آثار حياتى گيلانى سده يازدهم هجرى
آثار حياتى گيلانى سده يازدهم هجرى
آثار حياتى گيلانى سده يازدهم هجرى
نویسنده : یوسف اسماعیل زاده
معرفى شاعر
حياتى در جوانى تجارت, پيشه داشت و به همين دليل سير خراسان و عراق مى كرد (فخر الزمانى, همان, ص 809) و در همين سفرها با شاعران معاشرت پيدا كرد. او در زادگاه خود با دربار خان احمد گيلانى مربوط بود.
در قصيده اى كه چند بيت از آن در نسخه كتابخانه ملك آمده است, او را مى ستايد:
به خان احمد آن تاجدار سلاطين
فرستم دعا و فراوان فرستم
از دوره زندگى او در گيلان آگاهى چندانى وجود ندارد. اغلب تذكره نويسان به زندگى حياتى بعد از رفتنش به هند پرداخته اند. (لكنهوى, 1396 ق, ص 211).
حياتى اغلب به كاشان رفت و آمد مى كرد و در آن شهر با فضلا و ادباى آن جا نشست و خاست داشت. در آن دوران بنا به نوشته تقى الدين كاشانى, در زى ّ تجار به كاشان آمد و شد داشت و با شعراى اطراف اشعار و غزليّات طرح مى كرد (كاشانى, خطى, گ 539). شايد نزاع او با (ميلى) بر اثر مسائل مطرح شده در يكى از اين نشست ها باشد. سرانجام حياتى به امّيد كسب جمعيّت از كاشان رخت سفر به هندوستان مى بندد. درباره تاريخ سفر حياتى گيلانى به هند, تنها در تذكره خيرالبيان آمده است كه در سال 994 ق. حياتى به هند رفت (اويسى, 1386, ج 2, ص 529).
حياتى شاعرى را از اوان جوانى آغاز كرده بود. چنان كه از مآثر رحيمى برمى آيد, حياتى برخى از اشعارش را در زمان اقامت در گيلان سروده است: (چون عرصه آن ملك را به پرتو منظومات و حيثيّات نورانى گردانيد, به وسعت آباد هندوستان كه محل ّ ترقّى و تربيت جاى دانشمندان هر فن است آمده… ) (نهاوندى, 1381, ص 738).
مؤلّف تذكره ميخانه ـ كه حياتى را ديده است ـ نيز تأييد مى كند او شاعرى را از جوانى آغاز كرده است: (در صغر سن, به وادى موزونيّت افتاده و در مسكن, به سن رشد و تميز رسيده است). (فخر الزمانى, همان).
حياتى پس از ورود به هند, نخست به خدمت حكيم مسيح الدين ابوالفتح گيلانى درآمد و به يارى او به حضور اكثر خوانين راه يافت (همان). تا زمانى كه ابوالفتح زنده بود, حياتى در كنف حمايت او بود (احمد رازى, [بى تا] ج 3, ص 149), اغلب اكابر در مراعات خاطر او مى كوشيدند; چنانچه در كدورتى كه بين حياتى و كامل جهرمى روى داد, خان خانان, كامل جهرمى را از دربار خود راند (صفا, 1368, ج 5, ص 1001). حياتى در خدمت خان خانان, به منصب هزارى دست يافت و از ملازمان رزم و بزم او بود. بعد از خان خانان, حياتى به دربار اكبر و جهانگير راه يافت و به قرب و منزلت دست يافت. به نوشته مؤلّف مآثر رحيمى (چندان قرب و منزلت او را در ملازمت آن پادشاه (اكبر) به هم رسيد كه مزيدى بر آن متصوّر نبود) (نهاوندى, همان, ص 781).
حياتى گيلانى به سبب توجّه خان خانان در برهانپور خانه, مسجد و باغى ساخت و ده سال در آن شهر اقامت كرد. بعد از خان خانان, حياتى مورد توجّه جهانگير قرار گرفت و از شاعران مقرّب او شد. جهانگير اغلب نظر حياتى را در امور لحاظ مى كرد; چنان كه بعد خواهد آمد, او را در عوض سرودن ضميمه تغلق نامه بارز وزن كرد.
مرگ شاعر
اما در تذكره نتايج الافكار, تاريخ مرگ حياتى 1015 ق. نوشته شده است (گوپاموى, 1336 ش, ص 177 ـ 178). مؤلّف باغ معانى نيز وفات حياتى را در سال 1018 دانسته است (حياتى گيلانى, 1975, ص 6). در تذكره خيرالبيان, تاريخ 1026 ذكر شده است (اويسى, 1386, ج 2, ص 529). اين تاريخ ها همگى نادرست است; چرا كه مؤلّف مجالس جهانگيرى, ذيل تاريخ 1019 ق از حياتى نام مى برد و خود شاعر در ضميمه تغلق نامه اشاره مى كند كه آن را در 1019 به پايان رسانده است. باتوجّه به دلايل بالا, بايد تاريخ 1028 را بپذيريم; چرا كه اطّلاعى از شاعر, بعد از اين تاريخ نداريم.
آثار حياتى گيلانى
الف) ضميمه (تتمّه) تغلق نامه
همان دم اين به فكر انورم گشت
به طبع و خاطر دانشورم گشت
ببايد گفت بر مدحت سرايى
سخن را آفرينى, با سزايى
ز هر جنس سخن وز هر فسانه
بگويد زان چه رفت است از ميانه
كليد بخت, قفل بسته بگشاد
نظر شاه جهان را بر من افتاد
شد از حضرت اشارت كاى فلانى
سخن را اى سروش آسمانى
چنين بايد كه گردد اين كهن نو
شود تا شاد از ما, روح خسرو
بدين خدمت سزاوارى تو دارى
كه از ابر سخن, گوهر تو بارى
نگردد تا تمام اين كارنامه
منه كاغذ ز كف, ز انگشت خامه
قبول كار بوسيدم زمين را
به كيوان بر زدم چين جبين را
(حياتى گيلانى, 1975 م, ص 32)
حياتى, تتمّه تغلق نامه را در 1019 ق. به بحر هزج سرود. برخى تذكره نويسان به اشتباه, ضميمه تغلق نامه را به حياتى كاشانى نسبت داده اند (فخر الزمانى, همان, ص 810) كه اين اشتباه را مصحّح كتاب هم تكرار كرده است (حياتى گيلانى, 1975, ص 23). در عرفات العاشقين نيز اين خلط ديده مى شود. نسخه اى از تغلق نامه در موزه اللّه آباد موجود است. ضميمه تغلق نامه اى كه همراه با ديوان حياتى در كتابخانه ملك موجود است, مورد غفلت مصحّحان تغلق نامه واقع شده است. تغلق نامه اميرخسرو دهلوى توسّط سيدهاشمى فريد آبادى و با مقدّمه مولوى رشيد احمد انصارى در مجلس مخطوطات فارسى حيدرآباد دكن (1352 ق/1933 م) چاپ شده است. تكمله حياتى گيلانى با نام ضميمه تغلق نامه اميرخسرو به سعى و اهتمام اميرحسن عابدى و مقبول احمد, نخست در 1975 م. از سوى اندو پرشين سوسائيتى, دهلى منتشر شد و در 1989 م. در نشريه تحقيقات فارسى, انتشارات بخش فارسى دانشگاه دهلى (ص 103 ـ 143) تجديد چاپ گرديد. نسخه چاپى ضميمه تغلق نامه با بيت زير پايان مى يابد:
بود تاج شهى در سرفرازى
ز نورالدين محمد شاه غازى
در حالى كه نسخه ملك, چهل و چهار بيت بعد از آن را نيز در بر دارد; همچنين از نسخه برمى آيد كه ضميمه حياتى, ابيات ديگرى را هم در برداشته كه از بين رفته است. ابيات انتهايى نسخه در باب فضيلت سخن و مملكت هندوستان است.
ب) نامه ها و نوشته هاى كوتاه
عريضه:
تو مى روى و مرا ديده تشنه لب ز كسى است
كه ابر رحمت او از كناره مى گذرد
مخلص قديم (حياتى) اگرچه هميشه اين دو سه روز زندگى را صرف دورى ضرورى كرده, اما از خداى خود كه فاعل حقيقى است, شاكر و راضى است كه هميشه در ازاى هر يك روزه دورى آن قدوه نيكان و پاكان عوضى و بدلى كرامت كنانيده, للّه الحمد كه از شما خوشيم و خوش, چنانچه بزرگان گفته اند دنيا را به اميدى مى توان خورد و به انتظار مراد, اميدوارى را توان به سر آورد. عرضه ديگر آنكه در باب ملاخاورى كه آن جوان شريف با يك گونه دريافت اصلى و معنى فطرى كه از چگونگى زمان و ناروايى آدم و آدميّت از شيب و شباب افتاده و از سرچشمه خضرى و سكندرى سيراب نگشته, اكنون خواهد كه از آن چشمه عيسوى عطش و تشنگى را فرونشاند. اگر اين توفيق رفيق او شود, بنده خيرخواه را محل سپارش آدميان مستعدّ ديگر خواهد گرديد. حامل عريضه بنده راست درست به اخلاص, آقامحمّد چون متوجّه ملازمت كيميا اثر مى گرديد, محل تصديع به اين دو كلمه گشت. چشمداشت از آن قبله و قدوه حقيقى آن است كه چنانچه دايم مستظهر به ارقام كلك مشكين رقم از آغاز بندگى تا حال بوده, به همان منوال سرافراز مى گرديده باشد.
بيت:
كلك مشكين تو روزى كه ز ما ياد كند
ببرد اجر دو صد بنده كه آزاد كند
در اين ولا كه نرخ آدمى و آدميّت در بازار كسادى افتاده, يكى از طلبه دريابنده رسايى, ميرمحمّد باقر داماد آشناى كتب متقدّمين و متأخّرين است, ملا احمد نام, با هزاران شوق, ملازمت راه دور و دراز هند را طى كرده به اگره رسيده و به دريافت ملازمت عالى كه مقصد اصلى بوده, نرسيده, رساله اى به نام نامى نواب نوشته, با عريضه به ملازمت ارسال داشت. چشمداشت آن دارد كه به نظر شريف درآمده, خود را به ياد آن پناه نيكان و بزرگان و گزيدگان خدا و نيكان خدا دهند. ختم اين بيان آن است كه:
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هركجا هست خدايا به سلامت دارش
ظلّكم ممدود (نهاوندى, 1381, ص 437 ـ 438).
در صفحه 291 جنگ شماره 80/1409 مجلس شوراى اسلامى ـ كه به مجمع الافكار موسوم است ـ رقعه اى از نواب رستم خان به حياتى و جواب ملاّحياتى به نواب خان وجود دارد. ما در اين جا براى اوّلين بار آن را نقل مى كنيم:
ييار گرامى حقيقت سرشت مولانا كمال الدين حياتى گيلانى كه در دل هاى دقيق شناسان و انصاف طبعان به نيك مردى جا گرفته, صحبتش را چون روز جوانى خواهان و ديدنش را چون فيض بهاران جويان مى باشند; به پيام مودّت و كلام محبّت مخصوص اند. مكتوبى كه در اين ولا فرستاده بودند, چون تمام محبّت و دوستى و برادرى بود خاطر دوست پرست را مسرّت تازه كرد. در اين مدّت كم يافته بود, حاصل شد. حضرت حق ـ سبحانه تعالى ـ به خوب ترين وجهى ديدارها را نصيب كند.
جواب حياتى:
فقير فدوى, حياتى گيلانى ـ كه از آغاز نمو نباتى و به رتبه حياتى و انسانى پرورش يافته ـ جوياى سبزه صحراى گل و ريحان و سمن و ضيمران بود, در وحشت آباد كشمير راه بى شرف ملازمت آن سرور و سپهسالار از سبزه صحرا دود انبارى و از لاله و گل, اخگر زارى ديده به اين ابيات مترنّم مى گردد. غزل:
سير آمدم ز ديدن صحرا و لاله زار
من بى توام كه خون دلم باد در كنار
صحرا و باغ در خور آسودگان بود
كين با هوس خوش است نه با جان بى قرار
نظّاره سوى هر كه بود فرع آرزوست
فارع بود ز لاله و گل, چشم دوستدار
آن را كه هست درد دلى از براى او
جز ناله بلبلى ننشيند به شاخسار
حاشا كه با تو باشم و شاد از كسى شوم
تا هست غم, غم تو, حياتى است داغدار
(صدرائى خويى, 1377, ص 295)
گفتنى است: در رقعات حكيم ابوالفتح گيلانى در حاشيه يكى از نامه ها, نوشته نواب خان آمده و به ابوالفتح نسبت داده شده است; البتّه نامه مختصرتر است. (ابوالفتح گيلانى, 1968: 153)
مصحّح ضميمه تغلق نامه, قطعه نثرى را از نسخه ديوان حياتى گيلانى, محفوظ در كتابخانه آزاد دهلى ذكر مى كند و ما در اين جا آن را به عنوان يكى از نوشته هاى پراكنده حياتى گيلانى نقل مى كنيم:
الهى به فروغ انوار حمايت كه جان هاى خردمندان بدان روشن است و به پرتو آتش جلالت كه دل هاى نيكوكاران از آن گلشن, كه تجلّى ذات و صفات جمال و جلال خود را بر جبين عالم آراى اين پادشاه خدا آگاه خلايق پناه, تابان دارى و برگزيده شاهزاده حق پرست حقيقت شناس كه هر [دو] گوهر شبچراغ ملك و ملكوتند, هم در سايه اش ظل اللّه بعد كمال رسانيده, روشن ضمير گردانى.
(حياتى گيلانى, 1975, ص 19)
ج) ديوان اشعار
در نسخه موجود در كتابخانه ملك, مثنوى (سليمان و بلقيس) و ضميمه تغلق نامه نيز آمده است و اين حدس را به ذهن متبادر مى كند كه شايد منظور تذكره نويسان مجموع اشعار حياتى بوده است; اعم از مثنوى ها و ديوان; اما مؤلّف ميخانه كه شخصاً با حياتى ديدار داشته, به تغلق نامه اشاره كرده است; در حالى كه تأليف ميخانه در 1028 ق. به پايان رسيده و در اين سال حياتى بنا به اشاره اغلب تذكره نويسان در گذشته است; بنابراين قطعاً در اين تاريخ (سليمان و بلقيس) را سروده بود. صاحب مآثر رحيمى نيز كه كتاب خويش را در 1024 نوشته, به منظومه (سليمان و بلقيس) اشاره اى نمى كند. اين احتمال نيز وجود دارد كه همانند بسيارى از كتب ديگر مقدارى از اشعار, از بين رفته باشد; چنان كه نسخه هاى موجود نيز اين مدّعا را تأييد مى كنند; به علاوه ابياتى از حياتى در تذكره ها نقل شده است كه در ديوان موجود نيست (نهاوندى, 1381, ص 420 ـ 423).
ديوان حياتى شامل غزل, قصيده, تركيب بند و مثنوى است. در نسخه كتابخانه آزاد بهون دهلى نو, رباعيات و مقطّعات نيز آمده كه در نسخه كتابخانه ملك موجود نيست. اكثر قصايد او را مدايح تشكيل مى دهد. در غزليّات ترتيب الفبايى تنها براساس حرف آخر است. در ديوان او غزليّات بلند, كوتاه و ناقص هم ديده مى شود. در اكثر موارد, تخلّص خود را در بيت آخر و در چند مورد در بيت هاى ماقبل آورده است. در حاشيه نسخه, اشعارى از حياتى نوشته شده كه نشان دهنده آن است كه كاتب بعدها بدان دست يافته است.
نسخه هاى ديوان حياتى
الف) نسخه كتابخانه ملك
برگ هاى آغاز و انجام وصّالى شده. ميان شماره 1 و 2 افتادگى است. كاتب در هامش نيز به همان خط, اشعارى نوشته است. غزليّات در حرف ياء افتاده است (افشار, 1369, ج 8, 422/طهرانى, 1403 ق, ج 9, ص 269).
ب) نسخه كتابخانه آزاد بهون دهلى نو
اين نسخه على رغم اينكه تعداد كمى از اشعار حياتى را دربر دارد, اما از حيث دارا بودن رباعيات و قطعاتى از نثر او حائز اهميت است. مصحّح ضميمه تغلق نامه, برخى از اشعار حياتى را نقل نموده اند كه به نظر مى رسد از نسخه كتابخانه آزاد باشد. گويا نسخه با اين بيت آغاز مى شود:
چند از خون بطرازم مژه گريان را
نام كم باد ز هر نام و نشان هجران را
همچنين بيتى از ديوان ذكر كرده اند كه در نسخه ملك نيست:
درين قصيده چنان داد شاعرى بدهم
كه بوالفرج نكند بر كس دگر تقديم
آن گونه كه مصحّح كتاب نوشته اند, ساقى نامه حياتى در نسخه كتابخانه آزاد, در بيست و دو كتاب آمده است. بيت آغازين:
بيا اين ساقى نوشين لب من
تمنّاى همه روز و شب من
در اين نسخه همچنين قطعاتى خطاب به حكيم ابوالفتح گيلانى, شيخ ابوالفضل, تقى الدين محمد, جلال الدين حسين, عبدالرحيم خان خانان و محمد مؤمن وجود دارد. به احتمال قريب به يقين, اشعار خطاب به تقى الدين محمد و خان خانان همان اشعارى است كه نهاوندى در مآثر رحيمى آورده است و در نسخه ملك موجود نيست.
در سفينه شماره 70 در كتابخانه سالار جنگ نيز اشعارى از حياتى نقل شده است (محمّد اشرف, 1969, ج 5, ص 287).
د) سليمان و بلقيس
بيشترين منظومه ها در قرن يازدهم (بيش از 87 منظومه) به زبان فارسى سروده شده است (ذوالفقارى, 1374, ص 86). شاعران اين دوره در كنار تقليد از منظومه هاى پيشين, دست به ابتكاراتى در انتخاب موضوع داستان زدند; موضوعاتى چون سوز و گداز, ستى نامه ها, مثنوى هاى قضا و قدر, سراپا, منظومه هاى درسى و داستان هايى كه از راه ترجمه از اصل هندى به وجود آمد; مانند نل و دمن. از جمله نوآورى هاى سرايندگان مى توان نظم داستان درباره حضرت سليمان و بلقيس (ملكه سبا) را نام برد كه به اسم هاى گوناگون سليمان و بلقيس, بلقيس و سليمان, سليمان نامه, بلقيس نامه, پريخانه و… مشهور بود; براى نمونه زلالى خوانسارى (قرن يازدهم, فيّاضى دكنى (954 ـ 1004 ق), ابومكارم شهود (944 ـ 1019 ق), نظام معمّايى استرآبادى (921 ق) و در قرون بعد, احمد خان صاحب صوفى اكبرآبادى (قرن دوازده), دهقانى سامانى (قرن سيزده), ميرمحمدخان نصيبى كرمانشاهى منظومه هايى در اين موضوع پديد آوردند. حياتى گيلانى نيز از جمله شاعرانى است كه طبع خود را در سرودن منظومه (سليمان و بلقيس) آزموده است. به نظر نگارنده شايد دليل اينكه حياتى داستان سليمان و بلقيس را به نظم كشيد, اين بود كه فيضى فيّاضى نتوانست اين داستان را تمام كند و از دنيا رفت. از آن جايى كه رابطه حياتى با فيضى خوب بوده, اين احتمال وجود دارد كه كسانى او را بر اين كار تشويق كرده اند.
بى ترديد نمى توان نه مثنوى سليمان و بلقيس حياتى و نه آثارى از اين گونه را با مثنوى هاى بى بديل نظامى مقايسه كرد; حتّى مثنوى هاى ديگر داستان سرايان نظير خواجوى كرمانى, عبدالرحمان جامى, هاتفى خرجردى و كاتبى ترشيزى, على رغم ابتكارى نبودن موضوعات, از نظر لفظ و معنا بر مثنوى هاى بعد از قرن دهم برترى دارند.
مثنوى سرايى در دوره صفويه از لحاظ كمّيت بسيار چشمگير است. اگر به كتب تاريخ ادبيّات و فهارس نسخ خطى مراجعه كنيم, مثنوى هاى بسيارى را مشاهده مى نماييم, امّا سطح كيفى آنها نسبت به موردهاى مشابه پيشين, پايين تر است و اين امر, مولود رواج شعر بين عوام و قشرهاى مختلف مردم, پايين آمدن سطح توقعات از شعرا و رواج غزل و فرديات است. سليمان و بلقيس حياتى گيلانى نيز از تحوّلات اجتماعى عصر خود بركنار نمانده است. فتور لفظ و معنا ـ اگر از كاتبان نباشد ـ گاه در شعر او ديده مى شود كه سخن او را در فراز و فرود قرار مى دهد; باوجود اين, آنچه اهمّيت مثنوى را برجسته تر مى دارد, نخست موضوع داستان است كه كمتر مورد عنايت شاعران ـ تا زمان حياتى ـ قرار گرفته بود و دوم اينكه: اوّلين منظومه اى است درباره حضرت سليمان كه با اين مقدار ابيات (3148 بيت) سروده شده است.
حياتى اين مثنوى را به نام جهانگير سرود. اين مثنوى به بحر هزج مسدّس و در 3148 بيت سروده شده است. اوايل اين مثنوى از بين رفته است و داستان از قسمت (مهمانى كردن سليمان جمله موجودات را) آغاز مى شود. با بررسى و دقّت در كتب قصص الانبياء و تفاسير مى توان بخش هاى از بين رفته را حدس زد. اغلب متون, داستان سليمان را از زمان حضرت داوود(ع) و ازدواج با همسر اوريا نقل كرده و سليمان را حاصل اين ازدواج دانسته اند.
ماجراى داورى سليمان نيز در مثنوى حياتى نيامده است به اين محذوفات بايد تحميديه, مقدمه و احتمالاً ستايش پيغمبر, امامان و پادشاه را هم افزود. به نظر مى رسد افتادگى هاى پايان نسخه چندان نباشد; چرا كه قسمت مرگ سليمان را دربر دارد; به علاوه اشعارى در نصيحت به فرزند, ستايش خرد و ساقى نامه نيز در انتها آمده است. در بدبينانه ترين گمان, مى توان احتمال داد حداكثر حدود پانصد بيت از بين رفته باشد.نكته قابل توجّه در اين مثنوى, آن است كه حياتى مبناى كار خود را در سرايش اين داستان, قرآن كريم و روايات مستند قرار داده است و از آوردن مطالبى كه در منابع يهود مذكور است و عصمت انبيا را زير سؤال مى برد, خوددارى كرده است; بنابراين داستان موجز و مختصر بيان شده است. حياتى خود در مثنوى خويش بدين مطلب اشاره كرده است; همچنين آنجا كه عروسى سليمان و بلقيس را بيان مى كند, سخنان خود را عفيفانه و درپرده مى گويد. اين مطلب را در وصف ويژگى هاى جسمانى بلقيس نيز رعايت كرده است كه نشان دهنده تفاوت ديدگاه حياتى گيلانى با ساير مثنوى سرايان است كه در باب چنين قضايايى داد سخن مى دادند. به اين ابيات دقّت كنيد:
بيان اين جا بدار اين عيش خوش را
به من وا بين و اين روى ترش را
بگفتستم به پرده آنچه بايست
قدم وا پيش نسپردم ز شايست
وليكن شاعرى جان مرا خورد
ز خشم و خوى, آب كار من برد
سراسر كرده ام ناكرده انگاشت
همه جان ريزه ام بر هيچ برداشت
به تير طعنه جانم را هدف كرد
مه دو هفته ام زير كلف كرد
كه چون در گفت كردى اختصارى
نبردى زور بازويى به كارى؟
ز الوان كارى [و] زيب عروسى
هوا را چون نكردى سندروسى؟
به گوهر چون نبستى آسمان را
نيفزودى به آرايش, جهان را؟
به گردون بر, نبردى مهد عليا
سراپرده نبستى بر ثريّا؟
عروسانه نياوردى به حجله
نيفشاندى به عمّان, در ز دجله؟
به غلمانش چرا زيور نبستى
ز حورانش همان گوهر گسستى؟
چو كردستى دُرفشان داستان را
به پايان چون نبر دستى بيان را
به ايما اين قدر خود مى شود گفت
كه الماس[ى] در ناسفته اى سفت
بگفتم: اى تو استاد هنركار
سخن را از تو هرجا گرم بازار
معاذ اللّه ازين گفتار هيهات
كه مانا مى كشاند سر به طامات
ز استقبال آن وا كرد و ماضى
سخندان كى شود زين شيوه راضى
كه اين نى از در عشق زليخاست
و يا هنگامه جاى كوى رسواست
دگر نى قصّه ليلى و مجنون
كه باشد از در آزرم بيرون
نه از عذرا, نه وامق داستانى
نه از ويس و نه از رامين بيانى
كه نيست اين حرف بلقيس و سليمان
سراسر گفت و گوى شرم و ايمان
سراسر گفت وگوهاى خدايى است
همه آثار و آيات سمايى است
نشايد بى ادب اين در گشادن
برهنه بر دم تغير ايستادن
حديثى كو بود بى رنگ و بو را
بريزد بر به رخسار آب رو را
سخن گفتن سپس بيهوده گفتن
بود در خون جان خويش خفتن
(سليمان و بلقيس, خطى, گ 177 ـ 178).
از ابيات فوق برمى آيد كه برخى از شعرا اين سبك سرودن حياتى را نپسنديده و زبان به اعتراض گشوده اند. حياتى از بيان روابط عاشقانه و جنسى در مثنوى خود پرهيز كرده و شعر خود را به حسب موضوع آن, شعرى سراسر شرم و ايمان خوانده است.
چنانكه از سليمان و بلقيس برمى آيد, حياتى در سرودن آن به قرآن و قصص انبياء نظر داشته است; امّا توجّه حياتى به كتب قصص به صورت گزينشى بوده است. شاعر علاوه بر دو منبع فوق, احتمالاً سروده هاى شاعران پيش از خود را هم مدّنظر داشته است. ايراد برخى به ايجازگويى شاعر, نشان دهنده قياس كار او با ديگر شعرايى است كه درباره حضرت سليمان(ع) مثنوى سروده اند. تفاوت هايى كه در مثنوى سليمان و بلقيس با كتب قصص ديده مى شود, گاه جزئى و گاه بنيادى است; اين امر نشان مى دهد حياتى موّاد اوّليه را از منابع گوناگون اخذ كرده است.
1. اويسى, عبدالعلى; تصحيح انتقادى تذكرة خيرالبيان; ج دوم (پايان نامه دكترى ادبيات فارسى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان), شماره ثبت 2033.
2. جنگ خطى, شماره 80/14209, مشهور به مجمع الافكار, محفوظ در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى.
3. حياتى گيلانى, كمال الدين; ضميمه تغلق نامه اميرخسرو دهلوى; به سعى و اهتمام اميرحسن عابدى و مقبول احمد: دهلى, اندو پرشين سوسايتى, 1975 م.
4. ذوالفقارى, حسن; منظومه هاى عاشقانه فارسى: به انضمام گزارش و تحليل ده منظومه عاشقانه; نيما: تهران, 1374.
5. رادفر, ابوالقاسم; كتابشناسى نظامى; تهران: مؤسسّه مطالعات و تحقيقات فرهنگى, 1371.
6. رازى, امين احمد; هفت اقليم; تصحيح و تعليق جواد فاضل; ج 2, تهران: كتابفروشى علمى, [بى تا].
7. صفا, ذبيح اللّه; تاريخ ادبيات در ايران; ج 3 و 5, چ 3, فردوس: تهران, 1368.
8. طهرانى, آقابزرگ; الذريعه الى تصانيف الشيعه: القسم الاول من الجزو التاسع; الطبعه الثانيه, يبروت: دارالاضواء, 1405 ق.
9. فخرالزمانى قزوينى, عبدالنبى; تذكره ميخانه (با تجديد نظر كلى و اضافات); تصحيح احمد گلچين معانى; چ 4, تهران: اقبال, 1363.
10. كاشانى, تقى الدين; خلاصة الاشعار; نسخه خطى, شماره 982, محفوظ در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى.
11. گوپاموى, محمد قدرت اللّه; تذكره نتايج الافكار; بمبئى: چاپخانه سلطانى, 1336 ش.
12. گيلانى, حكيم ابوالفتح; رقعات; تصحيح ذاكر بشير حسن; لاهور: اداره تحقيقات پاكستان, دانشگاه پنجاب, 1968 م.
13. لاهورى, عبدالستار قاسم; مجالس جهانگيرى: مجلس هاى شبانه دربار نورالدين جهانگير; تصحيح و مقدمه و تعليقات عارف نوشاهى و معين نظامى; تهران: ميراث مكتوب, 1385.
14. لكنهوى, آفتاب راى; رياض العارفين, تصحيح و مقدمه حسام الدين راشدى; بخش اول, مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان, 1396 ق.
15. نهاوندى, عبدالباقى; مآثر رحيمى; به اهتمام عبدالحسين نوايى; بخش سوم, تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, 1381.
16. واله داغستانى, على قلى بن محمد على; رياض الشعراء; مقدمه و تصحيح و تحقيق محسن ناجى اصفهانى; اساطير: تهران, 1383.
پي نوشت ها :
*. مجموعه آثار حياتى گيلانى توسّط اينجانب تصحيح شده است.
**. عضو هيئت علمى دانشگاه پيام نور منجيل
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}