دین و اخلاق در آرمانشهر مور

اگر چه در آرمانشهر توماس مور کمابیش وجهی از دین را می توان مشاهده کرد و به تبع آن خانواده را به منزله سنگ بنای هرم اجتماعی مدینه انگاشت، اما دین در حوزه حکمرانی و اداری وجوه مختلف مدینه فاقد مقام و عاری از شأنی
چهارشنبه، 4 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دین و اخلاق در آرمانشهر مور
دین و اخلاق در آرمانشهر مور

 

نویسنده: احمد راسخی لنگرودی




 

اگر چه در آرمانشهر توماس مور کمابیش وجهی از دین را می توان مشاهده کرد و به تبع آن خانواده را به منزله سنگ بنای هرم اجتماعی مدینه انگاشت، اما دین در حوزه حکمرانی و اداری وجوه مختلف مدینه فاقد مقام و عاری از شأنی مستقل و نقشی کارآمد است؛ زیرا در مدینه دین های مختلفی می تواند وجود داشته باشد و اتوپیا دین خاصی را بر مردم تحمیل نمی کند.« و اگر (در چنین مدینه ای ) کسی بر سر دین خویش جنجالی بپا کند، می باید با تبعید یا بندگی کیفر ببیند.»(1) چرا که از یک سو کشمکش بر سر دین صلح را در مخاطره قرار می دهد و از سوی دیگر خدا از رهگذر پرستش آئین های گوناگون به مردم الهام می دهد. بنابراین مردم یوتوپیا می توانند به میل خود، هر خدایی را بپرستند اما هیچ کس حق ندارد بی دینی و بی ایمانی را در بین مردم رواج دهد:
«یوتوپوس این قانون را یکی از این جهت نهاد که صلح برقرار شود، زیرا می دید که با کشمکش دائمی و نفرت تسکین ناپذیر، صلح بی چون و چرا در خطر نابودی است، و یکی هم به خاطر دین. او به تصمیم گیری های جزمی در باب دین تن در نداد، شاید از این دید که خدا آئین های پرستش گوناگون را دوست می دارد و به مردم الهام می دهد. به نظر او احمقانه و گستاخانه است که کسی بکوشد همه ی مردم را با زور و ترس وادارد که باور داشتهای او را بپذیرند. او پیش بینی کرد که اگر تنها یک دین راست باشد و دیگر دینها دروغین، با به خرج دادن عقل و اعتدال، حقیقت خود با نیروی خویش همه جا پراکنده خواهد شد. اما اگر با بر پا کردن جنگ و فتنه، چنان که مردم شریر و خشک مغز می خواهند، بهترین و مقدس ترین دین جهان نیز – همچون گندمی که تیغ ها و علف ها آن را از رشد باز دارند- از پوچ ترین خرافه ها پر خواهد شد.(2)
البته آرمانشهر مور اگر چه دینی را بر دین دیگر ترجیح نمی دهد و اهالی مدینه را در اختیار کردن اعتقاد دینی خود آزاد می گذارد، اما خدای خود را «ناشناخته، جاودانی و بیکران» معرفی می کند که «ورای فهم بشر است و در تمامی کیهان نه به صورت ماده، بلکه به صورت فضیلت و قدرت سریان دارد... سرآغاز و مایه رشد و پیشرفت و دگرگونی و پایان همه چیز اوست.»(3) به چنین خدایی عنوان «پدر همه» اطلاق می شود.
