نخست واژه هاي « جامعه »، « آرماني » و سپس اصطلاح « جامعه ي آرماني » يا « آرمان شهر » و « يوتيپيا » يا « اوتوپيا » ( utopia ) بررسي مي شود:
جامعه در لغت
واژه ي « جامعه »، از نظر لغوي، اسم فاعل مؤنّث از مصدر و بنِ « جمع = گردآوردن امور متفرق » (1) است و در نتيجه به معناي گرد آورنده، فراهم آورنده و بر هم افزاينده است.اين واژه در عرف بر معنا و مصاديقي هم چون انجمن، اتحاديه، مجمع، (2) برگزيده، مسجدِ جامع، (3) جرگه، اجتماع، مجتمع، حوزه، حلقه، هيئت، مردم يک کشور، يک شهر و يا ده (4) يا گروهي از مردم که براي رسيدن به هدف مخصوص تحت قواعد معين گردهم جمع آمده اند، گروهي از مرد و زن که به تحصيلات عالي مي پردازند، محلِ اجتماع، انجمن، دانشگاه، (5) مؤسّسه اي که شامل عده اي از آموزش گاه هاي عالي از قبيل دانش کده باشد (6) و به معناي تمام، کامل (7) طوق، غل (8) و ديگ بزرگ، (9) نيز اطلاق شده است.
در برخي از فرهنگ هاي لغات عربي و فارسي، جمع واژه ي « جامع » را « جوامع » دانسته اند، (10) ولي جمع جامعه را « جامعات » ذکر کرده اند (11) و در پاره اي ديگر براي جامعه، جمعي ارائه نشده است. (12)
گفتني است واژه ي « جامعه »، معادل سوسييتي society و مشتق از ريشه لاتين sociatas = اجتماع و جمع (13) يا شريک و هم نشين (14) مي باشد.
در اصطلاح
تعريف اصطلاحي « جامعه » اگر چه آسان به نظر مي آيد، ولي برخي مفهوم جامعه و عده اي هم چون جان ديويي فيلسوف امريکايي، دو اصطلاحِ فرد و جامعه را مبهم دانسته اند و صرف اين که اين دو واژه را در مقابل يکديگر و معارض با هم معنا کنيم، (15) موجب رفع ابهام ندانسته اند. (16) به همين جهت آرا و گفته هاي متفاوتي در تعريف اصطلاحي جامعه، شکل گرفته است؛ گاه جامعه مترادف با « ثغور ملت ها و ممالک » در نظر گرفته مي شود (17) و گاه آن را بر دولت و حاکميت اطلاق مي کنند. (18) عده اي نيز اصطلاح « جامعه » و « گروه » را به يک معنا دانسته اند و تعاريفي ارائه داده اند که هر دو را در بر مي گيرد، در صورتي که ممکن است در جامعه، شبکه اي از گروه هاي مرتبط و مختلف يافت شود. (19) در برابر، فرديناند تونيس جامعه شناس آلماني، حتي بين واژه ي « اجتماع » و « جامعه »، نيز تمايز قائل شده است. (20)به هر حال، در اصطلاح، از جامعه تعاريف متعدد و مختلفي شده است ولي با اين همه تاکنون تعريف جامع و دقيقي که مورد قبول همه يا اکثر جامعه شناسان باشد، ارائه نشده است.
به برخي تعاريف ارائه شده، اشاره مي شود:
1. به گروهي از مردم که در يک شهر يا کشور زندگي مي کنند يا تمام مردم جهان يا صنفي از مردم، جامعه گفته مي شود. (21)
2. جامعه، وضع و حالت انسان هاست که تحت يک قانون مشترک زيست مي کنند. (22)
3. جامعه گروهي از مردم است که براي نيل به هدف عالم المنفعه اي در حال تعاون به سر مي برند. (23)
4. ما کس وبر: جامعه ي انساني، شبکه اي از برخورد نيروهاي متضاد است که در سازمان اجتماعي و روابط ميان افراد متجلي مي شود. (24)
5. فرهنگ بزرگ شوروي سابق: جامعه، حاصل شکل زندگي و فعاليت جمعي انسان ها در مقطع تاريخ است که مايه ي ظهور و فعاليت نهادها، سازمان ها، گروه ها و طبقات اجتماعي مي گردد.
