فطرت در جوان

در این تحقیق به بررسی فطرت در جوان می‌پردازیم. در صورتی که این خصلت جوان شناخته شود دیگر راه از بی راهه تمییز داده می‌شود. حال سوال اینجاست که فطرت چیست و کاربرد ان در جوان چگونه می‌باشد. این خصلت در جوانان به حدّ اعلی وجود دارد، چون غباری روی آن ننشسته، ولی باید آن را پیدا کرد و روی آن کار کرد که از قوه به فعل تبدیلش کرد. در این صورت فطرت هدایت گر جوان می‌باشد
سه‌شنبه، 23 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فطرت در جوان

فطرت در جوان
فطرت در جوان


 

نويسنده: محمد خندان
منبع :اختصاصی راسخون



 

چکیده
 

در این تحقیق به بررسی فطرت در جوان می‌پردازیم. در صورتی که این خصلت جوان شناخته شود دیگر راه از بی راهه تمییز داده می‌شود. حال سوال اینجاست که فطرت چیست و کاربرد ان در جوان چگونه می‌باشد. این خصلت در جوانان به حدّ اعلی وجود دارد، چون غباری روی آن ننشسته، ولی باید آن را پیدا کرد و روی آن کار کرد که از قوه به فعل تبدیلش کرد. در این صورت فطرت هدایت گر جوان می‌باشد
کلید واژه:جوان،خداوند،آیه ، نگاه ، آیندگان

مقدمه
 

از دیدگاه دین، غلبه بر خواهش‌های نفس و غرایز و دوری از ناپاکی نه تنهادلیل بر اراده ثابت و توان نفس آدمی است بلکه باعث عزت و سر بلندی است. جوانانی که خواهان محبوبیت حقیقی هستند باید جوانی خود را بر اساس پاک دامنی و پیروزی بر هوای نفس استوار نمایند و از این راه مقدمات آبرو مندی و سعادت همیشگی را فراهم آورند مشکل اینجاست که غلبه بر شهوات نیرومند، کاری بسی دشوار است ولی کسانی که در کودکی و در ایام بلوغ با تربیّت صحیح پرورش یافته‌اند و دغدغه‌ی آنان این بوده که از خود حفاظت کنند و با کمک مربیان لایق، و پیروی از فطرت خود آگاه، تعالیم الهی را فرا گرفته و با جان و دل قبول کرده‌اند، آن چنان شخصیّت نیرومنیدی دارندکه می‌توانند بر خواسته های غیر الهی استوار باشند.
برای نمونه به یک مورد از تاریخ اسلام اشاره می‌شود:
یزید بن معاویه پسری داشت که در نظرش بسیار عزیز بود نام او را معاویه گذارده بود و علاقه داشت که به خوبی تربیت شود . موقعی که به سن تحصیلی رسید معلم لایق و با فضیلتی را به نام « عمرالمقصوص» برای تعلیم و تربیت او برگزید و فرزند خود را به وی سپرد.عمر المقصوص از مردان با ایمان و از دوستداران واقعی امیرمومنان علی (علیه السلام) بود و در باطن از رفتار ظالمانه معاویه و فرزندش یزید سخت تنفر داشت. این معلم شایسته در طول سنواتی که عهده دار تعلیم و تربیت معاویه بن یزید بود همه مبانی اسلامی و ایمانی را به وی آموخت و تمام وجودش را از اشعه فروزان تعالیم قرآن شریف روشن کرد و او را یک فرد معتقد به اسلام و حقوق اهل بیت (علیهم السلام) بار آورد. او بیست ساله بود که پدرش یزید را از دست داد و مردم او را برای جانشینی برگزیدند. و با وی بیعت خلافت بستند. جانشینی یزید و فرمانروایی بر یک کشور پهناور، برای معاویه جوان، بهترین وسیله ارضای تمنیات غریزی‌اش بود اما معلم دانا و لایقش، در پرتو ایمان به خدا و تعالیم قرآن او را چنان با اراده و نیرومند ، آزاده و مستقل بار آورده بود که مقام عظیم خلافت، با تمام شکوه و جلالش نتوانست شخصیت وی را در هم بشکند و او را اسیر شهوات نماید. معاویه بن یزید بر سر یک دو راهی بسیار مهم و حساس قرار گرفته بود. باید تصمیم می‌گرفت و یکی از آن دو را اختیار می‌کرد. سرانجام نیروی ایمان و تربیت‌های عمیق مذهبی، بر هوای نفس پیروز شد و از خلافت کناره گیری کرد و در کمال صراحت و شجاعت، به مقام و ریاستی که آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.(1)

امتیازات جوان
 

دوران جوانی دورانی است که پر از امتیازات و خصائص ویژه ای است که هیچ دوره دیگری از عمر انسان آن را ندارد، ویژگی‌هایی که یک جوان اگر از این نعمت‌هایی که خدای مهربان به او داده است کمال استفاده را ببرد، شامل آن حدیث امیرالمومنین علی(ع) نمی‌شود که فرمودند: « دو نعمت است که وقتی انسان آن را از دست داد، قدر و ارزشش معلوم می‌گردد: یکی جوانی و دیگری سلامتی و عافیت».(2) بسیاری از جوانان معرفت به این ویژگی‌های خدادادی ندارند. آن‌ها اصلا فکر نمی‌کنند که این ویژگی‌ها را ذاتاً دارا می‌باشند و خداوند بهترین دوران‌های زندگی را به جوان هدیه نموده و همه مسیرها و راه‌ها را هموار کرده تا یک جوان بتواند به هدفی که انتخاب کرده، برسد. اگر جوان از نعمت‌هایی که خدا به او ارزانی نموده است، کمال استفاده را نبرد و بر اساس هوا و هوس عمل نماید، بعد از دوره جوانی، سخنان سالخورده ای را به زبان جاری می‌کند که بعد از اتلاف دوران جوانی فریاد می‌زند: " ای کاش از جوانیم خوب استفاده می‌کردم". اگر جوان خود را شاگرد مکتب الهی نداند و خود را در مسیر نسیم کمال الهی قرار ندهد، ناچاراً در مکتب شیطان تعلیم می‌بیند و خود را شاگرد شیطان می‌کند و هر چه تعلیم ببیند از فرصت‌ها و نعمت‌های جوانی دورتر می‌شود. برای این که این ویژگی‌ها را در جوانی غنیمت بشماریم و از لحظه لحظه جوانیمان همانند نفس کشید نمان قدر بدانیم، دو مطلب لازم است جوان در قلبش حک کند:

1. معرفت و شناخت عمیق:
 

انسان تا نسبت به چیزی معرفت نداشته باشد، انگیزه ای برای تحرک نخواهد داشت. معرفت و شناخت لازمه هرکاری و محرک برای انجام و انتخاب هدف است. لذا جوان باید ویژگی‌ها و توانایی‌های دوره جوانی را عمیقاً بشناسد و بداند که خداوند متعال چه ویژگی‌هایی درونش به امانت گذاشته است. با شناخت عمیق و دقیق، حرکت قوی و پایدار می‌ماند، و هرچه معرفت بیشتر، انگیزه برای حرکت و پیشرفت قوی‌تر و استوارتر خواهد بود.

