خانواده، عشق، استوارى

برادر و خواهر گرانقدر، ازدواج و تشكيل زندگى مشترك، براى شما تكاليف و مسئوليت‏هاى متعددى ايجاد مى‏كند. قبل از ازدواج، هر كدام از شما جزو عائله و افراد تحت تكفّل پدر و مادر خود بوديد و هزينه زندگى‏تان كم و بيش تأمين مى‏شد. هر كدام آزاد بوديد و مى‏توانستيد مطابق ميل خود براى گذران اوقات خويش برنامه‏ريزى كنيد. رابطه‏هاى دوستانه‏تان با رفقايتان با هيچ محذورى مواجه نبود و ... . با ازدواج، اما، هر كدام از شما مسئوليت‏هايى را پذيرفته كه بايد انجام دهد و سستى در انجام آن وظايف مشكل‏زا خواهد بود.
يکشنبه، 5 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خانواده، عشق، استوارى
خانواده، عشق، استوارى
خانواده، عشق، استوارى
نويسنده: احمد حيدرى
منبع:ماهنامه پيام زن
برادر و خواهر گرانقدر، ازدواج و تشكيل زندگى مشترك، براى شما تكاليف و مسئوليت‏هاى متعددى ايجاد مى‏كند. قبل از ازدواج، هر كدام از شما جزو عائله و افراد تحت تكفّل پدر و مادر خود بوديد و هزينه زندگى‏تان كم و بيش تأمين مى‏شد. هر كدام آزاد بوديد و مى‏توانستيد مطابق ميل خود براى گذران اوقات خويش برنامه‏ريزى كنيد. رابطه‏هاى دوستانه‏تان با رفقايتان با هيچ محذورى مواجه نبود و ... . با ازدواج، اما، هر كدام از شما مسئوليت‏هايى را پذيرفته كه بايد انجام دهد و سستى در انجام آن وظايف مشكل‏زا خواهد بود. زندگى جديد ايجاد شده، هزينه دارد كه مرد بايد تأمين كند. خانه جديد بنيان نهاده شده، رفت و آمد دارد و زن خانه بايد در نظافت و اداره آن بكوشد. زن خانه در انتظار است تا ساعت كارى مرد تمام شود و با دست پر به منزل برگردد و او از ديدنش مسرور و شادمان شود و با او به گفتگو بنشيند و مرد هم انتظار مى‏كشد تا بعد از تمام شدن ساعت كار، به خانه برگشته و در خانه‏اى تميز و مرتب با همسرى آراسته مواجه گردد و با ديدن او خستگى كار روزانه از تنش خارج شود.
عروس و داماد جديد هر كدام علاوه بر حفظ حرمت و احترام پدر، مادر، برادر، خواهر و اقوام خويش، بستگان و اقوام جديدى يافته‏اند كه بايد در حفظ حرمت و احترام آنها هم بكوشند و در رفتار خود دقت كنند تا خداى ناكرده به كسى از آنها نيز بى‏احترامى نشود و همسرش رنجه نگردد و در زندگى چالش ايجاد نشود.
كيمياى عشق
موارد فوق كه از باب نمونه برشمرديم، گوشه‏اى از تكاليفى است كه با زندگى خانوادگى ايجاد مى‏شود و «تكليف» همچنان كه از نامش پيداست، با سختى و كُلفت همراه است. ما بايد راهى بيابيم تا بدان «كُلفت و سختى» انجام وظايف خانوادگى را بزداييم و تنها چيزى كه «سختى و كلفت»ها را به «شيرينى و لذت» بدل مى‏كند، «كيمياى محبت» است. اگر بين زن و مرد محبت وجود داشته باشد و هر كدام از صميم قلب ديگرى را بخواهد، انجام تكاليفى كه در قبال او به عهده دارد نه تنها برايش مشكل و سخت نخواهد بود، بلكه لذيذ و شيرين است.معمولاً همه ما شنيده‏ايم كه محبت كيميا است و مس‏هاى سختى را به طلاى خوشبختى بدل مى‏كند ولى به نظر مى‏رسد هنوز راجع به آثار اين كيمياى مهم دقت نكرده‏ايم و از آن استفاده ننموده‏ايم. براى اينكه شما عزيز همراه به اين مطلب بهتر توجه كنى و براى به كارگيرى اين كيمياى گرانقدر اقدام نمايى، مطلبى را يادآور مى‏شويم.