6. هگل: جامعه داراي مجموعه اي از ارتباط هاي ميان گروه هاي اجتماعي، طبقات اجتماعي و اقوام مختلف است. (25)
7. شهيد مطهري: جامعه عبارت است از مجموعه اي از انسان ها که در جبر يک سلسله نيازها و تحت نفوذ يک سلسله عقيده ها و ايده ها و آرمان ها در يکديگر ادغام شده و در يک زندگي مشترک غوطه ورند. (26)
نقد و بررسي
اختلاف هاي جامعه شناسان و عدم دست يابي آنان به تعريف اصطلاحي واحد، جامع و مانع، موجب شده تمايز و تحديد يک جامعه نسبت به جامعه ي ديگر، هم چنان دچار ابهام جدي باشد؛ برخي از جامعه شناسان، زندگي جمعي و برخي نياز به آن و عده اي مفهوم تعاون و همکاري متقابل و بعضي، مناسبات، اهداف و آداب و سنن مشترک و گروهي، نظام اجتماعي، نهادها و مؤسّسات عمومي و حاکميت واحد سياسي و برخي، اساس تعلق و وابستگي به گروه را معيار تشکيل جامعه تلقي کردند و گروهي از جامعه شناسان، از ديدگاه روان شناسي، به تعريف « جامعه » پرداخته و امور نفساني را اساس تشکيل جامعه دانسته اند. شايد علت آن باشد که:« در هر موردي که بتوان براي گروهي، وجه جامع و جهت وحدت، اعتبار کرد، لفظ « جامعه » اطلاق مي شود. » (27)جامعه شناسان در تعاريف پيش گفته ي خود، معيارهاي تحديد يک جامعه و تمايز آن از جوامع ديگر را اختلاف عواملي هم چون فرهنگ، زمان، تفاوت و جدايي مکاني و منطقه جغرافيايي، تقسيم کار و توزيع فرآورده هاي آن در ميان آحاد جامعه، برخورداري از حکومت واحد داراي استقلال سياسي و تفاوت زماني مشروط به پيدايي تغييرات مهم و اساسي اجتماعي در يک کشور دانسته اند.
نگاهي دقيق به تعاريف پيش گفته، نشان مي دهد که اوّلاً: نمي توان اين تعاريف را تعاريف حقيقي دانست و آن را با معيارهاي سنجش حد و رسم تام و ناقص، ارزيابي کرد؛ بلکه اکثر آن ها از قبيل شرح واژگان جامعه است که به يکي از ادله ي زيست اجتماعي يا وجوه اشتراک افراد جامعه توجه کرده و آن را برجسته تر ساخته است.