در پرستش خدای یگانه همه فرقه های دینی هم رأیند «چنان که گویی همگی از راههای گوناگون رهسپار یک سرمنزلند.»(4) آئین های ویژه هر فرقه در خانه ها بر پا می شود اما نیایش همگانی را چنان انجام می دهند که مزاحم آئین های ویژه نباشد. هیچ دعایی خوانده نمی شود که فرقه ای را بیازارد.«نیایش کردن با وجدان پریشان را خطا می دانند. اگر از نفرت یا خشمی در دل خویش نسبت به کسی آگاه باشند، از ترس کیفر بزرگ و ناگهانی، در نیایش شرکت نمی کنند. تا آنکه آشتی کرده و احساسشان را پاک کرده باشند.»(5)
اهل یوتوپیا دارای پرستشگاه های باشکوهی می باشند که در مواقعی برای پرستش گرد هم می آیند، البته تعداد آنها زیاد نیست، اما بزرگ ساخته اند. درون پرستشگاه ها اندکی تاریک است؛ زیرا در نور تند ذهن پراکنده می شود، ولی در نور کمابیش ضعیف ذهنها جمع می شود و حضور قلب زیاد.(6)
درون پرستشگاه نیز آداب خاص خود را دارد؛ از نحوه قرار گرفتن پرستندگان گرفته تا نحوه پوشش و ظاهر شدن آنان:
«پرستشگاه مردان و زنان را از یکدیگر جدا می کنند. مردان در سمت راست، زنان در سمت چپ. مردان هر خاندان در برابر سالار خاندان خویش می نشینند و زنان در برابر سالار- بانوی خویش، تا آن که رفتارشان در پیش مردم زیر نظر کسانی باشد که در خانه ایشان را سرپرستی و راهنمایی می کنند. پیران و جوانان را بی تربیتی در کنار هم می نشانند. اگر پیرها را با هم بنشانند چه بسا وقتی را که می باید صرف پرورش ترس از خدا شود - که بزرگترین و کمابیش تنها انگیزش به فضیلت است- در بازیگوشی های کودکانه هدر دهند... در پرستشگاه جامه ی سپید به تن می کنند و کاهن ردائی رنگارنگ می پوشد که از نظر رنگ و روی و قلابدوزی هائی که روی آن شده شگفت انگیز است، اما از ماده گرانبها ساخته نشده است. نه زرتار است نه گوهر نشان. ولی پرهای گوناگون را چنان با مهارت به هم دوخته اند که گرانترین مواد نیز به پای کاردستی آن نمی رسد. افزون بر این، می گویند که در طرح پرهای ردای کاهنانه رمزهایی نقش کرده اند که کاهنان معنای آن را به دقت سینه به سینه نقل کرده اند تا یادآور برکات خدا به مردمان و وظایف ایشان نسبت به خدا و یکدیگر باشد.
همین که کاهن در ردای خویش از جامه خانه بیرون آید، مردم همگی در سکوتی پر هیبت به او نماز می برند، چنان که گویی خدایی هم اکنون حاضر است. پس از آن که چندی بدین حال ماندند، با اشارت کاهن به پای می خیزند، سپس سرود می خوانند و سازهایی با ایشان همنوایی می کنند که با آنچه در بخش ما از جهان دیده می شود فرق دارند...(7)
در پرستشگاه یوتوپیا قربانی کردن جانوران جایی ندارد. چرا که اگر قربانی برای خشنودی خداوند است، خدا از آن خشنود نخواهد شد. فضای پرستشگاه دلنشین و معطر است؛ عود می سوزانند و عطر می افشانند و شمع می افروزند، اما نه برای خداوند که او را به آن همچون نماز نیازی نیست؛ بلکه برای پرستشگران که به گونه ای صفا یابند تا با روحی مشتاق تر به نیایش خداوند بپردازند.
هر پرستشگاهی یک کاهن دارد و در هر شهر به بیش از سیزده نفر اجازه نمی دهند که به این کسوت در آیند. اینان بسیار مقدسند. هرگاه جنگی رخ می دهد، هفت تن از ایشان با لشکر می روند و دیگران برای مدتی جای ایشان را پر می کنند. با اتمام جنگ هر یک به جای قبلی خود باز می گردد.
کاهنان را با رأی مخفی همگانی بر می گزینند. پس از گزینش هیأتی از کاهنان ایشان را به کسوت مقدس در می آورند. مسئولیت این هیأت رسیدگی به امور دینی و قدسی مردم است. انجام عبادتها را زیر نظر دارند و مردم را اندرز می دهند، مردم شریر را از جامعه دینی می رانند و پسران و جوانان را تحت آموزش می گیرند.(8)
یکی از شگفتی های آرمانشهر توماس مور اینکه «اهل یوتوپیا هیچ کارگزاری را به اندازه کاهنان محترم نمی دارند. حتی اگر یکی از ایشان جنایتی نیز بکند، او را به دادگاه دولتی نمی کشانند، بلکه قضاوت را به خداوند و وجدان او وا می گذارند. کاهن هر چه هم که بد باشد، دست گشادن بر او را روا نمی دانند؛ زیرا کاهن، همچون هدیه ی مقدسی، وقف خداست. رعایت این رسم برایشان بسیار آسان است، زیرا شمار کاهنان اندک است و در گزینش ایشان نهایت دقت را می کنند.»(9)
شاه یوتوپوس تمایلی به تصمیم گیری های جزمی در باب دین از خود نشان نمی دهد و در برابر اعتقادات دینی اهل مدینه آسان گرا و سهل گیر است. تنها چیزی که عرصه تحمل پادشاه را تنگ داشته و به صدور اعمال قانونی سخت وا می دارد اعتقاد کسانی است که می انگارند روح و تن در مرگ هم سرنوشتند؛ یا اینکه گردش عالم به دست تصادف است نه به دست تقدیر قاهر خداوندی،(10) چرا که چنین افرادی روح انسانی را تا حد تن حیوانی پست کرده اند و شایسته زندگی در جامعه بشری نمی باشند. از این رو مستوجب کیفر قانونی اند.
مایه شگفتی است کسی که به رواداری دینی قائل است و توصیه به مدارا در میان پیروان دین های گوناگون دارد آنچنان علیه مخالفان مذهب کاتولیک تعصب می ورزد که وقتی پای پیروان لوتر، یعنی پروتستانها در میان می آید، ذره ای رحم و گذشت نشان نمی دهد و آنان را ملحد و مرتد می خواند و به تیغ جلاد می سپرد.
مور در جایی در مورد پروتستانها با زبان ناسزا چنین آورده است:
«آنها خوک هایی هستند که هیچ گاه معرفت نخواهند یافت، بلکه به عکس آن را آلوده خواهند ساخت؛ و سگانی به شمار می آیند که دانش و معرفت را می درند... به آنان نباید تنها اندرز داد، بلکه باید به تازیانه بست... تا از دروغ پردازی دست بردارند و به آنچه به آنان گفته می شود، گوش فرا دهند. بدین سان هم زبان خوکان بسته می شود و هم سگان چنان تربیت می شوند که با صدای صاحبانشان به جنبش آیند... و چه کسی امروز سگتر از گمراهانی است که بر آئین های مقدس پارس می کنند؟... آیا خوکانی پست تر از گمراهان دوران ما می توان سراغ گرفت که با ترغیب راهبان یا راهبه ها به ازدواج... پیمان های مقدس و چهره تقدس را می شکنند؟»(11)
توجه به فضایل اخلاقی در این شهر آرمانی جایگاه ویژه و خاص خود را دارد. در این مدینه هیچ کس مجاز نیست از اصولی که سعادت شهر را تضمین می کند کوچکترین تخطی ای روا دارد. همگان موظف به رعایت آنند. از خانه های فساد خبری نیست. در این مدینه آرمانی حتی برای لذت هم تعریفی داده شده است:
«میخانه و روسپی خانه ای در کار نیست. از آنجا که همه چشم در چشم هم زندگی می کنند، می باید کار مرسوم خود را انجام دهند و وقت فراغت خود را به شایستگی بگذرانند.»(12)
«اهل یوتوپیا هر لذتی را، بلکه لذت های خوب و شایسته را مایه شادکامی می دانند و بر آنند که با کسب فضیلت، طبع ما این گونه لذت ها را علی ترین خیر خویش می شناسند و خود به خود به سوی آنها کشیده می شود و یا اینکه شادکامی تنها در پیروی از فضیلت است.»(13)
فضیلت در این آرمانشهر زیستن بر حسب طبیعت تعریف می شود. چنین گفته می شود که «خداوند ما را در این جهت سرشته است. پیگیری طبیعت، یعنی سازگاری رفتار با احکام عقل در روی آوردن به چیزها و روی گرداندن از آنهاست. نخستین حکم عقل عشق و احترام پر شور به خداوند متعال است که همه هستی خود و هرگونه شادکامی را که بدان دست یابیم، مدیون اوئیم. دوم آنکه، عقل ما را هشدار می دهد و بدان می خواند که زندگی خود را هر چه می توانیم به آرامش و شادی بگذرانیم، و به دیگران یاری کنیم که با پیروی از طبیعت به این خیر دست یابند.»(14)
طبیعت شهر آرمانی مور هیچ میانه ای با دنیاگریزان و لذت ستیزان ندارد. چنان که هیچ نسبتی نیز با دنیاپرستان و لذت جویان ندارد؛ بعکس دستگیری تهیدستان و کاهش آلام دیگران وظیفه اصلی مردمان شهر شمرده می شود:
«آنان میانه ای ندارند با ستایندگان سر سخت و دژم خوی فضیلت که از لذت بیزارند و ما را به رنج بردن ها و بیدار نشستن ها و انکار نفس سخیف، تشویق می کنند و در عین حال ما را فرمان می دهند که از سر مردمی به دستگیری تهیدستان و سبک کردن بار دیگران بپردازیم. چنین کسی مدعی است که بزرگی انسان در کاهش دردهای دیگران و بازآوردن خوشی های زندگی، یعنی بخشیدن لذت، از راه دور کردن رنج است...»(15)
«... همان گونه که طبیعت ما را می فرماید که زندگانی یکدیگر را شاد و خرم سازیم، بارها و بارها ما را می فرماید که در طلب لذت خویش، لذت دیگران را از میان نبریم یا نکاهیم و در این باب طبیعت را یکسره بر حق می دانند. هیچ کس چندان برتر از دیگران نیست که نور چشم طبیعت باشد.»(16)
مرگ گزینی و آسان میری بیماران درمان ناپذیر مشخصه دیگری است که آرمانشهر مور را با سایر مدینه های فاضله دیگر متمایز می سازد. این تمایز بیشتر در آنجا قوت می گیرد که مرگ گزینی و آسان میری وجهی از وجوه ممدوح دینی نیز شناخته گردد و مستند به آموزه های وحیانی باشد تا جایی که «گزینش مرگ در چنین وضعی ستایش انگیز» و مورد توصیه و اندرز کاهنان و کشیشان است. توصیه کاهنان به چنین بیماری این است یا خود را از عذاب و بند زندگی برهاند یا دیگران او را برهانند:
«اگر کسی از بیماری در رنج باشد که هم درمان ناپذیر باشد و هم پیوسته دردناک، کشیشان و فرمانروایان می آیند و او را وا می دارند که بیش از این زندگی با این بیماری دردناک را ادامه ندهد. چنین کسی دیگر از عهده ی وظایف زندگی بر نمی آید و باری بر دوش خویش و دیگران است و از عمر خویش زیاده زیسته است. به او می گویند که با چنین زندگی پر رنج در مردن تردید نکند، اما با یقین به زندگی بهتری پس از مرگ خود را از عذاب و بند زندگی برهاند یا اجازه دهد که دیگران او را برهانند. کسی که به اندرز کاهنان، که گزارشگران خواست خداوندیند، گوش کند، کاری به حق و فضیلت مندانه کرده است، کسانی که با این استدلال قانع شوند یا خود را به رضای خویش از گرسنگی می کشند یا با کمک تریاک مرگی بی درد خواهند داشت. اگر کسی به این راه نرود او را به زور وا نمی دارند و از پرستاری خویش از او نیز نمی کاهند. گزینش مرگ در چنین وضعی ستایش انگیز است اما کسی را که بی اجازه ی کاهنان جان خویش را بگیرد، نکوهش می کنند و سزاوار خاکسپاری شایسته نمی شمارند و جنازه اش را با لعنت به گودالی می افکنند.»(17)
آرمانشهر مور حتی تکلیف مردان و زنان را در امر زناشویی مشخص نموده و اجرای رسم های کهن را در گزینش زنان جایز می شمرد:
«هیچ زنی پیش از هجده سالگی زناشویی نمی کند و هیچ مردی پیش از بیست و یک سالگی. اگر کشف شود که مردی ( یا زنی) پیش از زناشویی، پنهانی ماجرایی داشته، به سختی کیفر داده می شود و همه عمر از زناشویی محروم می شود، مگر آن که بخشایش شاهانه او را از کیفر معاف دارد...
در گزینش زنان بدقت از رسمهایی پیروی می کنند که به نظر ما نابخردانه و بیهوده می آید. پیش از زناشویی، نخست زنی شایسته و محترم، باکره یا بیوه دختر را برهنه بر خواستگارش می نمایاند و پس از آن مردی شریف خواستگار را عریان بر زن می نمایاند...(18)
به نظر می رسد احکامی که برای متخلفان از این حکم صادر می شود بیش از حد سنگین بوده و اجرای آن با دشواری همراه باشد. توماس مور، به گونه ای، خود بر سنگینی کیفر اعتراف دارد. او دلیل کیفر دادن این جرم با چنین سختی را این می داند که «اگر مردم را به شدت از آمیزش بی حساب باز ندارند، کمتر کسی ممکن است به عشق زناشویی تن در دهد و همه عمر را با یکی سر کند و گرفتاری های زناشویی را تاب آورد»؛(19) اما این دلیل نمی شود که فردی را به خاطر یک خطا که از غریزه جوانی منشأ می گیرد برای همیشه از زناشویی محروم ساخت و رفع محرومیت را تنها به بخشایش شاهانه موکول کرد. حکم محرومیت از زناشویی ممکن است برای خیلی از کسانی که مرتکب جرم شده اند، اجرا شود. در آن صورت چگونه می توان سلامت اخلاقی جامعه را تضمین نمود و اوصاف مدینه فاضله را تحقق بخشید!؟
ظاهراً برخی از احکام مدینه فاضله مور نیز با ادعای اتوپیا دائر بر عدم ترجیح دینی بر دین دیگر، چندان سازگار نباشد. مور در حالی از رواداری دینی سخن می راند که خود در جعل احکام و صدور قوانین اجتماعی گرفتار تعصبات دینی است. از این رو به گونه ای از رواداری دینی فاصله می گیرد و در کل این شبهه را در اذهان می آفریند که رواداری دینی او ادعایی بیش نباشد.

پی نوشت ها :

1-همان، ص 125.
2-همان، ص 125.
3-همان، صص 122-123.
4-همان، ص 132.
5-آرمانشهر، صص 132-133.
6-همان، ص 132.
7-همان، صص 133-134.
8-آرمانشهر، صص 129-130.
9-همان، ص 130.
10-همان، ص 125.
11-More,English works, 586,in Taylor,Thougt and Expression,II 68.
12-آرمانشهر، ص 85.
13-همان، ص 93.
14-همان.
15-همان.
16-همان، ص 94.
17-همان، صص 105-106.
18-همان، ص106.
19-همان.

منبع مقاله :
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.