من و شما به عنوان يك مسلمانِ خداپرستِ موحّد، به انجام عبادات و تكاليفى در قبال خدا و بندگان موظفيم. بسيارى از ما تا آخر عمر در مرحله تكليف باقى مى‏مانيم و با سختى و زحمت در سرماى زمستان و گرماى تابستان وضو مى‏سازيم، نماز مى‏خوانيم، روزه مى‏گيريم، رنج سفر حج و دورى از خانواده و مواجهه با خطرات را بر خود هموار مى‏سازيم و به حج مى‏رويم. با جان كندن، قسمتى از اموال‏مان را به عنوان خمس، زكات و صدقه به انسان‏هاى نيازمند مى‏دهيم و ... . براى ما انجام اين كارها با سختى و كلفت همراه است ولى به اميد بهشت يا از ترس دوزخ و براى نجات از آن، اين سختى‏ها را بر خود هموار مى‏كنيم و اين اعمال را كم و بيش و صحيح و ناصحيح انجام مى‏دهيم. اما آيا تا كِى بايد اعمال عبادى و وظايف دينى براى ما تكليف و همراه سختى و زحمت باشد؟ آيا راه نجاتى نيست؟ آيا براى بزرگان دين هم اين عبادات و وظايف با كلفت و سختى همراه بوده يا بر عكس، براى آنان لذيذ و گوارا بوده است؟ اينكه مى‏شنويم مثلاً امام على(ع) هر شب صدها ركعت نماز مى‏خوانده و يا امام رضا(ع) هر سه روز يك بار تلاوت قرآن را ختم مى‏كرده است و يا امام حسن مجتبى(ع) چندين بار در عمر، اموالش را در راه خدا نصف كرده و يك نيمه آن را به فقرا بخشيده است و ...، آيا آنها هم با كسالت و رنج و سختى و با فشار آوردن بر خود اين كارها را انجام مى‏دادند يا اينكه اين اعمال آنقدر براى آنان لذت داشته است كه تا لحظه‏اى فرصت مى‏يافته‏اند، با علاقه فراوان بدان‏ها مشغول مى‏گشته‏اند؟ قطعاً نمى‏توان يك عمر با سختى و زحمت اين عبادات و اعمال را آن هم با اين وسعت ادامه داد زيرا همان طور كه در ضرب‏المثل آمده است: «القصر لا يدوم» حركتى كه طبيعى و عادى نباشد و با زحمت و سختى فراوان انجام گيرد، دوام ندارد. قطعاً براى امامان معصوم عليهم‏السلام و براى اوليا، عبادت و اطاعت خالق و خدمت به خلق از تكليف بودن گذشته و به لذت تبديل شده است و لذا نه تنها براى آنان خستگى نمى‏آورد بلكه بر شادى و سرور آنان مى‏افزود و هر چه عبادت و اطاعت و خدمت بيشتر، شاداب‏تر. آنچه سبب مى‏شود عبادت و اطاعت و خدمت از «تكليف» درگذرد و به لذت تبديل شود، «كيمياى محبت» است. آنها به خدا محبت دارند و خداوند محبوب آنان است و محبّ و عاشق به طور طبيعى در صدد جلب توجه محبوب است و براى جلب توجه محبوب به انجام كارهايى همت مى‏گ
مارد كه مورد علاقه و خواست محبوب باشد و انجام اين كارها بيشترين لذت و گوارايى را برايش دارد زيرا توجه محبوب را به او جلب مى‏كند و قدر و منزلتش را نزد محبوب بالا مى‏برد.
اين نجواى معصومين است:
«الهى لم يكن لى حول فانتقل به عن معصيتك الّا فى وقت ايقظتنى لمحبّتك؛
خدايا، مرا توانى نبوده كه بدان خود را از معصيت و نافرمانى به دايره اطاعت بكشم مگر آنگاه كه مرا با بارقه محبت خود بيدار كرده باشى.» (مناجات شعبانيه)
و امام سجاد اين گونه از خدا كيمياى محبت مى‏طلبد:
«اللهم انهج لى الى محبتك سبيلاً سهلةً اكمل لى بها خير الدنيا و الاخرة؛
خدايا، راه سهل و آسانى به سوى محبتت برايم هموار كن و بدان خير دنيا و آخرت را براى من كامل گردان.» (دعاى مكارم‏الاخلاق)
عزيزان همراه، اگر بارقه محبت الهى در قلب عبد بتابد، ديگر از تكليف و مشقّت خبرى نخواهد بود و نوبت به ابراز ارادت و جلب توجه مى‏رسد و هر كارى براى ابراز ارادت و جلب توجه لذيذ و دوست‏داشتنى مى‏گردد و بنده از انجام عبادت و اطاعت و خدمت نه تنها رنج و زحمت نمى‏كشد بلكه لذت مى‏برد. اين قانون محبت، عمومى است و همچنان كه رابطه انسان با خدا را از تكليف بالا مى‏برد و به ابراز ارادت مى‏رساند، در روابط اجتماعى و زندگى زوجين نيز اين گونه است.
اگر زن و مرد همديگر را پسنديده و اختيار كرده و به هم علاقه داشته باشند، ديگر انجام وظايف همسرى و سرمايه‏گذاردن و هزينه كردن براى اداره صحيح زندگى خانوادگى نه تنها تكليف نيست و مشقت نداشته بلكه لذيذ و شيرين خواهد شد. لازم است زندگى خانوادگى و ازدواج بر محور علاقه و محبت باشد و دو زوج جوان قبل از ازدواج با مطالعه و آگاهى و رعايت ملاك‏هاى صحيح همديگر را بيابند و بپسندند و اختيار كنند و هر كدام علاقه به طرف مقابل را در خود بيابد و آنگاه به هم جواب مثبت دهند و ازدواج كنند.
برادران و خواهران گرانقدر و جوانان عزيز ضرورى است اين ملاك را سرلوحه عمل خود قرار دهند و بنايشان بر اين باشد كه با كسى ازدواج كنند كه به او علاقه و محبت آگاهانه داشته و او را صاحب كمالات اعتقادى، اخلاقى، شخصيتى، خانوادگى و ... يافته باشند و از ازدواج با كسى كه او را نشناخته و علاقه آگاهانه به او در وجودشان جوانه نزده، پرهيز كنند و خود يا خانواده‏شان فقط به اين اميد نباشند كه بعد از ازدواج محبت حاصل مى‏شود زيرا گرچه اين مطلب ممكن است ولى صحيح نيست در اقدام مهمى چون ازدواج چنين ريسكى كرد و بر اميد محتمل، بنيانى را نهاد كه هر آن در معرض ريزش باشد.
زندگى بنا نهاده شده بر پايه محبت و عشق، پر از گذشت، تحمل، فداكارى و كوشش براى رسيدن به موفقيت است. به اظهار نظر يك كارشناس خانواده توجه كنيد:
وقتى ما كسى را دوست داريم، اصلاً حقوق مطرح نيست، همه چيزِ ما براى اوست و اگر عشق نباشد باز هم حقوق مطرح نيست! زيرا وقتى مردى زنى را دوست ندارد، كوچك‏ترين حقى براى او قايل نمى‏شود.
زن و شوهرهايى كه همديگر را دوست دارند، اصلاً اين سؤال را ندارند كه در خانه، رئيس كيست؟ اگر در خانواده‏اى اين سؤال مطرح باشد كه رئيس كيست؟، آن خانواده خودبه‏خود محكوم به شكست است. در خانواده‏اى كه محبت، محور و ريسمان الفت است، مرد مى‏گويد: من چه كار كنم كه شما خسته نشويد [و همچنين زن.(1)]
دكتر باقر ساروخانى از محققان در امر خانواده، در تبيين ازدواج‏هاى خالى از عشق آگاهانه و بنيان نهاده شده بر هوس و لذت‏طلبى فردى مى‏نويسد:
«وقتى ارزش‏هاى اساسى بر اساس لذت‏طلبى، تمتّع آنى، مصلحت‏گرايى فردى، سودگرايى، ماده‏گرايى و ابزارگرايى استوار مى‏شود، انسان‏ها صرفاً به مصالح خود مى‏انديشند و همه چيز در چارچوب امور مادى، ملموس و حتى جسمانى خلاصه مى‏شود. روابط انسانى از جمله روابط زوجيت از بُعد معنوى تهى مى‏شود و صرفاً در راه التذاذ آنى قرار مى‏گيرد. در اين شرايط روابط زوجيت نيز تحت تأثير قرار مى‏گيرد و آمار طلاق روز به روز افزايش مى‏يابد.»(2)
آنچه ازدواج‏ها را از لذت‏طلبى، مصلحت‏گرايى فردى، سودگرايى و ابزارگرايى نجات مى‏دهد و ايثار و كمال‏جويى و فداكارى و ديگرخواهى را جايگزين آن مى‏گرداند، فقط ملاط عشق و محبت است.
عشق دوسويه‏
گرچه بديهى است ولى تذكر آن باز هم مفيد به نظر مى‏رسد كه «محبت يك‏سويه» در ازدواج كارساز نيست. اگر جوانى دلداده دخترى است ولى آن دختر نسبت به اين جوان علاقه‏اى ندارد، اين جوان بايد با اين علاقه مبارزه كند و تا زمانى كه آن دختر را با معرفى خود و وجوه مثبت شخصيتى‏اش به خود علاقه‏مند نساخته، به دنبال ازدواج با او نباشد زيرا اين ازدواج اگر هم واقع شود، چون علاقه‏مند شدن طرف مقابل معلوم نيست، هر لحظه در معرض زوال و فروريختن است و بنيان با اهميت ازدواج را نبايد بر زمينه سست نهاد. چنين دلدادگان يك‏سويه‏اى بايد به اين ضرب‏المثل مشهور، خود را تذكر دهند كه:
براى كسى بمير كه براى تو غش كند
و به اين شعر باباطاهر توجه كنند كه:
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى‏
كه يك سر مهربانى، دردسر بى‏
منظور از ازدواج و تشكيل خانواده، ايجاد چارديوارى و فضاى مادى خانه نيست بلكه منظور، ايجاد فضاى احساسى و عاطفى است و فرق است بين اين دو؛ اولى همان ساختن خانه و مسكن يا Houseاست و دومى مأوا، پناهگاه يا Homeاست كه فرد با پناه بردن به آن از رنج‏ها و سختى‏ها، خود را رها مى‏سازد و ساختن مأوا فقط با عشق ممكن است و بدون عشق، خانه ساخته مى‏شود نه مأوا.
غريزه سركش جنسى‏
هر كدام از ما داراى غريزه‏ها و خواهش‏هاى نفسانى و غريزى قوى هستيم كه بعد از بلوغ با قوت و شدت زياد ظهور مى‏كند. ديدن اندام جنس مخالف، لباس او، استشمام بوى خوش او، لمس حرارت بدن او، خواندن نامه او، گره خوردن نگاهمان در نگاه او، شنيدن صداى او حتى از طريق تلفن، گرفتن پيام الكترونيكى و اينترنتى از او براى هر كدام از ما بخصوص براى آنان كه در سن جوانى هستند و تازه به بلوغ جنسى رسيده‏اند، چنان شورانگيز و طوفان‏زاست كه اگر كنترل نشود، مشكلات فراوان به بار مى‏آورد.
اگر در دستورهاى دينى قواعد و ضوابط فراوانى براى ارتباط دو جنس مخالف وضع شده، همه و همه به جهت جلوگيرى از طغيان و شعله‏ور شدن غرايز است. وقتى نشستن بر جاى زنى كه تازه از روى صندلى برخاسته و هنوز حرارت بدن او در صندلى موجود است، مكروه شمرده مى‏شود، از آن‏روست كه حتى همين گرماى بدن او كه در صندلى مانده براى جنس مخالف چه بسا طوفان‏زاست و با قياس به اين مورد طوفان‏زايىِ نگاههاى حريصانه، گفت و شنودهاى شهوت‏آميز و با ناز و غمزه، نامه‏هاى عاشقانه و پيام‏هاى ارادتمندانه به وضوح آشكار مى‏گردد.
