گفت و گو از مدینه فاضله، بحث از یکی از آرزوهای دیرینه انسان است و علت این که شنیدن نام مدینه فاضله آه از نهاد آدمی بر میآورد، نشان آن است که تاکنون چنین شهری تحقق نیافته است و سلسله عواملی امکان تحقق خارجی و عینی آن را مانع شدهاند.
بررسی آثار نوشتاری و غیر نوشتاری اقوام و ملتها نشان میدهد که هم در میان فیلسوفان بزرگ، هم در ادیان و هم در آرای بنیانگذاران فرهنگ و مدنیّت جدید و معاصر، طرح مدینه فاضله، شهر آرمانی یا اتوپیا دیده میشود. هدف اصلی همه طرحهای عرضه شده نیز، دستیابی به مدینهای مطلوب و به دور از ستم و بیعدالتی است که با شادکامی و بهرهمندی از نعمتها و خیرها همراه است؛ بیآن که هیچ عامل زجرآوری آنها را بیازارد.
باید دانست که طرح «مدینه و شهر آرمانی» با دیدگاه کلی درباره انسان ارتباط نزدیک و تنگاتنگی دارد. بیشک، «شهر» صحنهای است که در آن، جایگاه آدمی و نقش او در پهنه خاک و چگونگی ارتباط میان او و خالق هستی و جهان طبیعی آشکار میشود. از این رو، طبیعی است که هر کدام از صاحبان دیدگاههای کلی درباره عالم، مدینهای را برای خودشان ـ چه در ذهن و چه در خارج ـ طراحی کرده باشند؛ زیرا هر انسانی به شرط آن که اهل اندیشیدن باشد، وقتی به جهان پیرامون مینگرد و مطلوب خویش را نمییابد، بر آن میشود که در ذهنش طرحی برای ساخت یک مدینه آرمانی بپروراند. این امر، تنها در میان اندیشمندان، شکلی منظم و ساختارمند مییابد؛ زیرا آنها با داشتن تعریفی ویژه از انسان و هستی، برآنند تا برای انسان و جهان تعریف شده خود، طرح مدینهای آرمانی ارایه دهند.
طرح مدینه آرمانی، به نقطه عطفهایی اساسی در دوران زندگانی انسان بر زمین مربوط است. چنان که امروزه با صدها هزار طرح ذهنی از شهر آرمانی روبهرو نیستیم، بلکه شمار آنها از مجموع انگشتان دودست تجاوز نمیکند. برخی از آنها نیز با هم همسانی و نزدیکی بنیادین دارند. نقطه عطفهای بزرگ به تحول و دگرگونی مربوط است که از سوی اندیشمندان در دریافتهای کلی و تعریفهای اساسی از عالم و آدم پدید آمده است.
به عبارت دیگر، در هر دورهای که اندیشهای ویژه و دستگاه فکری خاصّی عرضه شده است، سخن از شهر آرمانی نیز به میان آمده است؛ زیرا هر یک از دستگاههای نظری درباره انسان تعریفی مشخصی ارایه کرده و برای جایگاه او در هستی، سخنی نو به میان آوردهاند، همین امر میتواند در سرزمین مطلوب و مورد نظر دستگاه نظری پیشین، دگرگونی پدید آورد.
به جز این نکته، نبود نسخه تحقق یافتهای از آرمانشهر مشخصی در گذشته، سبب شده است تا همواره انسان از آن به عنوان آرمان و انگیزهای برای همه تلاشها و کوششهایش بهره بگیرد. شاید همین امر سبب شده است تا انفعال و رکود، آدمی را بیش از این در منجلاب فرو نبرد؛ زیرا ایستایی و توقف زمینه فروپاشی اقوام است. مرگ و فنای بسیاری از نحلهها و مکتبهای سیاسی و اجتماعی نیز دلیل بر این مدعا است. افزون بر این که طرح «مدینه مطلوب و آرمانی» پیوسته گروه بسیاری را به امید آن که با تحقق آن، در خیل ساکنان آن شهر شمرده شوند، به سوی طراحان مدینههای آرمانی فرا میخواند.
اگرچه این نوع شهرها، پیش و بیش از آن که جنبه عینی و واقعی داشته باشند، طرحی ذهنیاند که طراحانشان تحقق آنها را به فراهم آمدن پارهای از شرایط و آماده شدن امکان عملی شدنشان، مشروط دانستهاند که همه اینها به خواست درونی انسان، یعنی رسیدن به انسان آرمانی و مدینه مطلوب بر میگردد. طبیعی است که هیچ مدینه مطلوبی تحقق نمییابد، مگر این که عوامل بازدارنده آن از پیش روی برداشته شوند. ولی باید پرسید آیا همه موانع در جهان مادی و خارج از وجود انساناند؟ پاسخ ساده نیست و ورود به آن نیز بحثی گسترده میخواهد.
باید گفت همه عوامل به جهان خارجی و شرایط تاریخی باز نمیگردند و جنبه مهمی از آن را باید در وجود انسان جست.
باید دانست هر کجا انسان و خواسته او مطرح شود، اختیار آدمی در انجام اعمال خیر و شر هم مطرح میشود. از این رو، سخن از «چه باید کردها»، سیاستهای مُدن، تدبیر منزل و سرانجام قانون و اخلاق به میان میآید؛ مجموعههایی که در حرکتی هماهنگ، در پی کاستن قدرت اشرار و نیرو بخشیدن به عوامل خیر است. تا از میان آنها و با اندیشه مدیران و گردانندگان، زمینههای برپایی شهری به دور از شر و بدی (شهر آرمانی) فراهم آید.
همه سیاستهای مُدُن، فلسفههای تدبیر منزل، احکام و شریعتها و قوانین و قراردادهای اجتماعی که به مدد حاکمان و سیاست مداران میآیند، همگی به نوع دریافتی که درباره انسان و بشر مطلوب او عرضه میشود، بستگی تام دارد. تضمین قلبی آدمیان به آن احکام و قوانین و تعهد آنان در برابر آرمانها، مهمترین عامل ماندگاری آن احکام و قوانیناند؛ بدان امید که عدالت، تحقق کامل یابد. افزون بر این، از نظرگاه «اهل دیانت»، تحقق هیچ امری بدون عنایت ویژه و مشیت خداوندی ممکن نیست؛ زیرا اراده و اختیار عاریتی آدمیان و اسباب و مصالح مادی، در زمره شرطهای کافی و لازم برای پدید آوردن یا نابود کردن امری معین نیستند، بلکه همه این زمینهها و نتیجههای مطلوب، در گرو خواست و مشیت او هستند.
البته این همه، آدمی را از تلاش در عرصه هستی باز نمیدارد؛ زیرا آنها به همه امور و به خواست خداوند آگاه نیستند و تنها انجام دادن تکلیف وظیفه آنهاست. به هر صورت، در طول تاریخ، انسان هماره آرزوی تحقق شهر آرمانی را در سر میپرورانده است و دانسته یا ندانسته نقشه لازم برای ایجاد شهر خود را از الگوی ذهنی و طرح نظری اندیشمندان گرفته است؛ زیرا مدینهها در شکل مادی و فرو کاسته خود، همان دریافتهای اهل نظر بودهاند.
بیشک، طراحان «مدینههای آرمانی»، در قالب سیاست مدن، مجموعهای از بایدها و نبایدها و راهکارهای اجرایی عرضه کردهاند و حتی پی آمدهای حاصل از ساخت و پرداخت چنین شهرهایی را هم یاد آور شدهاند. آنان در ذهن خود همه جنبههای طرحشان را بازنگری کردهاند وگرنه شوق دستیابی به چنان آرمانی، در دل و جان آدمیان رخنه نمیکرد و در میان ضرب المثلها، حکایتها و حتی وعده و وعیدهای فرهنگشان راه نمییافت. نخستین ردپای این خواست را در داستانهای اساطیری، اشعار، و کتابهای فلسفی و دینی میتوان یافت.
همه طرحهای ارایه شده درباره «شهر مطلوب» نشان میدهد که انسانها در این گونه مدینهها باید به دور از هر غم و اندوه و راحت از هرگونه ستم و تجاوزی، روزگار بگذرانند و شهری بهشتی در پهنه گیتی به وجود آید.
بنابراین، داستان آدمی، داستان دربدری و جویندگی او برای رسیدن به انسان آرمانی و شهر آرمانی و بهشتی است؛ زیرا آن چه را میبیند نمیخواهد و آنچه را میخواهد نمییابد.
گذشته از درون و باطن انسان که همواره خواهان «شهر مطلوب» است، شکل منظم و نوشتاری این آرزو نیز در نزد اندیشمندان و فلاسفه بزرگ سامان یافته است. «مدینه فاضله» افلاطون، «شهر خدا»ی سنت آگوستین و «آرمانشهر» توماس مور، در زمره این مدینهها هستند و با وجود این که در ظاهر اختلاف فراوانی دارند، ولی رشتهای آنها را به هم پیوند داده است. شاید کمتر طرحی را بتوان یافت که از مدینه فاضله افلاطون تأثیر نپذیرفته باشد، ولی باید پذیرفت که او خود دربند خاطر لطیف و طبع کمال جوی آدمی است.5
اندیشه آرمانشهر از افلاطون به بعد هم چنان ادامه داشت، ولی پس از دوره رنسانس دگرگونیهایی در این اندیشه ایجاد شد. در سدههای پانزدهم و شانزدهم، اروپای قرون وسطایی در نتیجه دو جنبش «رنسانس» و «رفورمیسم» زیرورو شد. به ویژه کلیسا، با دستگاه ادرای ـ روحانی بین المللی گستردهاش، که در سدههای میانه، نهاد بنیادین و استوار اروپا بود، سرانجام به گونهای بازگشتناپذیر، با جنبش دین پیرایی از هم پاشید و چیرگی آدمی بر زندگی عقلی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اروپا درهم شکست. در پی آن انبوهی از اندیشههای تازه پدید آمد و نیروی بالقوه آنها را آزاد کرد. مهمترین جنبه آن، زنده شدن اندیشه عقلی و انتقادی یونانی، امید بستن به امکانها و دست یافتنیهای عقل بشر، دل کندن از بهشت آسمانی و چشم امید بستن به بهشت زمینی و زنده شدن اندیشه دولت آرمانی و تفکر درباره آن بود.
جنگ صلیبی در سدههای دوازدهم و سیزدهم مردم را با ملتهای بیگانه و آداب و فرهنگ ایشان آشنا کرد. در سدههای پانزدهم، ساخت کشتیهای بزرگ، سفرهای اکتشافی و گسترش تجارت را ممکن کرده بود. در جریان این سفرها، دریانوردان تنها زر و سیم باز نمیآوردند، بلکه کشف سرزمینهای نویافته، تصویر جهان را در چشم مردم دگرگون میکرد و دانشها و داستانهای خیال انگیزی از مردمان و سرزمینهایی میآوردند که وجودشان نیز پیش از آن به ذهن کسیراه نمییافت.
از طرف دیگر، ورود صنعت چاپ و کاغذ به صحنه نیز ضربهای سخت به کلیسا وارد ساخت. خردهگیری به کلیسا به سبب فساد و ثروت هنگفت و زمینداریاش و به سبب انحصار نظری و محدود کردن انجیل به زبان لاتینی و آموزش آن به گروهی اندکشمار، بالا گرفت. صنعت چاپ سبب شد که این خردهگیریها از مرزهای ملی بگذرد و همهگیر شود و شور و غوغای محلی به قیامی جهانی تبدیل شود. در این فضای دگرگونی و غوغا و نگرانی و بیسامانی بود که سنت اندیشه درباره دولتهای آرمانی از نو زنده شد.6
دوره نوزایش (رنسانس) با ظهور بشر جدیدی هم زمان است؛ زیرا چگونگی برداشت بشر درباره پدیدهها و به طور کلی عالم و آدم دگرگون شد. علم جدید این امکان را برای بشر غربی فراهم ساخت که بهشت گمشده خود را در جهان خاکی بیابد و از تفکر مابعدالطبیعی، بینش دینی و دریافت اساطیری به کلّی دست بشوید و آن گونه که برخی از فیلسوفان غرب گفتهاند، آدمی با سلاح علم میرفت تا مالک عالم شود و به وسیله آن قدرت تام بر کره زمین پیدا کند.
از این زمان به بعد، بشر در ورای هر پدیدهای غیب را نمیجست؛ زیرا او، روشن اندیشی، سطحی نگری و ظاهر انگاری را پیشه خود ساخته بود. در واقع، اندیشهای آغاز شده بود که با اندیشه پیشین فاصلهای دراز داشت؛ زیرا دوره وحی برای بشر جدید سرآمده بود و عقل جزئینگر، جلوه گری مینمود و یادگار عصر سیطره دین مسیح را به هیچ میگرفت.
تحکیم مذهب اصالت بشر (اومانیسم)، فرهنگ انسانمداری را در همه جا گسترده و در مسیر خود انسانهایی را پرورش داد که زمینههای ظهور شهرنشینی معاصر را فراهم آوردند؛ یعنی بشر، خود، در پی تجربه مدینه مطلوبش دست به کار شده بود و میخواست با وضع معیارها و قوانین، حکم خویش را در میان همه پدیدهها جاری سازد.
این گمان، بشر را به این نکته رساند که همه دریافتهای پیشین مهملاند و تنها انسان قرن هفدهم و هجدهم به بازخواست همه گذشته و تمامیت آن تواناست. پی آمد این امر، دریافت این نکته بود که بشر غربی به کمک علم تجربی خود، به درک همه جهانها و کشف همه کرانههای هستی تواناست و میتواند به تسخیر همه دنیای مادی بپردازد و به تعبیر پروتاگوراس ـ فیلسوف یونانی ـ «آدمی مقیاس و میزان همه چیز است».
از همین جاست که انسان غربی خود را در یک سو و عالم و آدم را در سویی دیگر قرار میدهد. جهان طبیعی، خالق هستی و همه پدیدههای در عالم با همه گذشته و حالشان مورد بررسی و اظهار نظر انسان غربی واقع میشوند و با محک و معیار او ارزیابی میشوند. احکام صادره از سوی انسانِ در قلمرو عقل تجربی و علم حصولی ناقص، درباره همه چیز صورت میگیرد.
در واقع، همه عالم از این پس، تعریفی جدید مییابند؛ تعریفی که انسان غربی با شناخت تجربی خود عرضه میدارد و همه تعریفهای پیشین (اعم از تعریفهای اساطیری، دینی و حتی پارهای از تعریفهای فلاسفه قدیم) درباره عالم و آدم مردود شناخته میشود؛ مگر آن که عامل تغییر دهنده تعریفها و دگرگون کننده دریافتهای پیشین، ظهور عقل تکنیکی و علم تجربی ـ حصولی غربی باشد. بر این اساس، همه چیز با خطکش اندیشه انسان مدارانه ارزیابی دوباره میشد. حال این انسان بود که حکم خود را صادر میکرد و فرمان خود را واجب میدانست و بر آن بود تا هر فرمان دیگری را در برابر حکم خود نادیده بگیرد.
از این رو، بشر جدید غربی، در پی دگرگونی و تسخیر عالم بر آمد و برای این امر به جستوجوی روشهای سلطه و غلبه مشغول شد. دوره چهارصد ساله اخیر غرب، دوره بروز و ظهور این خواست استکباری بشر غربی است؛ دوره رؤیای دور و دراز او برای خدایی و آقایی کردن بر عرصه زمین. به همان سان که در دورههای پیش و در سرآغاز دورهها با طرح «مدینه فاضله» روبهرو هستیم، در این روند جدید غرب نیز از سوی پارهای از اندیشمندان غربی، آثاری که نمایانگر طرحی برای ساخت و پرداخت شهرهای نوین و آرمانی بود، ارایه شده است.
«اتوپیا»ی تامس مور، «شهر خورشید» کامپانلا، «آتلانتیس جدید» بیکن، «دنیای صنعتی جدید» فوریه، «1984» جورج اورول و «دنیای قشنگ نو» هاکسلی، در زمره این طرحها هستند؛ شهرهایی رؤیایی و خیالی که از سوی عالمان و فلاسفه و دیگر اندیشمندان غربی ترسیم شده است.
یاد آوری این نکته ضروری است که بر خلاف تفاوتهای صوری این منابع و طرحها، همگی آنها به اقتضای دوره تاریخی جدید غرب، مدینههای زمینی و بشریاند که نشانههای دگرگونیهای فکری و نظری آنها را، در میان آثار ادبی و فرهنگی ملّتهای مغرب زمین، میتوان یافت.
هر یک از مدینهها بسته به شرایط زمانه، ویژگیهای خاص خود را دارند، ولی همگی از نظام هماهنگ، سیاستی سنجیده و بافتی عقلایی برخوردارند؛ به گونهای که همه امور مادی و فرهنگی در جای خود قرار گرفته و انسان در هر رتبه و مقام، جایگاه ویژه خود را دارد و نقش مشخص شده خویش را بر اساس سیاست مورد نظر ایفا میکند.
ویژگیهای اتوپیاها
2 ـ اتوپیاها، در بر گیرنده تفسیرها و تعبیرهای تجربی و عقلانی اوضاع اجتماعی موجود نیستند. آنها واقعیتهای جایگزین و ایده آلهای انتزاعی ـ ذهنی هستند که به گونهای قالبی و سخت، تبیین شدهاند و هیچ گونه اقدام عملی برای رسیدن به واقعیت ملموس را تضمین نمیکنند. به همین دلیل است که لارگاستافو در کتاب خود با عنوان اتوپیاها از یک «تحول ناپیوسته» سخن میگوید؛ زیرا به اعتقاد او تصور اتوپیایی که دگرگونی تدریجی در وضعیت اجتماعی را تضمین کند، تقریباً غیر ممکن است. از این جهت، از اتوپیا تنها به عنوان سر آغاز میتوان یاد کرد.
3 ـ اتوپیاها، واقعیتهایی جایگزین یا ضد واقعیتهایی هستند که در زندگی واقعی یافت نمیشوند. مفهوم امکان پذیری در برابر واقعیت قرار دارد. واقعیت اتوپیایی از تمام ایدههای معمولی فراتر است. اتوپیاها هم از جنبه زمانی و هم از جنبه مکانی، هدفهایی غیر قابل دسترسی هستند.
4 ـ اتوپیاها برای عملی شدن ایده آلهای مطروح در آنها نوشته نشدهاند. (و همین امر، نفس اندیشه اتوپیا را از مسأله تحقق آن جدا میسازد.) اگرچه بعضی از نویسندگان آنها، امید آن داشتهاند که هدفها و نیت هایشان به تحقق پیوندد. برای نمونه، نظم نوین نوشته رابرت اون برای مدت کوتاهی در پنسیلوانیا تحقق یافت و به همین ترتیب، فالانستریم نوشته فوریه در تگزاس محک زده شد و همچنین ژسویتها کوشیدند که «دولت خورشید» کامپانلا را در پاراگوئه به وجود آورند. اگرچه تمام این تجربهها به شکست انجامید، ولی به هر حال، این مسأله مانع تلاشهای بعدی در جهت به تحقق رساندن اتوپیاها نشد.
5 ـ باید اتوپیاها را از دو دیدگاه بررسی کرد:
الف ـ اتوپیاها از سویی انتقادهایی از واقعیتهای موجود را در بر میگیرند (انتقادهایی دایمی از نظام موجود) و بنابراین، با وضع موجود در ارتباطاند.
ب ـ از سوی دیگر، برای توصیف جامعههای آبادی، وضع شدهاند که در واقعیت وجود ندارند (انتقاد از ماورای نظام موجود).
بر این اساس، آینده، حال را نفی میکند و این حقیقت که اتوپیاها به این ترتیب، از واقعیت دور میشوند، کار را برای مخالفان در محکوم کردن نویسندگان آنها به عنوان دیوانگان و خیال پردازانی که هدفِ آنها را نباید جدی گرفت، آسان میکند. بر همین اساس، از نظر این مخالفان، تمام هدفهایی که تحقق آنها به آینده موکول میشود، تحقق ناپذیرند. با این حال، این امر که اتوپیاهای امروز، واقعیتهای فردا هستند، حقیقت ملموسی است. برای نمونه، شوروشوق انقلابی امکانناپذیر را به عنوان یک واقعیتِ امکانپذیر در نظر میگیرد و اتوپیا هم به عنوان یک واقعیتِ امکانناپذیر، از این مقوله بیرون نیست.
6 ـ اتوپیاها هوشیارانه از مرزهای زمان و مکان میگذرند. جایگاه آنها تخیلی است. (جزیرهها، سیارهها و...). آنها در آینده پدید میآیند: (1984 نوشته جرج اورول) و یا از دیدگاه آینده به پدیدههای گذشته نگاه میکنند: (نگاهی به قهقرا: 1884 ـ 2000 نوشته بلامی). در این آثار، جوامع خیالی در نتیجه سفرهای حادثه جویانه کشف میشوند. موضوع این آثار، معمولاً درباره کشتی شکستگان سرگشتهای است که در جزیرهای ناشناخته به گل نشسته و سرگردان ماندهاند. یا درباره هیأتهایی است که به یک کشور ناشناخته فرستاده شدهاند. و یا درباره سفرهای رؤیایی و مأموریتهایی به فضا میباشد.
7 ـ جرقه پیدایش اتوپیاها در بحرانها زده میشود. افلاطون، جمهوری ایدهآل «دوریان» خود را در برابر یونانیان جنگ زده روزگار خویش ترسیم کرد. «اتوپیا»ی توماس مور نیز به عنوان جایگزینی برای وضع اسفبار دهقانانی که زمینهایشان را در نتیجه طرح اصلاح اراضی از دست دادهاند، نوشته شد.
او در مقابله با دنیای پر از نادانی و خودخواهی معاصرش، دنیای اخلاقی جدیدی (که در آن تنها حقیقت حکمرانی میکند و علم از بند خرافهها رهاست) پی ریزی کرد. او مانند دیگر سوسیالیستهای ایده آلیست پیش از خود، امیدوار است که تجربههای کوچک و در عین حال انسجامبخش، بی عدالتیهای اجتماعی ناشی از ابزار تولید سرمایه داری را از میان ببرد.
البته بحرانهای یاد شده به تنهایی نمیتوانند عامل اصلی در نوشتن اتوپیاها باشند؛ زیرا این گونه آگاهی نسبت به مسایل معاصر را، در بسیاری از جوامع میتوان یافت.
8 ـ اتوپیاها، ویژگی و توان اصلاح امور را ندارند. آنها با اقدامهای کوچک عملی سروکار ندارند، بلکه به کلیت اشیا میپردازند. به بیان دیگر، آنها نه تنها چگونگی تحقق اهدافشان را بیان نمیکنند، بلکه حتی از چگونگی دستیابی به روش ایده آل زندگی سرباز میزنند. بنابراین، اتوپیاهای خالص، هم از نظر سیاسی و هم به لحاظ اجتماعی ناقصاند؛ (یعنی نه کارایی سیاسی دارند و نه کارایی اجتماعی.) در حقیقت اتوپیاها همه چیز هستند؛ جز نظامهای عملی. هرچند درآینده ممکن است از آنان چنین برداشتی شود. این ویژگی اتوپیاها به منشأ آنان بستگی دارد و باید آن را از تأثیرشان جدا کرد.
9 ـ اگرچه ایده آل مورد نظر اتوپیاها در زمان آینده تصور شده است و قرارگاهی تخیلی دارند، با این حال، همه آنها در زمان مشخصی ریشه دارند. گوستافسون مینویسد:
اتوپیاها تنها پیشنهاد نیستند، بلکه بهعکس تصویری از جامعه معاصر خویشاند.
10 ـ اتوپیاها، طرحهایی جامع یا به قول منتقدان، نظامهای فکری استبدادی هستند. آنها بسته، ایستا و خرد گرایانهاند و هیچ مفهومی از عمل و تحول ارائه نمیدهند. طرح اتوپیایی از دو جهت کامل است:
اول این که تمام جنبههای زندگی را فرا میگیرد،
دوم این که همه گونههای رفتاری را تعیین و ارزیابی میکند.
از نظر بیشتر نویسندگانِ معتقد به اتوپیا، ساختار حکومتی، عامل تصمیم گیرنده در جامعه است. بنابراین، استبداد گرایی یکی از ویژگیهای اساسی اتوپیاهای خالص است.
11 ـ اتوپیاها، ایدهآلهای جدید و شیوههای تفکر نوین را ارائه میکنند. بیشتر نوآوریهای اجتماعی و صنعتی که در متنهای اتوپیایی آورده شدهاند، بعدها به گونهای منفی یا مثبت عملی شد. بنابراین، اتوپیاها طرحهای شناسایی و تشخیص پیش از وقوع و یا سیستمهای هشدار دهندهاند. آنها واقعیت را آشکار میکنند و گرایشهای اجتماعی آینده را روشن میسازند.
12 ـ به طور کلی، میتوان گفت که بیشتر نویسندگانِ اتوپیااندیش، افرادی گوشهگیر و ناسازگارند. بر اساس این ویژگی، آنها همانند نوآورانی هستند که از همان جایگاه حاشیهای خود، اندیشههای اصلی را ارایه و پرورش میدهند. تنها دلیل آن، ناتوانی آنها در سازگاری با قراردادها و ارزشهای حاکم بر اجتماع است. سرنوشت توماس مور و مونرز به چوبه دار ختم شد. کامپانلا 27 سال زندان را سپری کرد. فوریه به رفتارهای غیر عادی و مالیخولیایی دچار شد. اون پیوسته در حال انجام آزمایش بود و تمام داراییاش را در معرض خطر قرار داد. هاکسلی و اورول نیز زندگی غیر عادی داشتند.
13 ـ امکان بررسی و پیجویی ارتباط منطقی آثار ادبی اتوپیایی نیز وجود دارد. برای نمونه، اتوپیاهای مدرن و اولیه مور و کامپانلا، ایدههای خود را از جمهوری افلاطون گرفتهاند و نیز اتوپیااندیشان عصر روشنگری و سوسیالیسم اولیه، اشارههایی به اختلاف خود داشتهاند. این ارتباط منطقی را میتوان تا به امروز پی گرفت و در حقیقت، نقطه مشترک تمام ادبیات اتوپیایی است.
نوعشناسی آرمانشهرها
1 ـ اتوپیاهای زمانی و اتوپیاهای مکانی
این تمایز همچنانکه پیداست با جنبههای زمانی و مکانی در ارتباط است. تا قرن نوزدهم میلادی سنت بر این بود که اتوپیاها همزمان میتوانستند در چندین مکان روی بدهند، ولی دنیاگرایی نوین تاریخ و جایگزینی جوامع بازرگانی و صنعتی به جای نظامهای فئودالی و نیز روند تکاملی کشف نقاط دور افتاده کره زمین، همگی به کم رنگ شدن اتوپیاهای مکانی انجامید. پس از این، اتوپیاهای زمانی که قرارگاههای آنها در آینده بود و یا از آینده به عقب مینگریستند، جای اتوپیاهای مکانی را گرفتند.
2 ـ اتوپیاهای مثبت و اتوپیاهای منفی
این تمایز با میزان مطلوب بودن ایدهآل (مورد بحث در اتوپیا) ارتباط دارد. به عبارت دیگر، آیا این ایدهآلِ مثبت مطلوب است و یا مطرود است. اتوپیاها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف ـ گروهی که ویژگی اصلی آنها ترس و دلهره است؛
ب ـ گروهی دیگر که ویژگی اصلیشان، شوق و آرزو است. دگرگونی از اتوپیای خوشبین به اتوپیای بدبین، در آغاز قرن بیستم روی داد.
نوعشناسی دوگانه یاد شده را میتوان از نظر تاریخی نگریست. تا قرن هجدهم، ادبیات اتوپیایی پُر از اتوپیاهای خوشبینانه مکانی بود. در پایان قرن هجدهم، اتوپیاهای زمانی خوشبینانه شکل گرفتند. اتوپیای بدبین، نوع برتر و بیچونو چرای این قرن بود. مرحلههایی را که تاکنون در تکامل ادبیات اتوپیایی بررسی کردیم، همگی با مرحلههای واقعی تاریخی، در انطباق هستند.
اتوپیاهای مکانی خوشبین در هنگامه دگرگونیهای دوران رنسانس و روشنگری اومانیسم ظهور کردند و ذهن مردمان آنزمان را به نقاط ناشناخته دنیا کنجکاو کردند. با کشف سرزمینهای ناشناخته، اتوپیاها پس از این، به آینده نامعلوم فرستاده شدند و سرانجام در این قرن بود که تجربههای تلخ حاصل از حکومتهای استبدادی و نیز دستآوردهای علمی ـ فنی به پیدایش اتوپیاهای بدبینانه مکانی و نیز زمانی انجامید.7
چندین تقسیمبندی دیگر نیز از اتوپیاها با معیارهای گوناگون ارایه شده است که جای آنها در این نوشتار نمیگنجد.
پينوشتها:
1 . شهرزاد، شاه سنی، «دادپرور دیار، آرمانشهر نظامی گنجوی»، کیهان فرهنگی، ش 148، آذر و دی 1377، ص 23.
2 . توماس مور، «آرمانشهر»، ترجمه: داریوش آشوری، تهران، انتشارات خوارزمی، چ 1، تیر 1361، ص 16.
3 . کارل مانهایم، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی، 1380، ص 257.
4 . آرمان شهر نظامی گنجوی، ص 32.
5 . اسماعیل شفیعی سروستانی، «مدینه فاضله فلاسفه»، روزنامه کیهان، یکشنبه 13 مهر 1374، ص 6 .
6 . آرمان شهر، ص 16.
7 . همان، ص 6 .
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
/ج