فطرت در جوان
فطرت در جوان
منبع :اختصاصی راسخون
چکیده
کلید واژه:جوان،خداوند،آیه ، نگاه ، آیندگان
مقدمه
برای نمونه به یک مورد از تاریخ اسلام اشاره میشود:
یزید بن معاویه پسری داشت که در نظرش بسیار عزیز بود نام او را معاویه گذارده بود و علاقه داشت که به خوبی تربیت شود . موقعی که به سن تحصیلی رسید معلم لایق و با فضیلتی را به نام « عمرالمقصوص» برای تعلیم و تربیت او برگزید و فرزند خود را به وی سپرد.عمر المقصوص از مردان با ایمان و از دوستداران واقعی امیرمومنان علی (علیه السلام) بود و در باطن از رفتار ظالمانه معاویه و فرزندش یزید سخت تنفر داشت. این معلم شایسته در طول سنواتی که عهده دار تعلیم و تربیت معاویه بن یزید بود همه مبانی اسلامی و ایمانی را به وی آموخت و تمام وجودش را از اشعه فروزان تعالیم قرآن شریف روشن کرد و او را یک فرد معتقد به اسلام و حقوق اهل بیت (علیهم السلام) بار آورد. او بیست ساله بود که پدرش یزید را از دست داد و مردم او را برای جانشینی برگزیدند. و با وی بیعت خلافت بستند. جانشینی یزید و فرمانروایی بر یک کشور پهناور، برای معاویه جوان، بهترین وسیله ارضای تمنیات غریزیاش بود اما معلم دانا و لایقش، در پرتو ایمان به خدا و تعالیم قرآن او را چنان با اراده و نیرومند ، آزاده و مستقل بار آورده بود که مقام عظیم خلافت، با تمام شکوه و جلالش نتوانست شخصیت وی را در هم بشکند و او را اسیر شهوات نماید. معاویه بن یزید بر سر یک دو راهی بسیار مهم و حساس قرار گرفته بود. باید تصمیم میگرفت و یکی از آن دو را اختیار میکرد. سرانجام نیروی ایمان و تربیتهای عمیق مذهبی، بر هوای نفس پیروز شد و از خلافت کناره گیری کرد و در کمال صراحت و شجاعت، به مقام و ریاستی که آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.(1)
امتیازات جوان
1. معرفت و شناخت عمیق:
2. به فعلیت رساندن معرفت:
فطرت جاذبه نیرومند در جوان:
فطرت الهی:
این تشخیص فطری که ناشی از هدایت تکوینی خداوند است، در قرآن شریف به الهام الهی تعبیر شده است.(5) و روان شناسان آن را " وجدان اخلاقی" مینامند.(6)
تفسیری از « فطرت الله»:
" فطرت الله" را اهل بیت (ع) نیز تفسیر نمودهاند. برای نمونه در حدیث زراره که از امام صادق (ع) از آیه « فطرتَ اللهِ التی فطرَ الناسَ عَلیها » سئوال کرد، حضرت فرمودند:
« خداوند همه انسانها را بر فطرت توحید آفرید».(7)
این حدیث شریف و احادیث دیگر " فطرت" را تفسیر به" توحید" فرمودهاند، ولی این از قبیل بیان مصداق است یا تفسیر به اشرف اجزاء شی ء است.
تفسیر دیگر از فطرت دین است که فطرت الله دانستهاند؛ و دین شامل توحید و دیگر معارف نیز میشود. در صحیحه عبدالله بن سنان تفسیر به " اسلام" شده است.(8) در حسنه زراره تفسیر به " معرفت" شده است.(9)
و در حدیث معروف « کُلُ مَولُودٍ یُولِدُ عَلَی الفِطرَه» در مقابل یهود و نصاری و مجوس قرار داده شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
« هر زاده شده ای بر فطرت متولد شده است، پس والدین او، فرزند را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میگردانند».
بنابراین، از این احادیث معلوم میشود که " فطرت" اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقه از اموری است که حق تعالی بر آن خلق کرده، میباشد. (10)
با این بیانات مشخص میگردد " فطرت" معانی متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها توحید است. فطرت جوان که در اوج رشد و مرحله انتخاب است، همین نکته یکی از امتیازاتی است که در دیگر دورانهای زندگی نیست. در کودک فطرت هنوز شکوفا نشده است و در نوجوان نیز به کمال نرسیده و در دوران پیری نیز نیازهای درونی فطرت از وقتش گذشته، چه این که خواسته های فطرت ارضا شده باشد و چه بدون جواب، پاسخ داده شده باشد.
به هر حال خداوند متعال بهترین فطرت را در دوره جوانی قرار داده است که اگر به خوبی جواب داده نشود و سخنان فطرت عملی نگردد، فطرت سرخورده شده و هر لحظه رو به ضعف و رکود خواهد رفت.
از این جهت خوب است نیازهای فطرت که همان هدف بزرگ و انتخاب ماندگار توحید است، درک شود و جوان با تلاش و همت خود فطرتش را بر غریزه غلبه دهد و این امر با معرفت و شناخت مواضع و احکام فطرت در جوانان حاصل میگردد.
فطرت از بدیهیات است:
باید دانست که آن چه از احکام فطرت است چون همگانی و در ذات هر انسانی است و خلقت انسان بر همین مبناست، احدی را در تشخیص فطرت اختلافی نیست، چه عالم و چه جاهل، چه شهری و چه روستایی بر آن متفق اند. عادات و مذاهب در احکام فطرت دخیل نیستند. آیه شریفه « فطرَ النّاسَ عَلیها »، اختصاص به طایفه ای خاص ندارد؛ و فرمود: « لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ»، هیچ چیزی او را تغییر نمیدهد، سلیقهها، آداب و رسوم، ادراک و افهام دخلی در آن ندارد؛ ولی تعجب و شگفتی در این است که با اینکه در فطریات احدی اختلاف ندارد از صدر عالم گرفته تا آخر آن، ولی نوع مردم از آن غافل اند و به فطرت بهایی نمیدهند.
فطرت در ذات هر انسانی به ودیعت گذاشته شده و خلقت بشر نیز بر فطرت الهی خلق شده است و احکام فطرت که حس به کمال، عشق به کمال و بهترینهاست، از جمیع احکام بدیهیتر میباشد؛ و اگر توحید و سایر معارف از احکام فطرت یا لوازم آن باشد، باید از اوضع بدیهیات و اظهر ضروریات باشد، « ولکنَّ أکثرَ النّاسِ لا یَعلمون».(11)
عشق به کمال، فطری است.
هر یک از افراد بشر هر شغل و حرفه ای که داشته باشند، عشق به کمال آنها را مجذوب کرده است؛ اگر چه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک معشوق خود را در چیزی یافته و از دل و جان آنها را خواهانند. اهل دنیا و زخارف آن، کمال را در دارایی آن گمان کرده و معشوق خود را در آن یافتهاند. همین طور اهل علوم و صنایع هر یک چیزی را کمال میدانند و معشوق و هدف خود را در آن میپندارند. و اهل آخرت و ذکر ، معشوق را امر ماندگار و جاودان میدانند و هدف را در آن درک میکنند. تمام مردم با هـر حرفه و مشغله ای کمال را در نگاه خود کمال واقع میپندارند
ولی باید دانست هیچ یک از آنها عشق و محبتشان راجع به آن چه گمان کردند، نیست و معشوق و کعبه آمال آنها، آنچه را توهم کردند، نخواهد بود؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند، در مییابد که قلبش به هر چه متوجه است، اگر مرتبه بالاتری را دریابد، فوراً قلب از اولی به کاملتر منصرف میشود و وقتی به کاملتر رسید، به اکمال از آن متوجه میگردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب آرام نمیشود، مگر به کاملترین عشقها نائل گردد. ایشان در آخر میفرماید: ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت، بلکه ای پروانه های شمع جمال جمیل مطلق و ای عاشقان محبوب بی عیب، قدری به کتاب فطرت خود رجوع کنید و صحیفه کتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید با قلم قدرت الهی در آن مرقوم است: « وَجَّهتُ وَجهیَ لِلذی فَطرَ السَمواتِ و الارضَ». آیا فطرت الله التی فطر الناس علیها(13) فطرت توجه به محبوب مطلق است؟ آیا فطرت غیر متبدله « لاتبدیل لخلق الله»(14) فطرت معرفت است؟
تا کی به خیالات باطله، این عشق خداداد فطـری و این ودیعه الهیه را صرف این و آن میکنید؟ پس ای جوانان تازه کار و ای رهپویان راه وصال که میخواهید هدفی مقدس و مبارک انتخاب کنید و با حرکتتان مرزهای ابدیت را بپیمائید،؛ اگر محبوب شما، مقصود شما این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا به وصول به آنها، آتش عشق و اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید.
پس عشق حقیقی، کمال مطلق و جمال دلکش، جز خدای احد، چیز دیگری نخواهد بود.(15)
شکوفائی فطرت الهی در دوره بلوغ:
ابعاد متضاد روح جوان:
نوجوان نه تنها به صفات پسندیده و رفتار پاک خود فکر میکند، بلکه میل درونی و رغبت فطری آنان، پاکی و فضیلت تمام مردم جهان است. از نادرستی و بد اخلاقی دیگران رنج میبرند و آرزو دارند که سجایای انسانی و فضائل اخلاقی بر سراسر جهان حاکم باشد و تمام مردم عالم به راستی و درستی قدم بردارند. تمایل فطری جوانان به مذهب آن قدر شدید است که روان شناسان میگویند: بین بحران بلوغ و جهشهای مذهبی، ارتباط غیر قابل انکاری وجود دارد؛ حتی کودکانی که در خانواده های دور از مذهب و ایمان پرورش یافتهاند، در دوران بلوغ علاقه بیشتری از خود نسبت به مسائل مذهبی نشان میدهند.
زمانی که پیامبر اکرم (ص) در مکه دعوت خود را بین مردم آشکار نمود، جوانان به شدت تحت تأثیر گفتار پیامبر (ص) قرار گرفتند و این امر سبب بروز اختلافات شدیدی در خانوادهها میان جوانان و والدین آنها گردید.
نکته ای که حائز اهمیت است این است که این نعمتی که خداوند به جوان داده به نام فطرت حقیقت جو، در مقابلش دشمنی در کمین است که لحظه به لحظه منتظر است تا این فطرت را نابود کند و بخشکاند و خود جایگزین آن شود.
نزاع فطرت و شهوت:
این مبارزه بستگی به قدرت و همت جوان دارد که کمی تعقل و تفکر او را نجات میدهد و بین دو میل و جاذبه قوی غریزه و فطرت کدام را بر دیگری ترجیح دهد.
به نظر میرسد مشکل عمده انسانها علی الخصوص دوران جوانی، عدم تفکر و تعقل است؛ این که مهار عقل را به نفس پسپاریم و هر چه نفس و غریزه گفت گوش کنیم و دور از عاقبت اندیشی هدفی را انتخاب کنیم که عمری پشیمانی و افسوس را در پی دارد؛ بله درست است که این مبارزه، جهاد اکبر و نزاع عظیمی است؛ ولیکن به استقامت و پایداریاش بر فطرت و انتخاب برتر که همان توحید است و هم معنای انتخاب به وسعت ابدیت جوانان است، میارزد.
روایتی سکونی از امام صادق (ع) نقل میکند که میفرمایند:
پیامبر(ص) لشکری را به جنگ فرستاد، بعد از آن که سپاهیان با پیروزی برگشتند، حضرت فرمودند: آفرین باد بر گروهی که به جای آوردند جهاد کوچک را، و جهاد بزرگ به جای مانده است. از پیامبر پرسیدند جهاد بزرگ چیست؟ حضرت فرمودند: جهاد با نفس با فطرت است.(16)
حضرت امام خمینی (ره) در این مورد میفرمایند:
انسان اعجوبه ای است که دو نشئه و دو عالم دارد؛ نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که بدن اوست و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است و نفس او، که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است و برای هر کدام از آن مقامات و درجات جنود و لشکریانی رحمانی و عقلانی است که آن را جذب به ملکوت اعلی و دعوت به سعادت میکنند و جنودی است شیطانی و جهلانی که آن را جذب به ملکوت سفلی و دعوت به شقاوت میکند و انسان میدان جنگ این دو طایفه است.(17)
سخن ما نیز در اینجا همین است جوانی که در اول راه قرار دارد و باید تصمیمات زندگیاش را به دست خود رقم بزند، درگیر این نزاع درونی میشود؛ تصمیماتی که میگیرد خارج از این دو نیست یا از روی فطرت و جنبه عقلانیاش بر میخیزد و یا از غریزه و جنبه شیطانی و جهلانی اش به پا میخیزد.
حال در این جا وظیفه جوان چیست؟
" شریعت"، یعنی دستوراتی که خداوند فرستاده است تا شما را در انتخاب بزرگتان موفق کند، مثلاً به شما میگوید: اگر میخواهید در حیات خودتان موفق باشید، باید انتخاب شما با توجه به حیات ابدی تان که آخرت است، باشد. ملاک و میزان را شریعت که برنامه ای همه جانبه است، هم به بعد جسمانی و هم به بعد روحانی پرداخته، میباشد. اگر کسی بگوید من قیامت را انتخاب کردهام، اما میخواهم به دنیا و افتخارات آن بپردازم، مسلماً این دو انتخاب با هم جمع نمیشود. در واقع این جوان بدون آن که بخواهد به خودش دروغ بگوید، چون با انتخاب قیامت همه دنیا و اهداف آن برای ما کوچک و ناچیز میشود و عملاً آنها دیگر مورد انتخاب ما نیستند، چون قیامت را که فضای ابدی است، انتخاب کردهایم.(18)
عامل گرایش به شریعت و قیامت چیست؟
سخن ما نیز همین است؛ جوان باید مثل یک باغبان دلسوز و مثل عقاب، چشمی تیزبین داشته باشد و در کمبودهای روحی بتواند فطرت خود را رشد دهد و اجازه ندهد به هر دلیلی امیال ناپسند دیگر بر فطرت پاک و زلال وجودشان مقدم شود.
اولویّت خواهشهای جوان:
اسلام به تمام آرزوهای طبیعی جوان عنایت دارد و هر یک را در جای خود ارضاء میکند، ولی برنامه تربیتی خود را از ارضای تمایلات معرفت فطری و وجدان اخلاقی آغاز میکند. چرا؟ چون این تمایل به معرفت فطری و وجدان اخلاقی که در پرتو مذهب است، شخصیت ساز و سعادت آور است. اسلام بهترین برنامه را که قابل دسترس بوده و در توان و وسع جوانان است، معین میکند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: « لَا یُکلَِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وسعها». (19)
در اوقاتی که تحولات انقلابی بلوغ، تقاضای مذهب را در ضمیر نوجوانان بیدار میکند و آنان را به فراگرفتن مسائل مذهبی علاقمند میسازد، اولیای گرامی اسلام تعالیم دینی را به آنان عرضه میکند و جوانان را به فرا گرفتن قرآن شریف و مقررات اسلامی و انجام وظایف بندگی و خودداری از معاصی موظف میسازند.
در این مورد روایات بسیاری وارد شده است؛ به عنوان نمونه: حضرت امام صادق (ع) فرمودند:
« پسر بچه هفت سال بازی کند، هفت سال نوشتن بیاموزد و تحصیل کند و هفت سال حلال و حرام مذهبی را یاد بگیرد».(20)
عوامل رشد دهنده فطرت:
باید برای نگه داشتن این فطرت و سرمایه عظیم، تمایل اخلاقی و ایمانی جوان حفظ شده و کنترل گردد. نباید این احساس به گرایشات مذهبی و دینی که در وجود هر کسی قرار دارد، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، به هر نوبه ای احساس پرستش و دغدغه مذهب دارند، خاموش گردد. به عنوان مثال بعضیها مانند مسیحیت در روزهای خاصی به کلیسا میروند و این تمایل را جواب میدهند و احساس راحتی و سبکی میکنند.
2: عامل دوم برای رشد و تقویت فطرت انس و یاد خدا میباشد.
قبلاً نیز اشاره شد که توحید مقدسترین و والاترین هدفی خواهد بود که جوان می توند انتخاب نماید. هدفی به وسعت بی نهایت، هدفی جاوید و ماندگار.
حال سئوالی که مطرح میگردد این است که جوان چگونه میتواند خدا را یاد کند تا فطرت او با یاد خدا قوی و مستحکم بماند و در مقابلش شهوات و معاصی بتواند به خوبی حاکم باشد و تزلزلی در برابر دشمن خود نداشته باشد، جوابمان را از لسان پیامبر (ص) میگیریم که فرمودند:
« مَنْ أَطَاعَ اللهُ فَقَدْ ذِکرِ اللهِ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلاتُهُ وَ صِیامِهِ وَ تِلاوَتِهِ لِلقُرآن؛ هر کس خداوند را فرمان برد و دستورات الهی را انجام دهد، خدا را یاد کرده است؛ هرچند نماز خواندن و روزه گرفتن و قرآن خواندنش اندک باشد».(21)
این روایت شریف اطاعت از خداوند را مایه انس و یاد خداوند میداند.
در روایت دیگری از امام صادق (ع) در مورد آیه « وَ لِذکرِ اللهِ أَکبرُ»(22) پرسیدند، فرمودند: « ذِکْرِاللهِ عِنْدَمَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ؛ مراد به یاد خدا بودن درهنگام روبرو شدن با حلال و حرام است».(23)
این روایت شریف نیز، یاد خدا را در هنگام روبرو شدن حلال و حرام الهی میداند، آن جا که فطرت پاک با نفس خبیث رو در رو میشود، اگر عقل و فطرت غلبه پیدا کرد، آن جا یاد خدا معنی دارد، آنجاست که فطرت پیشرفت میکند، یک درجه کاملتر میشود و جوان را به خدا مقربتر میکند و با فطرت پاک خود، دیگر امور حقیر و پست را انتخاب نمیکند.
در کتاب شریف وسائل الشیعه باب « وجوب غلبة العقل علی الشهوه و تحریم العکس» حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که میفرمایند:
« هر کس که گناهی یا امر شهوانی بر او عرضه شود و او از ترس خدا از ارتکاب آن خودداری کند، خداوند آتش دوزخ را بر او حرام میگرداند و از بی تابی عظیم روز قیامت او را ایمن میگرداند و در ادامه امام مسئله دنیا و آخرت را میفرمایند؛ آگاه باشید کسی که دنیا و آخرت به او عرضه شود و دنیا را بر آخرت برگزیند، در روز قیامت خدا را در حالتی دیدار خواهد کرد که هیچ حسنه ای که به سبب آن از آتش محفوظ بماند، ندارد و کسی که آخرت را برگزیند و دنیا را واگذارد، خداوند از او خشنود خواهد شد و بدیهای کردارش را بر او ببخشاید».(24)
جوان مطیع:
همانطور که برخی افراد برای تقویت جسمشان داروهای تقویت کننده مصرف میکنند، جوان نیز اگر میخواهد عقل و فطرتش رشد کند، باید از تقویت کننده استفاده نماید؛ و آن چیزی غیر از یاد و ذکر خدا نیست. به همین دلیل است که جوان باید جنبه عقلانیتش بر احساساتش برتری یابد، چرا که خداوند نیز به آنها توفیق و تفضل عنایت میفرماید.
ائمه هدی (ع) انسان را برتر از همه مخلوقات میدانند، و آن به دلیل قوه عقل و فطرت انسان که ممیّز میان او و حیوانات است.
عبدالله بن سنان میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ حضرت فرمودند: امیرالمومنین (ع) فرمود: خداوند در وجود فرشتگان عقل بدون شهوت و در وجود حیوانات شهوت بدون عقل و در وجود انسان هر دو را ترکیب نمود؛ پس کسی که عقلش بر شهوتش چیره شود، از فرشتگان برتر است و کسی که شهوتش بر عقلش غالب آید، از حیوانات پستتر است.(25)
هنر جوانی و استعداد و کمالات نهفته جوان، در همین جا، میان عقل و شهوت روشن میگردد. اگر او در مبارزه سخت امیال شهوانی و شیطانی به کمک عاقبت اندیشی و تعقل که از فطرت سرچشمه میگیرد، پیروز میدان شد به اعلی منازل قرب میرسد و جوانیش را به طاعت
و بندگی مهر میکند و اگر شکست بخورد، از مسیر هموار فطرت عقب میماند، هرچند که جوان توانایی جبران را دارد. فلذا اگر عقل مغلوب شد، « کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلّ »(26) میگردد.
بحث در این باب بسیار وسیع است و بیان آیات و روایات بزرگان دین در این مورد خارج از طاقت و گنجایش این تحقیق است؛ لکن به دو مورد اشاره می نمائیم.
امیرالمومنین علی (ع) میفرمایند: « چه بسیار خواهش نفسانی لحظه ای که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد ».(27)
و نیز امام صادق (ع) میفرمایند: « خوشا به حال کسی که خواهش نفسانی حاضر را به خاطر وعده گاه قیامت که آن را ندیده است، ترک کند ».(28)
بنابراین، جوانی که میخواهد فطرتش بیدار بوده و عقلش حاکم بر امیال دیگرش باشد، باید یاد مبدأ و ملجأی باشد که به او قوت عمل و فکر میدهد، به او امید و نشاط و صبر و استقامت عنایت میکند، و او را در هر انتخاب و هدفی کمک و یاری میکند و آن هم جز یاد و ذکر خدا، چیز دیگری نیست.
آثار روی گرداندن از یاد خدا:
جوانی که برای انتخابهایش از خداوند قادر مدد نگیرد و به یاد او نباشد، شیطان خلأ یاد خدا را پر خواهد کرد. دام شیطان برای جوان کوچک نشان دادن اهداف بزرگ و بیهوده جلوه دادن فطرت و عقل است. او میخواهد جوان را از مسیر هدایت گمراه گرداند.(29)
رسالت شیطان بنا بر آیات قرآن، « اغوا و فریب » است(30).
قرآن کریم در آیات متعددی به نتیجه و سرنوشت رویگردانی از یاد و ذکر خدا اشاره مینماید که برای نمونه به چند مورد اشاره می نمائیم:
« وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِین؛ هر کس که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی بر او میگماریم تا همدم او باشد ». (31)
آیه دیگری که مربوط به اعراض از ذکر خداست، آیه 124 سوره طه است، که میفرماید:
« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحَْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی؛ ؛ هرکس از یاد من رویگردان شود، زندگیش تنگ شده و در روز قیامت نابینا محشور میگردد».
آیه دیگر میفرماید: « وَ لَاتَکُونُواْ کاَلَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُون»(32)
و مانند آن کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند، ایشان همان فاسقانند.
و علی(ع) در این رابطه میفرمایند: « مَن نَسی اللهَ سُبحانَه أَنساهُ اللهُ نَفسَه وَ أَعمی قَلبَه؛
هرکه خدای سبحان را فراموش کند، خداوند خودش را از یادش ببرد و دلش را کور کند ».(33)
پیامدهای یاد خدا برای نسل جوان:
جوان مسلمان و پرانگیزه باید بداند چراغ فطرت با یاد خدا روشن است. فطرتی که یاد و نام خدا در آن نباشد، فطرت خاموش شده است و جایگاهی برای غیر خدا، بلندترین اهداف توحید و خداشناسی است و بزرگترین یادها یاد خداوند است. و اگر جوانی بخواهد هر روز و هر لحظه پیشرفت کند، باید چراغ فطرت او شعله ور شود تا حرکت کند.
در این رابطه نیز روایاتی وجود دارد، پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
« ذِکرُ اللهِ شفاءُ القُلوبِ؛ یاد خدا، شفای دلهاست».(35)
از این روایت برداشت میشود که زنده نگه داشتن فطرت و قلب، انس با خداست. انس یعنی دلبستگی، دلباختگی، همراهی دائم و در لغت به معنای خوگرفتن، الفت گرفتن میباشد.(36)
جوانی که در رفتار و گفتارش خدا را در نظر دارد و به غیر از فطرت و عقل توجهی ندارد، رضای الهی را بالاترین و برترین هدفها میداند و به تهذیب نفس میپردازد، همین ویژگیها سبب شفای دل اوست. یاد خدا، قوه غریزه و شهوت را کنترل کرده و در چارچوب عقل هدایت میکند، به همین دلیل است که پیامبر (ص) یاد خدا را مایه شفای دل میداند.
امیرالمومنین علی (ع) نیز میفرمایند: « أَصلُ صَلاحِ القَلبِ استِغالُهُ به ذکرِ اللهِ ؛ ریشه صلاح و پاکی دل، پرداختن به ذکر خداست».(37)
و در فرمایشی دیگر میفرمایند: « مَن ذَکرَ اللهَ سُبحانَه أَحیَأَ اللهُ قلبَهُ وَ نَوَّرَ عَقلَه وَ لُبَّهُ ؛ هرکه به یاد خدای سبحان باشد، خداوند دلش را زنده و عقلش را روشن گرداند».(38)
و نیز فرمودند: « دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبِ وَ الفِکرِ ؛ مداومت بر یاد خدا، دل و اندیشه را روشن میسازد ».(39)
و نیز فرمودند: « الذِّکرُ مِفتاحُ الأُنسِ ؛ یاد خدا کلید انس است ».(40)
نکته ای که قابل ذکر است این که یاد خدا بودن در کارها، خود توفیقی از جانب خداوند متعال است که نشان دهنده دوستی و علاقه شدید خدا نسبت به بندگانش میباشد.
در پایان این بخش، روایتی از امیرالمومنین علی (ع) در رابطه با انس و دوستی خداوند نسبت به بنده را نقل می نمائیم. ایشان میفرمایند:
« هرگاه دیدی که خداوند سبحان تو را انیس یاد خود کرده است، بی گمان دوستت دارد و هرگاه دیدی که تو را با خلقش انیس کرده و از یاد خویش جدایت ساخته است، بی گمان تو را ناخوش میدارد ».(41)
عامل سوم برای تقویت و رشد فطرت در جوانان، تعقل و تفکر میباشد.
حال باید دانست تعقل و تفکر چیست؟ از دیدگاه دین دارای چه اهمیت و جایگاهی است؟ قبل از ورود به بحث روایتی از امیرالمومنین (ع) نقل می نمائیم. حضرت امام صادق (ع) از امیرالمومنین (ع) نقل میکند که میفرمایند:
« نَبِّه بِالتَّفکُرِ قَلبَکَ ؛ آگاه نما دل خود را به اندیشه نمودن ».(42)
" تنبّه" ، یعنی آگاهی دادن از غفلت و بیدار کردن از خواب است، و هر دو معنی خوب است؛ زیرا قلب و فطرت قبل از تفکر در غفلت اند. فطرت زمانی رو به خاموشی میرود که تفکر و تعقلی در آن نباشد. خمیره فطرت با تعقل و تفکر همسو و هم ساز است.
" تفکّر" ، اِعمال فکر است و آن عبارت است از ترکیب اموری که معلوم است برای به دست آوردن نتایجی که مجهول و مبهم میباشد. خواجه عبدالله انصاری چنین تعریف میکند:
تفکر عبارت است از جستجو نمودن بصیرت قلب و چشم ملکوت و پیدا کردن مطلوب.(43)
و پر واضح است که مطلوب قلوب « معارف حقه و توحید و خداشناسی » است. و در روایت امام صادق (ع) منظور از تفکر، معنی خاص، راجع به قلوب و حیات ابدی انسان است.(44)
و " تعقل" ، اِعمال قوه عقلانی برای بهبودی مسائل مشکل است؛ قوه خرد و اندیشه را هرگاه به فعلیت برسانیم، تعقل رخ میدهد که از باب تفعل یعنی به فعلیت رساندن، میباشد. « لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» در قرآن نیز به همین معناست.
فضیلت تفکر:
تفکر در قرآن و حدیث:
« أَفْضَلُ الْعِبادِهِ اِدْمانُ الْتَفَکُرِ فِی اللهِ وَ فِی قُدْرَتِه».(45)
در این روایت شریف چند نکته حائز اهمیت وجود دارد. این روایت افضل عبادت را تفکر دانسته، تفکری دائمی و پیوسته و نه عبادات سنگین دیگر. تفکر لحظه و ساعتی خوب است ولی تفکر ممدوح و موثر برای ارتقای فطرت، امتداد و جریان داشتن فکر است.
امام صادق (ع) در این روایت متعلق تفکر کردن را نیز مشخص کردهاند و آن عبارت است از تفکر درباره خداوند و قدرت او. پس هر تفکری و هر تعقلی ممدوح نیست، تفکری که از جان فطرت مبعوث شده و در تکامل و ترقی فطرت گام بردارد و بتواند فطرت را همان گونه که خلق شده، نگه دارد. تفکری که از جان فطرت برخواسته شده و جوابگوی نیازهای فطرت باشد و درباره هدف ابدی و ماندگار صورت گیرد، یک ساعتش از عبادت یک شب برتر دانسته است.
رسول اکرم(ص) در این رابطه فرمودند: « یک ساعت تفکر از عبادت یک سال برتر است».(46)
و در حدیث دیگر فرمود: « تفکر یک ساعت، بهتر از عبادت شصت سال است ».(47)
و در آخر حدیثی از امیرالمومنین (ع) که میفرمایند:« اندیشه و تفکر به نیکویی و خیر دعوت میکند و به عمل کردن تشویق مینماید ».(48)
و نهایتاً هرکجا از کلام خدا که فکر و عقل بکار رفته، همین مطلب را میرساند که دروازه نجات و سعادت تفکر و تعقل است و با کلمه « یَتَفَکَرُونَ، یَعْقِلُون »(49) عموم فطرتهای عاقل و به خواب رفته را بیدار میکند.
تعریف عقل در فرهنگ دینی از منظر استاد مطهری(ره):
اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن، تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در فرهنگ قرآنی و روایات اسلامی منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکـر منطقی و تعقل فلسفی نیست، چرا که این مـورد بین همه انسانها مشترک است و هر انسانی چه
موحد و چه کافر توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیات جهان هستی را هرچند به صورت نادرست را دارد. در حالی که قرآن، کفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است آنها از عقل خود هیچ استفاده ای نمیکنند؛ چنان که میفرماید:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْکَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ به ما لَایَسْمَعُ إِلَّادُعَاءًوَ نِدَاءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَایَعْقِلُون».(50)
عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است که جوان با بکارگیری آن میتواند خوبیها و بدیها تشخیص دهد و اگر عقل را درست بکار بگیرد، هیچگاه دو دل و شکاک نمیشود. فطرت ذاتاً حقیقت جو و عاشق بهترینهاست؛ اگر ملاک عقل و فطرت یکسان باشد، هدف را به خوبی مییابد و حرکت خود را شروع میکنند. مهم آن است که این دو با هم همگام شوند تا مسیر را تشخیص داده و شروع به اجرائی کردن هدف کنند.
جوانی که اندوخته علمی دارد، عالم است و نمیتوان به او عاقل گفت. جوانی که اجتهاد ندارد، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارد، از منظر اسلام جاهل است. برای ترسیم مفهوم دقیق عقل، قرآن از تعبیر لطیف " لبّ " استفاده نموده است. استاد مطهری کلمه " لبّ " را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن میفرماید: لبّ، یعنی مغز ( نه به معنی مخ، بلکه به معنای اعم که در مورد میوهها مثلاً می گوئیم مغز بادام ) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد و اگر هم اصطلاح مخصوصی نباشد، قرآن درباره عقل کلمه لب را زیاد بکار برده است.
اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است، پوک است. همچنین انسانی که عقل نداشته باشد، جوهر و مغز انسانیت و ملاک و مقوّم آن را ندارد. استاد مطهری (ره) عقل را از منطق قرآن اینگونه تعریف میکند: در منطق قرآن عقل عبارت است از نیرویی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری میرساند.
ارزش و اهمیت عقل در قرآن:
ارزش و اهمیت عقل را در اسلام و قرآن، از موقعیتی که تعقل و تفکر در مجموعه تعالیم اسلام به دست آورده است، میتوان کشف کرد؛ نمونه های ذیل نشانههایی از این جایگاه بلند میباشد که به طور فهرست وار بیان می نمائیم.
• تعقل زیربنای اصول دین است.
• تشویق به تفکر و تعقل در قرآن و سنت.
• حمایت قرآن از عقل در برابر عادات اجتماعی.
• حمایت از عقل در مقابل اکثریت.
• تجلیل از عقل در آیات و روایات.(51)
نتیجه گیری
پينوشتها:
1.حکمت نامه جوان، ص 40
2 . غررالحکم، ح 5764. ص244
3 . روم، آیه 30.
.4 تفسیر نمونه، ج 16، ص 422.
5.« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا؛ فَأَلهَْمَهَا فجُُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»، شمس، آیه 7 و 8.
.6 خلاصه کتاب جوان، ص 111.
7.اصول کافی، ج 2، ص 12 و 13؛ التوحید شیخ صدوق، ص 328، باب 53، ح 1 و 2.
8.همان، ج 2، ص 12، باب فطره الخلق علی التوحید، ح 2
9. علاوه بر این پیامبر (ص) میفرمایند: « هر نوزادی با سرشت خدایی زائیده میشود؛ یعنی با معرفت به این که خدا آفریننده اوست». الکافی، ج 2، ص 12 و 13، ح 4.
10.عوالی اللائی،ج 1،ص 35،ح 17 و چهل حدیث ص 180 ح 11
11.چهل حدیث، ، ص 180، ح 11.
12. چهل حدیث، ،ص 185
13. انعام آیه 79
14.روم آیه 30
15.چهل حدیث، ،ص 184
16. فروع کافی، ج 5، ص 12، کتاب الجهاد، ج 3، ص 112
17. چهل حدیث ، ص 5، ج 1
18.برگرفته از کتاب جوان و انتخاب بزرگ، ص 27
19.بقره، آیه 286
20. اصول کافی، ج 6، ص 47
21.بحار الأنوار، ج 77، ص 86، ح 3.
22.عنکبوت، آیه 45.
23. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 162.
24. جهاد با نفس، ص 69.
25. همان، ص 71.
26. أعراف، آیه 179
27.جهاد با نفس، ، ص 71.
28. همان.
29. « قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنیِ لَأَقْعُدَنَّ لهَُمْ صرَِاطَکَ الْمُسْتَقِیم»؛ اعراف، آیه 16.
30. سوره اعراف، آیات 126 و 17؛ سوره حجر، آیات 39 و 40؛ سوره ص، آیات 82 و 83.
31. زخرف، آیه 36.
32. حشر، آیه 19.
33. غررالحکم، کلمات قصار امام علی(ع)، ح 8875.ص 127
34.رعد آیه 28.
35. کنزل العمال، ح 1751.ص211
36. فرهنگ جامع عربی ـ فارسی، ص 87.
37. غررالحکم، 3083.ص134
38.همان، 8876.ص233
39. همان، 5144.ص32
40. همان، 4041.ص137
41. همان، 5162. ص312
42. کافی، ج 3، ص 175، باب تفکر، ح 1.
43. « إِعْلَمْ أَنَّ الْتَّفَکُرَ تَلَمّسَ الْبَصِیِرِه لِإِسْتِدْراکَ الْبَغْیَه » ؛ منازل السائرین، ص 13.
44. چهل حدیث، ص 190، ح 12.
45. کافی، ج 4، ص 175، ح 2.
46.« فکرُ ساعهٍ خیرٌ مِن عبادهِ سنهٍ » ؛ عوالی اللئالی، ج 2، ص 57، ح 152.
47.« تَفْکُّرُ سَاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادِهِ سِتِّینَ سَنَهٍ » ؛ طریحی در مجمع البیان در ماده « فکر».ص134
48. کافی، ج 4، ص 177، ح 5.
49.رعد، آیات 3 و 4.
50.بقره، آیه 171.
51. فصلنامه مکاتبه و اندیشه، ش 31، ص 118.
1. قرآن کریم
2. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ناشر: تشیّع، چ 3، 1386.
3. طاهرزاده، اصغر، جوان و انتخاب بزرگ، انتشارات المیزان، چ 9، 1388.
4. حرعاملی، محمد بن الحسن، جهاد با نفس، کتاب جهاد وسائل الشیعه، مترجم: علی افراسیابی، انتشارات نهاوندی، چ3، 1382.
5. گفتارهای مرحوم فلسفی،خلاصه کتاب جوان، تلخیص حسین سوزنچی،نشربین الملل،1386
6. خمینی، روح الله، چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، چ5، 1373
7. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، انتشارات اسوه، چ7، 1385.
8. محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چ1383.
9. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، مکتبه الإسلامیه، تهران.انتشارات اشراق،چ2، 1385
10. رحیمی نیا، مصطفی، فرهنگ جامع عربی- فارسی، نشر بدیهه، چاپ رامین، چ1، 1376.
11. متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، الرساله، بیروت. انتشارات نور الهدی، چ4، 1382
12. ابن ابی جمهور، محمدبن علی بن ابراهیم، عوالی اللئالی،انتشارات سیدالشهداء قم،چ2، 1386
13. محدث عبدالواحد آمدی،غررالحکم و درر الکلم، نشر موسسه امام عصر، چ1، 1381
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}