همين كه طوفان غرايز و شهوت‏ها هيجان كند، چشم، از ديدن و گوش، از شنيدن حقيقت، كر و كور مى‏گردد و توهّم و خيال به كمك غريزه و شهوت برمى‏خيزد و طرف مقابل را در ذهن صاحب خيال به يوسف و سليمان يا زليخا و فرخ‏لقا تبديل مى‏كند. با دوام يافتن اين آشنايى‏هاى هوس‏آلود، روز به روز اين شخصيت فرهمند ذهنى، فرهمندتر مى‏گردد، به طورى كه ديگر به هيچ وجه نمى‏توان جوان را به اشتباهش توجه داد و قانع كرد.
چنين جوانانى اسير دام غريزه‏ها و كشمكش‏هاى سركش، واله، شيدا و مجنون مى‏گردند و ادعاى عشق آنان گوش فلك را كر مى‏كند و حال آنكه اين، نه عشق پاك و بالنده و تعالى‏بخش، بلكه غريزه شعله‏ور و هوس‏برافروخته است.
خيال‏پرورى دختران
‏ به قول شهيد مطهرى:
«مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت و آن چيزى كه زن را از پاى در مى‏آورد و اسير مى‏كند، اين است كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوش‏باورى زنان، بخصوص دختران جوان و بدون تجربه، در همين جاست. زن مادامى كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه‏اش نخورده، زمزمه‏هاى محبت مردان را به سهولت باور مى‏كند.»(3)
به دو عامل «نياز و محبت» و «خوش‏باورى» در زنان جوان، عامل سوم «قهرمان‏پرورى» را هم بايد اضافه كرد. نوجوانى، اوج قهرمان‏پرورى است و اين قهرمان‏پرورى در دخترانى كه در خانواده‏هاى تنش‏دار زندگى مى‏كنند و پدر توجه چندانى به دختر ندارد، شدت بيشتر دارد. اين دختران با مشاهده رفتار ناخوشايند پدر، شروع به ساختن مردى مطابق آرمان‏ها و الگوهاى خود مى‏كنند و به زودى همه آنها را در جوانى كه در ذهن او - شوهر خوبى خواهد بود - متجلى مى‏بينند و يقين دارند كه پايان همه شب‏ها، سپيد سپيد است. به همين جهت است كه اغلب دختران بخصوص در خانواده‏هايى كه پدر محبت كافى ندارد، ميلى مهارناپذير به شوهر كردن دارند و متأسفانه با پايان يافتن اين مرحله و رويارويى با واقعيت‏هاى گريزناپذير زندگى، پرده‏هاى پر نقش و نگار كنار مى‏رود و چهره‏هاى ناكامل آدم‏هاى زنده و واقعى آشكار مى‏گردد.
مرد جوانى كه خواستگار ناميده مى‏شود، يا بايد شبيه مرد رؤياهاى دخترانه باشد و يا دختر جوان طى فرآيندى ناخودآگاه، او را در ذهن خود به موجود خيالى آرمان‏هايش بدل مى‏كند. اين تبديل و تبدّل ذهنى، راز اكثر ازدواج‏هاى ناموفق پيش از بلوغ فكرى دختران است. شخصيت ناكامل دختر جوان به جهت همان نياز به محبت، خوش‏باورى و قهرمان‏پرورى، قادر نيست واقعيت را از رؤيا و خيال، توهّم و صحنه‏سازى دروغين، عشق را از ابراز ارادت صادقانه تشخيص دهد و زمانى به آن پى مى‏برد كه سال‏ها گذشته و خيلى دير شده است.
امروز متأسفانه عواملى چند از جمله رسانه‏ها، فيلم‏هاى سينمايى و تلويزيونى، رمان‏ها، دوستان و همكلاسى‏ها به خيال‏پردازى‏هاى نوجوانانه و خام دامن مى‏زنند. اگر روزى شاهزاده سوار بر اسب رؤياها، نهايت آرزوى يك دختر جوان بود، امروز شاهزاده‏اى كه از پشت فرمان اتومبيل مدل بالاى زيبايش به همه دختران منتظر لبخند مى‏زند، منظور و مقصود همه انتظارها و آرزوهاست.
چه خوب است اگر آرزوهاى دست‏نيافتنى نوجوانانه را با آرمان‏هاى واقعيت هماهنگ كنيم، واقعيتى كه اگر با آن آشتى نكنيم، سرسخت‏ترين دشمن رؤياهاى قشنگ ماست.
اجازه پدر، مهارگر خيال‏پرورى‏ها
اگر در اسلام براى ازدواج دختران نوجوان و جوان كه هنوز به سن رشد كامل نرسيده‏اند، اجازه ولىّ و سرپرست شرعى لحاظ شده، براى جلوگيرى از همين فريب تخيّل و احساسات و ممانعت از سقوط در دام ابراز ارادت‏هاى دروغين است. دختر جوان و نوجوان نبايد اين دستور را توهين و تحقير خويش تلقى كند و با سركشى و طغيان در برابر پدر و مادر از راهنمايى‏هاى صادقانه آنان خود را محروم نمايد و بعد از افتادن در ورطه خيال‏پرورى، زودباورى و قهرمان‏پرورى موهوم، نادم و پشيمان گردد.
عفت‏زايى محبت پدرانه‏
پدران و مادران بخصوص پدران بايد به دو نكته مهم و اصولى توجه كنند:
اول - اعضاى خانواده و بخصوص پدر بايد با ابراز احترام و علاقه و شخصيت دادن به دختران، آنان را با حس اعتماد به نفس، واقع‏گرا و واقع‏نگر و اشباع‏شده از محبت بار آورند و بدان حد آنان را از محبت بهره‏مند سازند كه ابراز ارادت يك جوان، قلب آنان را نلرزاند و به خيال‏پرورى سوق ندهد. اگر دختر جوان در خانواده خودش و از پدر، برادر و اعضاى خانواده، شهد شيرين محبت را چشيده باشد، ديگر ابراز ارادت يك جوان قلب او را نمى‏لرزاند و به وعده‏هاى دروغين او دل خوش نمى‏كند.غالب دختران فرارى از خانه و اجابت‏كنندگان دعوت مدعيان دروغين عشق، دخترانى هستند كه در منزل از پدر، برادران و ديگر اعضاى خانواده محبت و احترام دريافت نكرده‏اند و در خانه براى آنان ارزش، احترام و جايگاهى لحاظ نشده است.
دوم - در برخورد با خواستگارها هم، اولياى دختر و بخصوص پدرش بايد در يك تعامل مثبت و ارتباط مستقيم و مشورت كامل با دخترش، به بررسى شخصيت و ايده‏ها و ويژگى‏هاى خواستگار بپردازند و پدر تجربه و دلسوزى خود را در قالب نصيحت، دلسوزى مستدلّ و منطقى و ارشاد با دختر جوانش در ميان بگذارد و او را كمك كند تا تصميم منطقى و صحيح بگيرد. اگر پدرها رابطه خود را با فرزندان بخصوص با دختران نوجوان و جوان خود بر اساس محبت و احترام پايه‏ريزى كنند و شخصيت آنان را رشد دهند و زندگى كردن و تصميم گرفتن استقلالى را به آنان آموزش دهند و دورادور آنان را زير نظر داشته باشند و در مواقع سقوط و افتادن در مهلكه، زير بال‏شان را بگيرند، اين جوان درست رشد مى‏كند و مى‏تواند با سختى‏هاى زندگى مواجه شود و مبارزه كند و هنگام مواجه شدن با ابراز علاقه يك جوان، اولين كسى كه در جريان قرار مى‏گيرد، پدر و مادر است و آن جوان بدون اينكه بتواند از خامى و بى‏تجربگى دختر استفاده كند، مجبور مى‏شود ابراز ارادت خود را اثبات كند و شايستگى خود را نشان دهد و يا از ابراز ارادت دروغين دست بكشد و دام خود را براى ديگرى پهن نمايد زيرا چنين دخترانى با توجه به علاقه و ارادت و دلسوزى پدر و مادر و اتكا به تجربه آنان پيش مى‏روند و بدون ميدان دادن به تخيّلات و توهمات با پيام‏ها، نامه‏ها و عرض ارادت‏ها مواجه مى‏گردند و تصميم مقتضى را مى‏گيرند.

پى‏نوشت‏ها:

1) دكتر ميرمحمدولى مجدتيمورى، مجله حقوق زنان، شماره اول، سال اول، فروردين 77، ص‏10.
2) پيام زن، شماره 146، ص‏9، به نقل از كتاب «پژوهشى در شناخت واقعيت و عوامل آن.»
3) شهيد مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص‏94، انتشارات صدرا، چهاردهم، 69.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط