«از زندگي در امان نيستيم»


 

نويسنده: بهارك داروگري




 

فرزندان
 

كارگردان: الكساندر پين. فيلم نامه: الكساندر پين، نَت فَكسن، جيم رَش، مدير فيلم برداري: فيدون پاپامايكل. تدوين: كوين تنت. بازيگران: جرج كلوني (مَت كينگ)، شيلن وودلي (الكساندرا «الكس» كينگ)، بوبريجز (هيو)، جودي گرير (جولي اسپير)، متيو ليلارد (برايان اسپير)، رابرت فاستر (اسكات تورسن)، آمارا ميلر (اسكاتي). محصول 2011 آمريكا، 115 دقيقه.
مت كينگ، وكيلي است در هاوايي و تنها فرد معتمد تراستي خانوادگي كه 25 هزار جريب زمين بكر در جزيره كائويي را كنترل مي كند. اما اين تراست به واسطه ي وجود قانون اقتصادي خاصي تا هفت سال ديگر منقضي خواهد شد. به همين دليل خانواده كينگ تصميم گرفته اند زمين را به يكي از اهالي بومي جزيره ي كائويي كه دان هوليتسر نام دارد بفروشند. درست پيش از سر گرفتن اين معامله كه مت هم با آن موافق است، همسر مت، اليزابت، بر اثر يك حادثه قايق راني به كما مي رود. مت و اليزابت دو دختر دارد: اسكاتي ده ساله و الكس هفده ساله. مت ارتباط چندان نزديكي با دخترانش ندارد ولي حالا در غياب اليزابت بايد با بچه ها و مشكلاتشان كنار بيايد: مشكل اسكاتي رفتار ناشايست اش با بقيه ي بچه هاست و مشكل الكس هم مي خوارگي است. مت درمي يابد كه اليزابت هرگز از كما در نخواهد آمد و با اين حساب بايد طبق گواهي اي كه خود اليزابت پيش از آن داده، با قطع پشتيباني حياني از او اجازه بدهند تا بميرد. مت اين قضيه را به الكس مي گويد. الكس هم به پدرش مي گويد كه اليزابت در زمان وقوع حادثه، با مردي ارتباط داشته. مت پي مي برد كه اين مرد برايان اسپير نام دارد. مت تصميم مي گيرد قضيه اليزابت را با برايان در ميان بگذارد تا او بتواند پيش از مردن اليزابت، براي بار آخر او را ببيند. مت كشف مي كند كه برايان در يك بنگاه معاملات ملكي كار مي كند و اكنون در حال گذراندن تعطيلاتش در جزيره كائويي است. مت هم چنين در مي يابد كه برايان شوهر خواهر همان دان هوليتسر است و بنابراين در صورت سرگرفتن معامله زمين با هوليتسر، برايان هم پول كلاني بابت كميسيون به جيب خواهد زد. مت به كائويي مي رود و ماجرا را براي برايان بازگو مي كند ولي معلوم مي شود كه گرچه اليزابت او را دوست داشته ولي براي برايان اين رابطه چندان جدي نبوده و او به گفته ي خودش همسر و خانواده اش را دوست دارد. برايان در عين حال به خاطر اين كه باعث آزار مت شده از او عذرخواهي مي كند. در جريان گردهمايي خانوادگي براي تصميم گيري در مورد زمين، مت كه قبلاً با فروش آن موافق بوده حالا مخالفت مي كند و مي گويد بايد راه ديگري پيدا كند. اين موضع گيري او باعث دلخوري عموزاده هاي مت مي شود. كمي بعد پاي جولي اسپير، همسر برايان، نيز به ماجرا باز مي شود و روند رخدادها، مت را به بازبيني گذشته و وقوف و اشتباه هايي در مورد همسر و فرزندانش مرتكب شده وا مي دارد...
• «هميشه پيش از آن كه فكر كني اتفاق مي افتد» (2)؛ حتي اگر در بهشت روي زمين زندگي كني، حتي اگر از نوادگان يكي از شاهزادگان هاوايي باشي. غافلگيرت مي كند. ناچار رو در روي مرگ قرار مي گيري؛ فرصت هاي از دست داده را مرور مي كني و توانت را براي از دست دادن مي سنجي. زني به نام اليزابت در يك حادثه قايق راني به كما مي رود. مرگ در چند قدمي است. همسرش، مت كينگ وكيل هميشه گرفتاري كه خود را پدر يدكي و بدل اليزابت مي خواند، در فرصت كوتاهي بايد خودش و دخترانش را براي مرگ اليزابت آماده كند.

جزيره ي اول: مت كينگ
 

مت هنگام وقوع حادثه در جزيره ديگري است. مي گويد كه از سه روز قبل از تصادف با اليزابت صحبت نكرده و اضافه مي كند كه در واقع مدت هاست با اليزابت حرف نزده. حالا منتظر است تا به هوش آمدن او؛ فرصت دوباره اي در اختيارش قرار دهد. خبر ساده اما سهمگين است: اليزابت قرار نيست به هوش بيايد. مت بايد خودش و زندگي اش را بدون اليزابت تعريف كند. از آن گذشته معلوم مي شود كه اليزابت قصد جدايي از مت را داشته و جدايي عاطفي آن ها مدت ها پيش اتفاق افتاده است. مت براي اين كه بتواند با اليزابت خداحافظي كند. بايد رابطه اش را با او بازبيني كند و در نهايت او، و شايد حتي خودش، را ببخشد. مت با جست و جوي برايان و دادن اين فرصت به اليزابت كه با هر كسي كه دوست دارد خداحافظي كند، در حقيقت فرصتي براي او فراهم مي كند تا از راهي جز سخن گفتن دلايلش را شرح دهد و انتخابش را توجيه كند. سؤالي را كه مت مدام از دوستان اليزابت و در نهايت از خود برايان مي پرسد فقط اليزابت مي تواند پاسخ دهد: «آيا اليزابت دوستش داشت؟» جالب اين كه هيچ يك از رخدادهاي پيش رو به اندازه ي ديدار جولي، همسر برايان، با اليزابت در بيمارستان، مت را متقاعد نمي كند. مت پس از خروج جولي با اين كه به شدت آزرده است، آمده تا اليزابت را ببخشد. او به اين نتيجه مي رسد: شايد اين كه اليزابت كم تر دوستش داشته يا بيش تر، اهميتي نداشته باشد. محبت او به اليزابت دست نخورده مانده است. مت، اليزابت را همان گونه كه هست / بود، مي پذيرد و مي بخشد و با وقار، از دست دادنش را مي پذيرد: «خداحافظ عشق من! دوست من! رنج من! شادي من!»
نوشتن از مت كنيگ بدون اشاره به بازي معركه ي جرج كلوني بي انصافي است. او توانسته از پرسوناي آشناي تاكسيدوپوش هميشه مسلطش فاصله بگيرد و سردرگمي و آسيب پذيري مت را به زيبايي به تصوير بكشد. حال و هواي روزمرگي و توازن و تراژدي و كمدي در فرزندان، پس از فيلم نامه هوشمندانه اش، مديون مت كينگي است كه كلوني خلق كرده است. واكنش هاي طبيعي و گاه حتي طنزآميز مت، مانند دويدنش وقتي از خيانت اليزابت خبردار مي شود، گريه اش در كنار رودخانه، نيازش به الكس براي تصميم گيري، خوش حالي اش وقتي سيد و الكس در برابر پدر اليزابت از او دفاع مي كنند، ترديدش وقتي از برايان مي پرسد آيا اليزابت دوستش داشت، و خداحافظي اش با اليزابت و مثال هاي متعدد ديگر نشان مي دهد كلوني و البته الكساندر پين بدون اغراق و بدون برانگيختن واكنش هاي عاطفي شديد تماشاگر، صحنه هايي ساده ولي تأثيرگذار آفريده اند.

جزيره دوم: الكس كينگ
 

وقتي مت و اسكاتي به جزيره اي كه الكس در آن جا به يك مدرسه شبانه روزي فرستاده شده مي روند، با نوجواني عصيانگر- يا همان طور كه مت اشاره مي كند خودويرانگر - رو به رو مي شويم كه به نظر مي رسد بر خلاف آن چه مت در نظر دارد به مشكلاتش خواهد افزود. اما الكس به سرعت موقعيت را در دست مي گيرد و به همراه مت به مادر جايگزين اسكاتي (البته به شيوه ي خودش) بدل مي شود. او ناخودآگاه و آرام آرام جاي اليزابت در خانواده را مي گيرد، رشد مي كند و از نوجواني به جواني مي رسد. فرزندان همان قدر كه قصه ي كنار آمدن مت با خيانت و مرگ همسرش است، قصه ي بلوغ الكس هم هست.
فيلم بدون هيچ تأكيدي شباهت و جايگزيني الكس و اليزابت را برجسته مي كند. جز اشاره ي كوتاه مت به خودويراگري همسر و دخترانش و اشاره ي كوتاهي در بيمارستان از سوي الكس كه مي گويد شايد دليل اختلاف مداومش با مادرش اين باشد كه خيلي به هم شبيه اند، و مت تاكيد مي كند كه الكس همه خوبي هاي مادرش را دارد و درباره خصوصيات منفي هم بايد صبر كرد و ديد، شايد واضح ترين نشانه تصويري همانندي اليزابت و الكس، پيوندشان با آب باشد. مت خبر مرگ ناگزير اليزابت را كنار استخر به الكس مي دهد. الكس به زير آب مي رود و با فريادي بي صدا واكنش نشان مي دهد. الكسي كه از آب بيرون مي آيد، با پذيرفتن ضعف هاي مادر و اعتراف به پدر، نه تنها آغازگر جست و جو در پي برايان و كنار آمدن مت با از دست دادن اليزابت مي شود، كه اولين قدم - هرچند دردناك - را از نوجواني به بزرگسالي برمي دارد. او سرانجام مادرش را به عنوان يك انسان مي بيند و او را به خاطر خراب كردن تصوير ايده آلش در ذهن خود مي بخشد. الكس انتهاي فيلم از الكس ابتداي فيلم عاقل تر، هرچند غمگين تر، است. او در نمايي مشابه اليزابت در نماي آغاز فيلم، خاكستر مادرش را به آب مي سپارد. اليزابت در دريايي كه عاشقش بود، آرام گرفته است. دوربين از زير آب و شايد از نقطه نظر اليزابت، سه حلقه گل شناور را نشان مي دهد. سه جزيره ي از هم دورافتاده به هم نزديك شده اند؛ اليزابت در الكس ادامه خواهد يافت و شايد هيچ كس به اندازه ي مت اين حقيقت را باور نكرده است.

جزيره ي سوم: هاوايي
 

مت و عموزاده هايش از نوادگان يكي از شاهزاده خانم هاي هاوايي و وارث 25 هزار جريب زمين هستند؛ زميني كه سه نسل دست به دست شده و بالاخره قرار است به فروش برسد و به تفريح گاه ساحلي، ويلا و مراكز تجاري تبديل شود. تصميم مت براي فروش، چهره ي طبيعي جزيره را براي هميشه تغيير خواهد داد و نه تنها براي زندگي ساكنان كنوني اش كه در زندگي آيندگان هم تاثير خواهد گذاشت. پرسش اسكاتي از پدر و خواهر بزرگش كه در هنگام نگريستن به زمين موروثي از خاطرات شان و چادر زدن مي گويند، در عين سادگي بسيار تامل برانگيز است: «پس من چي؟ من هم مي خوام چادر بزنم.» فروش زمين، ارتباط اسكاتي و آيندگان را نه تنها با طبيعت جزيره كه به شكل نماديني با گذشتگان و ميراث شان نيز قطع خواهد كرد. از دست دادن اليزابت و ادامه يافتن اليزابت در الكس كه مت بيشتر از ديگران دركش مي كند، به مت مي فهماند كه نمي تواند و حق ندارد پيوندش را با گذشتگانش قطع کند؛ حتي اگر ديگر نه زبان پيشينيانش سخن بگويد و نه فرهنگشان را درك كند. «مادر» با صداي لينا ماچادو، ترانه ي متعلق به هاوايي تيتراژ پاياني، كه مي گويد: «تا وقتي فرسنگ ها در آن سوي درياها از تو دور نشده بودم / نفهميدم چه قدر برايم ارزشمندي»، شايد تأكيد مي كند كه گرچه از زندگي در امان نيستيم، اما گذشته بايد در آيندگان ادامه پيدا كند، و اين را شايد تنها با از دست دادن بتوان آموخت.

الكساندر پين و فرزندانش
 

• الكساندر پين كارگردان، فيلم نامه نويس و تهيه كننده متولد 1961 نبراسكا در آمريكا، با فيلم هايي مثل شهروند روت (1996) و انتخابات (1999) جلب توجه كرد و با درباره ي اشميت (2002) بسيار ستايش شد ولي با اثر بسيار تحسين شده اش راه هاي فرعي (2004) يكي از با استعدادترين فيلم سازان نسل خودش شناخته شد. او اصل و نسب يوناني دارد و اسم اصلي اش هم الكساندر كنستانتين پاپادوپولوس است. تداوم موفقيت هاي خيره كننده پين با تازه ترين اثرش فرزندان او را در جايگاه يكي از معتبرترين فيلمسازان دنيا تثبيت كرده است. فرزندان انبوهي از جايزه ها و افتخارهاي مختلف را به دست آورده و نامزد پنج اسكار امسال هم شده، از جمله در رشته هاي اصلي بهترين فيلم، كارگردان، بازيگر مرد نقش اول و فيلمنامه ي اقتباسي. با اين حساب الكساندر پين كه علاوه بر كارگرداني فيلم، يكي از فيلم نامه نويسان و نيز يكي از تهيه كنندگان آن است شخصاً در سه رشته نامزد دريافت اسكار شده! اين در حالي است كه او قبلاً به عنوان يكي از دو فيلم نامه نويس راه هاي فرعي كه آن هم مثل فرزندان نامزد دريافت پنج اسكار بود، اسكار فيلم نامه ي اقتباسي را گرفته است. جرج كلوني كه براي بازي در اين فيلم، علاوه بر نامزدي اسكار، جايزه ي گلدن گلوب را هم گرفته (فيلم نامزد پنج جايزه ي گلدن گلوب بود و در نهايت دو جايزه را گرفت) و كلاً بسيار ستاش شده، به بازي در نقش هاي جك در فيلم قبلي پين، راه هاي فرعي، هم ابراز علاقه كرده بود ولي پين پيشنهاد او را نپذيرفته و گفته بود كه براي اين نقش دنبال بازيگري مي گردد كه به اندازه ي كلوني معروف نباشد. او در نهايت تامس هيدن چرچ را براي ايفاي اين نقش انتخاب كرد كه از قضا نامزد دريافت اسكار بازيگر مرد نقش دوم هم شد. تن ندادن پين به بازي ستاره ي بسيار محبوبي مثل كلوني كه همه فيلم سازان در به در دنبالش هستند و نتيجه مطلوب اين خودداري، خود نشان از اوج هوشمندي و شناخت سينمايي پين دارد.
فرزندان با ستايش پرشور اكثريت قريب به اتفاق منتقدان مواجه است. در سايت «راتن توميتوز» بر اساس واكنش هاي 42 منتقد به امتياز فوق العاده 90 درصد دست يافته و منتقدان معروفي مثل راجر ايبرت و پيتر تراوِرس («رولينگ استون») به آن امتياز كامل چهار از (چهار) ستاره را دادند. به روايت سايت «ويكيپديا» بيش از بيست نفر از منتقدان شناخته شده، اين فيلم را در فهرست ده فيلم برتر سال 2011 خود گنجانده اند.
موفقيت فرزندان صرفاً وجه معنوي و افتخارآفريني و ستايش هاي منتقدان محدود نمي شود و فيلم از لحاظ مالي نيز موفق بوده است. فرزندان با هزينه اي حدوداً بيست ميليون دلاري ساخته شد ولي تا پنجم فوريه فقط در خود آمريكا بيش از 65 ميليون دلار فروخته است. فيلم همچنان روي پرده است و مي توان انتظار داشت كه با جايزه ها يا لااقل جايزه اي كه قاعدتاً در مراسم اسكار نصيب آن خواهد شد به روال معمول اين موارد، جهش تازه اي در ميزان فروش فيلم در اكران عمومي اش در كشورهاي مختلف، پديد بيايد.

پي نوشت ها :
 

1. جمله اي كه مت كينگ در بخشي از نريشن فيلم مي گويد.
2. از «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد»؛ فروغ فرخ زاد.
 

منبع: ماهنامه سينمايي فيلم شماره 439