پيشواي صادق، مصداق حقايق (5)
پيشواي صادق، مصداق حقايق (5)
پيشواي صادق، مصداق حقايق (5)
نويسنده: علي حائري مجد
حديث عنوان بصري
دستورالعمل امام صادق (عليه السلام) به اراده کنندگان سير و سلوک الي الله
ترجمه حديث عنوان بصري
او گفت: حال من اين طور بود که به نزد مالک بن انس رفت و آمد داشتم، چون جعفر صادق (عليه السلام) به مدينه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همانطوري که از مالک تحصيل علم کرده ام، از او نيز تحصيل علم نمايم.
پس روزي آن حضرت به من گفت: من مردي هستم مورد طلب دستگاه حکومتي [آزاد نيستم و وقتم در اختيار خودم نيست، و جاسوسان و مفتشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند] و علاوه بر اين، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، اوراد و اذکاري دارم که بدان ها مشغولم تو مرا از وردم و ذکرم باز مدار و علومت را که مي خواهي، از مالک بگير و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنان که سابقاً حالت اين طور بود که به سوي وي رفت و آمد داشتي.
پس من از اين جريان غمگين گشتم و از نزد وي بيرون شدم و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خيري جزئي را هم تفرس مي نمود، هر آينه مرا از رفت و آمد به سوي خودش، و تحصيل علم از محضرش منع و طرد نمي کرد.
پس داخل مسجد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم ) شدم و بر آن حضرت سلام کردم. سپس فرداي آن روز به سوي روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: اي خدا! اي خدا! من از تو مي خواهم تا قلب جعفر را به من متمايل فرمايي و از علمش به مقداري روزي من نمايي تا بتوانم بدان. به سوي راه مستقيم و استوارت راه يابم! و به حال اندوه و غصه به خانه بازگشتم و به جهت آنکه دلم از محبت جعفر اشراب گرديده بود. ديگر نزد مالک بن أنس نرفتم. بنابراين از منزلم خارج نشدم، مگر براي نماز واجب [ که بايد در مسجد با امام جماعت به جاي آورم] تا به جايي که صبرم تمام شد.
در اين حال که سينه ام گرفته بود و حوصله ام به پايان رسيده بود، نعلين خود را پوشيدم و رداي خود را بر دوش افکندم و قصد زيارت و ديدار جعفر را کردم و اين هنگامي بود که نماز عصر را به جا آورده بودم.
پس چون به در خانه حضرت رسيدم، اذن دخول خواستم براي زيارت و ديدار حضرت. در اين حال خادمي از حضرت بيرون آمد و گفت: چه حاجت داري؟! گفتم سلام کنم بر شريف.
خادم گفت: او در محل نماز خويش به نماز ايستاده است پس من مقابل در منزل حضرت نشستم در اين حال فقط به مقدار مختصري درنگ نمودم که خادمي آدم و گفت: به درون بيا تو در برکت خداوندي (که به تو عنايت کند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشين! خداوندت بيامرزد! پس من نشستم و حضرت قدري به حال تفکر سر به زير انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند : کينه ات چيست؟! گفتم: ابوعبدالله (پدر بنده خدا؟!)
حضرت گفتند: خداوند کينه ات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد اي أبوعبدالله حاجتت چيست؟
من در اين لحظه با خود گفتم: اگر براي من از اين ديدار و سلامي که بر حضرت کردم. غير از همين دعاي حضرت هيچ چيز دگري نباشد. هر آينه بسيار است. سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه مي خواهي؟! عرض کردم از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منطعف فرمايد و از علمت به من روزي کند. و از خداوند اميد دارم که آنچه را که درباره حضرت شريف تو درخواست نموده ام، به من عنايت نمايد. حضرت فرمود: اي أبا عبدالله! علم به آموختن نيست. علم فقط نوري است که در دل کسي که خداوند تبارک و تعالي اراده هدايت او را نموده است، واقع مي شود. پس اگر علم مي خواهي، بايد در اولين مرحله نزد خودت حقيقت عبوديت را بطلبي به واسطه عمل کردن به علم، طالب علم باشي و از خداوند بپرسي، و استفهام نمائي تا خدايت ترا جواب دهد و بفهماند. گفتم: اي شريف! گفت: بگو: اي پدر بنده خدا (أباعبدالله) گفتم: اي اباعبدالله! حقيقت عبوديت کدام است؟ گفت: سه چيز است:
1- اينکه بنده خدا براي خودش درباره آنچه خدا به وي سپرده است ملکيتي نبيند؛ چرا که به بندگان داراي ملک نمي باشند، همه اموال را مال خدا مي بينند، و در آن جايي که خداوند ايشان را امر نموده است که بنهند، مي گذارند؛
2- و اينکه بنده خدا براي خودش مصلحت انديشي و تدبير نکند؛
3- و تمام مشغولياتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و يا از آن نهي فرموده است.
بنابراين، اگر بنده خدا براي خودش ملکيتي را در آنچه که خدا به او سپرده است، نبيند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالي بدان امر کرده است. بر او آسان مي شود و چون بنده خدا تدبير امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنيا بر وي آسان مي گردد و زماني که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وي امر کرده و نهي نموده است، ديگر فراغتي از آن دو امر نمي يابد تا مجال و فرصتي براي خودنمايي و فخريه نمودن با مردم پيدا نمايد.
پس چون خداوند، بنده خود را به اين سه چيز گرامي بدارد، دنيا و ابليس و خلائق بر وي سهل و آسان مي گردد و دنبال دنيا به جهت زياده اندوزي و فخريه و مباهات با مردم نمي رود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مي نگرد، آنها را به جهت عزت و علو درجه خويشتن طلب نمي نمايد، و روزهاي خود را به بطالت و بيهوده رها نمي کند.و اين است اولين پله از نردبان تقوا، خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد:
آن سراي آخرت را ما را قرار مي دهيم براي کساني که در زمين اراده بلند منشي ندارند، و دنبال فساد نمي گردند؛ و تمام مراتب پيروزي و سعادت در پايان کار انحصاراً براي مردمان با تقواست.
گفتم: اي اباعبدالله! به من سفارش و توصيه فرما!
گفت: من تو را به نه چيز وصيت و سفارش مي نمايم؛ زيرا که آنها سفارش و وصيت من است به اراده کنندگان و پويندگان راه خداوند تعالي و از خداوند مسألت مي نمايم تا ترا در عمل به آنها توفيق مرحمت فرمايد.
سه تا از آن نه امر درباره تربيت و تأديب نفس است و سه تا از آنها درباره حلم و بردباري است، و سه تا از آنها درباره علم و دانش است.
پس اي عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستي و تکاهل سر زند! عنوان گفت: من دلم و انديشه ام را فارغ و خالي نمودم تا آنچه را که حضرت مي فرمايد، بگيرم و اخذ کنم و بدان عمل نمايم. پس حضرت فرمود:
اما آن چيزهايي که راجع به تأديب نفس است، آنکه:
1- مبادا چيزي را بخوري که بدان اشتها نداري؛ چرا که در انسان ايجاد حماقت و ناداني مي کند؛
2- و چيزي مخور، مگر آنکه که گرسنه باشي و چون خواستي چيزي بخوري از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حديث رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را که فرمود: هيچ وقت آدمي ظرفي را بدتر از شکمش پر نکرده است. بناءً علي هذا اگر به قدري گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گرديد.
3- پس به مقدار ثلث شکم خود را براي طعامش بگذارد، و ثلث آن را براي آبش، و ثلث آن را براي نفسش.
اما آن سه چيزي که راجع به بردباري و صبر است.
1- پس کسي که به تو بگويد: اگر يک کلمه بگويي ده تا مي شنوي، به او بگو: اگر ده کلمه بگويي يکي هم نمي شنوي!
2- و کسي که ترا شتم و سبّ کند و ناسزا گويد، به وي بگو اگر در آنچه مي گويي، راست مي گويي، من از خدا مي خواهم تا از من در گذرد و اگر در آنچه مي گويي، دروغ مي گويي، پس من از خدا مي خواهم تا از تو در گذرد.
3- و اگر گسي تو را بيم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده که من درباره تو خيرخواه مي باشم و مراعات تو را مي نمايم.
و اما آن سه چيزي که راجع به علم است:
1- پس، از علما بپرس آنچه را که نمي داني؛
2- و مبادا چيزي را از آنها بپرسي تا ايشان را به لغزش افکني و براي آزمايش و امتحان بپرسي.
3- و مبادا که از روي رأي خودت به کاري دست زني و در جميع اموري که راهي به احتياط و محافظت از وقوع در خلاف امر داري. احتياط را پيشه خود ساز و از فتوا دادن بپرهيز، همانطور که از شير درنده فرار مي کني؛ و گردن خود را جسر و پل عبور براي مردم قرار نده.
اي پدر بنده خدا (اباعبدالله) ديگر برخيز از نزد من! چرا که تحقيقاً براي تو خيرخواهي کردم و ذکر و ورود مرا به من فاسد مکن، زيرا که من مردي هستم که روي گذشت عمر و ساعات زندگي حساب دارم و نگرانم از آنکه مقداري از آن بيهوده تلف شود و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند براي آن کسي باد که از هدايت پيروي مي کند، و متابعت از پيمودن طريق مستقيم مي نمايد. (1)
تحليلي بر واپسين سفارش امام صادق (عليه السلام) (سفارش به نماز)
تأخير نماز از وقت فضيلت
در روايت حضرت صادق (عليه السلام) از جد بزرگوارش پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين آمده است : «کسي که نمازش را در غير وقت آن (بدون عذر و علت) بخواند، از نمازش ظلمت و تاريکي بلند مي گردد و مي گويد خدا تو را ضايع کند که مرا ضايع کردي و اول چيزي که از بنده در مقابل خداوند سؤال مي کنند، نماز است که اگر نماز او صحيح و مقبول باشد، اعمال و کارهاي نيک او نيز مقبول خواهد شد و هرگاه نمازش مقبول نباشد، ديگر اعمال او نيز مطرود شود». (3)
حرمت استخفاف نماز
گاه آدمي آن قدر اين عبادت را سبک تلقي مي کند که به هيچ وجه آن را به جاي نمي آورد و تارک مطلق نماز مي گردد. اين فرض، شاخص ترين فرض نهادن و استخفاف نماز است که در اين حالت فرد اگر شد، نماز مي خواند و اگر نشد، آن را ترک مي کند و گاه با توجه نکردن به شرايط و احکام آن، نسبت به نماز بي اعتنايي مي کند.
همچنين بي مبالاتي در امر نماز و انجام آن در آخرين لحظات دقت و به دنبال انجام کارهاي خصوصي، آن هم با حالت کسالت و به گونه اي ملال خيز، خود صورتي ديگر از صور استخفاف نماز است.
کوتاه سخن آنکه، استخفاف نماز به هر شکل و صورت، موجب دوري از رحمت و لطف پروردگار است و نمازي که با استخفاف انجام مي شود، هرگز پذيرفته نخواهد شد. (4)
از ديگر نشانه ها بي اعتنايي به نماز، رعايت نکردن آداب آن در خلوت، فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان، ياد نگرفتن معاني و عجله و شتاب در نماز است. (5)
امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
به خداوند سوگند، پنجاه سال از عمر شخصي مي گذرد و خداوند يک نماز از او نپذيرفته است. چه گناهي از اين سخت تر؟ قسم به خداوند، شما افرادي از آشنايان و همسايگان را مي شناسيد که اگر براي شما نماز بخوانند از آنان قبول نخواهيد کرد، به جهت استخفافي که به آن دارند. به راستي خداوند جز کار نيک را نمي پذيرد، پس چگونه بپذيرد نمازي را که به آن استخفاف نشده است. (6)
آخرين وصيت امام صادق (عليه السلام)
پينوشتها:
1- بحارالانوار، ج1، ص 224
2- سيد حسين موسوي راد لاهيجي، نماز از ديدگاه قرآن و حديث، ص 212.
3- بحارالانوار، ج 83، ص 19 به نقل از همان.
4- محسن کازروني، خلوتگه راز، ص 136.
5- محمدرضا رضوان طلب، پرستش آگاهانه، صص 189-192.
6- وسايل الشيعه، ج3، ص 15، به نقل از خلوتگه راز، ص 137.
7- بحارالانوار، ج 82، ص 236، به نقل از : نماز از ديدگاه قرآن و حديث، ص 216.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}