2. به فعلیت رساندن معرفت:
 

جوانی که دریافت چه خصلت‌هایی در وجودش قرار گرفته است، آن ویژگی‌ها را از قوه به فعل تبدیل می‌کند. و لازمه شناخت پیداکردن، حرکت و رسیدن به هدف است. جوان باید این ویژگی‌ها را به میدان عمل بیاورد و روی آن‌ها کار کند تا به هدفی که برگزیده، برسد. معرفت بدون تلاش و حرکت بی معناست و شناخت تنها نیز برای رسیدن به هدف کفایت نخواهد کرد. قبلاً گفته شد در وجود جوان دو میل و کشش قرار دارد: فطرت و غریزه. اگر میل به فطرت او غلبه بر غریزه او کند، شریعت و دین را که با آیه قرآن هم تطبیق دارد، بر می‌گزیند و انتخابی عاقلانه می‌کند، چون انتخاب جوان یا از روی میل غریزه ای است یا فطری که قرآن نیز به آن اشاره دارد و می‌فرماید « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتیِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله».(3)

فطرت جاذبه نیرومند در جوان:
 

اولین ویژگی ممتاز دوران جوانی « فطرت آگاه و حقیقت جو» می‌باشد. بدون شک همان گونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت می‌دهد، در درون جان او نیز کشش‌ها و جاذبه‌هایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخودآگاه برای او تعیین جهت می‌کند. فلسفه وجودی این جاذبه‌ها همین است که در مسائل حیاتی انسان همیشه نمی‌تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهی سبب تعطیلی هدف‌های حیاتی می‌شود؛ به عنوان مثال، اگر انسان برای خوردن غذا یا آمیزش جنسی بخواهد از منطق « لزوم بدل ما یتحلّل» و « لزوم تداوم نسل از طریق تولد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدت‌ها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولی غریزه و جاذبه جنسی از یک سو و اشتها به تغذیه از سوی دیگر خواه ناخواه او را به سوی این هدف می‌کشاند، و هرچه اهداف حیاتی‌تر باشد، این جاذبه‌ها نیرومندتر است. این کشش‌ها و جاذبه‌ها دوگونه است: بعضی‌ها ناآگاه است، یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف جذب می‌شود.اما گاهی تأثیر آن به صورت آگاهانه است؛ یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر می‌گذارد و او را وادار به انتخاب طریق می‌کند. معمولاً قسم اول را" غریزه" و قسم دوم را " فطرت" می‌نامند. خدا گرائی و خداپرستی به صورت یک فطرت در درون همه انسان‌ها نهادینه شده است. (4)
آیه شریفه نیز به این نکته اشاره دارد؛ فطرت جوان که کششی عجیب نسبت به حقیقتی ماندگار و جاوید دارد، آن را هدفش انتخاب می‌کند، چون فطرت لازمه‌اش تعقل و تفکر است و در معارف اسلامی ما اصول عقاید با عقل روشن می‌شود؛ انتخاب ابدی که همان شریعت و توحید و خداپرستی است از جان فطرت برخواسته و هماهنگ با عقل و شعور انسانی است.
 
یکی دیگر از کشش‌های جوانان، میل به پرستش نیرویی برتر از طبیعت است؛ البته امیالی که در درون آدمی است و اوج آن در جوانی است را نمی‌توان به همین سادگی خنثی نمود، چون با سیرت و جان آدمی اجین شده، مثل خونی است که در رگ‌ها جریان دارد، این کشش‌ها و جاذبه‌ها تحرک دارند و هر چه هدفمندتر باشند، عقلانی‌تر و به فطرت نزدیک‌ترند.

فطرت الهی:
 

بشر به فطرت طبیعی خود درک می‌کند که این جهان متغیر و پر تحول، قدرتی وجود دارد ثابت و لایتغیّر و مایل است آن حقیقت را بهتر بشناسد و نسبت به آن معرفت بیشتری پیدا کند و در مقابل آن قدرت سر تعظیم و بندگی فرود آورد. همچنین بشر به فطرت انسانی خود بدون مربی و معلم، اصول اولیه خوبی‌ها و بدی‌ها را درک می‌کند و طبعاً مایل است به خوبی‌ها بگراید. مؤید این سخن این است که اگر جوانانی که رو به امیال غریزی خود آورده‌اند، سئوال شود با چه کسی می‌خواهی دوست شوی و یا ازدواج کنی، معقول جواب می‌دهند و می‌گویند کسی که انسانیت داشته باشد، آرمان و ارزش‌های اخلاقی داشته باشد، هرچند خود فاقد این ارزش‌ها باشند.
این تشخیص فطری که ناشی از هدایت تکوینی خداوند است، در قرآن شریف به الهام الهی تعبیر شده است.(5) و روان شناسان آن را " وجدان اخلاقی" می‌نامند.(6)

تفسیری از « فطرت الله»:
 

منظور از " فطرت الله" که خداوند متعال مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هیئتی است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آن‌ها و از چیزهایی است که در اصل خلقت نهادینه شده است. فطرت الهی، از الطاف خداوند برای انسان‌هاست و برترین فطرت‌ها از آن انسان است و بقیه موجودات یا به صورت ناقص دارند و یا در حد پائین.
" فطرت الله" را اهل بیت (ع) نیز تفسیر نموده‌اند. برای نمونه در حدیث زراره که از امام صادق (ع) از آیه « فطرتَ اللهِ التی فطرَ الناسَ عَلیها » سئوال کرد، حضرت فرمودند:
« خداوند همه انسان‌ها را بر فطرت توحید آفرید».(7)
این حدیث شریف و احادیث دیگر " فطرت" را تفسیر به" توحید" فرموده‌اند، ولی این از قبیل بیان مصداق است یا تفسیر به اشرف اجزاء شی ء است.
تفسیر دیگر از فطرت دین است که فطرت الله دانسته‌اند؛ و دین شامل توحید و دیگر معارف نیز می‌شود. در صحیحه عبدالله بن سنان تفسیر به " اسلام" شده است.(8) در حسنه زراره تفسیر به " معرفت" شده است.(9)
و در حدیث معروف « کُلُ مَولُودٍ یُولِدُ عَلَی الفِطرَه» در مقابل یهود و نصاری و مجوس قرار داده شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
« هر زاده شده ای بر فطرت متولد شده است، پس والدین او، فرزند را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌گردانند».
بنابراین، از این احادیث معلوم می‌شود که " فطرت" اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقه از اموری است که حق تعالی بر آن خلق کرده، می‌باشد. (10)
با این بیانات مشخص می‌گردد " فطرت" معانی متعددی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها توحید است. فطرت جوان که در اوج رشد و مرحله انتخاب است، همین نکته یکی از امتیازاتی است که در دیگر دوران‌های زندگی نیست. در کودک فطرت هنوز شکوفا نشده است و در نوجوان نیز به کمال نرسیده و در دوران پیری نیز نیازهای درونی فطرت از وقتش گذشته، چه این که خواسته های فطرت ارضا شده باشد و چه بدون جواب، پاسخ داده شده باشد.
به هر حال خداوند متعال بهترین فطرت را در دوره جوانی قرار داده است که اگر به خوبی جواب داده نشود و سخنان فطرت عملی نگردد، فطرت سرخورده شده و هر لحظه رو به ضعف و رکود خواهد رفت.
از این جهت خوب است نیازهای فطرت که همان هدف بزرگ و انتخاب ماندگار توحید است، درک شود و جوان با تلاش و همت خود فطرتش را بر غریزه غلبه دهد و این امر با معرفت و شناخت مواضع و احکام فطرت در جوانان حاصل می‌گردد.

فطرت از بدیهیات است:
 

امام خمینی (ره) درباره احکام فطرت می‌فرمایند:
باید دانست که آن چه از احکام فطرت است چون همگانی و در ذات هر انسانی است و خلقت انسان بر همین مبناست، احدی را در تشخیص فطرت اختلافی نیست، چه عالم و چه جاهل، چه شهری و چه روستایی بر آن متفق اند. عادات و مذاهب در احکام فطرت دخیل نیستند. آیه شریفه « فطرَ النّاسَ عَلیها »، اختصاص به طایفه ای خاص ندارد؛ و فرمود: « لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ»، هیچ چیزی او را تغییر نمی‌دهد، سلیقه‌ها، آداب و رسوم، ادراک و افهام دخلی در آن ندارد؛ ولی تعجب و شگفتی در این است که با اینکه در فطریات احدی اختلاف ندارد از صدر عالم گرفته تا آخر آن، ولی نوع مردم از آن غافل اند و به فطرت بهایی نمی‌دهند.
فطرت در ذات هر انسانی به ودیعت گذاشته شده و خلقت بشر نیز بر فطرت الهی خلق شده است و احکام فطرت که حس به کمال، عشق به کمال و بهترین‌هاست، از جمیع احکام بدیهی‌تر می‌باشد؛ و اگر توحید و سایر معارف از احکام فطرت یا لوازم آن باشد، باید از اوضع بدیهیات و اظهر ضروریات باشد، « ولکنَّ أکثرَ النّاسِ لا یَعلمون».(11)

عشق به کمال، فطری است.
 

حضرت امام (ره) می‌فرماید: یکی از فطرت‌هایی که جمیع سلسله بنی الانسان بر آن خلق شده‌اند و یک نفر هم در تمام مخلوقات بشر بر خلاف آن را نمی‌توان پیدا کرد و هیچ یک از عادات و مذاهب و مسالک آن را تغییر ندهند و در آن خلل وارد نیاورند، « فطرت عشق به کمال است» که در تمام دوره ای زندگانی بشر جستجو کنیم؛ این عشق و محبت را در ذات هر انسانی می‌توان دریافت و قلب هر انسانی را سرشار از عشق به کمال می‌بینیم.(12)
هر یک از افراد بشر هر شغل و حرفه ای که داشته باشند، عشق به کمال آن‌ها را مجذوب کرده است؛ اگر چه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک معشوق خود را در چیزی یافته و از دل و جان آن‌ها را خواهانند. اهل دنیا و زخارف آن، کمال را در دارایی آن گمان کرده و معشوق خود را در آن یافته‌اند. همین طور اهل علوم و صنایع هر یک چیزی را کمال می‌دانند و معشوق و هدف خود را در آن می‌پندارند. و اهل آخرت و ذکر ، معشوق را امر ماندگار و جاودان می‌دانند و هدف را در آن درک می‌کنند. تمام مردم با هـر حرفه و مشغله ای کمال را در نگاه خود کمال واقع می‌پندارند
ولی باید دانست هیچ یک از آن‌ها عشق و محبتشان راجع به آن چه گمان کردند، نیست و معشوق و کعبه آمال آن‌ها، آنچه را توهم کردند، نخواهد بود؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند، در می‌یابد که قلبش به هر چه متوجه است، اگر مرتبه بالاتری را دریابد، فوراً قلب از اولی به کامل‌تر منصرف می‌شود و وقتی به کامل‌تر رسید، به اکمال از آن متوجه می‌گردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب آرام نمی‌شود، مگر به کامل‌ترین عشق‌ها نائل گردد. ایشان در آخر می‌فرماید: ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت، بلکه ای پروانه های شمع جمال جمیل مطلق و ای عاشقان محبوب بی عیب، قدری به کتاب فطرت خود رجوع کنید و صحیفه کتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید با قلم قدرت الهی در آن مرقوم است: « وَجَّهتُ وَجهیَ لِلذی فَطرَ السَمواتِ و الارضَ». آیا فطرت الله التی فطر الناس علیها(13) فطرت توجه به محبوب مطلق است؟ آیا فطرت غیر متبدله « لاتبدیل لخلق الله»(14) فطرت معرفت است؟
تا کی به خیالات باطله، این عشق خداداد فطـری و این ودیعه الهیه را صرف این و آن می‌کنید؟ پس ای جوانان تازه کار و ای رهپویان راه وصال که می‌خواهید هدفی مقدس و مبارک انتخاب کنید و با حرکتتان مرزهای ابدیت را بپیمائید،؛ اگر محبوب شما، مقصود شما این جمال‌های ناقص و این کمال‌های محدود بود، چرا به وصول به آن‌ها، آتش عشق و اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید.
پس عشق حقیقی، کمال مطلق و جمال دلکش، جز خدای احد، چیز دیگری نخواهد بود.(15)

شکوفائی فطرت الهی در دوره بلوغ:
 

همان طور که ریشه های اصلی غرایز و خواهش‌های نفسانی از دوران کودکی و نهاد فرزندان بشر وجود دارند و تدریجاً با ترقی سن، رشد می‌کنند، بذرهای اساسی معرفت فطری و وجدان اخلاقی نیز از دوران طفولیت در اعماق جان کودکان نهفته‌اند و موقعی که به دوران جوانی می‌رسد، بذرهای معرفت و وجدان شکفته می‌شوند و تمایلات فطری ایمان و اخلاق در نهادش به شدت بیدار می‌گردند. و همان طور که انگیزه غرایز، جوانان را به اعمال خواهش‌های نفسانی تحریک می‌کند، همچنین کشش‌های روحانی، آنان را به ارضای تمنیات معنوی وا می‌دارد. به عقیده روان شناسان، دوران بلوغ و جوانی، دوره بروز احساسات مذهبی و شکفته شدن تمایلات ایمانی و اخلاقی است.

ابعاد متضاد روح جوان:
 

جوانان به طور فطری مایل اند خداوند خالق را بشناسند و او را پرستش کنند و می‌خواهند شخصیت خود را بر اساس تعالیم وجدان اخلاقی استوار نمایند. قدرت و اختیار جوان در انتخاب صفات پسندیده یا ناپسند یکسان است، ولی انگیزه های فطری و کشش‌های درونی، آنان را به فضائل اخلاقی و سجایای انسانی سوق می‌دهد.
نوجوان نه تنها به صفات پسندیده و رفتار پاک خود فکر می‌کند، بلکه میل درونی و رغبت فطری آنان، پاکی و فضیلت تمام مردم جهان است. از نادرستی و بد اخلاقی دیگران رنج می‌برند و آرزو دارند که سجایای انسانی و فضائل اخلاقی بر سراسر جهان حاکم باشد و تمام مردم عالم به راستی و درستی قدم بردارند. تمایل فطری جوانان به مذهب آن قدر شدید است که روان شناسان می‌گویند: بین بحران بلوغ و جهش‌های مذهبی، ارتباط غیر قابل انکاری وجود دارد؛ حتی کودکانی که در خانواده های دور از مذهب و ایمان پرورش یافته‌اند، در دوران بلوغ علاقه بیشتری از خود نسبت به مسائل مذهبی نشان می‌دهند.
زمانی که پیامبر اکرم (ص) در مکه دعوت خود را بین مردم آشکار نمود، جوانان به شدت تحت تأثیر گفتار پیامبر (ص) قرار گرفتند و این امر سبب بروز اختلافات شدیدی در خانواده‌ها میان جوانان و والدین آن‌ها گردید.
نکته ای که حائز اهمیت است این است که این نعمتی که خداوند به جوان داده به نام فطرت حقیقت جو، در مقابلش دشمنی در کمین است که لحظه به لحظه منتظر است تا این فطرت را نابود کند و بخشکاند و خود جایگزین آن شود.

نزاع فطرت و شهوت:
 

نزاعی که میان این دو وجود دارد، از ابتدای خلقت بوده و تا انتهای آن هم خواهد بود و این هنر خود آدمی است که چگونه بین این دعوا داوری کند و حکم نماید.
این مبارزه بستگی به قدرت و همت جوان دارد که کمی تعقل و تفکر او را نجات می‌دهد و بین دو میل و جاذبه قوی غریزه و فطرت کدام را بر دیگری ترجیح دهد.
به نظر می‌رسد مشکل عمده انسان‌ها علی الخصوص دوران جوانی، عدم تفکر و تعقل است؛ این که مهار عقل را به نفس پسپاریم و هر چه نفس و غریزه گفت گوش کنیم و دور از عاقبت اندیشی هدفی را انتخاب کنیم که عمری پشیمانی و افسوس را در پی دارد؛ بله درست است که این مبارزه، جهاد اکبر و نزاع عظیمی است؛ ولیکن به استقامت و پایداری‌اش بر فطرت و انتخاب برتر که همان توحید است و هم معنای انتخاب به وسعت ابدیت جوانان است، می‌ارزد.
روایتی سکونی از امام صادق (ع) نقل می‌کند که می‌فرمایند:
پیامبر(ص) لشکری را به جنگ فرستاد، بعد از آن که سپاهیان با پیروزی برگشتند، حضرت فرمودند: آفرین باد بر گروهی که به جای آوردند جهاد کوچک را، و جهاد بزرگ به جای مانده است. از پیامبر پرسیدند جهاد بزرگ چیست؟ حضرت فرمودند: جهاد با نفس با فطرت است.(16)
حضرت امام خمینی (ره) در این مورد می‌فرمایند:
انسان اعجوبه ای است که دو نشئه و دو عالم دارد؛ نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که بدن اوست و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است و نفس او، که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است و برای هر کدام از آن مقامات و درجات جنود و لشکریانی رحمانی و عقلانی است که آن را جذب به ملکوت اعلی و دعوت به سعادت می‌کنند و جنودی است شیطانی و جهلانی که آن را جذب به ملکوت سفلی و دعوت به شقاوت می‌کند و انسان میدان جنگ این دو طایفه است.(17)
سخن ما نیز در اینجا همین است جوانی که در اول راه قرار دارد و باید تصمیمات زندگی‌اش را به دست خود رقم بزند، درگیر این نزاع درونی می‌شود؛ تصمیماتی که می‌گیرد خارج از این دو نیست یا از روی فطرت و جنبه عقلانی‌اش بر می‌خیزد و یا از غریزه و جنبه شیطانی و جهلانی اش به پا می‌خیزد.

حال در این جا وظیفه جوان چیست؟
 

وظیفه این جوان یک کلمه است، و آن" شریعت " است.
" شریعت"، یعنی دستوراتی که خداوند فرستاده است تا شما را در انتخاب بزرگتان موفق کند، مثلاً به شما می‌گوید: اگر می‌خواهید در حیات خودتان موفق باشید، باید انتخاب شما با توجه به حیات ابدی تان که آخرت است، باشد. ملاک و میزان را شریعت که برنامه ای همه جانبه است، هم به بعد جسمانی و هم به بعد روحانی پرداخته، می‌باشد. اگر کسی بگوید من قیامت را انتخاب کرده‌ام، اما می‌خواهم به دنیا و افتخارات آن بپردازم، مسلماً این دو انتخاب با هم جمع نمی‌شود. در واقع این جوان بدون آن که بخواهد به خودش دروغ بگوید، چون با انتخاب قیامت همه دنیا و اهداف آن برای ما کوچک و ناچیز می‌شود و عملاً آن‌ها دیگر مورد انتخاب ما نیستند، چون قیامت را که فضای ابدی است، انتخاب کرده‌ایم.(18)

عامل گرایش به شریعت و قیامت چیست؟
 

برای کوچک و حقیر دیدن دنیا و بزرگ و با عظمت دیدن قیامت و شریعت، شعور و بینشی عالی در پرتو دین لازم است. باید جوان وسعت روح داشته باشد و خود را هم طراز کوچکی‌ها نگه ندارد، تا بزرگی‌ها را انتخاب کند و این شعور و بینش در سایه سار رشد و تقویت فطرت است؛ اگر جوان بتواند فطرت را رشد دهد، همانند باغبانی که نهالی را می‌کارد و هر روز به آن سر می‌زند و از آن غافل نمی‌گردد تا آن نهال نوپا به درختی تنومند تبدیل گردد.
سخن ما نیز همین است؛ جوان باید مثل یک باغبان دلسوز و مثل عقاب، چشمی تیزبین داشته باشد و در کمبودهای روحی بتواند فطرت خود را رشد دهد و اجازه ندهد به هر دلیلی امیال ناپسند دیگر بر فطرت پاک و زلال وجودشان مقدم شود.

اولویّت خواهش‌های جوان:
 

سئوال قابل طرح این است که تربیت جوان را از کجا آغاز کنیم و کدام تمایل را بر سایر خواهش‌های طبیعی مقدم بداریم. مکتب آسمانی اسلام اولین تمایلی را که به طور قاطع در راه تربیت نسل جوان مورد توجه قرار می‌دهد، گرایش فطری به مذهب است.
اسلام به تمام آرزوهای طبیعی جوان عنایت دارد و هر یک را در جای خود ارضاء می‌کند، ولی برنامه تربیتی خود را از ارضای تمایلات معرفت فطری و وجدان اخلاقی آغاز می‌کند. چرا؟ چون این تمایل به معرفت فطری و وجدان اخلاقی که در پرتو مذهب است، شخصیت ساز و سعادت آور است. اسلام بهترین برنامه را که قابل دسترس بوده و در توان و وسع جوانان است، معین می‌کند. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: « لَا یُکلَِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وسع‌ها». (19)
در اوقاتی که تحولات انقلابی بلوغ، تقاضای مذهب را در ضمیر نوجوانان بیدار می‌کند و آنان را به فراگرفتن مسائل مذهبی علاقمند می‌سازد، اولیای گرامی اسلام تعالیم دینی را به آنان عرضه می‌کند و جوانان را به فرا گرفتن قرآن شریف و مقررات اسلامی و انجام وظایف بندگی و خودداری از معاصی موظف می‌سازند.
در این مورد روایات بسیاری وارد شده است؛ به عنوان نمونه: حضرت امام صادق (ع) فرمودند:
« پسر بچه هفت سال بازی کند، هفت سال نوشتن بیاموزد و تحصیل کند و هفت سال حلال و حرام مذهبی را یاد بگیرد».(20)

عوامل رشد دهنده فطرت:
 

1: ضرورت استفاده از احساسات مذهبی برای رشد دادن فطرت و تقویت آن و برای تعدیل غرایز امری لازم است. تمایل فطری ایمان و اخلاق که در دوران حساس بلوغ به صورت جهش احساسات مذهبی آشکار می‌گردد، یکی از بهترین پایگاه های تربیتی نسل جوان است.
باید برای نگه داشتن این فطرت و سرمایه عظیم، تمایل اخلاقی و ایمانی جوان حفظ شده و کنترل گردد. نباید این احساس به گرایشات مذهبی و دینی که در وجود هر کسی قرار دارد، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، به هر نوبه ای احساس پرستش و دغدغه مذهب دارند، خاموش گردد. به عنوان مثال بعضی‌ها مانند مسیحیت در روزهای خاصی به کلیسا می‌روند و این تمایل را جواب می‌دهند و احساس راحتی و سبکی می‌کنند.
2: عامل دوم برای رشد و تقویت فطرت انس و یاد خدا می‌باشد.
قبلاً نیز اشاره شد که توحید مقدس‌ترین و والاترین هدفی خواهد بود که جوان می توند انتخاب نماید. هدفی به وسعت بی نهایت، هدفی جاوید و ماندگار.
حال سئوالی که مطرح می‌گردد این است که جوان چگونه می‌تواند خدا را یاد کند تا فطرت او با یاد خدا قوی و مستحکم بماند و در مقابلش شهوات و معاصی بتواند به خوبی حاکم باشد و تزلزلی در برابر دشمن خود نداشته باشد، جوابمان را از لسان پیامبر (ص) می‌گیریم که فرمودند:
« مَنْ أَطَاعَ اللهُ فَقَدْ ذِکرِ اللهِ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلاتُهُ وَ صِیامِهِ وَ تِلاوَتِهِ لِلقُرآن؛ هر کس خداوند را فرمان برد و دستورات الهی را انجام دهد، خدا را یاد کرده است؛ هرچند نماز خواندن و روزه گرفتن و قرآن خواندنش اندک باشد».(21)
این روایت شریف اطاعت از خداوند را مایه انس و یاد خداوند می‌داند.
در روایت دیگری از امام صادق (ع) در مورد آیه « وَ لِذکرِ اللهِ أَکبرُ»(22) پرسیدند، فرمودند: « ذِکْرِاللهِ عِنْدَمَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ؛ مراد به یاد خدا بودن درهنگام روبرو شدن با حلال و حرام است».(23)
این روایت شریف نیز، یاد خدا را در هنگام روبرو شدن حلال و حرام الهی می‌داند، آن جا که فطرت پاک با نفس خبیث رو در رو می‌شود، اگر عقل و فطرت غلبه پیدا کرد، آن جا یاد خدا معنی دارد، آنجاست که فطرت پیشرفت می‌کند، یک درجه کامل‌تر می‌شود و جوان را به خدا مقرب‌تر می‌کند و با فطرت پاک خود، دیگر امور حقیر و پست را انتخاب نمی‌کند.
در کتاب شریف وسائل الشیعه باب « وجوب غلبة العقل علی الشهوه و تحریم العکس» حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که می‌فرمایند:
« هر کس که گناهی یا امر شهوانی بر او عرضه شود و او از ترس خدا از ارتکاب آن خودداری کند، خداوند آتش دوزخ را بر او حرام می‌گرداند و از بی تابی عظیم روز قیامت او را ایمن می‌گرداند و در ادامه امام مسئله دنیا و آخرت را می‌فرمایند؛ آگاه باشید کسی که دنیا و آخرت به او عرضه شود و دنیا را بر آخرت برگزیند، در روز قیامت خدا را در حالتی دیدار خواهد کرد که هیچ حسنه ای که به سبب آن از آتش محفوظ بماند، ندارد و کسی که آخرت را برگزیند و دنیا را واگذارد، خداوند از او خشنود خواهد شد و بدی‌های کردارش را بر او ببخشاید».(24)

جوان مطیع:
 

جوانی که می‌خواهد همیشه مطیع فطرتش باشد، ولی میل غریزی او اجازه نمی‌دهد انتخابی صحیح داشته باشد، راه حل آن « ارتباط با خداست».
همانطور که برخی افراد برای تقویت جسمشان داروهای تقویت کننده مصرف می‌کنند، جوان نیز اگر می‌خواهد عقل و فطرتش رشد کند، باید از تقویت کننده استفاده نماید؛ و آن چیزی غیر از یاد و ذکر خدا نیست. به همین دلیل است که جوان باید جنبه عقلانیتش بر احساساتش برتری یابد، چرا که خداوند نیز به آن‌ها توفیق و تفضل عنایت می‌فرماید.
ائمه هدی (ع) انسان را برتر از همه مخلوقات می‌دانند، و آن به دلیل قوه عقل و فطرت انسان که ممیّز میان او و حیوانات است.
عبدالله بن سنان می‌گوید از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ حضرت فرمودند: امیرالمومنین (ع) فرمود: خداوند در وجود فرشتگان عقل بدون شهوت و در وجود حیوانات شهوت بدون عقل و در وجود انسان هر دو را ترکیب نمود؛ پس کسی که عقلش بر شهوتش چیره شود، از فرشتگان برتر است و کسی که شهوتش بر عقلش غالب آید، از حیوانات پست‌تر است.(25)
هنر جوانی و استعداد و کمالات نهفته جوان، در همین جا، میان عقل و شهوت روشن می‌گردد. اگر او در مبارزه سخت امیال شهوانی و شیطانی به کمک عاقبت اندیشی و تعقل که از فطرت سرچشمه می‌گیرد، پیروز میدان شد به اعلی منازل قرب می‌رسد و جوانیش را به طاعت
و بندگی مهر می‌کند و اگر شکست بخورد، از مسیر هموار فطرت عقب می‌ماند، هرچند که جوان توانایی جبران را دارد. فلذا اگر عقل مغلوب شد، « کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلّ »(26) می‌گردد.
بحث در این باب بسیار وسیع است و بیان آیات و روایات بزرگان دین در این مورد خارج از طاقت و گنجایش این تحقیق است؛ لکن به دو مورد اشاره می نمائیم.
امیرالمومنین علی (ع) می‌فرمایند: « چه بسیار خواهش نفسانی لحظه ای که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد ».(27)
و نیز امام صادق (ع) می‌فرمایند: « خوشا به حال کسی که خواهش نفسانی حاضر را به خاطر وعده گاه قیامت که آن را ندیده است، ترک کند ».(28)
بنابراین، جوانی که می‌خواهد فطرتش بیدار بوده و عقلش حاکم بر امیال دیگرش باشد، باید یاد مبدأ و ملجأی باشد که به او قوت عمل و فکر می‌دهد، به او امید و نشاط و صبر و استقامت عنایت می‌کند، و او را در هر انتخاب و هدفی کمک و یاری می‌کند و آن هم جز یاد و ذکر خدا، چیز دیگری نیست.
برای این که اهمیت یاد خدا برای نسل جوان روشن گردد و این نکته که یاد ذکر خدا نه تنها دل‌ها را بیدار می‌کند و از غفلت به آگاهی و از ظلمت به روشنائی می‌کشاند، بلکه رافع هر مشکل و مانعی نیز هست، مشخص گردد، در این مجال به بررسی « آثار روی گرداندن از یاد خدا» با توجه به آیات و روایات می‌پردازیم تا نسل جوان اهمیت و ارزش یاد خدا را در تقویت و رشد فطرت و عقل درک نماید.
 

آثار روی گرداندن از یاد خدا:
 

جوانی که در اول راه قرار دارد و هزاران امید و آرزو در سر دارد، بدون کمک از فطرت و تمسک به نیروی الهی، حرکتی به سوی کمال و هدف‌های بزرگش میسر نخواهد بود.
جوانی که برای انتخاب‌هایش از خداوند قادر مدد نگیرد و به یاد او نباشد، شیطان خلأ یاد خدا را پر خواهد کرد. دام شیطان برای جوان کوچک نشان دادن اهداف بزرگ و بیهوده جلوه دادن فطرت و عقل است. او می‌خواهد جوان را از مسیر هدایت گمراه گرداند.(29)
رسالت شیطان بنا بر آیات قرآن، « اغوا و فریب » است(30).
قرآن کریم در آیات متعددی به نتیجه و سرنوشت رویگردانی از یاد و ذکر خدا اشاره می‌نماید که برای نمونه به چند مورد اشاره می نمائیم:
« وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِین؛ هر کس که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی بر او می‌گماریم تا همدم او باشد ». (31)
آیه دیگری که مربوط به اعراض از ذکر خداست، آیه 124 سوره طه است، که می‌فرماید:
« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحَْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی؛ ؛ هرکس از یاد من رویگردان شود، زندگیش تنگ شده و در روز قیامت نابینا محشور می‌گردد».
آیه دیگر می‌فرماید: « وَ لَاتَکُونُواْ کاَلَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُون»(32)
و مانند آن کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند، ایشان همان فاسقانند.
و علی(ع) در این رابطه می‌فرمایند: « مَن نَسی اللهَ سُبحانَه أَنساهُ اللهُ نَفسَه وَ أَعمی قَلبَه؛
هرکه خدای سبحان را فراموش کند، خداوند خودش را از یادش ببرد و دلش را کور کند ».(33)

پیامدهای یاد خدا برای نسل جوان:
 

« الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئن قُلُوبُهُم به ذکرِ اللَّهِ أَلَا به ذکرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ‌ُّ الْقُلُوب؛ آنان که ایمان آوردند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد».(34)
جوان مسلمان و پرانگیزه باید بداند چراغ فطرت با یاد خدا روشن است. فطرتی که یاد و نام خدا در آن نباشد، فطرت خاموش شده است و جایگاهی برای غیر خدا، بلندترین اهداف توحید و خداشناسی است و بزرگ‌ترین یادها یاد خداوند است. و اگر جوانی بخواهد هر روز و هر لحظه پیشرفت کند، باید چراغ فطرت او شعله ور شود تا حرکت کند.
در این رابطه نیز روایاتی وجود دارد، پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند:
« ذِکرُ اللهِ شفاءُ القُلوبِ؛ یاد خدا، شفای دل‌هاست».(35)
از این روایت برداشت می‌شود که زنده نگه داشتن فطرت و قلب، انس با خداست. انس یعنی دلبستگی، دلباختگی، همراهی دائم و در لغت به معنای خوگرفتن، الفت گرفتن می‌باشد.(36)
جوانی که در رفتار و گفتارش خدا را در نظر دارد و به غیر از فطرت و عقل توجهی ندارد، رضای الهی را بالاترین و برترین هدف‌ها می‌داند و به تهذیب نفس می‌پردازد، همین ویژگی‌ها سبب شفای دل اوست. یاد خدا، قوه غریزه و شهوت را کنترل کرده و در چارچوب عقل هدایت می‌کند، به همین دلیل است که پیامبر (ص) یاد خدا را مایه شفای دل می‌داند.
امیرالمومنین علی (ع) نیز می‌فرمایند: « أَصلُ صَلاحِ القَلبِ استِغالُهُ به ذکرِ اللهِ ؛ ریشه صلاح و پاکی دل، پرداختن به ذکر خداست».(37)
و در فرمایشی دیگر می‌فرمایند: « مَن ذَکرَ اللهَ سُبحانَه أَحیَأَ اللهُ قلبَهُ وَ نَوَّرَ عَقلَه وَ لُبَّهُ ؛ هرکه به یاد خدای سبحان باشد، خداوند دلش را زنده و عقلش را روشن گرداند».(38)
و نیز فرمودند: « دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبِ وَ الفِکرِ ؛ مداومت بر یاد خدا، دل و اندیشه را روشن می‌سازد ».(39)
و نیز فرمودند: « الذِّکرُ مِفتاحُ الأُنسِ ؛ یاد خدا کلید انس است ».(40)
نکته ای که قابل ذکر است این که یاد خدا بودن در کارها، خود توفیقی از جانب خداوند متعال است که نشان دهنده دوستی و علاقه شدید خدا نسبت به بندگانش می‌باشد.
در پایان این بخش، روایتی از امیرالمومنین علی (ع) در رابطه با انس و دوستی خداوند نسبت به بنده را نقل می نمائیم. ایشان می‌فرمایند:
« هرگاه دیدی که خداوند سبحان تو را انیس یاد خود کرده است، بی گمان دوستت دارد و هرگاه دیدی که تو را با خلقش انیس کرده و از یاد خویش جدایت ساخته است، بی گمان تو را ناخوش می‌دارد ».(41)
عامل سوم برای تقویت و رشد فطرت در جوانان، تعقل و تفکر می‌باشد.
حال باید دانست تعقل و تفکر چیست؟ از دیدگاه دین دارای چه اهمیت و جایگاهی است؟ قبل از ورود به بحث روایتی از امیرالمومنین (ع) نقل می نمائیم. حضرت امام صادق (ع) از امیرالمومنین (ع) نقل می‌کند که می‌فرمایند:
« نَبِّه بِالتَّفکُرِ قَلبَکَ ؛ آگاه نما دل خود را به اندیشه نمودن ».(42)
" تنبّه" ، یعنی آگاهی دادن از غفلت و بیدار کردن از خواب است، و هر دو معنی خوب است؛ زیرا قلب و فطرت قبل از تفکر در غفلت اند. فطرت زمانی رو به خاموشی می‌رود که تفکر و تعقلی در آن نباشد. خمیره فطرت با تعقل و تفکر همسو و هم ساز است.
" تفکّر" ، اِعمال فکر است و آن عبارت است از ترکیب اموری که معلوم است برای به دست آوردن نتایجی که مجهول و مبهم می‌باشد. خواجه عبدالله انصاری چنین تعریف می‌کند:
تفکر عبارت است از جستجو نمودن بصیرت قلب و چشم ملکوت و پیدا کردن مطلوب.(43)
و پر واضح است که مطلوب قلوب « معارف حقه و توحید و خداشناسی » است. و در روایت امام صادق (ع) منظور از تفکر، معنی خاص، راجع به قلوب و حیات ابدی انسان است.(44)
و " تعقل" ، اِعمال قوه عقلانی برای بهبودی مسائل مشکل است؛ قوه خرد و اندیشه را هرگاه به فعلیت برسانیم، تعقل رخ می‌دهد که از باب تفعل یعنی به فعلیت رساندن، می‌باشد. « لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» در قرآن نیز به همین معناست.

فضیلت تفکر:
 

تفکر و تعقل ذاتاً ارزشمند نیست، بلکه بر اساس متعلقاتش ارزش پیدا می‌کند. جوان باید بداند برای چه قوه عقلانی و فکری خود را به کمک می‌طلبد و عقل و فکر را دخیل مسائل خود می‌کند؛ تفکر و تعقل اگر متعلق فیه مسائل حیاتی و ابدی شود، اوج می‌گیرد و دریچه‌هایی از معارف و منازل به سوی متفکر و متعقل باز می‌شود که درباره این تفکرها سخنانی ایراد شده که تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است و مقدمه لازم و حتمی برای سلوک و فطرت بشری است و جوانان باید به این فضائل معرفت و شناخت پیدا کنند و هرگاه در روشنایی و نورانیت فطرت شک کردند، از این دو قوه الهی کمک بطلبند.

تفکر در قرآن و حدیث:
 

در قرآن کریم و احادیث شریف تمجید فراوان از تفکر و تعقل شده است. و از کسانی که این نعمت را قدر نمی‌دانند، دوری از رحمت پروردگار را نتیجه عملشان می‌دانند. امام صادق (ع) فرمودند:
« أَفْضَلُ الْعِبادِهِ اِدْمانُ الْتَفَکُرِ فِی اللهِ وَ فِی قُدْرَتِه».(45)
در این روایت شریف چند نکته حائز اهمیت وجود دارد. این روایت افضل عبادت را تفکر دانسته، تفکری دائمی و پیوسته و نه عبادات سنگین دیگر. تفکر لحظه و ساعتی خوب است ولی تفکر ممدوح و موثر برای ارتقای فطرت، امتداد و جریان داشتن فکر است.
امام صادق (ع) در این روایت متعلق تفکر کردن را نیز مشخص کرده‌اند و آن عبارت است از تفکر درباره خداوند و قدرت او. پس هر تفکری و هر تعقلی ممدوح نیست، تفکری که از جان فطرت مبعوث شده و در تکامل و ترقی فطرت گام بردارد و بتواند فطرت را همان گونه که خلق شده، نگه دارد. تفکری که از جان فطرت برخواسته شده و جوابگوی نیازهای فطرت باشد و درباره هدف ابدی و ماندگار صورت گیرد، یک ساعتش از عبادت یک شب برتر دانسته است.
رسول اکرم(ص) در این رابطه فرمودند: « یک ساعت تفکر از عبادت یک سال برتر است».(46)
و در حدیث دیگر فرمود: « تفکر یک ساعت، بهتر از عبادت شصت سال است ».(47)
و در آخر حدیثی از امیرالمومنین (ع) که می‌فرمایند:« اندیشه و تفکر به نیکویی و خیر دعوت می‌کند و به عمل کردن تشویق می‌نماید ».(48)
و نهایتاً هرکجا از کلام خدا که فکر و عقل بکار رفته، همین مطلب را می‌رساند که دروازه نجات و سعادت تفکر و تعقل است و با کلمه « یَتَفَکَرُونَ، یَعْقِلُون »(49) عموم فطرت‌های عاقل و به خواب رفته را بیدار می‌کند.
تعریف عقل در فرهنگ دینی از منظر استاد مطهری(ره):
اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن، تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در فرهنگ قرآنی و روایات اسلامی منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکـر منطقی و تعقل فلسفی نیست، چرا که این مـورد بین همه انسان‌ها مشترک است و هر انسانی چه
موحد و چه کافر توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیات جهان هستی را هرچند به صورت نادرست را دارد. در حالی که قرآن، کفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است آن‌ها از عقل خود هیچ استفاده ای نمی‌کنند؛ چنان که می‌فرماید:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْکَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ به ما لَایَسْمَعُ إِلَّادُعَاءًوَ نِدَاءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَایَعْقِلُون».(50)
عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است که جوان با بکارگیری آن می‌تواند خوبی‌ها و بدی‌ها تشخیص دهد و اگر عقل را درست بکار بگیرد، هیچگاه دو دل و شکاک نمی‌شود. فطرت ذاتاً حقیقت جو و عاشق بهترین‌هاست؛ اگر ملاک عقل و فطرت یکسان باشد، هدف را به خوبی می‌یابد و حرکت خود را شروع می‌کنند. مهم آن است که این دو با هم همگام شوند تا مسیر را تشخیص داده و شروع به اجرائی کردن هدف کنند.
جوانی که اندوخته علمی دارد، عالم است و نمی‌توان به او عاقل گفت. جوانی که اجتهاد ندارد، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارد، از منظر اسلام جاهل است. برای ترسیم مفهوم دقیق عقل، قرآن از تعبیر لطیف " لبّ " استفاده نموده است. استاد مطهری کلمه " لبّ " را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن می‌فرماید: لبّ، یعنی مغز ( نه به معنی مخ، بلکه به معنای اعم که در مورد میوه‌ها مثلاً می گوئیم مغز بادام ) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد و اگر هم اصطلاح مخصوصی نباشد، قرآن درباره عقل کلمه لب را زیاد بکار برده است.
اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است، پوک است. همچنین انسانی که عقل نداشته باشد، جوهر و مغز انسانیت و ملاک و مقوّم آن را ندارد. استاد مطهری (ره) عقل را از منطق قرآن اینگونه تعریف می‌کند: در منطق قرآن عقل عبارت است از نیرویی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آن‌ها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری می‌رساند.

ارزش و اهمیت عقل در قرآن:
 

قرآن کریم رابطه عقل و دین را نه تنها رابطه شایسته و نزدیک، بلکه ضروری و بایسته می‌داند و با تأکید بر ارزش و اهمّیت عقل در اندیشه های دینی و تحکیم باورهای مذهبی هرگونه فکر یا عملی را که به گونه ای با عقل در تعارض باشد، تخطئه و محکوم می‌نماید.
ارزش و اهمیت عقل را در اسلام و قرآن، از موقعیتی که تعقل و تفکر در مجموعه تعالیم اسلام به دست آورده است، می‌توان کشف کرد؛ نمونه های ذیل نشانه‌هایی از این جایگاه بلند می‌باشد که به طور فهرست وار بیان می نمائیم.
• تعقل زیربنای اصول دین است.
• تشویق به تفکر و تعقل در قرآن و سنت.
• حمایت قرآن از عقل در برابر عادات اجتماعی.
• حمایت از عقل در مقابل اکثریت.
• تجلیل از عقل در آیات و روایات.(51)

نتیجه گیری
 

جوان با تلاش و همت خود می‌تواند فطرتش را بر غریزه غلبه دهد و این امر با معرفت و شناخت مواضع و احکام فطرت در جوانان حاصل می‌گردد و این فطرت اصلی است که همه انسان‌ها دارند ولی جوان آن را در حد عالی دارد زیرا که او لایی‌ای از غبار در دلش ننشته تا حرف دل رانشنود بنابراین جوان می‌تواند با توکل بر خدا در دو راهی زشتی و پاکی با کمک گرفتن از فطرت راه سعادت را انتخاب و با فطرت خود آگاه خود به لقا الهی برسد

پي‌نوشت‌ها:
 

1.حکمت نامه جوان، ص 40
2 . غررالحکم، ح 5764. ص244
3 . روم، آیه 30.
.4 تفسیر نمونه، ج 16، ص 422.
5.« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا؛ فَأَلهَْمَهَا فجُُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»، شمس، آیه 7 و 8.
.6 خلاصه کتاب جوان، ص 111.
7.اصول کافی، ج 2، ص 12 و 13؛ التوحید شیخ صدوق، ص 328، باب 53، ح 1 و 2.
8.همان، ج 2، ص 12، باب فطره الخلق علی التوحید، ح 2
9. علاوه بر این پیامبر (ص) می‌فرمایند: « هر نوزادی با سرشت خدایی زائیده می‌شود؛ یعنی با معرفت به این که خدا آفریننده اوست». الکافی، ج 2، ص 12 و 13، ح 4.
10.عوالی اللائی،ج 1،ص 35،ح 17 و چهل حدیث ص 180 ح 11
11.چهل حدیث، ، ص 180، ح 11.
12. چهل حدیث، ،ص 185
13. انعام آیه 79
14.روم آیه 30
15.چهل حدیث، ،ص 184
16. فروع کافی، ج 5، ص 12، کتاب الجهاد، ج 3، ص 112
17. چهل حدیث ، ص 5، ج 1
18.برگرفته از کتاب جوان و انتخاب بزرگ، ص 27
19.بقره، آیه 286
20. اصول کافی، ج 6، ص 47
21.بحار الأنوار، ج 77، ص 86، ح 3.
22.عنکبوت، آیه 45.
23. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 162.
24. جهاد با نفس، ص 69.
25. همان، ص 71.
26. أعراف، آیه 179
27.جهاد با نفس، ، ص 71.
28. همان.
29. « قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنیِ لَأَقْعُدَنَّ لهَُمْ صرَِاطَکَ الْمُسْتَقِیم»؛ اعراف، آیه 16.
30. سوره اعراف، آیات 126 و 17؛ سوره حجر، آیات 39 و 40؛ سوره ص، آیات 82 و 83.
31. زخرف، آیه 36.
32. حشر، آیه 19.
33. غررالحکم، کلمات قصار امام علی(ع)، ح 8875.ص 127
34.رعد آیه 28.
35. کنزل العمال، ح 1751.ص211
36. فرهنگ جامع عربی ـ فارسی، ص 87.
37. غررالحکم، 3083.ص134
38.همان، 8876.ص233
39. همان، 5144.ص32
40. همان، 4041.ص137
41. همان، 5162. ص312
42. کافی، ج 3، ص 175، باب تفکر، ح 1.
43. « إِعْلَمْ أَنَّ الْتَّفَکُرَ تَلَمّسَ الْبَصِیِرِه لِإِسْتِدْراکَ الْبَغْیَه » ؛ منازل السائرین، ص 13.
44. چهل حدیث، ص 190، ح 12.
45. کافی، ج 4، ص 175، ح 2.
46.« فکرُ ساعهٍ خیرٌ مِن عبادهِ سنهٍ » ؛ عوالی اللئالی، ج 2، ص 57، ح 152.
47.« تَفْکُّرُ سَاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادِهِ سِتِّینَ سَنَهٍ » ؛ طریحی در مجمع البیان در ماده « فکر».ص134
48. کافی، ج 4، ص 177، ح 5.
49.رعد، آیات 3 و 4.
50.بقره، آیه 171.
51. فصلنامه مکاتبه و اندیشه، ش 31، ص 118.
 

فهرست منابع:
1. قرآن کریم
2. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ناشر: تشیّع، چ 3، 1386.
3. طاهرزاده، اصغر، جوان و انتخاب بزرگ، انتشارات المیزان، چ 9، 1388.
4. حرعاملی، محمد بن الحسن، جهاد با نفس، کتاب جهاد وسائل الشیعه، مترجم: علی افراسیابی، انتشارات نهاوندی، چ3، 1382.
5. گفتارهای مرحوم فلسفی،خلاصه کتاب جوان، تلخیص حسین سوزنچی،نشربین الملل،1386
6. خمینی، روح الله، چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، چ5، 1373
7. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، انتشارات اسوه، چ7، 1385.
8. محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چ1383.
9. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، مکتبه الإسلامیه، تهران.انتشارات اشراق،چ2، 1385
10. رحیمی نیا، مصطفی، فرهنگ جامع عربی- فارسی، نشر بدیهه، چاپ رامین، چ1، 1376.
11. متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، الرساله، بیروت. انتشارات نور الهدی، چ4، 1382
12. ابن ابی جمهور، محمدبن علی بن ابراهیم، عوالی اللئالی،انتشارات سیدالشهداء قم،چ2، 1386
13. محدث عبدالواحد آمدی،غررالحکم و درر الکلم، نشر موسسه امام عصر، چ1، 1381




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.