به راستي و به طور دقيق نه زيست گاه مشترک و نه تقسيم کار مرتبط به يکديگر و نه وجود يک نظام جداگانه واحد يا استقلال سياسي و يا زيستن در زمان مشترک را نمي توان به تنهايي يا به طور مجموعه اي، ملاک حد و رسم حقيقي يک جامعه دانست؛ اگر چه برخي از اين معيارها را مي توان ضابطه اي با ارزش براي وحدت و تشخيص يک جامعه تلقي نمود. همانند معيار « حکومت واحد برخوردار از استقلال سياسي » که نزد جامعه شناسان ارزش و اعتبار بيشتري دارد. (28)
آرمان
لغت شناسان، واژه ي « آرمان » را به معناي آرزو و اميد دانسته اند، هم چنين اين واژه به معناي حسرت، اندوه، تحسّر، (29) رنج بردن، پشيماني و افسوس نيز آمده است. (30)کلمه ي « آرمان » در زبان هاي فرانسه و انگليسي، معادل واژه ي « ايدئال » ideal= عقيده و نظر مطلوب است و ايدئال از ريشه ي لاتين idealis به معناي عقيده و نظر مطلوب و کمال مطلوب، پندار، آرزو و اميد آمده است. (31)
در اصطلاح، آرمان، امر يا چيزي است که آدمي، طالب و خواهان آن است. (32) به تعبير ديگر؛ آرمان، به معناي مطلق، چيزي است که عقل و عاطفه را کاملاً ارضا نمايد و بر عقل و عاطفه، از آن جهت که فعاليت و حرکت آن دو، اين کمال بالقوه را تعيّن مي بخشد و موجب تعريف مقدماتي آن مي شود، اطلاق مي گردد. به همين جهت « سياي » مي گرديد: « آرمان، چيزي نيست جز حرکت طبيعي فکر به سوي حياتي که داراي هم آهنگي تام است. » (33)
بر اين اساس، آرمان اجتماعي در هر جامعه، يعني تصوري از يک نظم فرهنگي، اجتماعي، سياسي و... که اکثريت مردم در تنظيم رفتار خويش آن را به عنوان مرجع مي شناسند و در انديشه ي آن مردم، چنين تصوري از يک نظم عالي هم چون داده اي عادي تجلي نمي کند؛ بلکه به عنوان گونه اي نمونه و خاص در ذهن متبادر مي شود. رسميت و رواج ارزش هاي غالب، شکل و صورت سلسله مراتب ارزش هاي پذيرفته شده، آرماني را که افراد از جامعه در ذهن دارند، تشکيل مي دهند. (34)
آرمان هاي جمعي و اجتماعي خصايص ويژه ي خود را دارند و گاه با آرمان هاي فردي تناسب ندارند. آرمان گرايان اجتماعي همواره در همه ي جوامع به دنبال فراهم آوردن و تحقق جامعه ي آرماني بوده اند. (35)
مدينه ي فاضله، آرمان شهر، اتوپيا ( utopia )
جامعه ي آرماني، در اصطلاح متفکران اسلامي و مترجمان فلسفه ي يونان و آثار افلاطون، « مدينه ي فاضله » و در تعابير جامعه شناسان، مترجمان و پژوهندگان فلسفه ي غرب، « آرمان شهر »، « اتوپيا » و در ادبيات فارسي، « ناکجاآباد »، هيچ جا، شهرِ بي مکان و بي نام شهر، ناميده شده است. به گفته ي برخي، تعريف آرمان شهر بسيار دشوار و ترديد آميز مي نمايد. منشأ اين دشواري، آشفتگي در معنا است و مبتذل کردن موضوع و بي راهگي مشاجرهاي مربوط به آن، اين دشواري را تشديد کرده است. (36)اينک به تعريف اصطلاحات پيش گفته اشاره مي شود:
1. « مدينه ي فاضله » = جامعه ي برتر:
« طرح کلي جامعه که نمايانگر آرمان موجود در هر مکتب اجتماعي، با توجه به زير بناي فلسفي و اعتقادي آن مکتب است و بر اساس اصول بنيادين، خواسته ها و ارزش هاي موجود در هر مکتب مطرح مي گردد، مدينه فاضله ناميده مي شود. » (37)2. « آرمان شهر » = شهر آرماني:
اصطلاحي است که در ترجمه ي واژه « اتوپيا » به کار برده مي شود. برخي آرمان شهر را « عبارت از هرگونه نظم اجتماعي آرماني » دانسته اند. (38) برخي آن را جامعه اي خيالي تعريف کرده اند:« کمال مطلوب سياسي يا اجتماعي تحقق ناپذيري که واقعيت ها، طبيعت انسان و شرايط زندگي در آن ملحوظ نشده اند. (39) و برخي افزون بر خيالي بودن، بر هم زدن نظم موجود و در افکندن طرحي نو را از مقوّمات مفهوم آرمان شهر دانسته، آن را چنين تعريف کرده اند: « جامعه اي خيالي است که باشندگان آن در شرايط کامل مي زيند. » (40) برخي نيز آن را چنين معرفي نموده اند: « کشوري خيالي است که در آن جا زندگي مردم، کامل و قرين رستگاري است؛ جايي است دست نيافتني که تصوير آن در افق آرزوي آدمي همواره نمونه خير بَرين و زيبايي و کاميابي است. » (41)3 . « اتوپيا » = utopia:
مرکّب از دو واژه يوناني topos به معناي « مکان » و ou « حرف نفي » است که معناي مجموع آن دو به طور دقيق، « نيست در جهان »، « سرزميني که وجود ندارد »، لامکان، ناکجا آباد، هيچستان يا مکان خيالي و آرماني است. اين واژه کنايه اي طنز آميز از eu –topos= خوبستان است. (42) اتوپيا در سال 1780، در برگردان به زبان فرانسوي به « تصوير بهترين حکومت ممکن » ترجمه شده است. اين واژه يا نيک شهر = eutopie، در سال 1795 رسماً به واژه ي نامه ي فرهنگستان فرانسه راه يافت و اين گونه تعريف شد: « طرح حکومتي تخيلي که در آن، همه چيز کاملاً براي خوش بختي همگان، تنظيم شده است. » (43)اصطلاح اتوپيا را نخستين بار، توماس مور (44) به کار برد و طرح يک جامعه خيالي و داراي نظام آرماني که وسايل راحتي و آسايش را براي کلّيه افراد فراهم کرده است، به تصوير کشيد. (45) پس از او، اين اصطلاح بر هر اثري که طرح يک نظام آرماني را براي جامعه ي انساني ترسيم مي کند، اطلاق مي شود. از قرن شانزدهم ميلادي اين واژه سر سلسله ي آثار بسياري در اروپا درباره ي جامعه ي آرماني و ساختار آن گرديد. (46)
کارل مانهايم (47)، دقت زيادي در تبيين ارکان و مقوّمات اين اصطلاح صورت داده است؛ وي اين واژه را در وصف باورهاي طبقاتي- زبر دست به ويژه معتقداتشان در مورد جنبه هايي از جامعه که فروپاشي موعودِ نظم مستقر را بشارت مي دهد، به کار برده است. (48)
وي با تاکيد بر تأثيرپذيري افراد از موقعيت ها، آرزوهاي مکاني Spatial wishes در برابر آرزوهاي زماني، Temporal wishes، يا هزاره ي شکوه مند (49) را اتوپيا ناميده است، عقايدي که از حدود موقعيت فراتر مي روند و به وجهي روي نظام تاريخي اجتماعي موجود اثر تغيير دهنده دارد. نخستين صورت روحيه ي اتوپيايي را گرايش سرمستانه، آناباتيست ها به سلطنت شکوه مند هزار ساله ي مسيح ( کيلياسم ) معرفي و دومين صورت آن را طرز فکر آزادي خواهانه انسان دوستانه نام مي برد و سومين صورت آن را طرز فکر محافظه کارانه دانسته و چهارمين صورت آن را اتوپياي سوسياليستي کمونيستي شناسانده و اتوپيا در موقعيت کنوني را داراي شکل استثنايي خاصي ارزيابي مي کند. (50)
4. « ناکجا آباد »:
اين واژه نيز ترجمه ي واژه ي اتوپيا و چنين تعريف شده است: « آرمان هاي سياسي و اجتماعي که تحقق عيني آن به واسطه ي آن که بر اساس واقعيت بنا نشده يا از طبيعت انسان و شرايط زندگي وي بيگانه است و سخت دست نيافتني مي نمايد. » (51)گفته شده که اوّلين بار شيخ اشراق، لفظ ناکجا آباد را براي جامعه ي آرماني انتخاب و به کار برده است. (52)
5. جامعه ي آرماني:
در فرهنگ علوم اجتماعي، جامعه ي آرماني چنين تعريف شده است: « جامعه ي آرماني، چنان جامعه اي است که در آن اصل عقلاني مبتني بر هم بستگي، بر شرايط طبيعي در تکوين سازمان اجتماعي مسلط شود. در آن، قوانين براي تحقق مطلوبي والا و مشترک و بدون توجه به افرادي خاص پديد مي آيند و اين قوانين، رفتار ما را در اِعمال عدالت و با در نظر گرفتن منافع ديگران، تنظيم و تنسيق مي کنند. » (53)برابرِ تعاريف پيش گفته، پنج واژه ي مصطلح فوق، به رغم اختلاف تعبير در فرهنگ هاي گوناگون، داراي معناي مشترکي است که در همه ي آن ها مفهوم « جامعه مطلوب و کامل » مشترک است.
پي نوشت ها :
1. زبيدي، تاج العروس، تحقيق علي شيري، ج19-20، ص 242.
2. منجد الطّلاب، ص 74
3. آراسته خو، نقد و نگرش، بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 455 و 465.
4-علي اکبر دهخدا، لغت نامه، ج15، ص 88.
5. المنجد، ج1، ص 85.
6. خليل جر، دايرة المعارف لاروس، ترجمه ي طبيبيان، ص 80.
7. محمد معين، فرهنگ معين، ص 1208.
8. زبيدي، تاج العروس، ج19-20، ص 242 و ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص 57.
9. دهخدا، لغت نامه، ج15، ص 88.
10. المنجد في اللغة و الاعلام، ص 101.
11. محمد شفيع غربال، الموسوعة العربيه الميسّر؛ به نقل از: نقد نگرش، ص 464.
12. آراسته خو، نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 464.
13. طيبي، مبادي و اصول جامعه شناسي، ص 77 و 78.
14. آراسته خو، نقد و نگرش، بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 455.
15. در اوايل قرن بيستم، عادت و نگرش همواره در دوگانه ديدن اموري مثل فرد و جامعه و رجحان يکي بر ديگري، تغيير يافته، وجود انواع و درجه هايي از تأثير و تأثر ميان واژه هاي به ظاهر متقابل، روشن گرديد. گرچه اندازه هاي اين تأثير و تأثر تفاوت دارد، تا آن که در جامعه شناسي معاصر، جامعه از افراد و افراد از جامعه معرفي شد، بدين توضيح که فرد در جامعه نشو و نما دارد و جامعه بدون فرد به تصور نمي آيد و اين دو در تأثير و تأثر مداوم هستند، البته اثربخشي جامعه و امور اجتماعي بر فرد، بيشتر است. نک. به بحث « لغزش هاي مسايل جامعه شناسي قرن نوزدهم »، در کتاب آهنگ کنوني جامعه شناسي، اثر ژرژ گورويچ جامعه شناس روسي تبار فرانسويِ، به نقل از: نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 458.
16. نک. سالوادور گيز، بحران جامعه شناسي غرب، ص 458.
17. نيکلاس آبرکرامي، استفان هيل، برايان اس ترنر، فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه ي حسن پويان، ص 361.
18. گفتني است که از قرن شانزدهم تا هفده ميلادي به تدريج، از اختلاط و همسان تلقي نمودن دو واژه ي « جامعه » و « حکومت » پرهيز شد و نويسندگان متنفذ فرانسه و انگليس، حکومت را بخشي از جامعه محسوب داشتند، سپس از تمايز ميان « حکومت » و « دولت » نيز سخن به ميان آوردند. از قرن نوزدهم « جامعه » به عنوان واقعيتي مخصوص به خود تلقي شد و اصطلاح جامعه شناسي يا « سوسيولوژي » توسط کِنت وضع گرديد. نقد نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي اجتماعي، ص 456.
19. همان، ص 455-459.
20. وي اجتماع را هم زيستي صميمانه، خصوصي و انحصاري تعريف مي کند، در مقابل، جامعه را « زندگي عمومي يا چيزي که مردم آگاهانه و دانسته در آن وارد مي شوند »، تعريف نموده است. وي به ويژه از گروه هايي نام مي برد که با منافع اقتصادي سرو کار دارند: منصور وثوقي، مباني جامعه شناسي، ص 5-6.
21. معين، فرهنگ معين، ج1، ص 1208.
22. دهخدا، لغت نامه، ج15، ص88.
23. ساموئل کنيگ، جامعه شناس، ترجمه ي مشفق همداني، ص48.
24. طيبي، مبادي و اصول جامعه شناسي، ص80.
25. همان، ص 77-78.
26. مطهري، جامعه و تاريخ، ص19.
27. محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن و سنّت، ص 21.
28. مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 21-29.
29. معين، فرهنگ معين، ج1، ص44.
30. محمد حسين ابن خلف تبريزي، برهان قاطع، ص37.
31. آراسته خو، نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 61.
32. البته آرمان هر فرد و گروه اجتماعي با کميّت و کيفيت دانش ها، فضيلت ها و قابليت هاي او مناسب است: همان، ص 61-63.
33. جميل صليبا، واژه نامه ي فلسفه و علوم اجتماعي، ترجمه ي کاظم برگ نيسي، صادق سجادي، ص 151.
34. بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه ي باقر سروخاني، ص 166.
35. آراسته خو، نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي، ص 63.
36. فردريک روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ترجمه ي عباس باقري، ص 5.
37. محمد علي سادات، آشنايي با مکتب ها و اصطلاحات سياسي، ص 73.
38. آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، ذيل کلمه ي آرمان شهر و يوتوپيا.
39. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ص 5.
40. اصيل، آرمان شهر در انديشه ي ايراني، ص15.
41. همان، ص 17.
42. توماس مور، آرمان شهر ( يوتوپيا )، ترجمه ي داريوش آشوري و نادر افشار نادري، ص16.
43. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ص 12 و 13.
44. نويسنده ي انگليسي م 1535، از پيش روان افکار سوسياليستي.
45. جامعه شناس عصري، همان، ص 58.
46. مور، آرمانشهر ( يوتوپيا )، ص 16.
47. فيلسوف و جامعه شناس مجارستاني ( 1893- 1947 ) متولد در بوداپست از پدري آلماني و مادري مجارستاني که متأثّر از شرايط اوج گيري نفوذ مارکسيم ( 1921- 1931)، کتاب ايدئولوژي و اتوپيا را نگاشت ولي در پايان عمر از مارکسيسم فاصله گرفت و به مسيحيت روي آورد.
48. نيکلاس آبرکرامي، استفان هيل، برايان اس ترنر، فرهنگ جامعه شناسي، ص 405.
49. به عنوان نمونه در تعليمات زرتشت در رأس هر هزاره يک امشاسپندان ظهور پيدا خواهد کرد. به گفته بابا طاهر:
به هر اَلفي اَلِف قدّي برآيد*** اَلِف قَدّم، که در اَلف آمدستم
در برخي روايات اهل سنّت نيز سخن از ظهور منجي و مجدد در هر قرن ( صد سال ) سخن به ميان آمده است.
50. مانهايم کارل، ايدئولؤژي و اتوپيا، ص 279-322.
51. صليبا، واژه نامه ي فلسفه و علوم اجتماعي، ص 152-153.
52. شهاب الدين سهروردي، في حقيقة العشق، ص 273؛ به نقل از، مدينه ي فاضله به تصور غربي ها، ص 2.
53. بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ص 389.
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول